غبارزدایی از آینهها
یکبار دیگر قتلعام سال ۶۷
یکبار دیگر قتلعام سال ۶۷
ای محرم عالم تحیّر
عالم ز تو هم تهی و هم پُر
هم قصه نانموده دانی
هم نامه نانوشته خوانی
از آتش ظلم و دود مظلوم
احوال همه تراست معلوم
هرچه حکمت این جهان افزونتر غم آن بیشتر
با شدّتگیری بیماری آیتالله خمینی در سال ۶۷؛ میراث خواران ارتجاع، تلاش کردند سه مسأله را که میتوانست در آینده برایشان دردسر ساز باشد، تا وی زنده است، تعیین تکلیف کنند.
۱) جنگ ۲) آیتالله منتظری ۳) زندانیان سیاسی
که برای این آخری بخصوص؛ از پیش برنامه داشتند و برای تحقق آن «آتش تهیه» میریختند. این سناریو دورخیز داشت و تا آنجا که من میدانم از سال ۶۶ آنرا تدارک میدیدند.
«دار» و «دار زن» و «سر بر دار»
ای حاضرترین حضّار؛ وقتی به نام تو پاکترین فرزندان مردم ایران یکی بعد از دیگری به دار کشیده شدند کجا بودی؟ ای محرم عالم تحیر؛ آیا ندیدی عقاب جور؛ بال گشود و هزاران سرو جوان به خاک افتاد و قاتلین از پستان دین شیر دنیا دوشیدند؟ آیا «دار» و «دار زن» و «سر بر دار»، همه، خود تو(در حول و قوه تو) بود؟ هم تماشا میکردی؛ هم تماشا میشدی؟...
آخ؛ به قول پولس رسول «هرچه حکمت این جهان افزونتر غم آن بیشتر»
...
در سالهای گذشته؛ به «قتلعام سال ۶۷»، اشاراتی داشتهام. در اینجا میکوشم بخشهایی از آنرا در قالب سئوال و جواب بیان کنم. در این مورد با کسی گفتوشنود نشده؛ خودم بهصورت پرسش و پاسخ درآوردهام.
س: در نوشتههای مربوط به کشتار سال ۶۷؛ «فتوای قتل» یا «فتوای خمینی»، اشاره به چیست؟
ج: اشاره به حُکمِ قتل زندانیان سیاسی است. یادآوری کنم که گرچه در گفتمان فقه سنتی گاهی حکم و فتوا بر هم منطبق میشوند، اما رهنمود خمینی در مورد آن اسیرکُشی مهیب، «حکم» است و نه فتوا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حُکم و فتوا چه فرقی با هم دارند؟
ج: فتوا از مقولۀ اخبار است... ولی حکم از مقوله انشاء. در فتوا ملاحظاتی خارج از ادّله اولّیه مربوط به موضوع نیست؛ ولی در حکم، شرایط زمانی مکانی و اجتماعی باید رعایت شود. حکم دستور دادن و الزام کردن است.
گسترۀ فتوا معمولاً محدود و نسبی است؛ ولی گسترۀ حکم، مطلق است. یعنی فتوا فقط در حوزه خودِ مرجع فتوا دهنده و پیروان او لازم الاجرا است و تنها بر آنان حجّت شرعی و تکلیفآور است، در حالی که حکمِ به اصطلاح «حاکم اسلامی»، بر همه مردم، بر مقلّدان تمامی مراجع و حتی بر خود فقها و مراجع(حتی اگر با آن مخالف باشند) واجب است.(تا زمانی که اشتباهش معلوم نشود)
«حکم» لازم الاجرا است و چون و چرا هم ندارد. حتی برای غیرمسلمانانی که تحت ذّمه حکومت اسلامی زندگی میکنند.
دگراندیشان و دگرباشان هم؛ باید اجرا کنند، مسلمانان که دیگر، جای خود دارد. دیگر مراجع و مجتهدین نیز(حتی اگر با آن حکم مخالف باشند) میبایست به آن گردن نهند ! حرف زور است؟ خب، باشد. حکم است.
باعث و بانی آن اسیرکُشی مهیب، به همین دلیل اعتراض به حق آیتالله منتظری را در مورد اعدام زندانیان سیاسی تاب نیآورد و برآشفت.
...
اگرچه آراء مُدلّل؛ لزوماً آراء حق نیست و مردم هوشیار و فرهیخته ایران برای اینگونه سخنان هَشلَهَف، تره هم خرد نمیکنند، امّا در همان دستگاه فقه سنتی نیز، هستند کسانیکه نظرگاه دیگری دارند و حکم حاکم را بر همه لازم الاجرا نمیدانند.
مستند الشیعه فی أحکام الشریعه،(احمد بن محمد مهدی النراقی) جلد دهم، صفحه ۴۱۸...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: شاخصههای اصلی اسیرکشی سال ۶۷ کدام است؟
ج: جدا از شدت شقاوت؛ سرّی بودن و کیفیت اجرای آن.
در آن جنایت هولناک علاوه بر شخص خمینی که فرمان کشتار را داد - قتل کسانیکه بیشترشان قبلاً حکم گرفته بودند- دستگاه قضایی و کل قدرت سیاسی و مذهبی سهیم بودند. همه و همه از مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان بگیر تا ائمه جمعه و وزارت کشور و وزارت خارجه...
همه و همه در توجیه جنایت یا پنهان کردن آن نقش داشتند.
...
گرچه خون زندانیان سیاسی در درجه اول به گردن آیتالله خمینی است و به قول مولوی «ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم»، اما هیچ مقام مسؤولی نمیتواند از زیر این جنایت شانه خالی کند. نمیتوان هم طبال یزید بود و هم سقای امام حسین. نمینوان دُمبه را با گرگ خورد و گریه را با چوپان کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حدود ۴۰۰۰ زندانی سیاسی سال ۶۷ در ظرف چند روز به دار کشیده شدند بعد از این واقعه هولناک؛ محافل خارجی و طرفهای معامله با رژیم، چه واکنشی نشان دادند؟
ج: هیچی. غرب به گفتگوی به اصطلاح انتقادی با رژیم جمهوری اسلامی ادامه داد و در شوروی(سابق) نیز، مقامات حزب کمونیست حتی اجازه ندادند از شهدای آن اسیرکشی شقاوتبار، یاد شود.
مجامع بینالمللی در فکر منافع خودشان بودند. به دَرَک که طرف گفتگوی آنها در عرض چند روز بهترین جوانان ایران را با چشم و دست بسته به دار میکشد.
در سال ۶۷ و ۶۸ نیز، جمهوری اسلامی کمتر با محکومیت بین المللی روبرو شد و حتی کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد قاتلان را محکوم نکرد و گالیندوپل هم در گزارش نخست خودش اصلاً به آن واقعه هولناک اشاره نداشت و عملاً با آخوندهای حاکم زد و بند شد و بر آن جنایت بزرگ سرپوش گذاشتند. جانبداری نظامهای به اصلاح لائیک غیرمذهبی از یک حکومت پوسیده مذهبی براستی عبرت انگیز بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: موضع غرب قابل فهم است. مسکو چرا؟
ج: در شوروی(سابق) مقامات حکومتی اصلاً به روی خودشان نمیآوردند که در زندانهای ایران چه اتفاقی روی دادهاست و بهمین دلیل وقتی با توصیه زنده یاد سیاوش کسرایی دوستان و فرزندانش «مانلی» و «بی بی» و... تصمیم گرفتند لااقل جلوی یکی از خبرگزاریهای غربی در مسکو جمع شوند و به اعدامها اعتراض کنند؛ پلیس بفرموده، همه را متفرق کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: روزنامههای آن کشور هم چیزی در مورد اعدامها ننوشتند؟
ج: در مورد اعدامهای سال ۶۷؛ روزنامه پراودا تا هفتم دسامبر سال ۱۹۸۸ چیزی ننوشت، در تاریخ مزبور یک اشاره خیلی جزیی به اعدامها داشت.
چهارشنبه اول فورّیه سال ۱۹۸۹ هم؛ در خبری چند سطری، نوکی به آن واقعه هولناک زد. در عوض با آب و تاب؛ اخبار مربوط به سه نهنگ را که با گم کردن راهشان در قطب شمال گیر کرده بودند گزارش میداد و برای اینکه یک یخ شکن اتمی شوروی برای نجات جان نهنگها به محل اعزام شود رایزنی میکرد !
بگذریم که آن موضعگیری زیردندونی هم با تلاش ایرانیان شریفی که دوستان و افراد خانواده شان را در زندانهای جمهوری اسلامی کشته بودند، گردن پراودا گذاشته شد.
...
بعد از نگرانی و پیگیری جوانان تودهای در شوروی...و گله و پادرمیانی آقای علی خاوری و گفتگو با رئیس بخش بین الملل حزب کمونیست شوروی، نوشته خیلی کوتاه بی امضایی در گوشهای از صفحه سوّم روزنامه پرودا درج شده بود با این مضمون:
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی اطلاّعیههایی از کمونیستها و دیگران دریافت کرده که در آنجا نسبت به اعدام زندانیان سیاسی ایران؛ نمایندگان حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، و دیگران به طور جدی ابراز نگرانی شدهاست. کمیته مرکزی ضمن تأکید بر نگرانی عمیق مردم شوروی، خواهان قطع بلادرنگ اعدام زندانیان سیاسی ایران است.
...
حالا این دیگران که همانند نمایندگان حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) اعدام شده اند، کیستند و اصلا اسم دارند یا ندارند، برای هیئت تحریریه پراودا اهمیّتی ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: ارزیابی محافل حقوقی دنیا به این واقعه چه بودهاست؟
ج: گرچه کسانی کوشیدند بر آن سرپوش بگذارند اما هیچکس آن کشتار را تأئید نمیکند. البته در مسیر دادخواهی فاجعه ملّی سال ۶۷ سنگهای زیادی افتادهاست. اگرچه امثال «جفری رابرتسون» قدمهای مهمی برداشته و تا حدودی موانع کنار رفتهاند اما هنوز راه آنچنان که باید صاف و هموار نیست. واقعش آنچه در سال ۶۷ در زندانهای میهنمان گذشت؛ هنوز برای بسیاری از محافل حقوقی دنیا، غریبه است. بگذریم که آشنایان نیز آنرا به درستی نمیشناسند.
...
شایان توجه است که آنچه ما به حق؛ قتل عام و جنایت مینامیم، در محافل حقوقی دنیا جا نیافتاده و بار معنائی و حقوقی مورد نظر ما را قائل نیستند و آنرا با جنایت علیه بشریت یا نسلکشی(ژنوسید)، انطباق نمیدهند. باید ترم حقوقی و واژه تازهای ابداع شود. چرا؟ چون با تعریف و تفسیر و تبصره مَبصرههای آنان فاجعه ملّی سال ۶۷، قتلعام محسوب نشده و جنایت ضد انسانی هم نیست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: سی ان ان و بی بی سی، یک حادثه نه چندان بزرگ را که حدود ده پانزده نفر جان میبازند قتل عام در بغداد GENOCIDE IN IRAQ تفسیر میکنند و آب و تاب میدهند، آنوقت چگونه آنچه در سال ۶۷ روی داد قتل عام نیست؟
ج: ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا علت العلل اعدامهای سال ۶۷ عملیات فروغ جاویدان بود؟
ج: اگرچه بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عملیات مجاهدین؛ نقش «معین عمل» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جری نمود و دستخط خمینی (حکم قتل زندانیان) هم نشان میدهد که از آن تأثیر گرفتهاست، اما «مبنا» (و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود. شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل میشود.
عمله ارتجاع تا همین الآن هم میکوشند اسیرکشی سال ۶۷ را واکنش به آن عملیات(به قول خودشان مرصاد) جلوه دهند تا از قُبح آن کاسته شود. درحالیکه اگر آن واقعه پیش نیامده بود هم؛ از کشتار زندانیان سیاسی دست نمیکشیدند. اعدام مارکسیستها و کسانیکه هیچ موافقتی با عملکرد و نظرگاه مجاهدین نداشتند، نشان داد دلیل اصلی آن کشتار مهیب، ماهیت مستبد قاتلان بود و باقی بهانهاست.
...
بر کشتزار پلیدی؛ گل نیکویی و مهربانی نمیرویید و استبداد زیر پرده دین به بازی کردن با جان صدها و صدها زندانی بی پناه محتاج بود و به این «تقارب آجال» نیاز داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا سر به نیست کردن آنهمه زندانی از پیش برنامهریزی شده بود؟
- جدا از پرسشنامههای مفصل اطلاعاتی در سال ۶۵ که از زندانیان میخواستند سیر تا پیاز زندگی و فعالیت سیاسی خودشان را روی کاغذ بیآورند، قاتلان حداقل یک بار در سال شصت و شش با تقسیم بندی زندانیان و جدا کردن سر موضعیها و...، ریل قتل عام، آماده سازیها و تدارکات لازم را تست و تمرین کردند.(کمی بعد بهشرحتر توضیح خواهم داد)
- تابستان سال ۶۶؛ زندانبانان ورزش جمعی و غذاخوردن جمعی را ممنوع کردند و معلوم نبود چی در سر داشتند.
- پائیز ۶۶ تعدادی از زندانیان قدیمی را از زندان گوهردشت(چشم و دست بسته) به اوین آوردند و به اتهام شورش در زندان و فعالیت تشکیلاتی برایشان(مجدداً) دادگاه تشکیل داده و صحبت از این کردند که اعدامتان میکنیم.(البته آنزمان این حکم عملی نشد)
- اواخر پائیز و اوائل زمستان سال ۶۶ زندانیان و بندها را به سه دسته «معاند»، «منفعل» و «بریده» تقسیم نموده و از آنها به عنوان «سرخ»، «زرد» و «سفید» یاد میکردند...
- زندانبانان گاهگُداری به بندها میریختند و همه جا را دید میزدند. شب ۲۲ بهمن سال ۶۶ به سالن ۶ زندان اوین؛ به «آموزشگاه»، یورش بردند و با توپ و تشر و با وسواس تمام، زندان و زندانیان را گشتند و بعد گویی خبری شدهاست، درهای هر سلول را بستند و رفتند. حصار در حصار ایجاد کردند بدون هیچ توضیحی.(این زمانی است که آخوند ریاکار سید حسین مرتضوی زنجانی از گوهردشت به اوین آمده و مدیریت زندان را بعهده داشت)
- در همین ایام در زندان «کمیته مشترک» بازجویان به یکی از زندانیان(مسعود مقبلی، فرزند عزتالله مقبلی هنرپیشه معروف) هشدار دادند که برنامهای برای تصفیه خونین در زندانها دارند.
- در ۲۷ اردیبهشت ۶۷ داوود لشکری مسئول امنیتی و انتظامی زندان گوهردشت تأکید کرد که چنانچه امام دستور دهند یکی یک نارنجک در سلولهایتان خواهیم انداخت.
- چندین ماه قبل از اعدامها؛ تفکیکهای بو دار و نقل و انتقالهای مرموز در بعضی از زندانها صورت گرفت و در مراکزی چون اوین مدیران زندان رفتار عجیب و غریبی از خود بروز میدادند.
- در اردیبهشت سال ۶۷ یکی از نمایندگان آیتالله منتظری(حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجف آبادی) به شماری از زندانیان هشدار داده بود که به زندانبانان گزَک ندهند؛ چه بسا برنامهای در کار باشد...
- در همین ماه(اردیبهشت سال ۶۷) با تزویر نشان دادند ورق برگشته و یکمرتبه مدیران زندان مهربان شدند و این دیدگاه را القا نمودند که چه بسا شما به زودی به میان خانوادههای خودتان برمیگردید. اداره بند و مسئول صنفی؛ توزیع غذا و بهداشت و... با خودتان باشد. کتاب و نشریه هم اگر میخواهید لیست بدهید. خلاصه؛ توپ و تشرهای قبلی با زندانی جای خود را به رفتار «محترمانه» داد...
- خرداد سال ۶۷ شماری از زندانیان از برخی مقامات زندان(مثل عرب دادیار زندان) جملاتی بدین مضمون شنیده بودند که «صبر کنید امام فتوا بدهند، کارتان را یکسره خواهیم کرد...»
- یازده خرداد سال ۶۷ جابجاییهای وسیعی در اوین و گوهر دشت روی داد. اواخر خردادماه، حول و حوش پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در اوین تعدادی از زندانیان را به بند ۳۲۵(۳۵۰ بعدی) منتقل کردند و رادیو و...هم قطع شد.
- نحوه برخورد با زندانیان(از اواخر بهار سال ۶۷ به بعد) که با فریب و القای عفو؛ و با واکنشهای حساب شده و پخته با زندانیان، همراه بود.
- حدود دو ماه هیچ مامور و نگهبانی به بیرون زندان نمیرفت. همه همانجا بودند تا پایان کشتار(تبدیل زندان به قلعه)
- تلاشهای بعدی(بعد از شروع قتلعام)، برای مسکوت ماندن وقایعی هولناکی که در زندان جریان داشت...
اینها همه نشان میدهد که اعدامهای آن سال قبل از آنکه واکنش در برابر عملیات فروغ جاویدان باشد؛ به برنامه از پیش تعئینشده حکومت مربوط بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا آن فتوای مهیب فقط شامل زندانیان شد؟
ج: خیر، در بیرون زندان هم مبارزین بسیاری ربوده و کشته شدند. افسانه طهماسبی؛ جواد تقوی قهی، حسن افتخارجو، مهدی پوراقبال، بهنام مجدآبادی، هوشنگ محمد رحیمی، ابراهیم طاهری، مهرداد کمالی، علامه ژیان، مهرداد حاجیان، علی اصغر بیدی، سیاوش ورزش نما، محبوبه بهادری، احمد آقایی، سیامک طوبایی، جواد صفار، امیر غفوری، جلال متین زاده، زهرا افتخاری، مرتضی علیان نجف آبادی، سید محمود میدانی، زهره مظاهری، دهقان و... نمونههایی از این دست هستند.
«در این ماجرا بر همه ستم رفت. حتی ستمکاران نیز در این کشتار بر خود ستم کردند زیرا آنکه انسانی را میکشد، انسانیت را در خود میکُشد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا قتلعام زندانیان سیاسی بدون هیچ پیش زمینهای؛ همین جوری یکباره از دل تاریخ میهنمان سر بر آورد؟
ج: در شقاوت استبداد دینی که با قرائت فاشیستی از دین؛ از آن ابزار بیداد ساخته، تردیدی نیست. اما...
اوائل انقلاب؛ هنگامیکه خلخالیها، «هویدا کشی» میکردند و از کسانی چون «عاملی تهرانی» و «فرخ رو پارسا» نیز نگذشتند، وقتی امثال جواد منصوری که خودش در رژیم پیشین آزار دیده بود، بازجوی امثال عباسعلی خلعتبری شد و به صورت او سیلی زد، بیشتر ما با وجود اینکه علیه مرتجعین موضعگیری میکردیم، دراین نقطه با آنان که مفاهیم شناخته شده حقوق بشر را به بازی گرفتند، مماس شدیم.
...
حول و حوش عاشورای قبل از انقلاب؛ که از زندان وکیل آباد آزاد شدم، در مشهد تعدادی از مردم یک ساواکی را دستگیر نموده، پوستش را کنده و به شکل فجیعی کشته بودند.(واقعاً پوستش را کنده بودند)
از این تراژدی که حتی شیخ علی تهرانی به فریاد آمده بود که چرا؟ چرا؟...چرا؟ بسیاری کیف میکردند و کیف میکردیم...
رئیس گارد دانشگاه مشهد را؛ در روز روشن در دانشکده پزشکی دانشگاه مشهد شلاق زدند و بیشتر دانشجویان قبح نهفته در آن را ندیدند.
هیچکس به دود سیاه آتشی که بپا میشد توجه نداشت و فراموش میشد ظلم امروز، ظلمت فرداست.
...
اگرچه این قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه میآورَد و میشورانَد و خشونت و بیرحمی برعلیه آزادیخواهان؛ در درجه اول به استبداد زیر پرده دین برمیگردد، اما اگر نیک بنگریم، میبینیم مثلاً آتشکشیدن «شهرنو» در آغاز انقلاب، و گذاشتن جنازهی جزغاله شده یک زن «بی ـ چارهِ» تنفروش بر تخته و چرخاندن در سطح شهر و معرکه گرفتن،... سنگسارکردن و شلاقزدن در برابر کودکان و حلقآویز کردن آدمها از جّراثقال در میدانهای شهر، همه از جنس قتلعام سال ۶۷ و پیش درآمد آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت»، اما هنوز از حلقات مفقوده قتلعام سال ۶۷ رازگشایی نمیشود و هیچ کس از ابعاد واقعی آن فاجعه خبر ندارد.
ج: اگر «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت و همه را سیاه کرد»؛ پس چرا سر به مُهر ماندهاست؟ تا کی باید این مردم ستمدیده ایران نامحرم و غیرخودی باشند؟
...
مرتجعین حاکم که جای خود دارد. متاسفانه آقای میرحسین موسوی(نخست وزیر وقتدر سال ۶۷) هم در تلویزیون اتریش؛ آن کشتار هولناک را توجیه نمودند و علاوه بر وزیر امور خارجه، وزیر کشور وقت(سید علیاکبر محتشمیپور) در مصاحبههای گوناگون از آن با آب و تاب تعریف کردند. محتشمی نه تنها مورد بازخواست رئیس دولت؛ قرار نگرفت، بعدها رئیس کمیته صیانت از آرای ستاد ایشان هم شد...
نماینده ایران در سازمان ملل متحد؛ محمد جعفر محلاتی، همچنین سیروس ناصری در ژنو همه تلاششان این بود که بر آن جنایت سرپوش بگذارند.
آقای میرحسین موسوی و امثال سید محّمد موسوی بجنوردی و... میکوشند آن جفای بزرگ را به عناصر «خودسر» و «سعید امامی»های نظام نسبت دهند که گویا مختصری دچار خطا و سوءعمل شده اند !
سنگ اندازی مرتجعین و ابتلائاتی که آقای موسوی با آن درگیر است، دست بردن در واقعه اسیرکشی سال ۶۷ را توجیه نمیکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: موضع حجتالاسلام مهدی کروبی، در برابر قتلعام زندانیان در سال ۶۷ چه بود؟
ج: درست است که حالا ایشان(مثل آقای موسوی) در حصر هستند اما چگونه فراموش میشود حقکشیهایی را که ایشان نسبت به آیتالله منتظری روا داشتند؟ خودشیرنی آقای کروبی برای حسینعلی نیری قاتل؛ که خون پاکترین فرزندان ایران زمین به گردن او است، ستم به زندانیان سیاسی و خانوادههای داغدار آنهاست.
اینکه هنوز آقای کروبی صف مردم را ترک نکرده و مرعوب جباّران نشده؛ بسیار قابل احترام است اما، دلیل نمیشود بر هر کژی صحه گذاشته شود.
آقای کروبی؛ حسینعلی نیرّی(قاتل هزاران جوان رعنا در قتلعام سال ۶۷) را به عنوان «فردی وارسته و قاطع» میستاید.
آقای کروبی با آقایان مهدی جمارانی و سید حمید روحانی نامه چندشآوری به آیتالله منتظری نوشتند و اعتراض به حق ایشان را به اعدام زندانیان سیاسی زیر سؤال بردند و عملاً بر حکم آیتالله خمینی و اسیرکشی در زندان صحّه گذاشتند.
در آن نامه خطاب به آیتالله منتظری نوشته شده بود:
«آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کردهاند، به نامهنگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟»
...
حجتالاسلام کروبی با سایه انداختن بر نقش آیتالله خمینی در قتلعام سال ۶۷؛ در نامه به آقای موسوی اردبیلی نوشت:
«دادستان محترم تهران... اعلام میکند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدامهایی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ایشان(دادستان تهران) همان حرفی را میزند که دشمن میگوید. تا کنون کسی در این باره این گونه حرف نزدهاست... معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشتهاند.»
...
آیتالله خمینی از اسیرکُشی سال ۶۷ خبر نداشتهاند؟ این بی خبری که بارش بسیار سنگینتر است.
مرزبندی با گذشته آلوده به ستم؛ اولین قدمش افشای قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ است. امیدوارم اوضاع به سامان گردد. حصر ظالمانه شکسته شود و همه بهسلامت میان مردم برگردند اما...
اما راستها را هم(در مورد آن اسیر کشی مهیب) بگویند. مردم ستمدیده ایران نامحرم نبوده و نیستند. نباید حقیقت را فدای مصلحت کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آقای میرحسین موسوی گفتهاست: «بحث درمورد هر کدام از وقایع گذشته ما را به سمت تونلی میبرَد که انتهایی برای آن نمیتوان متصّور بود...» و در توجیه آن جنایت گفته میشود «قرار بوده همزمان با آغاز یورش منافقان به مرزها؛ در داخل زندانها شورشی از جانب زندانیان حامی آنها صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابانهای تهران بیایند و با پیشروی دشمن، آنها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند...»
ج: اولاً برخلاف گفته ایشان بررسی وقایع گذشته رویاروئی با انکار تاریخ؛ و مبارزه با فراموشی است و ضرورت دارد. باید به گذشته نگریست. گذشته پیش درآمد اکنون است. در ثانی این دروغها(شورش زندانیان در آستانه عملیات مجاهدین) راه به جایی نمیبرَد. مسئولان امنیتی و اطلاعاتی و نظامی اوین و گوهردشت و نیز اعضای هیئت مرگ(حسینعلی نیری و مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی) همه میدانند گزارش فوق کذب محض است و آنان از هیچ زندانی سیاسی در این مورد پرس و جو نکردند.
اگر چنین بود چرا در حکم آیتالله خمینی کوچکترین اشاره به این شورش ادعایی نشدهاست؟
تازه، فرض کنیم چنین بودهاست و در اوین یا گوهردشت عدهای شورش کرده یا قصد شورش داشتند. بسیار خوب، زندانیان دیگر که هیچ دل خوشی از مجاهدین نداشتند چرا باید پاسوز آن به اصطلاح «شورشیان» بشوند؟
زندانیانی که در شیراز و اهواز و اصفهان و اراک و تبریز و...به دار کشیده شدند و روحشان هم از شورش ادعاشده خبر نداشت، برای چی اعدام شدند؟
اعدامها در اوین نیمه شب ۵ مرداد کلید خورد و پنج شنبه ششم مرداد (ساعت دو و نیم شب)؛ عملاً شروع شد.(در برخی زندانها ۸ مرداد)
...
سه روز پیش از این تاریخ(دوشنبه سوم مردادماه) عملیات مجاهدین آغاز میشود. در این فاصله اکثر بندهای زندانیان سیاسی ملاقات نداشتند. بی سیم و ماهواره و اسکایپ و فیس بوک! هم که در اختیارشان نیود. از عالم غیب هم که خبر نداشتند و پشت دستشان را هم که بو نکرده بودند! چطوری «شورشیان» با خبر شدند که «منافقان» به مرزهای کشور یورش بردهاند؟ و بفرض مطلع شدند، چطوری از بندهای محصور و اتاقهای بسته به همه زندانیان خبر رساندند؟
بعلاوه کسانیکه معتقد بودند دغدغهها و مشغلهها و قهر و آشتیها و کلاً فرمت مجاهدین بازتاب دهنده دوران دیگری است؛ و نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند، آنها در کدام شورش شرکت کردند که به دار کشیده شدند؟
«سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی» هم با موج قتلعام رفت. او که هوادار دکتر شاهپور بختیار بود و به شورش ادعایی ربطی نداشت و مثل خیلیهای دیگر، اصلاً در زندانهای تهران نبود.
...
روایتهای بی پایه و بیهوده چه دردی را دوا میکند؟
پیشتر هم گفتم اگرچه عملیات مجاهدین نقش «شرط» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جریتر نمود و دستخط خمینی(حکم قتل زندانیان) هم نشان میدهد که از آن تأثیر گرفتهاست، اما مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. «مبنا»(و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود آقای موسوی در پی با خبر شدن از اعدامهای دسته جمعی استعفا دادهاست.
ج: این خلاف واقعیت است. شبه استعفاهای ایشان در سال ۶۲ و ۶۳ که آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «آرامش و چالش» صفحه ۳۴۸ و در کتاب «به سوی سرنوشت» صفحه ۷۲ اشاره نموده پیش از اسیرکشی سال ۶۷ است و، به کنار.
میماند استعفای ۱۴ شهریور ۶۷ که خودشان تصریح نموده دلیلش «گرفتن اختیار تعزیرات حکومتی از وی» بودهاست(برخی هم علت استعفا را تعئین ولایتی توسط آیتالله خمینی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات آتش بس بین ایران و عراق دانستهاند...)
اینک هر دو متن استعفانامه را(چه آنچه همانزمان در روزنامهها پخش شد) و چه نمونهای که بطور خصوصی به رئیس جمهور وقت(سید علی خامنهای) داده شده در اختیار داریم.
میبینیم در هیچکدام کوچکترین اشارهای به وقایع زندان دیده نمیشود.
در خاطرات هاشمی رفسنجانی... و در روایات دیگران هم نمیبینیم که علت استعفا اعتراض به اعدام زندانیان باشد. اگر چنین بود؛ امکان نداشت در ماه آذر(۸۰ روز پس از قضیه استعفا)؛ آیه الله خمینی در حکم انتصاب آقای موسوی به سمت سرپرست امور جانبازان بالاترین تمجیدها را از ایشان بکند و از «درایت و تقوا و تعهدی که در شما سراغ دارم»؟، سخن بگوید و بنویسد من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی میدانم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: برخی گفتهاند میر حسین موسوی در جریان قتل عام سال ۶۷ نبوده و فقط پس از خاتمه آن از جریان مطلع شدهاست.
ج: عجبا؛ مگر یکی از اعضای هیئت سه نفرهای که فرمان این کشتارها را صادر کرد نماینده وزارت اطلاعات تحت فرمان آقای میرحسین موسوی نبود؟
اصلاً فرض کنیم آیتالله خمینی بدون اطلاع رئیس جمهور وقت(سید علی خامنهای) و نخست وزیر(آقای موسوی)؛ به مسئولین قضایی(و نماینده وزارت اطلاعات) تکلیف کرده، در خفا وظیفه شرعی خودشان را انجام دهند و قال زندانیان سیاسی را بکنند...(ممکن است واقعاً همین طور باشد)، ولی اینهمه سال سکوت در این باره چه معنی دارد؟ فرض کنیم آقای موسوی و دوستانشان اصلا و ابدا خبردار نشده و از توپ و تشرهای آقای موسوی اردبیلی هم در نماز جمعه تهران چهاردهم مرداد ۶۷ که به صراحت به تغئیر فضا اشاره کردند و گفتند: «دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود...»، هیچ چیز دستگیرشان نشده...
از اینکه فرض فوق واقعی نیست میگذریم و واکنش خانوادههای زندانیان را هم که ملاقات فرزندانشان از اوائل آن مرداد گران قطع شده بود و به هر دری میزدند تا بفهمند داستان چیست و به برخی از اعضای دولت هم مراجعه میکردند، نادیده میگیریم.
بسیار خوب، آقای موسوی و ۴۳ نفری که در کابینه با ایشان کار میکردند در کوه قاف بودند و در تابستان سال ۶۷ با هیچ بنی بشری که به آنان تظلم کند روبرو نگشته و از آن واقعه مهیب و فتوای هولناک اصلا و ابدا خبردار نشدند...
ولی نزدیک به ربع قرن سکوت چرا؟
آیا این سکوت غیر قابل دفاع ایشان را در مسئولیت اخلاقی همه کسانی که در آن هنگام در قدرت بودهاند و یا در موقعیتهای نزدیک به حاکمیت قرار داشتهاند و هنوز از اذعان به این قتل عام و محکوم کردن آن سر باز میزنند شریک نمیکند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود آنچه تابستان سال ۶۷ روی داد خطا بود، نه جنایت
ج: اینگونه توجیهات توهین به شعور مردم ایران است. وارد کردن هرگونه صدمه به تمامیت جسمانی افراد؛ جنایت است و آن واقعه جنایت محض بود. نه خطا. شکنجه یا قتل زندانیان از جنس خطا نیست.
خطا به علت غفلت؛ فراموشی، نادانی، بی احتیاطی، عدم توجه به ملاکهای اخلاقی، عرف، عادت، سنت و قانون و... انجام میشود و در چنین مواردی انجام دهنده فعل صاحب شعور و قوه تمیز است و به فرض اثبات هم میتوان با کنکاش در نیت و قصد خطاکار از آن گذشت و به زبان خودمانی اصلاً چیزی نیست که به حساب آید!
جنایت را «خطا» نامیدن، پنجه کشیدن به چهره حقیقت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: جنایت اصلاً یعنی چه؟
ج: جنایت واژهای عربی است و در لغت به معنای چیدن میوه از درخت است و نیز «جُرم»ی که ارتکاب آن بازخواست شدید دارد(ابناثیر؛ ابنمنظور؛ بستانی، ذیل «جنی»).
در متون دینی هم معنای عامِ واژه جنایت، معادل واژه ذنب یا معصیت، و موضوع اصلی آن ستم به دیگران است. تعریف آن در دنیای حقوق و مدرن به کنار.
حتی مفهوم اصلی واژه جنایت در متون فقهی وارد آوردن صدمه بدنی به دیگری است؛ یعنی شامل شکنجه هم میشود حتی اگر نامش تعزیر گذاشته شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته میشود خشونت سازمانها و افراد سیاسی را در چرخه خشونت حکومت نباید دست کم گرفت.
ج: اگرچه گزاره فوق رگههایی از واقعیت هم دارد اما توجیهکنندگان قتلعام سال ۶۷؛ بهاعتبار آن، و کلِمَه حَقٍّ یرَادُ بِهَا بَاطِلٌ(حرف حقی که استفاده باطل از آن شود)، سودای دیگری را در سر میپرورانند.
روی معلول ایستادن و علت مبنایی آن را از قلم انداختن؛ سیاستی است که سالها دنبال میشود تا اسیرکشی سال ۶۷ به گونهای توجیه شود. در حالی که خشونت و بیرحمی برعلیه آزادیخواهان؛ در درجه نخست به استبداد زیر پرده دین برمیگردد. آب از سرچشمه گِلآلود بود. ای کاش همه؛ کلمه را با کلمه (و نه گلوله) پاسخ میدادند و بهترین فرزندان مردم پرپر نمیشدند. ای کاش کلمه با کلمه جواب داده میشد. ای کاش نسلی که با هزار امید از انقلاب بیرون آمده بود فرصت رقص و آواز و عشق ورزی داشت...
مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. در بسیاری از موارد قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه میآورَد و میشوراند و در پیامد آن، خشونت، خشونت می زاید و خشک و تر در آتش می سوزند.
...
بزرگترین ظلم بر علیه حقوق بشر؛ پوشاندن و یا فروکاستن جنایات مرتجعین، به سطح «واکنشهایی تند» و یا «مقابله به مثل» است...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا همه کسانی که در سال ۶۷ در زندانهای سراسر کشور به خاک و خون کشیده شدند(بفرض که مجرم بودند) واجد رکن معنوی جرم یعنی سوء نیت بودند؟
ج: در یک نظام قضایی سالم؛ قضات صالح هنگام قضاوت به کشف و صید «شبهه» به نفع متهم، اهمیت میدهند. ظاهراً آمران قتل در درون خویش با هیچ شبههای روبرو نشدند و برای امثال شیخ حسینعلی نیری و علی مبشری، یقین صد در صد حاصل شد که ریختن خونشان حلال است.
انگار «الْحُدُودَ تُدْرَأُ بِالشُّبُهَاتِ»؛ یا «حُرمتِ دِما و نفوس انسان»، همهاش کشک بود و حرف مفت.
بنا بر فقه سنتی؛ «قاعده درأ» به نفع متهم از قاضی و دیگران میخواهد که کورکورانه چاقو نکشند. اما گویی برای جنایتکاران، قاعده درأ، «حدیث رفع» یا «اصل برائت» و «اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها» که از دستاوردهای مهم حقوق بشر به شمارمیرود، پشیزی ارزش نداشتهاست.
...
وقتی فتوای کشتار بهترین فرزندان این میهن مظلوم؛ حکم خدا لقب میگیرد، همه کسانیکه با سکوت خویش برآن صّحه گذاشتند، حتی اگر در شمار کسانی نبودند که به زندانیان دستبند و چشم بند و تیر خلاص زدند، همدل و همراه این شقاوت ضدبشری هستند.
از کسانیکه گفته میشود با نظام قانلان فاصله گرفته و صحبت از اصلاح طلبی میکنند انتظار میرود بیش و پیش از کند و کاو در مقولاتی چون تجربه نبوی یا احوال مولانا جلال الدین با صریحترین بیان از آن ستم بزرگ رازگشایی کنند. مرز اینجا است. یوم الفصل و پل صراط در همین نقطهاست.
آیتالله خمینی در فتوایِ سربه نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال ۶۷؛ گوشهِ چشمی هم به داستان غبارآلود بنی قریظه و رفتار مُنتسب به پیامبر داشت و او در طول تاریخ اسلام تنها کسی بود که از آن واقعه پُر شبهه، قاعده فقهی ساخت و حکم قتل داد. واقعهای که رقمسازیها و شاخ و برگهای آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیرهاش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ به راستی جای چون و چرا دارد.
موضع نگرفتن علنی در برابر آن جفای آشکار؛ علامت رضا است. هرچه را که از آن چشم بپوشیم حمایت کردهایم. هرچه را که از آن بگذریم، تأئید نمودهایم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا اعضای هیئت - حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی گلپایگانی+معاون امنیتیاش سیدابراهیم رئیسالسادات(رئیسی) و مصطفی پورمحمدی - قبل از آنکه خمینی حکم اعدام زندانیان را بدهد مشخص شده بودند؟
ج: بله...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از این چه نتیجهای میگیریم؟
ج: نتیجه میگیریم که نظام(کل سیستم) از پیش برای این جنایت برنامهریزی کرده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: نزدیک به سه دهه از آن جنایت میگذرد، اعضای هیئت مرگ الآن کجا هستند؟...
ج:
حسینعلی نیری
وی در دیوان عالی کشور؛ قاضی عالیرتبه و رئیس دادگاه نظامی قضات است.
...
مرتضی اشراقی گلپایگانی
رئیس یکی از شعبات دیوان عالی کشور شد و اکنون در تهران دفتر وکالت دارد.
...
مصطفی پورمحمدی
وزیر دادگستری دولت روحانی است.
...
سیدابراهیم رییس السادات(رئیسی)
پیشتر، از مقامهای ارشد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بود(معاون اول قوه قضائیه، دادستان پایتخت و دادستان کل دادگاه ویژه روحانیت)
ریاست شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما را هم برعهده داشت و برای یک دهه بر مسند ریاست سازمان بازرسی کل کشور تکیه زد.
در حال حاضر عضو هیأت رییسه مجلس خبرگان رهبری است و تولیت آستان قدس رضوی. گفته میشود در فهرست مدعیان اصلی رهبری نظام ولایت فقیهی است.
...
شیخ محمد ناصر مقیسهای(ناصریان)
او نقش بارزی در اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ داشت؛ بعدها یکی از قضات عالیرتبهی کشور شد و به ریاست شعبهی ۲۸ دادگاه انقلاب رسید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا در تهران کسان دیگری در قتلعام سال ۶۷ دخیل بودند؟
ج:
محمداسماعیل شوشتری
در کابینه حسن روحانی رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور شد. و بهمدت ۱۶ سال وزیر دادگستری در دولت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود.
سید حسین مرتضوی زنجانی
وی در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و شهرداری تهران «خدمات» خود را ادامه داد و در فرهنگسراهای شهرداری که در دوره کرباسچی ایجاد شده بود سهیم شد.
مجید ملا جعفر(قدوسی)
وی در سال ۶۸ به ریاست استادیوم آزادی رسید. سرپرست تیم فوتبال کوثر تهران هم بودهاست.
مجتبی حلوایی
مدتی علاف بود و بعد به صادرات و واردان نسکافه و چای جهان مشغول شد.
حسن زارع دهنوی(قاضی حداد)
وی معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران همچنین معاون امنیت دادستان تهران شد و در فجایع زندان کهریزک دخیل بود.
...
سید نجیب ضیائی؛ تقی عادلی(داوود لشکری)، موسی واعظی، حسین حسین زاده (که در زندان شاه به آقای بیگناه مشهور بود. برادر زن محمد کچویی)، جواد شش انگشتی، خاکی مسئول اتاق ملاقات زندان، عادل مسئول فروشگاه، بیات مسئول بهداری، فاتح مسئولین زندانیان کرج، مهدی نادری فر، حاج آقا هراتی(حاجی کربلائی) و...
همه و همه در به دارکشیدن فرزندان این میهن دخیل بودند. امثال علی ربیعی(بازجو و شکنجهگر در دهه ۶۰)، محمد باقر نوبخت(بازجو و شکنجهگر شهر رشت در آن دوران) و مرتضی حاجی(بازجوی شقی مازندران در آن ایام سیاه) و... نیز که اکنون خودشان را به آن راه میزنند برکنار از ظلمی که در این زمینه بر مردم ایران رفت نبوده و نیستند.
...
اینکه شکنجهگران هنگام پخش اذان(و نوحههای آهنگران) شلاق میزدند یا هنگام به قول خودشان تعزیز زندانی، آیات والعصر را میخواندند، عملکرد پُر از ستم آنها را توجیه نمی کرد.
حق را با باطل رنگ کردند و از پستان دین شیر دنیا دوشیدند.
یَلْبِسُونَ اَلْحَقَّ بالْبَاطِلِ... وَ یَحْتَلبُونَ اَلدُّنْیَا دَرَّهَا بِالدِّینِ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: قتلعام سال ۶۷ دقیقاً تاریخی شروع شد و تا کی ادامه یافت؟
ج: این کشتار از ۵ مرداد سال ۶۷ شروع شد و تا ۱۳ شهریورماه همان سال ادامه یافت. بیشترین اعدام البته در مردادماه صورت گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: اعدام زندانیان چپ از چه تاریخی و از کدام زندان آغاز شد؟
ج: ۵ شهریور سال ۶۷ از بند هفت زندان گوهردشت(تهران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: با قتلعام سال ۶۷ مجاهدین به جز تهران؛ در شهرستانها هم اعدام شدند. زندانیان چپ چطور؟
ج: از اعدام قادر جرار و اسفندیار قاسمی نیکمنش و علی اکبر مرادی و مجتبی محسنی(که در اصفهان زندانی بودند) که بگذریم؛ قتلعام زندانیان کمونیست به شهرستانها کشیده نشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: زندانیان وابسته به گروههای چپ که نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند و در شورش ادعایی زندانبانان هم شرکت نداشتند، چرا و با چه توجیهی به دار کشیده شدند؟
ج: هدف؛ در کل، پاک کردن صورت مسأله زندانی سیاسی(مذهبی و غیرمذهبی) بود و خلاص شدن از «شّر» آنها. در مورد زندانیان غیر مجاهد بهانه کردن عملیات فروغ جاویدان، مفید نبود چون غالباً آن را تأیید نمیکردند. از همین رو مسأله «ارتداد» و مرتد ملی و فطری را عَلَم کردند و تمام کوشش هیئت مرگ به اصطلاح «اثبات» مرتد، در مورد زندانی بود و پرسشها از سوژه گیرانداختن وی بر سر همین موضوع بود تا بتوانند تعداد بیشتری را به قول خودشان «به دَرَک بفرستند».
با اینکه در قرآن در رابطه با مرتد، حکم اعدام مطرح نشده، اعضای کمسیون مرگ احکام ارتداد را از روایات بیرون کشیدند و با شبیه سازی تاریخی داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام را، زنده کردند.
بخصوص که مسئله ارتداد و کافر شدن، که فرزندان مظلوم این میهن در قتل عام سال ۶۷ چوبش را خوردند، زمان پیامبر پیش آمد. عدم تحمل او در برابر کسانیکه ایمان میآوردند و کافر میشدند، انکار کردنی نیست، منتها توجیه میشود که درآن شرائط که مسلمانان بسیار اندک و تحت فشار دشمنان رنگارنگ قرار داشتند، اینگونه ضابطهها اجتناب ناپذیر بودهاست.
...
ولتر در نمایشنامه Le Fanatisme ou Mahomet le Prophète (فاناتیسم یا محمد پیامبر) به برخورد پیامبر اسلام با مرتدین اشاره کرده و آن را به چالش گرفتهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا دغدغه قاتلین زندانیان سیاسی نماز و شعائر مذهبی بود؟
ج: هدف اصلی نوکران استبداد چه در زندان شاه و چه در زندانهای بعد از انقلاب، درهم شکستن زندانی بود. رفتار امثال مجتبی حلوائی که بفرموده؛ در هر وعده نماز با شلاق به جان خداناباوران میافتادند، درست آن روی سکه رفتار ساواک شاه بود که توسط سرهنگ زمانی و پادوهایش در زندان قصر برای جلوگیری از خواندن نماز صبح، به زندانیان مسلمان شلاق میزدند.
اشتباه محض است تصور کنیم دغدغه عمله ستم نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری ُفرم و شکل بودهاست. قاتلین زندانیان سیاسی چندین هزار زندانی را هم؛ که با اختیار و آگاهی، نماز میخواندند به دار کشیدند و بسیاری از آنان را شکنجه نمودند. خواندن و نخواندن نماز مسئله اصلی آنها نبود و نیست. این که در یک مقطع؛ خداناباوران با هر وعده نماز جیره شلاق داشتند، موضوعی جداگانه است.
...
رهنمود اعلام نشده زندانبانان در جمهوری اسلامی؛ «ابلاغ دعوت، ایجاد عادت و اِعمال قدرت» بود و بر همین اساس زورگویی(اعمال قدرت) را مشروع میدانستند اما دغدغه آنان نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نیست. بعلاوه؛ زندان خمینی یک زندان کلاسیک شناخته شده ــ مانند زمان شاه نبوده و نیست. پیش از انقلاب؛ مسئولین امنیتی در زندان میخواستند از زندانی یک مجسمه بسازند، اما در زندانهای بعد از انقلاب، امثال لاجوردی و حاج داوود رحمانی هدفشان این بود که زندانی حتی در نهائیترین لایههای ذهن و عاطفهاش هم تسلیم باشد. در دوران قتلعام؛ فشار برای خواندن نماز، بهانه بود. بهانه برای ایجاد رعب و درهم شکستن مقاومت زندانی.
همچنین پرسشهایی چون مسلمان هستی یا نه؟ که مضمونی جز مکر و حیله نداشت و هدف قاتلان؛ چسباندن سوژه بود به ارتداد، تا او را هرچه زودتر بر دار کشند.
گزارههایی چون «هزاران هزار (!) جوان فقط با یک سوال مسلمان هستی یا نه؟ به جوخههای اعدام سپرده شدند» غیر واقعی است. حقیقتداشتن یک ادّعا کافی نیست. مهّم اثبات پذیری و دقیق بودن آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حکم قتل عام زندانیان سیاسی، شامل زندانیان غیرمذهبی هم شد؟
ج: بله؛ حدود ۵۰۰ زندانی(مرد) وابسته به گروه های چپ، به دار کشیده شدند.
بنا بر این گزاره فقه سنتی که «زن مرتده حکمش اعدام نیست»؛ و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دلیل زن ستیزی و تفکر مردسالاری، زن ضعیفهای است که حتی مسئول اعمال خودش هم شناخته نمیشود و با اینکه از سال پر ماجرای شصت به بعد، بسیاری از دختران و زنان کمونیست نیز تحت عنوان محارب اعدام شده بودند، هرچند زنان و دختران مجاهد خلق را با موج قتل عام به دار کشیدند، اما خوشبختانه رضا دادند که دختران و زنان غیر مجاهد در قتل عام سال شصت و هفت زنده بمانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا جانباختن سهیلا درویش کهن، مهین مدوی، فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین) و پروین گلی آبکناری در رابطه با قتل عام سال ۶۷ بودهاست؟
ج: پس از اتمام پروژه قتل عام؛ «سهیلا درویشکهن» یکی از چهرههای دوستداشتنی زندان(وابسته به اکثریت)، که ملی کش هم بود، به منظور تن ندادن به خواندن نماز اجباری دردمندانه در سلول انفرادی دست به خودکشی زد. مهین مدوی؛ نیز در غم به دار آویخته شدن همبندان مجاهدش رگ دستش را زد و جان باخت. فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین)؛ به خاطر ارتباط با سازمان نوید و تشکیلات مخفی حزب توده و پرونده سنگینی که داشت در فروردین ۶۸ اعدام شد. جان باختن پروین گلی آبکناری(راه کارگر)؛ نیز پیش تر اتفاق افتاده بود و ربطی به قتل عام سال ۶۷ نداشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: چرا برخی وقتی میخواهند از اسیرکُشی سال ۶۷ یاد کنند حتی در سالگرد قتل عام؛ که مرداد ماه است دست میبرند و عالماً عامداً روی شهریور ماه مانور میدهند؟(منظور مادران و خانوادههایی که یادمان کشتار زندانیان سیاسی هرسال در خاوران به همت آنان برگزار میشود، نیست. آنان دردمند و داغدارند و اهل واقعه نگاریهای وارونه نیستند)
ج: بسیاری از ما در قفس تنگ پندارهای خویش اسیریم. گویی به قول کافکا میلهها در درون ماست. بر این واقعیت که اوج اعدامها؛ نه در شهریور، بلکه مرداد ۶۷ بود، جدا از گزارش شاهدان، علائم زیر صحّه میگذارد:
- فتوای آیتالله خمینی در اوائل مرداد ۶۷ مکتوب شده و هشتم مرداد همان سال یکی از قضّات به آیت الله منتظری نشان دادهاست.
- نامههای آیتالله منتظری در اعتراض به کشتارها در تاریخ نهم و سیزدهم و بیست و چهارم مرداد ۶۷ نوشته شدهاست.
- دهم مرداد سال ۶۷ محمد حسین احمدی(حاکم شرع دادگاه انقلاب خوزستان)؛ از اعدام های سرسری نزد آیتالله منتظری، شکوه و شکایت کرده است و…
- عملیات موسوم به فروغ جاویدان هم که گفته میشود از جمله عوامل دخیل در حکم آیتالله خمینی(برای قتل زندانیان) بود، اوائل مرداد سال ۶۷ روی دادهاست.
- در همین ماه (مرداد ۶۷)؛ حاج کربلایی (حاج آقا هراتی) در پاسخ خانواده ها که میپرسیدند چرا نمیتوانیم با فرزندانمان ملاقات کنیم گفته بود: دارند در اوین خانه تکانی میکنند...
ما فراموش میکنیم که تمام کسانی که به مصاف تاریکی شتافتند فرزندان شریف ایران زمین بودند. گلوله های رژیم شاه بین حنیف و پویان؛ بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار، یوسف کشیزاده و فرهاد صفا، فاطمه امینی و مرضیه اسکوئی و... فرق نمیگذاشت. از سوی دیگر حسین نواب صفوی و شکرالله پاک نژاد، محمد ضابطی و الله قلی جهانگیری، هیبتالله معینی و حبیب الله آشوری، کاظم خوشابی و مجتبی محسنی، یحیی رحیمی و سید فخر طاهری، قاسم مهریزی و چنگیز احمدی، عمر فدائی و دکتر شورانگیز کریمیان، رحمان هاتفی و علیرضا سپاسی، غنچه حسینی برزی و شهلا چمن آرائی، و منیژه هدائی و معصومه شادمانی و... همه برای امثال لاجوردی سوژه، و دشمن تلقی میشدند. آن شمعهای شبانه که سوختند تا روشننیبخش محفل دیگران باشند، همه و همه فرزندان فرهیخته میهن ما بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا حکم قتل سلمان رشدی با قتل عام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت ارتباط داشت؟
ج: به نظر من آری؛ اما شرح آن فرصت دیگری میطلبد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حکم مکتوب آیتالله خمینی که به اعدام مجاهدین اشاره دارد؛ موجود است.
آیا برای دو جنایت دیگر:
۱) اعدام مارکسیستها
۲) سر به نیست کردن شماری از مبارزین و مجاهدین(که بیرون زندان بودند و کشته شدند) نیز، ایشان حکم (مکتوب) دادهاست؟
ج: آری...(...)...
در نمایشنامه «شاه لیر» King Lear که دردناکترین تراژدی شکسپیر محسوب میشود، دلقک شریفی را میبینیم که در واقع درون واقع بین خود آدمی است.
دلقک در نمایشنامه شاه لیر؛ از سویی یک آدم فرزانه است که دقیقاً میداند چه میگوید و چه میکند و از عقل سلیم برخوردار است و از سوی دیگر با سادگی یک انسان پاک، واقعیت ها، و «راست هائی را که میپوشانیم» به رخ میکشد.
همه ما بدون استثناء به این دلقک فرزانه که نمیگذارد نان را به نرخ روز بخوریم نیازمندیم. او ندای وجدان ما است که در سر هر بزنگاهی سَرک میکشد و ما را به دیدار خویشتن فرا میخواند....
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
یاد ده ما را سخنهای دقیق
که ترا رحم آورد آن ای رفیق
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگریها کار توست
این چنین اکسیرها اسرار توست
پانویس
گرچه در قرآن در سوره بقره آیه ۲۵۶ میخوانیم که «اجبار و فشاری در پذیرش دین وجود ندارد» و در سوره یونس آیه ۹۹ خطاب به محمد گفته میشود: آیا تو در پی آن هستی که عقیده ات را به دیگران تحمیل کنی؟ ــ انت مذکر، لست علیهم بمصیطر، نباید بر مردم سلطه جوئی و زور گوئی کنی، ما انت علیهم بجبار، تو بر مردم جبار و دیکتاتور نیستی و نباید هم باشی و...، اما داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام را هم داریم.
جمله مشهور «من بدل دینه فاقتلوه» را که معنیاش اینست که «اگر کسی از مسلمانی خارج شد و رسم دیگری انتخاب کرد، او را بکشید» ــ شیعه و سنی، هر دو پای میفشارند ودر منابع زیر نقل شدهاست:
صحیح البخاری - کتاب الجهاد والسیر، سنن الترمذی - کتاب الحدود، سنن النسائی- کتاب تحریم الدم، سنن أبی داود- کتاب الحدود سنن ابن ماجه - کتاب الحدود، مسند أحمد- من مسندبنی هاشم...
داستان یهودیان بنی قریظه هم؛ که در آیه ۲۶ سوره احزاب اشاره کوتاهی به آن شده(منهای شاخ و برگی که بعدها به آن داده شده)، قابل تأمل است.
...
سایت همنشین بهار
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire