می آیی
عُنُق تر از عُنُق
می گزی پوست پوست گوزن ِ دستکشت را
می گویی :
راستی
خبر داری ؟
دارم شوهر می کنم
خوب بکن!
به درک!
خیال می کنی از پا در می آیم ؟
چه باک!
ببین
آرامم
آرام تر از نبض یک مرده
یادت رفته چه می گفتی
جک لندن
پول
عشق
ماجراجویی
من اما می دیدم
تو ژوکوند بودی
ترا باید می ربودند
ترا ربودند.
«مایاکوفسکی»
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire