روز جمعه چهارم آبان ۱۳۵۸ - نه روز پیش از اشغال سفارت آمریکا - در تهران راهپیمایی عظیمی در حمایت از آیت الله روح الله خمینی، رهبر انقلاب، برگزار شد.
«رود خروشان» جمعیت پس از طی مسافتی طولانی برای اقامه نماز جمعه به امامت آیت الله حسینعلی منتظری به دانشگاه تهران سرازیر میشود تا آن طور که روزنامه کیهان روز بعد در صفحه پنجم خود نوشت: «با اجتماع عظیمشان به جهانیان و دشمنان انقلاب ایران نشان دهند که هیچ قدرتی قادر به تفرقه اندازی میان امت و امامشان نیست.»
در خطبههای نماز جمعه آن روز، آیت الله منتظری بر موضوعات داخلی تمرکز کرد و خواهان همبستگی مردم برای مقابله با «توطئه دشمن» شد.
شاگرد آیت الله خمینی و عضو وقت شورای انقلاب سپس گفت: «نعمت آزادی را که پس از پیروزی انقلاب نصیبتان شده است دست کم نگیرید. این نعمت بزرگی است. ساقط کردن یک حکومت جبار ۲۵۰۰ ساله کار کوچکی نبوده و نیست.»
تازه چهار روز از ورود محمدرضاه شاه پهلوی به آمریکا میگذشت و حاکمان جدید ایران از تصمیم بحث برانگیز جیمی کارتر برای پذیرش شاه که مبتلا به سرطان بود، سخت خشمگین بودند و عمیقا نگران از اینکه مانند ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، واشنگتن سودای کودتای دیگری را در سر میپروراند.
اما آن روز آیت الله منتظری از تریبون نماز جمعه برای حمله به کارتر یا شاه استفاده نکرد. او خوب میدانست در بین جمعیت بزرگی که در دانشگاه تهران جمع شدهاند، یک مقام ارشد وزارت امور خارجه آمریکا به نام هنری پِرِکت حضور دارد و به سخنانش گوش میکند.
آیت الله منتظری در نطقش گفت: «برخی از شما مردم هم کار بنی اسرائیلیها را میکنید و دائم از کمبودها گله میکنید. میگویید گوشت نیست، پودر لباس شویی نیست... کمبودهایی هست و شاید تفسیرهایی شده ولی این دیگر این همه نق زدن نمیخواهد. از این همه نعمت آزادی که به دست آوردهاید استفاده کنید. کجا میتوانستید هر چه میخواستید بگویید و هر حرفی را بزنید و خواستههایتان را بیان کنید؟»
او تاکید کرد: «باید ضد انقلابیون و آنهایی که انقلابی عمل نمیکنند از کار برکنار شوند و به جای آنها جوانان مومن و انقلابی به کار گرفته شوند» و سپس هشدار داد: «ای آقایی که قاضی شرع یا رئیس کمیتهای شدهای یا به هر عنوانی مقامی گرفتهای، مراقب باش برخلاف حق رفتاری نکنی.»
'نمایش قدرت'
مسئول امور ایران وزارت خارجه آمریکا در آن روز پاییزی تنهایی به دانشگاه تهران نرفته بود، یکی از کارکنان جوانتر سفارت به نام جان لیمبرت که به فارسی تسلط کامل دارد هم به عنوان مترجم همراهش آمده بود.
آقای لیمبرت به بیبی سی فارسی میگوید که آیت الله منتظری هنری پِرِکت را دعوت کرده بود تا به او از نزدیک نشان دهد در ساختار قدرتی که در ایران پس از سرنگونی حکومت شاه در حال شکل گرفتن بود، قدرت واقعی در دست کیست.
جان لیمبرت میگوید: «آقای منتظری از پِرِکت میپرسد شما که در ایران هستید با چه کسانی ملاقات میکنید؟ پِرِکت چند تا اسم آورد که بیشتر جبهه ملی بودند... آقای منتظری گوش میدهد و بعد بر میگردد میگوید آقای پِرِکت اینها آدمهای خیلی خوبیاند، خوب است که اینها را میبینید ولی اگه میخواهید واقعیت ایران جدید را ببینید باید جاهای دیگری بروید. با آدمهای دیگری باید تماس داشته باشید... مثلا همین جمعه شما بیایید دانشگاه تهران برای نماز جمعه. من آن روز هم آنجا صحبت میکنم. شما بیایید ببینید که واقعیت دیگریست.»
جان لیمبرت میافزاید: «(آیت الله منتظری) دعوت میکنند، هنری پِرِکت قبول میکند. من پیش خودم فکر میکردم تو را به خدا نرو. ولی او قبول میکند و میرود. من هم به عنوان مترجم همراهش میروم.»
پِرِکت هم ماجرای آن روز را این طور تعریف میکند: «ما از وزارت امور خارجه ایران یک اسکورت داشتیم. چند خیابان از وزارت امور خارجه که دور شدیم به ما گفت خیابانها پر از مردم است و بسته شده، نمیتوانستیم وارد شویم. من گفتم پیاده میرویم. جان، من و اسکورتمان تا در دانشگاه پیاده رفتیم.»
«مرگ بر سه مفسدین»
دو دیپلمات آمریکایی و اسکورت ایرانی سرانجام پس از تحمل دردسرهای فراوان به نزدیکی دانشگاه میرسند، اما از قرار معلوم جان لیمبرت علاقهای نداشته است که جلوتر برود.
او میگوید: «بیرون دانشگاه خیلی شلوغ بود. به مامور وزارت خارجه گفتم همین جا میایستیم و گوش میکنیم. او گفت نه! باید برویم داخل.»
جان لیمبرت میافزاید: «رسیدیم جلوی در دانشگاه. دیدیم یک عده پاسدار آنجا ایستادهاند. دیدم که کسی را راه نمیدهند. میگفتند دیگر جا نیست، پر شده. من خوشحال شدم، گفتم دیگر نمیتوانیم بریم تو. همین جا میایستیم. اما رفیقمان، همان مامور وزارت خارجه ایران، میگوید نه! باید برویم تو. شما اینجا بایستید من با آنها صحبت میکنم.»
او میافزاید: «رفت جلو و قدری با آنها خوش و بش کرد و گفت بیایید، ولی انگلیسی صحبت نکنید. خلاصه در را باز کردند و ما تو رفتیم.»
«من یواشکی گفتم شما چه گفتی که ما را راه دادند؟ او گفت: گفتم که ما دو تا میهمان سنگالی داریم. گفتم سنگالی؟ سنگالی که سیاه پوستاند، آفریقایی، معلومه که ما سنگالی نیستیم. گفت اینها چه میدانند سنگالی چیه!»
هنری پِرِکت هم ورود به محل برگزاری نمازجمعه به عنوان دیپلمات سنگالی را تایید میکند.
او میگوید: «مامور وزارت خارجه ایران گفت که اینها مقامات کشور سنگال هستند. امکان دارد که به آنها اجازه دهید وارد شوند؟ ما داخل شدیم و در لبه جمعیت ایستادیم... یادم هست که از بالا به سخنران نگاه میکردم. آنها شعار دادند مرگ بر آمریکا، اما کسی مزاحم ما نشد.»
با پایان سخنرانی آیت الله منتظری، مطابق رسم معمول، نوبت شعار دادنهای عامه مردم میشود.
آقای لیمبرت میگوید: «یکی داد میزند، مردم تکرار میکنند. یکی میگفت ما وحدتمان را حفظ میکنیم. یکی میگفت کردها برادرمان هستند... هنری پِرِکت فارسیاش زیاد قوی نبود به من گفت خوب چیکار کنیم؟ گفتم هنری اینجا یک میلیون جمعیته. اینها هرچه گفتند شما هم بگو. شما نمیخواهی که با اینها جر و بحث کنی، با یک میلیون نفر در بیفتی.»
او ادامه میدهد: «یک دفعه بر میگردند میگویند 'مرگ بر سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین'. ما هم شروع میکنیم میگوییم مرگ بر سه مفسدین... بعد هنری برمیگردد میگوید راستی در آن شعار راجع به کارتر چیزی نگفتند؟ گفتم هنری این حرفهایی که میگویند را شما بزنید، داد بزنید. انشالله شما را میبخشند. کسی گزارش نمیدهد که شما چه گفتید.»
هشدار درباره ورود شاه
مسئول امور ایران وزارت خارجه آمریکا برای شرکت در نماز جمعه یا تفریح به تهران سفر نکره بود. ماموریت اصلیاش آگاه کردن دولت موقت از ورود قریب الوقوع شاه به ایالات متحده بود تا از سفارت این کشور در تهران در برابر حملات احتمالی محافظت کنند.
آقای پِرِکت در اقامت ۱۰ روزهاش، از نمایندگان جامعه بهائیان و کلیمیان گرفته تا مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی و نیز محمد بهشتی و آیت الله منتظری، دو چهره نزدیک به آیت الله خمینی و عضو شورای انقلاب، دیدار و گفتگو کرد. او میگوید ابراهیم یزدی امکان ملاقاتهای جداگانه وی با آقای بهشتی و آیت الله منتظری را فراهم کرده بود.
هنری پِرِکت میگوید: «بعد از اینکه به همراه یزدی با بازرگان صحبت کردم با یزدی به دفتر کارش برگشتم. او گفت خوب چه کارهای دیگری اینجا انجام خواهی داد؟ من گفتم برخلاف گذشته (دوران شاه) ما با شما مثل یک دولت عادی برخورد خواهیم کرد. من میخواهم که با هر کسی که میتوانم اینجا گفتگو داشته باشم از جمله چهرههای مخالف. او (یزدی) گفت که آیا با روحانیون هم صحبت خواهی کرد؟ گفتم آنها با ما صحبت نمیکنند. آن موقع ماهها بود که با روحانیهای ارشد تماسی نداشتیم. او گفت من درستش میکنم.»
وی میافزاید: «جان لیمبرت و من رفتیم آیت الله منتظری را ببینیم. یادم نیست در کدام ساختمان. احتمالا در مجلس بود... او با یک روحانی جوان که انگلیسی صحبت میکرد ما را پذیرفت. گفتگوی دوستانهای داشتیم.»
هنری پِرِکت میگوید که آیت الله منتظری از دیدار با بروس لینگن، کاردار آمریکا در تهران، خودداری میکرد، اما او را به حضور پذیرفت.
او میافزاید: «او (آیت الله منتظری) به ما گفت وقتی که کارتر رئیس جمهور شد من دلگرم شدم چرا که فکر میکردم کارتر حامی حقوق بشر است و میتواند به ما کمک کند. اما بعد از او ناامید شدم به این خاطر که یهودیان در نیویورک کنترل سیاست خارجی آمریکا را در دست گرفتند و تغییری انجام نشد.»
هنری پِرِکت به خاطر میآورد بعضی از وزرای کابینه و چهرههای جوان تری که در ایران ملاقات کرده بود برخورد منفی با او داشتند ولی به گفته وی: «منتظری خیلی خوش برخورد بود. بعدش ما رفتیم بهشتی را ببینیم. به دلایلی، او اجازه داد که بروس لینگن (کاردار وقت آمریکا) همراهم بیاید و ما به ملاقات بهشتی رفتیم.»
به نظر میرسد که دیدار مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا با دو روحانی نزدیک به رهبری فقط جنبه نمادین نداشته، چرا که او میخواست به آنان اطمینان بدهد که ایالات متحده، انقلاب را پذیرفته است و میخواهد که بر اساس رویه ای تازه جدید با آن همکاری کند.
اما ورود شاه به آمریکا چنان واکنش تندی را در بین انقلابیون در پی داشت که پیامهای دوستی و همکاری آمریکا - آن طور که وقایع چند روز بعد نشان داد - برای کمتر کسی در عرصه سیاسی ایران قابل باور بود.
جان لیمبرت میگوید که آیت الله منتظری در دیدارش با پِرِکت، از سیاست واشنگتن در منطقه خاورمیانه از جمله حمایت از اسرائیل انتقاد کرد ولی صراحتا نگفت که آمریکا قصد کودتا و سرنگونی جمهوری اسلامی را دارد.
او میگوید: «برخوردش خیلی خوب بود. شما که او میشناختید با آنهای دیگر فرق میکرد. درست است که به آیت الله خمینی خیلی نزدیک بود و بعد جانشینش تعیین شده بود ولی آدم سیاستمداری نبود. مردم دوستش داشتند. بعضی مواقع حرفهای عجیب و غریبی میزد. مردم خوششان میآمد.»
جان لیمبرت چند هفته بعد از دیدار مذکور هم یک بار دیگر آیت الله منتظری را دید، اما این بار آقای منتظری بود که در سفارت تحت اشغال «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به دیدار آقای لیمبرت و همکاران به گروگان گرفته شدهاش آمده بود.