samedi 28 juin 2014

اسناد محرمانه جاسوسان جنگ جهانی اول منتشر شد


ماتا هاری، جاسوس و رقاص هلندی
برای اولین بار از زمان جنگ جهانی اول به این سو، اسناد بازجویی، نامه‌های شخصی و تصاویر محرمانه مربوط به جاسوسان این جنگ که در اختیار ام آی فایو (MI5)، سازمان اطلاعات داخلی بریتانیا بود، منتشر شده‌اند.
برای اولین بار اطلاعاتی در مورد آرتور رنسام، نویسنده سرشناس انگلیسی که خالق یکی از آثار معروف ادبیات کودک است و ماتا هاری، زن جاسوس هلندی که به جرم جاسوسی برای آلمان‌ها اعدام شد، منتشر شده‌ است.

بیش از ۱۵۰ پرونده مربوط به جاسوسان جنگ جهانی اول در فرمت دیجیتال در اختیار عموم قرار داده می‌شود.آرتور رنسام که برنده بزرگ‌ترین جوایز ادبی کودک و نوجوان شده، در سال ۱۹۱۷ برای جاسوسی برای بریتانیا به روسیه رفته بود، و نیروهای اطلاعاتی بریتانیا هراس داشتند که او با جاسوسی برای روسیه، به عنوان جاسوس دوجانبه عمل می‌کند.
کلیکآرشیو ملی بریتانیا این اسناد را در چارچوب مراسم یکصدمین سالگرد جنگ جهانی اول منتشر می‌کند.

ماتا هاری با شلیک جوخه اعدام کشته شد
در میان اسناد منتشر شده، گزارش‌هایی در باره نظارت و زیرنظر قرار دادن احزاب و سازمان‌هایی مثل حزب بلشویک، حزب کمونیست بریتانیا، اتحادیه پیشاهنگان پسر وجود دارند.
چهره‌های سیاسی مانند لئون تروتسکی و ولادیمیر لنین نیز تحت نظر بودند.

اسناد و مدارکی هم در باره ازرا پاوند، شاعر و نویسنده آمریکایی و ادیت کاول، پرستار معروف بریتانیایی که جان سربازان زیادی از هر دو طرف درگیر را نجات داد، منتشر شده‌اند.

چه کسی جنگ جهانی اول را آغاز کرد

چه کسی جنگ جهانی اول را آغاز کرد


در حالی که کشورها مراسمی برای گرامیداشت صدمین سالگرد شروع جنگ جهانی اول برگزار می‌کنند، بحث میان دانشگاهیان بر سر اینکه کدام کشور مسوول شروع این منازعه بود، همچنان ادامه دارد.
مایکل گوو، وزیر آموزش انگلستان، اخیرا از چگونگی آموزش دلایل و پیامدهای جنگ جهانی اول در مدارس کشور انتقاد کرد. این انتقاد تنها باعث تشدید این بحث‌ها شد.

سر مکس هیستینگز – کارشناس تاریخ نظامی
‌آلماننظر ۱۰ تاریخ‌دان را در این باره بخوانید.
هیچ کشوری به تنهایی مسوول درگرفتن جنگ نیست، اما به نظر می‌رسد سهم آلمان از همه بیشتر باشد. این کشور در ژوئیه ۱۹۱۴ (تیر و مرداد ۱۲۹۳) به تنهایی قادر بود جلوی وقوع فاجعه را بگیرد. برای این کار کافی بود "چک سفیدی" را که در حمایت از حمله احتمالی اتریش به صربستان در اختیار این کشور قرار داده بود، پس بگیرد. متأسفانه این استدلال را که صربستان کشوری سرکش بود و استحقاق مجازات شدن بدست اتریش را داشت، قبول ندارم. فکر هم نمی‌کنم که روسیه در سال ۱۹۱۴ خواهان جنگ بود. رهبران این کشور می‌دانستند که ظرف دو سال آمادگی به‌مراتب بیشتری برای ورود به جنگ خواهند داشت، چرا که تا آن موقع می‌توانستند ارتش خود را تجهیز کنند. این مسأله که آیا بریتانیا مجبور بود وارد این درگیری شود، بحث تقریبا مجزایی است. ورود بریتانیا به جنگ از اول اوت ۱۹۱۴ اجتناب ناپذیر شده بود. نظر شخصی من این است که بی‌طرف ماندن در این اختلاف گزینه قابل قبولی نبود، چون اگر آلمان در اروپای قاره‌ای پیروز از جنگ بیرون می‌آمد، پس از جنگ بهیچ وجه با بریتانیا راه نمی‌آمد. این در حالی بود که بریتانیا در آن زمان هنوز بر اقیانوس‌ها و نظام مالی جهانی مسلط بود.

سر ریچارد جِی اوانز – استاد برجسته تاریخ، دانشگاه کمبریج

صربستان

صربستان مقصر اصلی وقوع جنگ جهانی اول بود. ملی‌گرایی و توسعه‌طلبی صرب‌ها نیروهای بسیار مخربی بودند و حمایت صربستان از سازمان تروریستی دست سیاه (یک انجمن نظامی سری متشکل از ملی‌گرایان صرب) عملی بسیار غیرمسوولانه بود. مسوولیت اتریش- مجارستان هم تنها اندکی کمتر بود. این کشور واکنش بی‌تناسبی به قتل ولیعهد امپراتوری هاپسبورگ نشان داد. فرانسه روسیه را نسبت به اتریش- مجارستان جری کرد و آلمان هم اتریشی‌ها را به اصرار بر خواسته‌هایشان تشویق کرد. بریتانیا مثل آنچه در جریان بحران بالکان کرده بود، در میانجی‌گری میان طرف‌ها کوتاهی کرد، زیرا از بلند پروازی‌های اروپایی و جهانی آلمان بیمناک بود. ترس بریتانیا کاملا منطقی نبود، چرا که این کشور در سال ۱۹۱۰ در مسابقه تسلیحاتی دریایی کاملا تفوق خود را تثبیت کرده بود.

گاوریلو پرینسیپ کسی بود که فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش، را به‌قتل رساند
شاید بتوان گفت که گرایش عموما مثبت دولت‌مردان اروپایی، که بر مفاهیمی همچون غرور و شرافت مبتنی بود، انتظار کسب یک پیروزی سریع، و عقاید نشأت گرفته از داروینیسم اجتماعی، مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در شروع جنگ بودند. بسیار مهم است که اتفاقات منجر به درگرفتن جنگ را در زمان وقوعشان بررسی کنیم، و از تفسیر پسینی تحولات و ربط دادن آنها به اتفاقات ماه‌های ژوئیه و اوت ۱۹۱۴ اجتناب کنیم.

دکتر هدر جونز – استادیار تاریخ بین‌المللی در مدرسه اقتصاد لندن

اتریش مجارستان، آلمان و روسیه

شمار معدودی از تصمیم‌گیرندگان سیاسی و نظامی جنگ‌طلب در اتریش- مجارستان، آلمان و روسیه باعث وقوع جنگ جهانی اول شدند. قتل اعضای خاندان سلطنتی پیش از سال ۱۹۱۴ کار نسبتا متداولی بود و معمولا به جنگ منجر نمی‌شد. اما در اتریش- مجارستان نظامیان جنگ‌طلب که مقصران اصلی شروع جنگ بودند، از قتل دوک اعظم فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش، و همسرش بدست صرب‌های بوسنی به‌عنوان دستاویزی برای تسخیر و نابودی صربستان استفاده کردند. صربستان همسایه‌ای بی‌ثبات بود که قصد توسعه قلمرو خود و تصرف برخی سرزمین‌های متعلق به اتریش- مجارستان را داشت. صربستان که دو جنگ بالکان در سال‌های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ توانش را تحلیل برده بود، در سال ۱۹۱۴ به‌دنبال جنگ نبود. دلیل سرایت جنگ به سراسر اروپا این بود که شخصیت‌های سیاسی و نظامی آلمان متحد خود، اتریش- مجارستان را به حمله به صربستان تحریک کردند. این کار آنها باعث نگرانی روسیه، حامی اصلی صربستان شد. روسیه پیش از آنکه همه راه‌های مسالمت‌آمیز را بیازماید، نیروهای نظامی‌اش را آماده جنگ کرد. این کار باعث ترس آلمان شد و در پی آن، آلمان به روسیه و متحدش، یعنی فرانسه، اعلان جنگ داد و تهاجمی بی‌رحمانه را آغاز کرد. بخشی از نیروهای آلمانی از خاک بلژیک به فرانسه حمله کردند، و به این ترتیب، پای بریتانیا که حافظ بی‌طرفی بلژیک و حامی فرانسه بود هم به جنگ باز شد.

جان رول – استاد بازنشسته تاریخ، دانشگاه ساسکس

اتریش- مجارستان و آلمان

دلیل وقوع جنگ جهانی اول یک حادثه یا شکست دیپلماسی نبود. این جنگ به‌خاطر توطئه و همدستی آلمان و اتریش- مجارستان اتفاق افتاد که می‌خواستند جنگی به‌راه بیندازند، و البته امیدوار بودند بریتانیا وارد آن نشود.
قیصر ویلهلم دوم شخصیتی خشمگین، مستبد و علاقمند به امور نظامی داشت. او معتقد بود که همه پادشاهان افرادی روشن‌بین و ژرف‌نگر هستند، به دیپلمات‌ها به دیده تحقیر نگاه می‌کرد، و باور داشت که خدای ژرمن‌ها برای او مقدر کرده که کشورش را به‌سوی عظمت رهنمون سازد. در چنین فضایی حدود ۲۰ نفری که او برای تصمیم‌گیری در مورد سیاست کشور تعیین کرده بود، در سال ۱۹۱۴ جنگ را انتخاب کردند، زیرا معتقد بودند شرایط به نفع آنهاست. فرماندهان نیروی زمینی و دریایی آلمان که بیشترین نفوذ را در دربار داشتند، جنگ‌طلبی سهل‌انگارانه‌ای داشتند و وقوع جنگ را اجتناب ناپذیر می‌دانستند. آنها معتقد بودند زمان رو به اتمام است، و مثل همتایان اتریشی‌شان بر این باور بودند که جنگ از تحمل وضیعت موجود – که از دید آنها تحقیرآمیز بود – بهتر است. در بهار ۱۹۱۴ این گروه کوچک در برلین تصمیم گرفتند دل به دریا بزنند. آنها می‌دانستند که حمایتشان از حمله اتریش به صربستان چه عواقبی خواهد داشت. اداره جزئیات اوضاع به تئوبالد فون بتمان هولوگ، صدراعظم کشوری، سپرده شد که هدفش ناکام گذاشتن تلاش‌های دیپلماتیک به منظور آغاز جنگ در مطلوب‌ترین شرایط ممکن بود. او علی‌الخصوص می‌خواست مردم کشور خودش را قانع کند که آلمان مورد حمله قرار گرفته، و در عین حال سعی داشت جلوی ورود بریتانیا به درگیری را بگیرد.

گرهارد هیرشفلد – استاد تاریخ مدرن و معاصر، دانشگاه اشتوتگارت

اتریش- مجارستان، آلمان، روسیه، فرانسه، بریتانیا و صربستان

نخبگان محافظه‌کار پروس و آلمان از مدت‌ها پیش از آغاز جنگ معتقد بودند که وقوع یک جنگ اروپایی به تحقق اهداف بلند پروازانه آلمان در مورد تبدیل شدن به یک قدرت استعماری، و همچنین دستیابی به پرستیژ نظامی و سیاسی در جهان کمک خواهد کرد.

بعضی معتقدند که بریتانیا می‌توانست تلاش بیشتری برای جلوگیری از وقوع جنگ انجام دهد
تصمیم آغاز جنگ بر سر یک بحران بین‌المللی نسبتا کوچک نظیر ماجرای قتل ولیعهد اتریش در سارایوو از ترکیبی از قضاوت‌های اشتباه سیاسی، بیم از دست دادن اعتبار و پایبندی لجوجانه همه طرف‌ها بر یک سیستم پیچیده ائتلاف‌های نظامی و سیاسی میان کشورهای اروپایی ناشی می‌شد. فریتز فیشر (کارشناس تاریخ) معتقد بود اهداف جنگی آلمان – به‌خصوص آنچه در جزوه معروف "طرح سپتامبر ۱۹۱۴" آمده – در بطن تصمیم دولت آلمان برای ورود به جنگ قرار داشته است. در این طرح مطالبات گسترده اقتصادی و سرزمینی فهرست شده بودند که می‌توانستند در صورت پیروزی آلمان در جنگ مطرح شوند. اما بر خلاف آقای فیشر، امروزه بیشتر کارشناسان تاریخ این برداشت را بسیار کوته‌بینانه می‌دانند. آنها اکثرا اهداف آلمان، و البته همه کشورهای شرکت کننده از ورود به جنگ را در چارچوب رویدادهای نظامی و سیاسی آن برهه زمانی تفسیر می‌کنند.

دکتر آنیکا مومبائر – دانشگاه آزاد

اتریش- مجارستان و آلمان

کتاب‌خانه‌های زیادی پر از کتاب‌هاییست که به معمای ۱۹۱۴ پرداخته اند. آیا جنگ جهانی اول یک اتفاق بود یا از پیش طراحی شده و اجتناب ناپذیر بود؟ مسوول وقوع آن خوابگردها بودند یا آتش‌افروزان؟ بنظر من وقوع این جنگ بهیچ وجه تصادفی نبود، و در ژوئیه ۱۹۱۴ می‌شد جلوی آن را گرفت. دولت و رهبران نظامی اتریش خواهان جنگ با صربستان بودند. بلافاصله بعد از قتل فرانتس فردیناند در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ (۷ تیر ۱۲۹۳) از صربستان خواسته شد تاوان آن را بپردازد، چرا که تصور می‌شد این کشور پشت توطئه قتل ولیعهد اتریش باشد. صربستان از مدت‌ها قبل موقعیت امپراتوری اتریش- مجارستان در منطقه بالکان را تهدید می‌کرد. نکته مهم این بود که کسب یک پیروزی دیپلماتیک برای تصمیم گیرندگان اتریشی بی‌ارزش و ننگین قلمداد می‌شد. در ابتدای ماه ژوئیه آنها جنگ را انتخاب کردند.

با شروع جنگ، آلمان ژنرال هیندنبورگ بازنشسته را دوباره به خدمت فراخواند
اما آنها برای جنگیدن با صربستان به حمایت متحد اصلی‌شان، آلمان، نیاز داشتند. تصمیم آنها مبنی بر جنگ با صربستان بدون کمک آلمان عملی نبود. دولت آلمان "چک سفید" در اختیار متحدش قرار داد، و با دادن قول حمایت بی‌قید و شرط، وین را برای استفاده از این موقعیت طلایی تحت فشار قرار داد. هر دو دولت می‌دانستند که به احتمال قریب به یقین روسیه به کمک صربستان خواهد آمد و در نتیجه، یک جنگ منطقه‌ای کوچک به جنگی اروپایی تبدیل خواهد شد. اما هر دو کشور آمادگی پذیرفتن این خطر را داشتند. تضمین حمایت آلمان به وین امکان پیش بردن طرحش را داد. "نه" شنیدن از آلمان می‌توانست بحران را مهار کند. اتریش با قدری تأخیر در روز ۲۳ ژوئیه (اول مرداد ۱۲۹۳) برای صربستان ضرب‌الاجل تعیین کرد. مفاد این ضرب‌الاجل عمدا طوری تعیین شده بود که قابل پذیرش نباشد. دلیلش این بود که اتریش- مجارستان مصمم به آغاز جنگ بود، و آلمان هم این کشور را تشویق به این کار می‌کرد، زیرا بنظر می‌رسید موقعیت بسیار خوبی فراهم شده است. در آن زمان هنوز امکان پیروزی در جنگ وجود داشت، اما روسیه و فرانسه مشغول تجهیز خود بودند و احتمالا چند سال بعد شکست دادنشان ممکن نبود. تصمیم گیرندگان اتریش- مجارستان و آلمان برای حفظ و توسعه امپراتوری‌هایشان به جنگ روی آوردند. اما این جنگ به سقوطشان منجر شد.

شان مک‌میکین – استادیار تاریخ در دانشگاه کچ، استانبول

اتریش- مجارستان، آلمان، روسیه، فرانسه، بریتانیا و صربستان

جستجوی پاسخ‌های ساده و راضی‌کننده در ذات بشر است. به همین دلیل هم نظریه مقصر بودن آلمان در شروع جنگ تا به امروز پابرجاست. بعد از حادثه سارایوو، اتریش- مجارستان با داشتن حمایت و "چک سفید" از جانب برلین موضع سفت و سختی در قبال صربستان اتخاذ کرد. بدون این پشتگرمی جنگ جهانی اول قطعا آغاز نمی‌شد. پس آلمان در شروع جنگ مقصر است. اما در عین باید توجه داشت که اگر توطئه تروریستی طراحی شده در بلگراد (پایتخت صربستان) نبود، آلمانی‌ها و اتریشی‌ها با چنین انتخاب وحشتناکی روبرو نمی‌شدند. در برلین و وین رهبران غیرنظامی سعی کردند درگیری را به منطقه بالکان محدود نگاه دارند. روسیه – که به نوبه خود از پاریس "چک سفید" گرفته بود – تصمیم گرفت که جنگ اتریش و صربستان را به کل اروپا بکشاند. در ادامه با ورود بریتانیا، جنگی که اروپایی شده بود، به منازعه‌ای جهانی تبدیل شد. روسیه پیش از آلمان فرمان بسیج نیروهایش را صادر کرد. در گرفتن این جنگ که در آن فرانسه و بریتانیا در حمایت از صربستان و روسیه مقابل قدرت‌های مرکزی قرار گرفتند، نتیجه مطلوب روسیه بود، و نه آلمان. هیچیک از قدرت‌ها بی‌تقصیر نبودند. همه پنج قدرت بزرگ درگیر جنگ در کنار صربستان در به‌راه افتادن این جنگ بزرگ مقصر بودند.

پروفسور گری شفیلد – استاد مطالعات جنگ، دانشگاه ولورهمپتون

اتریش- مجارستان و آلمان

جنگ را رهبران آلمان و اتریش- مجارستان شروع کردند. وین از فرصتی که قتل ولیعهد در اختیارش قرار داده بود برای نابود کردن رقیب بالکانی‌اش، صربستان، استفاده کرد. اتریشی‌ها به خوبی می‌دانستند که روسیه به‌عنوان مدافع صربستان نظاره‌گر صرف نخواهد بود، و ممکن است جنگی بزرگ اروپا را فرا بگیرد.
آلمان در حالی اعلام حمایت بدون قید و شرط از اتریش کرد که به‌خوبی از عواقب احتمالی این اقدام آگاه بود. آلمان سعی کرد اتحاد فرانسه و روسیه را بشکند و کاملا آماده پذیرفتن خطر ناشی از وقوع یک جنگ بزرگ بود. بعضی از نخبگان آلمانی از دورنمای آغاز جنگی توسعه‌طلبانه استقبال می‌کردند. پاسخ روسیه، فرانسه و بریتانیا دفاعی و در مقام واکنش بود. حداقل چیزی که در مورد عملکرد رهبران آلمان و اتریش در جریان بحران ژوئیه ۱۹۱۴ می‌توان گفت، این است که کاری که آنها با صلح جهانی کردند، خطر کردنی جنایتکارانه بود

دکتر کاتریونا پنل – مدرس ارشد تاریخ، دانشگاه اگزتر

اتریش- مجارستان و آلمان

بنظر من مقامات سیاسی و دیپلماتیک در آلمان و اتریش- مجارستان مسوول تبدیل منازعه‌ای محدود به بالکان به جنگی اروپایی، و نهایتا جهانی، بودند. آلمان در خانواده امپراتوری‌های اروپایی از نوعی عقده "فرزند کوچک‌تر" رنج می‌برد، و در سال ۱۹۱۴ تصور می‌کرد موقعیت مناسبی پیدا کرده تا با توسل به یک جنگ تهاجمی، توازن قوا را به‌نغع خود تغییر دهد.

بریتانیا روز ۴ اوت ۱۹۱۴ (۱۳ مرداد ۱۳۹۲) به آلمان اعلان جنگ داد
آلمان روز ۵ ژوئیه ۱۹۱۴ (۱۴ تیر ۱۲۹۳) با اعلام حمایت بی‌قید و شرط از امپراتوری در حال افول اتریش- مجارستان به این کشور "چک سفید" داد. اتریش- مجارستان سعی داشت کنترل خود بر صربستان یاغی را تجدید کند. این در حالی بود که آلمان می‌دانست این کار احتمالا به جنگ با روسیه، متحد فرانسه و بریتانیا، منجر خواهد شد. اما از اقدامات اتریش- مجارستان هم نباید چشم‌پوشی کرد. ضرب‌الاجلی که این کشور در روز ۲۳ ژوئیه برای صربستان تعیین کرد، طوری تهیه شده بود که پذیرفته شدن آن تقریبا محال بود. رد این ضرب‌الاجل از سوی صربستان راه را برای اعلان جنگ از سوی اتریش- مجارستان در روز ۲۸ ژوئیه (۶ مرداد ۱۲۹۳)، و در نتیجه آن آغاز جنگ جهانی اول باز کرد.

دیوید استیونسون – استاد تاریخ بین‌الملل، مدرسه اقتصاد لندن

آلمان


بیشترین تقصیر متوجه دولت آلمان است. حاکمان آلمان با تشویق اتریش- مجارستان به حمله به صربستان، امکان درگرفتن جنگ در بالکان را فراهم کردند. آنها به‌خوبی می‌دانستند که این درگیری ممکن است ابعاد بزرگتری پیدا کند. خیلی بعید بود که اتریش- مجارستان بدون حمایت آلمان چنین واکنش شدیدی نشان دهد. علاوه بر این، آلمانی‌ها با دادن ضرب‌الاجل به روسیه و فرانسه، بر شدت خصومت‌ها در سطح اروپا افزودند. بعد از رد این ضرب‌الاجل، آنها همچنین به دروغ اعلام کردند که هواپیماهای فرانسوی شهر نورنبرگ را بمباران کرده اند. نکته آخر اینکه آنها با حمله به لوگزامبورگ و بلژیک، معاهدات بین‌المللی را نقض کردند، آنهم در حالی که می‌دانستند حمله به بلژیک به احتمال قریب به یقین به ورود بریتانیا به جنگ منجر خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که عوامل دیگری هم در این میان تأثیرگذار نبوده، یا اینکه آلمان به تنهایی مسوول بروز جنگ بوده اند. رفتار صربستان در قبال اتریش- مجارستان بشدت تحریک‌آمیز بود و بهرحال برای وقوع یک درگیری نظامی به دو طرف نیاز است. قدرت‌های مرکزی شروع کننده ماجرا بودند، اما دولت روسیه با حمایت فرانسه به استقبال درگیری رفت. بریتانیا می‌توانست با روشن کردن پیشاپیش موضعش جلوی بروز درگیری را بگیرد، اما حتی بدون در نظر گرفتن موانعی که در سیاست داخلی برای انتخاب راهی جایگزین وجود داشت، نقش بریتانیا در این زمینه بیشتر منفعلانه بود، و نه فعالانه.

ایران و جنگ جهانی اول

سربازان ایرانی با هدایت فرماندهان آلمانی، آماده دفاع از تهران در مقابل نیروهای عثمانی (۱۹۱۶)


برای مثال کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که منجر به پادشاهی پنجاه ساله خاندان پهلوی شد از تبعات اصلی‌ این جنگ است و احیای حوزه علمیه قم در دهه بیست که در پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تاثیر وافر داشت از اثرات غیر مستقیم آن.
از سوی دیگر اگر روایت نویسنده و مورخ معتبر آمریکایی، باربارا تاکمن، را ملاک داوری قرار دهیم به این نتیجه شگرف می‌رسیم که یک رویداد کاملا اتفاقی‌ در بهبهان سرنوشت جنگ در اروپا را تغییر داد و از این رهگذر در سلسله حوادث بعدی در سطح جهانی‌ اثر گذاشت.

در ۱۹۱۴، زمانی‌ که سلطه طلبی امپراتوران بزرگ اروپا به ویژه در بالکان این قاره را به نقطه انفجار کشاند ایران سالها بود در سراشیبی تندی برای بقای خود دست و پا می‌زد.
شرح علل پیچیده آغاز جنگ جهانی‌ در شروع ماه اوت (مرداد ۱۲۹۳) از هدف این نوشتار دور است؛ کافی‌ است ذکر کنیم که صف بندی های سیاسی بین این قدرت‌ها به منظور حفظ توازن قوا در اروپا دست کم از یک دهه قبل آغاز شده بود و یکی از پیامدهای آن، اتحاد بین دو امپراتوری روس و انگلیس در ۱۹۰۷، به ایران ضربه سختی وارد آورد.
دو قدرت استعماری ایران را به مناطق زیر نفوذ خود تقسیم کردند و رقابت‌هایی که در قرن نوزدهم گاه و بیگاه گُشایشی برای زمامداران ایران فراهم می‌کرد به همگامی تبدیل شد.
انگلیس که برخلاف روسیه به نهضت مشروطه کمک کرده بود یکباره تغییر جهت داد و دست امپراتوری روسیه را در مناطق شمالی‌ باز گذاشت که به تجاوز و جنایت‌های هولناک و در نهایت به اولتیماتوم بدنام ۱۹۱۱ منجر شد. اما گناه لعزش ایران در سراشیبی را نمیتوان تنها به حساب توحش همسایه شمالی و رویکرد انگلیس گذاشت.
ائتلاف بزرگی‌ که روشنفکران سکولار، روحانیون روشن بین، ایلات شمال و جنوب، رزمندگان آزادی در آذربایجان و گیلان و مردم عادی از فرقه و کیش‌های گوناگون را گرد هم آورد و جنبش مشروطه را به ثمر رساند کمی‌ بعد از استقرار نظام مشروطه در سال ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) از هم پاشید.
شکاف بین انقلابیون در چند بُعد ظاهر شد. در بُعد سیاسی دو جناح رقیب وارد مبارزات انتخاباتی مجلس دوم شدند: محافظه کاران، شامل سیاستمداران سنتی‌، علمای مشروطه خواه، رزمندگان ایلاتی و شهرستانی به نام "حزب اعتدالیون" شناخته می‌شدند و در مجلس حائز اکثریت شدند.
هواداران سکولار مردم سالاری که همیاری نیروهای چپ‌گرا را داشتند با عنوان "حزب دمکرات" دومین نیروی سیاسی کشور را تشکیل دادند. اما در پشت این نمای دمکراتیک رقابت‌ها به دشمنی گرایید.
محاکمه و اعدام شیخ فضل الله نوری مجتهد "مشروعه خواه" توسط دولت انقلابی‌ خشم روحانیون از همه طیف‌ها را برانگیخت. آیت الله بهبهانی که در جنبش مشروطه نقشی کلیدی ایفا کرده بود بعد از سفری به عتبات با دمکرات‌ها درگیر شد و علیه رهبر آنها حسن تقی زاده حکم ارتداد صادر کرد اما چیزی نگذشت که خود با گلوله افراطیون چپگرا از پای در آمد.
از این پس نیروهای اسلام‌گرا به صف مخالفین مشروطه خواهان پیوستند و برخی‌ از بازگشت نظام استبدادی گذشته حمایت کردند. محمدعلی‌ شاه با یاری تزار در صدد پس گرفتن تاج و تخت برآمد و شاهزادگان دیگری از تبار قاجار به دفعات علیه دولت مرکزی یاغی شدند.
بدتر از این چالشها پاشیده شدن نظم و امنیت عمومی بود. بزهکاران و اوباش خود را در صفوف مجاهدین مسلح جا کردند و به چپاول و هراساندن مردم دست زدند. دولت ناگزیر در صدد خلع سلاح نیروهای مجاهد بر آمد و دراین فرایند با ستارخان و باقرخان، دو نماد اسطوره‌ای مقاومت علیه استبداد، درگیر شد.
ورود نیروهای روس به قزوین (۱۹۱۶)
در همین اوان بود که قوای روس وارد استان‌های شمالی ایران شده بود و انگلیس هم به بهانه نبودن امنیت در راه‌های تجاری جنوب، در بندر بوشهر نیرو پیاده کرد. در نوامبر ۱۹۱۱ سفارت روسیه اولتیماتوم خود را که حاوی تهدید ضمنی به سلب استقلال ایران بود تسلیم دولت ایران کرد.
روسیه نه فقط خواهان عزل شوستر، مستشار امریکایی امور مالی‌ دولت بود بلکه آنچه را برای اعزام نیرو به ایران هزینه کرده بود بعنوان غرامت از دولت مطالبه می‌کرد.
مجلس دوم از سر غرور اتمام حجت را با اکثریت قاطعی رد کرد ولی‌ رد اولتیماتوم گسیل نیروهای روس بسوی پایتخت را به دنبال داشت. ناصر الملک نایب السلطنه و صمصام السلطنه نخست وزیر، ناگزیر به مقابله با مجلس شدند و به یپرم خان رئیس نظمیه وقت که خود از مجاهدین بنام و از اقلیت قومی ارامنه بود دستور اخراج وکلا و بستن مجلس را دادند.
نظام نوپای مشروطه آنچه را از غرور انقلابی‌ ایرانیان باقی مانده بود ناگزیر نادیده گرفت و سر افکنده به زورگویی روس‌ها تن داد. برای استمالت از روسیه تنی چند از چهره‌های آزادیخواه مجلس پیشین از تهران تبعید شدند. این اولین‌ مورد درگیری سیاستمداران واقع گرا (پراگماتیک) با ملّیون آرمانگرا در تاریخ معاصر ایران است که در دهه های بعد به کرات تکرار شد.
دوره فطرت سه سال طول کشید و تحت لوای ناصر الملک چهار کابینه دراین فاصله جا به جا شدند ولی‌ اختلافات و سرکشی‌ها ادامه یافت؛ ناامنی، یاغی‌گری و زورگویی، گاه کشتار برخی اقلیت‌های مذهبی‌، از خصوصیت این دوره بود.

آغاز جنگ

در شروع جنگ در اروپا ایران خسته و فرسوده بود و به قول مورخ انگلیسی، سِر پِرسی سایکس، که خود در زمان جنگ در ارتش بریتانیا در ایران خدمت می‌کرد، نه ارتشی در کار بود که بتوان به آن اتکا کرد نه پولی در خزانه و نه حال و رمقی برای جنگیدن؛ اما رویدادهای بعدی نشان داد که با همه خستگی‌، روحیه مقاومت در ایرانیان به کلی ریشه‌کن نشده بود.
واکنش انفعالی دولت ایران که در آن مقطع ریاست آنرا مستوفی الممالک به عهده داشت اعلام بی‌طرفی بود که نادیده گرفته و خیلی‌ زود زیر پا گذاشته شد.
ارتش عثمانی با پشتیبانی مستشاران نظامی آلمان وارد آذربایجان شد و روسیه و بریتانیا هم نیروهای خود را دوباره به ایران گسیل کردند و حضور نظامی خود را در محدوده موافقتنامه ۱۹۰۷ (که مجلس ایران آن را به رسمیت نشناخته بود) گسترش دادند.
هدف انگلیس از این لشکرکشی در درجه اول حفاظت از تأسیسات آسیب پذیر نفت در خوزستان و در درجه دوم نگهداری از جناح شرقی خود در نبرد بصره بود که در همان وقت شکل می‌گرفت.
اما قصد روس با چشمداشت به تنگه های بسفر و داردانل و ایالات ارمنی‌نشین شرق ترکیه، صرفا از پای درآوردن نیروهای عثمانی بود. وقتی‌ یکسال بعد روسیه و انگلیس قرارداد ۱۹۰۷ را مورد تجدید نظر قرار دادند بریتانیا تمامی جنوب ایران را به منطقه نفوذ خود اضافه کرد و در مقابل پذیرفت که دست روسیه را در ترکیه باز بگذرد.
هر دو محور متخاصم سعی‌ در این داشتند که با شیطنت ایران را ترغیب به "بی‌طرفی مثبت" کنند که منظور از آن چرخش پشت پرده به یک سو بدون نقض علنی بی‌طرفی بود.

سیاست و سیاست‌بازی ‌زمان جنگ در پایتخت

در طول سال‌های جنگ تصمیمات و جهت‌گیری‌های سیاسی در تهران برحسب تلاطم‌های جنگ، چه در اروپا چه در حوزه شرق، شکل می‌گرفت، هر چند که نفوذ روس و انگلیس در دربار ریشه‌دار بود و در همه حال وزنه‌ای در محاسبات به شمار می‌‌آمد.
رؤسای دولت‌ها با همین ملاحظه و اینکه چه رویکردی نسبت به متخاصمان داشتند منصوب یا برکنار می‌شدند. مجلس سوم کمی‌ بعد از تاجگذاری احمد شاه که در تیر ماه همان سال به سن قانونی رسیده بود تشکیل شد. مستوفی الممالک و مشیر الدوله که هردو مورد احترام بودند با فشار روس و انگلیس مجبور به کناره گیری شدند. این دو قدرت متمایل به زمامداری سعدالدوله بودند که در زمان نهضت مشروطه با محمدعلی‌ شاه کنار آمده بود و آزادیخواهان او را مرتد می‌دانستند.
برای اجتناب از این گزینه جناح‌های سیاسی در مجلس به نخست وزیری عین الدوله رضایت دادند که هرچند خود از مباشران استبداد بود ولی‌ در شکست، کرداری شایسته از خود نشان داده بود.
این انتصاب توازن را به نفع روس و انگلیس تغییر داد ولی‌ ملی‌‌گرایان مجلس که پشتیبان آلمان و عثمانی بودند به خصوص از اقدامات وزیر کشور عبدالحسین فرمانفرما در جانبداری از روس و انگلیس ناراضی‌ بودند.
اینان موفق شدند مستوفی الممالک را به حکومت بازگردانند که دولت او به روایتی گفتگوهای محرمانه‌ای را برای پیوستن مشروط ایران به محور "مرکزی" یعنی‌ آلمان و متحدانش آغاز کرده بود که طبعا از چشم انگلیس و روس دور نمی‌ماند و این خود دور بدسگالی را که از چند سال قبل در ایران آغاز شده بود تشدید کرد؛ به این معنا که ارتش روسیه با تهدید به اشغال تهران تا قزوین پیشروی کرد.

این واقعه منشا مهاجرت نمایندگان ملی‌گرا شد و مجلس سوم را از اکثریت انداخت که دوران فطرت آن شش سال به طول انجامید. در این فاصله عزل و نصب وزرا به عهده شاه بود؛ نخست وزیران بر حسب مقتضیات وقت و مهارت در برقراری توازن بین قدرت‌های متخاصم و این که تا چه حد موفق به دریافت کمک برای پر کردن خزانه خالی‌ دولت باشند تعیین می‌شدند. در طول جنگ دولت هشت بار تغییر کرد.

بزرگداشت صدمین سال جرقه شروع جنگ جهانی اول در سارایوو

بزرگداشت صدمین سال جرقه شروع جنگ جهانی اول در سارایوو

بوسنی- هرزگوین صدمین سالگرد جنگ جهانی اول را در سارایوو برگزار می کند. ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش در روز بیشت و هشتم ژوئن سال ۱۹۱۴ در سارایوو جرقه شروع جنگ جهانی اول بود. به این مناسبت رویدادهای فرهنگی و ورزشی از جمله کنسرت ارکستر فیلارمونیک وین در این شهر برگزار می‌‌شود.
کلیکگلوله‌ای که آن روز از اسلحه گاوریلو پرینسیپ، جوان صرب، درآمد، ولیعهد امپراتوری اتریش و همسرش، سوفی، را کشت و قدرت‌های بزرگ اروپا را به کام جنگی چهار ساله کشاند.
نقش پرینسیپ، جوان ۱۹ ساله ملی‌گرای صرب در بروز تنشی که منجر به حوادث سال ۱۹۱۴ در اروپا شد، همچنان منشاء اختلاف نظر و تفرقه میان صرب های بوسنی، کروات ها و مسلمانان بوسنی است. صرب های بوسنی در تدراک مراسم خودشان هستند.
در اتریش، یکی از نوادگان دختری فرانتس فردیناند و خانواده او مراسمی در یک قلعه خانوادگی در نزدیکی وین و محل دفن فرانتس فردیناند برپا می‌کنند.

برداشت‌های مختلف از یک رویداد تاریخی

رهبران صرب‌ها و بعضی از صرب های بوسنی مراسم رسمی را تحریم کرده اند. آنها می‌گویند هدف این مراسم مجرم نشان دادن صرب ها است.
روز جمعه، یک روز پیش از مراسم رسمی، مجسمه گاوریلو پرینسیپ در شرق سارایوو رسما پرده برداری شد. صرب های بوسنی از او به عنوان قهرمان ملی که به سال‌های اشغال منطقه بالکان توسط امپراتوری اتریش پایان داد، تجلیل کردند. نمایشنامه ای از حادثه ترور فرانتس فردیناند و همسر او سوفی در شهر ویشگراد در شرق کشور روی صحنه می رود و ارکستر فیلارمونیک بلگراد سمفونی های ویوالدی را اجرا می کند.
مراسم بزرگداشت در بخش مرکزی سارایوو در فضایی کاملا متفاوت با شرق کشور برگزار می‌شود. ارکستر فیلارمونیک وین با اجرای کوارتت "امپراتور زنده باد" اثر جوزف هایدن موسیقدان اتریشی، امپراتوری هاپسبورگ را در فضا زنده خواهد کرد. کنسرت قرار است در ساختمان تازه کتابخانه ملی برگزار شود که سال ۱۹۹۲ و در جریان محاصره سارایوو توسط صرب های بوسنی تخریب شد.
هانس فیشر، رییس جمهوری اتریش در این کنسرت که نقطه عطف مراسم بزرگداشت است، شرکت دارد.
روز پنج شنبه رهبران بیست و هشت کشور اروپایی به مناسبت صدمین سالگرد شروع جنگ، در شهر "یپریس" محل یکی از نبرد های مهم جنگ جهانی اول واقع در استان فلاندر غربی بلژیک حاضر شدند.
در همین حال یونسکو، سازمان فرهنگی سازمان ملل متحد، از وسایل حمل و نقل دریایی درخواست کرده امروز در بزرگداشت این واقعه پرچم های خود را به صورت نیمه افراشته در آورند.
هدف این سازمان فرهنگی یادآوری معاهده حفظ میراث فرهنگی زیر آب و محافظت از کشتی های غرق شده از غارت، دستبرد و غرق کردن عمدی آنها است.
این معاهده شامل کشتی‌هایی می‌شود که طی صد سال گذشته غرق شده‌اند و در نتیجه بسیاری از کشتی‌های بریتانیایی و آلمانی غرق شده در جنگ جهانی اول به فهرست میراث محافظت شده افزوده می شوند.

طرح صهیونیست برای خاورمیانه: اسرائیل شاهاک٬ برگردان: آمادور نویدی

طرح صهیونیست برای خاورمیانه: اسرائیل شاهاک٬ برگردان: آمادور نویدی

سخنی با خواننده:

تمام جنگهایی که از زمان انتشار این کتاب در خاورمیانه بوجود آمده و همچنان ادامه دارد٬ همه بدون استثنا طبق طرح صهیونیست ها برای خاورمیانه جدید است. بر طبق این طرح صهیونیستی٬ «اسرائیل برای باید  برای زنده ماندن تبدیل به یک قدرت منطقه ای امپراتوری-امپریالیستی شود. و  کل کشورهای عرب موجود منطقه را منحل و یا به کشورهای کوچک تقسیم کرد؛ البته کوچکی در اینجا به ترکیب قومی یا فرقه ای هر کشور بستگی دارد. این سند بعنوان بازنمائی دقیق از «چشم اندازی» برای کل خاورمیانه کنونی رژیم صهیونیستی است٬ از اینرو اهمیت آن٬ نهفته در ارزش تاریخی آن می باشد و بدینوسیله توسط انجمن آمریکائیان عرب تبار فارغ التحصیل دانشگاه٬ شرکت بلمونت و ماساچوست مشترکا در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. »

 این کتاب از انگلیسی به فارسی برگردانده شده و زحمت ویرایش را رفیق بهنام چنگایی کشیده است که بدینوسیله از ایشان قدر دانی میشود.

اشتراک

آمادور نویدی


طرح صهیونیست برای خاورمیانه

ترجمه و ویرایش از عبری به انگلیسی توسط اسرائیل شاهاک

Israeli plan for Middle- east, map 

اسرائیل تئودور هرتسل (۱۹۰۴) و خاخام فیشرمن (۱۹۴۷)

تئودور هرتسل٬ بنیانگذار صهیونیسم در جلد دوم صفحه ۷۱۱ خاطرات کامل خود میگوید که این منطقه، یعنی دولت اسرائیل: «از بروک مصر تا فرات» امتداد می یابد. خاخام فیشرمن٬ عضو آژانس یهودیان فلسطین٬ در شهادت خود به کمیته ویژه تحقیق سازمان ملل در ۹ ژوئیه ۱۹۴۷ اعلام کرد: «سرزمین موعود از رودخانه مصر تا رود فرات٬ از جمله قسمتهائی هستند که بخش هائی از سوریه و لبنان نیز شامل آن می باشد».

اودید یینون

«استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰»

این کتاب توسط انجمن آمریکائیان عرب تبار فارغ التحصیل دانشگاه٬ شرکت بلمونت و ماساچوست مشترکا در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. با این سند ویژه شماره (ISBN 0-937694-56-8) ۱

فهرست مندرجات

سخن ناشر

۱

برای انجمن فارغ التحصیلان آمریکائی عرب تبار و دانشگاهیان این قانع کننده است که در افتتاح سری جدید انتشارات و اسناد ویژه٬ مقاله اودید یینون در کیوونیم(دستورالعمل) مجله وزارت اطلاعات سازمان جهانی صهیونیسم ظاهر شده است. اودید یینون یک روزنامه نگار اسرائیلی است و قبلا در وزارت امور خارجه اسرائیل کار کرده است. به گواهی منابع اطلاعاتی و به باور ما٬ این سند صریح ترین٬ دقیق ترین، بدون ابهام ترین و به روز شده ترین استراتژی صهنویست ها در خاورمیانه است. بعلاوه٬ این سند بعنوان بازنمائی دقیق از «چشم اندازی» برای کل خاورمیانه کنونی رژیم صهیونیستی حاکم برهبری شارون و ایتان است. از اینرو اهمیت آن٬ نهفته در ارزش تاریخی آن می باشد که او آنرا در کابوسی ارائه میدهد.

۲

برای زنده ماندن اسرائیل، طرح آن ناگزیر می باید در دو محور توامان برنامه ریزی و اجرا شود. یک: او تبدیل به یک قدرت منطقه ای امپراتوری-امپریالیستی شود. و دو: باید کل کشورهای عرب موجود منطقه را منحل و یا به کشورهای کوچک تقسیم کرد؛ البته کوچکی در اینجا به ترکیب قومی یا فرقه ای هر کشور بستگی دارد. در نتیجه: صهیونیست امیدوار است که دولت ها با بنیاد فرقه ای خود تبدیل به دست نشاندگان او٬ و از قضا٬ منبع مشروعیت اخلاقی اسرائیل بشوند.

۳

این هدف ایده جدیدی نیست؛ و یا اینکه برای اولین بار در تفکر استراتژیک صهیونیست ها ظاهر نشده است. در حقیقت٬ متلاشی کردن کشورهای عربی به واحدهای کوچکتر موضوعی است که به آن باره ها مراجعه شده است. این موضوع توسط لیویا روکاچ در کتاب تروریسم مقدس اسرائیل (۱۹۸۰) بر مقیاس نسبتا کم در انتشارات (AAUG) مستند شده است. اسناد مطالعه روکاچ٬ براساس خاطرات موشه شاریت٬ نخست وزیر سابق اسرائیل٬ در جزئیات قانع کننده ای٬ طرحی صهیونیستی است که در اواسط سال های دهه پنجاه آماده و در لبنان پیاده شده است .

۴

اولین حمله گسترده اسرائیل به لبنان در سال  ۱۹۷۸ بود که این طرح را تا آخرین جزئیات اجرا کرد. حمله دوم اسرائیل به لبنان در ۶ ژوئن سال ۱۹۸۲ بود که وحشیانه تر و فراگیر از پیش روی داد با امید که بخش های خاصی از این طرح نه فقط در لبنان٬ بلکه اثرات آن سوریه و همچنین اردن را هم در بربگیرد. و به همیم خاطر اینجا باید ادعاهای عمومی اسرائیل مبنی بر تمایل به یک دولت مرکزی قوی و مستقل برای لبنان را به استهزا گرفت؛ زیرا نیت دقیقتر این است که دولت مرکزی در لبنان به نقشه های امپریالیستی منطقه ای با امضای یک پیمان صلح مجوز قانونی دهد. آنها همچنین در طرح های خود بدنبال تسلیم – رضایت سوریه٬ عراق٬ اردن و دیگر دولتهای عرب و مردم فلسطین نیز هستند. آنچه آنها میخواهند و آنچه در حال برنامه ریزی می باشد نه برای یک جهان عرب٬ بلکه برای یک دنیای عرب چند تکه ای است که آماده تسلیم شدن به هژمونی اسرائیل باشد. از اینرو٬ اودید یینون  در تألیف- مقاله خود٬ «یک استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰ »٬ درباره «فرصت های دور رس برای اولین بار از سال ۱۹۶۷» صحبت می کند که توسط «وضعیت بسیار طوفانی [که] اسرائیل را احاطه کرده» ایجاد شده است.

۵

سیاست صهیونیست آوارگی و تبعید کردن فلسطینیان از فلسطین یک سیاست بسیار فعال بوده است٬ اما در زمان جنگ مثل جنگ ۱۹۴۷-۱۹۴۸ و در جنگ ۱۹۶۷ با زور و اجبار بیشتر دنبال شد. ضمیمه ای تحت عنوان: «اسرائیل از مهاجرت جمعی جدید صحبت میکند» که در این نشریه است برای نشان دادن گذشته صهیونیست ها در پراکنده کردن فلسطینیان از سرزمین خود است٬ و علاوه بر سند اصلی صهیونیستی که ما ارائه میدهیم٬ نقشه های دیگر صهیونیستی را که برای خالی کردن فلسطین از فلسطینیان برنامه ریزی شده است را نیز نشان میدهیم. 

۶

از سند و دستورالعمل منتشر شده در فوریه ۱۹۸۲ روشن است که «فرصت های دور رس» که استراتژیست های صهیونیست تصورش کرده اند، می توانند همان «فرصت هائی» برای متقاعد کردن جهانیان باشند تا به سود صهیونیسم بکار روند؛ و ادعا می کنند این فرصت ها توسط حمله ژوئن ۱۹۸۲ تولید شده است. همچنین پُر واضح است که فلسطینیان هرگز تنها هدف نقشه های صهیونیستی نبوده٬ بلکه از آنجایی که حضور زنده و مستقل آنها بعنوان یک خلق نفی ماهیت دولت صهیونیستی است؛ زدودن شان در اولویت هدف قرار گرفته است. با این حال٬ هر کشور عربی٬ خصوصا آنهایی که دارای سمت و سوی ملی گرایی روشن و منجسم باشند٬ دیر یا زود هدف واقعی اسرائیل قرار می گیرند.

۷

در تضاد با استراتژی دقیق و بدون ابهام و روشن صهیونیستی این سند٬ متأسفانه٬ استراتژی اعراب و فلسطینی٬ از ابهام و عدم انسجام رنج می برد. هیچ نشانه ای که استراتژیست های عرب در انشعابات کامل طرح صهیونیستی اندیشه کرده اند وجود ندارد. در عوض٬ هر زمان که مرحله جدیدی از آن طرح صهیونیستی آشکار می شود با ناباوری و شوک واکنش نشان می دهند. این پدیده در واکنش خاموش اعراب٬ به محاصره بیروت آشکار است. واقعیت غم انگیز آنست که تا زمانیکه استراتژی صهیونیست ها برای خاورمیانه با واکنش جدی روبرو نشود واکنش اعراب به محاصره هر پایتخت عربی توسط اسرائیل در آینده همینگونه خواهد بود.

خلیل نخله 

۲۳ ژوئیه ۱۹۸۲

پیشگفتار

۱

مقاله زیر به عقیده من٬ طرح دقیق و مفصل از رژیم صهیونیستی کنونی(شارون و ایتان) را برای خاور میانه ای بر مبنای تقسیم تمام منطقه به کشورهای کوچک٬ و انحلال همه کشورهای موجود عرب را نشان میدهد. من بر جنبه های نظامی این طرح در خاتمه نظر می دهم تا نظر خوانندگان را به چندین نکته مهم جلب کنم:

۲

۱. این ایده که تمام کشورهای عربی باید توسط اسرائیل به واحدهای کوچک تکه تکه شوند٬ دوباره و دوباره در تفکر استراتژیست های اسرائیل رخ میدهد. برای مثال٬ زییو شیف٬ خبرنگار نظامی هارتص(و احتمالا آگاه ترین فرد در اسرائیل٬ در مورد این موضوع) درباره «بهترین» چیزی که برای منافع اسرائیل می تواند در عراق اتفاق بیفتد مینویسد:«انحلال عراق به یک دولت شیعی٬ یک دولت سنی٬ و تفکیک بخش کردی است(هارتص ۲/۶/۱۹۸۲). در واقع٬ این جنبه از طرح خیلی قدیمی است.

۳

۲. ارتباط قوی با اندیشه های نو محافظه کار در آمریکا٬ بویژه در یاد داشت های نویسنده بسیار برجسته است. اما٬ در حالی که چاپلوسی به ایده «دفاع غرب» از قدرت اتحاد جماهیر شوروی (سابق- م) داده شده٬ هدف واقعی نویسنده٬ و تأسیسات کنونی اسرائیل روشن است: تبدیل اسرائیل به یک قدرت امپریالیستی جهانی است. بعبارت دیگر٬ هدف شارون فریب آمریکایی ها پس از فریب دیگران است.

۴

۳. این واضح است که بسیاری از داده های مربوطه٬ هر دو در یادداشت ها و در متن٬ درهم ریخته و یا حذف شده اند؛ مثل کمک مالی آمریکا به اسرائیل، بیشتر آن فانتزی خالص است. اما٬ طرح نباید برای کوتاه مدت بی اثر٬ یا غیرقابل تحقق در نظر گرفته شود. طرح به طور صادقانه ایده های ژئویولیتیک آلمان سالهای ۱۸۹۰-۱۹۳۳ را دنبال می کند٬ که توسط هیتلر و دولت نازی بطور کل بلعیده شد؛ و اهداف خود را در شرق اروپا تعیین نمود. آن اهداف٬ خصوصا تقسیم کشورهای موجود٬ در سالهای ۱۹۳۴-۱۹۴۱ انجام گرفت٬ که تنها یک اتحاد موقت و در مقیاس جهانی بود، و برای یک دوره زمانی کوتاه، توانست مانع تثبیت نیات آنها شود.

۵

یاد داشت های نویسنده به دنبال متن می آید. برای جلوگیری از سردرگمی٬ من چیزی به یادداشت هایم اضافه نکردم٬ ولی مفاد آنها را در این پیشگفتار و نتیجه گیری گذاشته ام. من با این حال٬ بر برخی از بخش های متن تأکید کرده ام.

اسرائیل شاهاک

۱۳ ژوئن ۱۹۸۲

استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰

اودید یینون

این مقاله ابتدا بزبان عبری درکیوونیم(دستورالعمل)٬ مجله ای برای یهودیت و صهیونیسم منتشر شد. شماره ۱۴- زمستان٬ ۵۷۴۲ ٬ فوریه ۱۹۸۲ ٬ ویرایشگر: یورام بک. هیئت تحریه: الی اییال٬ یورام بک٬ آمنون هاداری٬ یاهانان مانور٬ الیسیر شووید. توسط وزارت تبلیغات/ سازمان جهانی صهیونیست٬ اورشلیم(بیت المقدس) منتشر شده است.

۱

در آغاز دهه هشتاد دولت اسرائیل به یک چشم انداز جدید برای رسیدن به اهداف ملی خود در داخل و خارج نیاز داشت. این نیاز با توجه به تعدادی از فرایندهای مرکزی که کشور٬ منطقه و جهان دستخوش آن شده بود٬ حتی بیشتر حیاتی گشته است. ما امروز در مراحل اولیه یک عصر جدید در تاریخ بشری زندگی می کنیم که شبیه به سلف خود نیست٬ و ویژگی های آن کاملا از آنچه که تاکنون شناخته ایم متفاوت است. به همین دلیل است که ما به درک فرایندهای مرکزی که با نمونه مشخص این دوره تاریخی از یک سو٬ و از سوی دیگر به یک چشم انداز جهانی و استراتژی عملیاتی طبق شرایط جدید نیاز داریم. وجود٬ رفاه و ثبات دولت یهودی تنها در اتخاذ یک چارچوب جدید برای امور داخلی و خارجی آن است که آن نیز خود بستگی به توانائی های او دارد.

۲

این دوره را توسط چندین صفت است که می توانیم تشخیص دهیم٬ امری که با یک نماد انقلاب واقعی در شیوه زندگی کنونی ما مشخص شده است؛ و آن روند غالب از کار افتادگیِ خردگرایی٬ چشم انداز انسانی بعنوان سنگ بنای اصلیِ حمایت از زندگی و دستاوردهای تمدن غرب پس از رنسانس است. دیدگاه های سیاسی٬ اجتماعی و اقتصادی که از این پایه سرچشمه گرفته اند برمبنای چندین «حقیقت» قرار گرفته که اکنون درحال ناپدید شدن هستند – برای مثال: دیدگاهی که انسان را بعنون یک فرد مرکز جهان می بیند و هر چیزیکه وجود دارد به منظور برطرف کردن نیازهای اولیه او است؛ این موقعیت در حال حاضر باطل است وقتیکه روشن شده است که مقدار منابع در جهان برای احتیاجات انسان٬ نیازهای اقتصادی یا گرفتاری های فردی او کافی نیست. در جهانی که چهار میلیارد انسان هستند و اقتصاد و منابع انرژی به همان نسبت برای نیازهای انسان رشد نمی کند٬ این غیر واقعی است که انتظار داشت نیازهای اصلی جامعه غربی برآورده شود. ۱ برای مثال: آرزو و آرمان برای مصرف بی حد و حصر! دیدگاهی که اخلاق هیچ نقشی در تعیین مسیر خواست انسان ندارد٬ اما نیازهای مادی او این فرصت را دارد – این دیدگاه امروزه رایج است؛ همانگونه که می بینیم جهانی که تقریبا تمام ارزش هایش در حال نابودی هستند. ما در حال از دست دادن توانائی برای ارزیابی ساده ترین چیزها٬ خصوصا وقتیکه نگران پرسش ساده چه چیزی خوبست و چه چیزی بد هست هستیم.

۳

وقتیکه ما شاهد فروپاشی نظم جهان اطراف خود هستیم٬ چشم انداز آرمان ها و توانایی بی حد و حصر انسان در مواجهه با واقعیت های غم انگیز زندگی کوچک می شود. دیدگاهی که وعده آزادی و استقلال به انسان می دهد در پرتو این واقعیت غم انگیز که سه چهارم از نژاد بشر تحت رژیم های استبدادی زندگی می کنند پوچ به نظر می رسد. دیدگاه هایی که نگران برابری و عدالت اجتماعی هستند توسط سوسیالیسم و بویژه توسط کمونیسم به مایه خنده تبدیل شده اند. هیچ استدلالی بعنوان حقیقت به این دو ایده وجود ندارد٬ اما روشن است که آنها بدرستی تجربه نشده و اکثریت نوع بشر آزادی٬ استقلال و فرصت برای برابری و عدالت را از دست داده است. در این جهان هسته ای که ما (هنوز) برای سی سال در آرامش نسبی زندگی می کنیم٬ مفهوم صلح و همزیستی میان ملت ها معنایی ندارد وقتیکه یک ابر قدرت مثل اتحاد جماهیر شوروی دارای نوع دکترین نظامی و سیاسی است، که بر اساس آن: فقط یک جنگ هسته ای امکانپذیر و لازم است تا به اهداف مارکسیسم برسد؛ اما در این میان پرسش پایه این است که آیا امکان دارد که پس از جنگ هسته ای کسی زنده بماند؟ پاسخی برای این فرضیه در میان دشمنان هنوز نیست. ۲

۴

مفاهیم اساسی جامعه بشری٬ خصوصا آنهایی که در غرب هستند٬ با توجه به تحولات سیاسی٬ نظامی و اقتصادی در حال تغییرند. بنا بر این٬ قدرت هسته ای و سلاح های متعارف اتحاد جماهیر شوروی در مقایسه با جنگ های جهانی گذشته که تنها بازی کودکانه بوده اند٬ عصری را پیش بینی می کند که فقط به آخرین مهلت قبل از حماسه بزرگ شبیه است. عصری که که بخش بزرگی از جهان ما را در یک جنگ جهانی چند بعدی می تواند  تخریب کند٬ مبدل ساخته است. قدرت هسته ای و همچنین سلاح های متعارف٬ کمیت آنها٬ کیفیت و ظرافت آنها اکثر جهان ما را ظرف چند سال زیر و رو می کند٬ و ما باید خودمان را با آن چنان چشم اندازی همطراز کنیم تا با آن در اسرائیل روبرو شویم. پس٬ تهدید اصلی به موجودیت ما و جهان غرب٬ این است.۳ جنگ بر سر منابع در جهان٬ انحصار اعراب بر نفت٬ نیاز غرب به واردات بسیاری مواد خام از جهان سوم٬ جهانی را که ما می شناسیم دگرگون می سازد٬ با توجه به اهداف اصلی اتحاد جماهیر شوروی شکست غرب با بدست آوردن کنترل بر منابع عظیم در خلیج فارس و در بخش جنوبی آفریقا است٬ که بسیاری از منابع جهان در آن قرار دارند. ما می توانیم ابعاد رویارویی جهانی را که در آینده با آن روبرو خواهیم شد تصور کنیم.

۵

دکترین خروشچف خواستار کنترل شوروی بر اقیانوس ها و منابع غنی مناطق جهان سوم است که همراه با حضور و دکترین هسته ای شوروی ممکن است در جنگ هسته ای زنده بماند و پیروز شود. و این در حالی ست که ممکن است قدرت نظامی غرب نیز نابود شود و ساکنان آن بردگانی در خدمت مارکسیسم- لنینیسم ساخته شوند؛ و این خطر اصلی برای صلح و موجودیت خود ما نیز هست. از سال ۱۹۶۷ شوروی ها، اظهار نظر کلاوس ویتز مبنی بر «جنگ ادامه سیاست در نوع هسته ای» ست را دگرگون کرده است٬ و این شعار راهنمای تمام سیاست های آنها می باشد. اکنون و امروز آنها مشغول انجام اهداف خود در منطقه ما و سراسر جهان هستند٬ و نیاز مواجه شدن با آنها عنصر اصلی در سیاست امنیتی کشور ما و البته بقیه جهان آزاد است. این بزرگترین چالش خارجی ما است. ۴

۶

بنابراین٬ جهان مسلمان عرب٬ مشکل استراتژیک اصلی نیست که ما باید در دهه ۸۰ با آن روبرو شویم؛ علیرغم این واقعیت که با توجه به قدرت نظامی خود٬ تهدید اصلی علیه اسرائیل را حمل پیش می برد. این جهان با اقلیت های قومی خود٬ جناح های آن و بحران های داخلی٬ که بطرز حیرت انگیزی هر یک مخرب خود هستند٬ همانگونه که ما می توانیم در لبنان٬ در ایران غیر عرب و اکنون در سوریه ببینیم٬ که آنها قادر به مقابله موفقیت آمیز با مشکلات اساسی خود نیستند و بنا بر این یک تهدید واقعی علیه دولت اسرائیل را در درازمدت تشکیل نمی دهند؛ اما فقط در کوتاه مدت است که قدرت نظامی فوری آن دارای اهمیت زیاد است. در درازمدت٬ این جهان در چارچوب فعلی خود در مناطق اطراف ما بدون اینکه نیازی به رفتن به تغییرات واقعی انقلابی باشد قادر به موجودیت نیست. جهان عرب مسلمان مثل یک خانه موقت از گذاشتن کارت / کارتن با یکدیگر توسط خارجی ها(فرانسه و بریتانیا در سال های ۱۹۲۰ )٬ بدون اینکه خواست و تمایل ساکنان  آن در نظر گرفته شود ساخته شده است. جهان عرب مسلمان خودسرانه به ۱۹ کشور٬ همه ترکیبی از گروه های قومی و اقلیتی که دشمن یکدیگرند٬ تقسیم شده اس.٬ بطوریکه امروز هر کشور مسلمان عرب از درون با تخریب اجتماعی قومی خود روبرو است٬ و در برخی نقاط جنگ داخلی شدیدی وجود دارد. ۵

 اغلب اعراب٬ ۱۱۸ میلیون از ۱۷۰ میلیون٬ در آفریقا٬ غالبا در مصر(امروز ۴۵میلیون) زندگی می کنند.

۷

به غیر از مصر٬ همه کشورهای مغرب از ترکیبی از اعراب و بربر های غیر عرب ساخته شده اند. در الجزایر در حال حاضر یک جنگ داخلی در کوهستان های کبایل(Kabile) بین دو ملیت در کشور وجود دارد. علاوه بر جنگ داخلی در مراکش و الجزایر٬ هردو کشور بر سر صحرای اسپانیایی در جنگ با یکدیگرند. اسلام ستیزه گر یکپارچگی تونس را بخطر می اندازد و قذافی از کشوری که کم جمعیت است و نمی تواند یک کشور قدرتمند بشود٬ جنگ هایی را سازماندهی می کند که از نقطه نظر اعراب مخرب هستند. به همین دلیل او در گذشته سعی در وحدت با کشورهایی مثل مصر و سوریه کرده است که واقعی تر هستند. سودان٬ کشوری از هم گسیخته در جهان مسلمان عرب، امروز از چهار گروه متخاصم به یکدیگر ساخته شده است. یک اقلیت سنی مسلمان عرب که بر اکثر آفریقاییان غیر عرب٬ غیر مسیحیان٬ و مسیحیان حکومت می کند. در مصر یک اکثریت مسلمان سنی درمواجهه با اقلیت مسیحی است که بر مصر تسلط دارد و حدود ۷ میلیون هستند٬ بطوری که حتی سادات٬ در سخنرانی خود در ۸ ماه مه٬ ترس خود را از اینکه آنها دولت خود را خواسته باشند٬ ابراز نگرانی نمود! چیزی مثل یک لبنان مسیحی «دوم» در مصر.

۸

تمام کشورهای عرب شرق اسرائیل از هم پاشیده شده٬ ورشکسته و حتی بیشتر از کشورهای مغرب با جنگ داخلی سردرگم شده اند. سوریه اساسا فرقی با لبنان ندارد بجز اینکه دارای رژیم نظامی قوی است که حکومت می کند. اما جنگ داخلی واقعی که امروز بین اکثریت سنی و شیعه علوی حاکم (تنها ۱۲ درصد جمعیت) در جریان است نشان از شدت مشکل داخلی دارد.

۹

یکبار دیگر بگویم٬ که عراق در ماهیت از همسایگان خود هیچ تفاوتی ندارد٬ اگرچه اکثریت مردم شیعه هستند و اقلیت سنی حاکم است. شصت و پنج درصد از جمعیت هیچ دخالتی در سیاست ندارد٬ در حالی که یک نخبه ۲۰ درصدی قدرت را در اختیار دارند. بعلاوه یک اقلیت وسیع در شمال وجود دارد٬ و اگر بخاطر قدرت رژیم حاکم، ارتش و درآمد نفت نبود٬ آینده دولت عراق هیچ فرقی از گذشته لبنان و سوریه امروز نداشت. امروز دانه های جنگ داخلی و اختلافات درونی در حال حاضر آشکار است٬ خصوصا پس از ظهور خمینی و به قدرت رسیدن او در ایران٬ رهبری که، شیعیانِ در عراق بعنوان رهبر طبیعی خود او را می بینند.

۱۰

تمام امیرنشین های خلیج فارس و عربستان سعودی بر روی خانه های ظریف شن و ماسه ساخته شده که فقط نفت وجود دارد. در کویت٬ کویتی ها فقط سه چهارم جمعیت  را تشکیل میدهند. در بحرین٬ شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند ولی محروم از قدرت هستند. در امارات متحده عربی٬ یکبار دیگر شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند ولی سنی ها در قدرت هستند. به همین صورت در مورد عمان و شمال یمن حقیقت دارد. حتی در یمن جنوبی مارکسیستی/سوسیالیستی یک اقلیت شیعه قابل توجهی وجود دارد. در عربستان سعودی نیمی از جمعیت خارجی از جمله٬ مصری و یمنی است ولی اقلیت سعودی قدرت در دست دارد.

۱۱

اردن در واقع فلسطینی است٬ که بوسیله اقلیت بدوی ترانس اردنی حکومت می شود٬ اما بیشتر ارتش و مطمئنا اکنون دیوان سالاری فلسطینی ست. در حقیقت عمان به همان اندازه فلسطینی است که نابلس است. بطور نسبی همه این کشورها دارای ارتش قدرتمند هستند. اما یک مشکل در آنجا نیز وجود دارد! ارتش سوریه امروز عمدتا سنی با افسران علوی؛ و ارتش عراق شیعه با فرماندهان سنی است. این امر در دراز مدت اهمیت زیادی دارد٬ و به همین دلیل این امکان وجود ندارد وفاداری ارتش را برای مدتی طولانی حفظ کرد؛ بجز جائی که در میان شان، ضرورت حیات به تنها مخرج مشترک دست بیابد: «خصومت با اسرائیل» که حتی امروز هم کافی نیست.

۱۲

در کنار اعراب٬ همانگونه که پراکنده هستند٬ دیگر کشورهای مسلمان در یک وضع مشابه ای شریک هستند. نصف جمعیت ایران شامل گروه فارسی زبان و نیمی دیگر از گروه های قومی ترک است. جمعیت ترکیه شامل اکثریت مسلمان سنی ترک٬ حدود ۵۰ درصد٬ و دو اقلیت وسیع٬ ۱۲ میلیون اقلیت مسلمان شیعه علوی و ۶ میلیون کرد اهل سنت است. در افغانستان ۵ میلیون شیعه وجود دارد که یک سوم جمعیت را تشکیل میدهد. در پاکستان سنی ۱۵ میلیون شیعه وجود دارد که وجود کشور را بخطر انداخته است.

۱۳

این تصویر اقلیت قومی که از مراکش تا هند و از سومالی تا ترکیه گسترش می یابد اشاره به عدم ثبات و انحطاط سریع در کل منطقه دارد. وقتیکه این تصویر بر نوع اقتصادی مشکلات اضافه شود٬ ما می بینیم که چگونه تمام منطقه مثل یک خانه ای که از کارت ساخته شده باشد(خانه مقوایی)٬ قادر به مقاومت در برابر مشکلات شدید خود نیست.

۱۴

در این جهان بزرگ و ترک برداشته چندین گروه ثروتمند و توده های عظیمی از مردم فقیر وجود دارند. بسیاری از اعراب درآمد سالانه میانگین ۳۰۰ دلار دارند. این وضعیت در مصر٬ و بسیاری از کشورهای مغرب بجز لیبی و عراق موجود است. لبنان تکه تکه شده و اقتصاد آن در حال سقوط است و در این حالتی ست که هیچ قدرت مرکزی ای وجود ندارد٬ اما عملا پنج منطقه بالفعلِ مستقل (مسیحیان در شمال٬ با حمایت سوریه و تحت حاکمیت قبیله فرانیجه(Franjieh)٬ در شرق منطقه زیر سلطه مستقیم سوریه٬ در مرکز تحت محاصره فالانژیست های مسیحی(Phalangist)٬ در جنوب و تا بالای رودخانه لیطانی منطقه تحت کنترل فلسطینیان(PLO) و دولت مسیحی حداد و نیم میلیون مسلمان شیعه است). سوریه حتی در موقعیت سنگین تری است حتی با کمکی که در آینده پس از اتحاد با لیبی اخذ کند برای مقابله با مشکلات اساسی موجود ونگهداری از ارتش گسترده کافی نخواهد بود. مصر در بدترین موقعیت است؛ زیرا : میلیون ها نفر در آستانه گرسنگی هستند٬ نیمی از نیروی کار بیکار است٬ و مسکن در این منطقه پرجمعیت کمیاب است. بجز ارتش یک دپارتمان  وجود ندارد که بازدهی داشته و کار کند و دولت در شرایط ورشکستگی دائم است و بطور کامل وابسته به کمکهای خارجی آمریکاست که از زمان قرارداد صلح تضمین شده است. ۶

۱۵

در کشورهای حوضه خلیج فارس٬ عربستان سعودی٬ لیبی و مصر بزرگترین انباشت پول و نفت در جهان وجود دارد٬ اما آنهائی که از آن لذت می برند نخبگانی کوچک اند که فاقد پایگاه گسترده مردمی و پشتیبانی آنان می باشند و اعتماد به نفس ندارند٬ چیزی که هیچ ارتشی ضمانت آنرا نمی کند.۷ ارتش سعودی با تمام تجهیزات خود نمی تواند از رژیم در برابر خطرات واقعی داخلی یا خارجی دفاع کند٬ و چیزی که در سال ۱۹۸۰ در مکه اتفاق افتاد فقط یک مثال است. اینک یک شرایط غم انگیز و بسیار توفانی اسرائیل را محاصره کرده و برایش چالش ایجاد می کند؛ مشکلات و ریسک دارد. اما همچنین برای اولین بار از سال ۱۹۶۷ برای فرصت های دور رس شانس هایی وجود دارد تا فرصت های از دست داده شده در دهه هشتاد را تا اندازه ای و با ابعادی که ما حتی نمی توانیم امروز آنها را تصور کنیم قابل دست رس و یافتنی خواهند شد.

۱۶

سیاست «صلح» و برگرداندن مناطق٬ از طریق وابستگی به آمریکا٬ از تحقق گزینه های تازه ایجاد شده برای ما جلوگیری می کند. از سال ۱۹۶۷ تمام دولت های اسرائیل اهداف ملی ما را با نیازهای سیاسی کوته فکرانه٬ از یکسو و از سوی دیگر با عقاید مخرب در خانه خنثی ساخته و ظرفیت ما را در هردو سو چه خانه و چه در خارج با منافع مان گره نزده اند. چند نمونه: عدم برداشت گام هائی بطرف مردم عرب در سرزمینهای جدید بدست آورده در این دوره، از جنگ تحمیل شده بر ما و همچنین خطاهای بزرگ استراتژیست مرتکب شده توسط اسرائیل در صبح فردا ی پس از جنگ شش روزه است. اگر ما اردن را به فلسطینی هایی که در غرب رود اردن زندگی می کردند داده بودیم٬ می توانستیم خودمان را از تمام درگیری های خطرناک و تلخ از آن زمان به بعد نجات دهیم. با انجام آن ما می توانستیم مشکل فلسطین را خنثی کرده باشیم که امروزه با آن روبرو هستیم. ما راه حلی هائی پیدا کرده ایم که واقعا و به هیچ وجه راه حل نیستند. مثل مصالحه ارضی یا استقلال/خودمختاری که به همان نسبت٬ در واقع همان یک چیز است. ۸ امروز٬ ما به ناگهان بطور کامل با فرصت های زیادی برای تغییر وضعیت روبرو هستیم و کارهائی داریم که ما باید در دهه آینده انجام دهیم در غیر این صورت بعنوان یک دولت/کشور نمی توانیم زنده بمانیم.

۱۷

در این دوره ده هشتاد٬ دولت اسرائیل باید از طریق تغییرات دور رس در نظام اقتصادی و سیاسی داخل کشور٬ همراه با تغییرات اساسی در سیاست خارجی خود٬ به منظور ایستادگی در مقابل چالش های منطقه ای و جهانی این عصر جدید گام بردارد. از دست دادن حوزه های نفتی کانال سوئز٬ که از پتانسیل بسیار زیاد نفت٬ گاز و سایر منابع طبیعی صحرای سینا از نظر شباهت زمینی مشابه کشورهای تولید کننده نفت در منطقه است٬ منجر به تخلیه انرژی در آینده نزدیک و ازبین رفتن اقتصاد داخلی ما می شود. در حال حاضر یک چهارم تولید ناخالص داخلی و نیز یک سوم بودجه ما برای خرید نفت استفاده می شود.۹ جستجو برای  مواد خام در نقب و بر ساحل در آینده نزدیک٬ جایگزین امور خدمت دولت نخواهد بود.

۱۸  

(تصرف دوباره) صحرای سینا با منابع موجود و بالقوه آن بنابراین یک اولویت سیاسی است که راه آن بوسیله توافقات کمپ دیوید و صلح بسته شده است. گناه آن بر گردن دولت کنونی اسرائیل و تراز دولت هایی است که جاده را به سیاست مصالحه ارضی٬ از سال ۱۹۶۷ هموار کرده اند. مصری ها پس از بازگشت سینا احتیاج به نگه داشتن پیمان صلح نداشتند٬ و آنها برای بازگشت به جهان عرب و اتحاد جماهیر شوروی به منظور بدست آوردن کمک و حمایت نظامی دست به هر کاری می زنند. کمک های آمریکا فقط برای کوتاه مدت و برای شرایط صلح ضمانت شده است٬ و تضعیف آمریکا هر دو در داخل و خارج از کشور٬ کمک های آنها را کاهش میدهد. بدون نفت و درآمد حاصل از آن٬ با هزینه های بسیار زیاد٬ ما قادر نخواهیم بود تحت شرایط موجود از ۱۹۸۲ فراتر رویم و باید به منظور بازگشت به وضعیتی که در صحرای سینا قبل از سفر سادات و امضاء اشتباه قرارداد صلح با او در مارس۱۹۷۹وجود داشت اقدام کنیم.۱۰

اسرائیل برای تحقق این هدف دو راه عمده دارد! یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. هدف مستقیم بخاطر طبیعت رژیم و دولت در اسرائیل کمتر واقع بینانه است و همچنین بخاطر خرد سادات که پس از جنگ ٬۱۹۷۳ خروج ما از سینا را که دستاورد بزرگ او از زمان بقدرت رسیدن بود بدست آورد. اسرائیل بطور یکجانبه پیمان را نه امروز٬ و نه در سال ۱۹۸۲نخواهد شکس! مگر اینکه از نظر اقتصادی و سیاسی تحت فشار سخت قرار گیرد و مصر بهانه ای برای اسرائیل فراهم کند که در  تاریخ کوتاه خود برای چهارمین بار صحرای سینا را به دستمان برگرداند. بنابراین آنچه باقی مانده است٬ اقدام غیرمستقیم است. اوضاع اقتصادی مصر٬ ماهیت رژیم و سیاست پان عربی آن٬ پس از آوریل ۱۹۸۲شرایطی را بوجود می آورد که اسرائیل مجبور به اقدام مستقیم یا غیر مستقیم برای بدست آوردن مجدد کنترل بر صحرای سینا بعنوان یک منطقه استراتژیک٬ اقتصادی و ذخیره انرژی برای دراز مدت می شود. مصر با توجه به درگیرهای داخلی خود یک مشکل استراتژیک نظامی نیست و می توان آن را در یک روز٬ نه بیشتر به وضعیت پس از جنگ ۱۹۶۷ برگرداند.۱۱

۲۰

افسانه مصر بعنوان رهبر قدرتمند جهان عرب در گذشته در سال ۱۹۵۶ تخریب شد و قطعا در سال ۱۹۶۷ زنده نمان؛ اما سیاست ما٬ مبنی بر برگرداندان صحرای سینا٬ در تبدیل افسانه به «حقیقت» خدمت کرد. در واقع٬ با این حال٬ قدرت مصر نسبت به اسرائیل به تنهایی از بقیه جهان عرب از سال ٬۱۹۶۷ حدود ۵۰ درصد کاهش یافته است. مصر دیگر رهبر قدرت سیاسی جهان عرب نیست و از لحاظ اقتصادی در آستانه یک بحران است. بدون کمک های خارجی، فردا به مصر بحران می آید.۱۲ در کوتاه مدت٬ به علت برگرداندن صحرای سینا٬ چندین مزیت به هزینه ما بدست می آورد٬ اما تنها در کوتاه مدت تا سال ۱۹۸۲ توازن قدرت را به نفع خود تغییر نمی دهد٬ و احتمالا به سقوط مصر می انجامد. مصر٬ در تصویر سیاسی داخلی کنونی خود در حال حاضر٬ یک مرده اس؛ اگر ما شکاف رو به رشد میان مسلمانان و مسیحیان را به حساب آوریم بیشتر هم میشود. قطعه قطعه کردن  سرزمین مصر به مناطق جغرافیائی متمایز هدف سیاسی اسرائیل در دهه ۱۹۸۰ در جبهه غربی خود بوده است.

۲۱

شاید بشود گفت که مصر تقسیم شده و به بسیاری از کانون های ازهم پاشیده مقامات/قدرت تبدیل شده است. اگر مصر سقوط کند٬ کشورهائی مثل لیبی٬ سودان یا حتی کشورهای دورتر در شکل فعلی خود نمی توانند ادامه وجود داشته باشند و به سقوط و انحلال مصر می پیوندند. چشم انداز یک دولت مسیحی قبطی در بالای مصر در کنار تعدادی از کشورهای ضعیف با قدرت محلی و بدون یک دولت مرکزی/متمرکز تا به امروز٬ کلید توسعه تاریخی است که تنها با توافقنامه صلح به عقب رفت اما بنظر می رسد که در بلند مدت اجتناب ناپذیر است.۱۳

۲۲

جبهه غربی٬ که در ظاهر مشکل تر بنظر می رسد٬ در حقیقت کمتر پیچیده از جبهه شرقی است٬ که اخیرا اکثر اتفاقات در آنجا در حال وقوع است و سرفصل اخبارمی شوند. انحلال کامل لبنان به پنج استان بعنوان یک نمونه برای تمام جهان عرب از جمله مصر٬ سوریه٬ عراق و شبه جزیره عربستان است که در حال حاضر آن مسیر را دنبال می کند. تجزیه سوریه و بعد از آن عراق  به مناطق قومی یا مذهبی منحصر به فرد مثل لبنان٬ هدف اصلی اسرائیل در جبهه شرقی در دراز مدت است٬ در حالی که انحلال قدرت نظامی آن کشورها در خدمت هدف اصلی در کوتاه مدت عمل می کند . سوریه طبق ساختارهای قومی و مذهبی خود٬ به چندین کشور مثل شرایط امروز لبنان سقوط خواهد کر؛٬ بطوریکه یک دولت شیعه علوی در امتداد سواحل خود٬ یک دولت سنی در منطقه حلب٬ یک دولت سنی دیگر در دمشق که دشمن همسایه شمالی خود است٬ و حتی در میان دروزی ها که ممکن است یک دولت٬ همچون در جولان ما باشد و مطمئنا در هوران(Hauran) و شمال اردن آنرا ایجاد خواهند کرد. این امر صلح و امنیت منطقه را در دراز مدت ضمانت خواهد کرد٬ و آن هدف امروز در حال حاضر در دسترس ما است.۱۴

۲۳

عراق٬ که از یک طرف از نظر نفت غنی  و از طرف دیگر از نظر اوضاع داخلی چند تکه است٬ بعنوان نامزدی برای اهداف اسرائیل تضمین شده است. انحلال عراق برای ما حتی مهمتر از سوریه است. عراق از سوریه قوی تر است. در کوتاه مدت این قدرت عراق است که به منزله بزرگترین خطر برای اسرائیل است. یک جنگ بین عراق و ایران میتواند عراق را در داخل از هم جدا و تکه تکه کند حتی قبل از اینکه قادر به سازماندهی یک مبارزه گسترده برعلیه ما باشد در خانه سقوط کند. هر نوع درگیری داخلی میان اعراب در کوتاه مدت به ما کمک می کند و راه را برای هدف مهمتر تجزیه عراق به فرقه ها همچون سوریه و لبنان کوتاه می کند. تقسیم عراق٬ به استان ها در راستای خطوط قومی/مذهبی همچون سوریه در دوران عثمانی امکانپذیر است. بنابراین٬ سه(یا چهار) استان اطراف سه شهر عمده وجود خواهد داشت: بصره٬ بغداد و موصل و مناطق شیعه در جنوب٬ سنی و کرد را از شمال جدا خواهد کرد. این امکان وجود دارد که رویارویی کنونی بین ایران و عراق این قطب بندی را عمیق تر کند.۱۵

۲۴

کل شبه جزیره عربی به دلیل فشارهای داخلی و خارجی یک نامزد طبیعی برای انحلال است٬ و این موضوع خصوصا در عربستان سعودی اجتناب ناپذیر است. صرف نظر از اینکه قدرت اقتصادی آن برمبنای نفت دست نخورده باقی بماند یا اگر در درازت مدت کاهش یابد٬ شکاف ها و ضعفهای داخلی توسعه هائی  شفاف و طبیعی با توجه به ساختار سیاسی موجود هستند.۱۶

۲۵

اردن به منزله یک هدف فوری استراتژیک در کوتاه مدت است و نه در دراز مدت . برای این که در دراز مدت پس از انحلال اردن و خاتمه دادن به حکومت طولانی ملک حسین و انتقال قدرت به فلسطینی ها یک تهدید واقعی تلقی نمی شود.

۲۶

هیچ شانسی برای ادامه ساختار کنونی اردن برای مدت زمان طولانی وجود ندارد٬ و سیاست اسرائیل٬ هر دو در جنگ و صلح٬ باید متوجه انحلال کنونی رژیم اردن و انتقال قدرت به اکثریت فلسطینی باشد. تغییر رژیم در شرق رودخانه نیز باعث پایان دادن به مسئله اراضی پرجمعیت اعراب غرب اردن میشود. چه در جنگ یا تحت شرایط صلح٬ مهاجرت از اراضی و انجماد اقتصادی جمعیت در آنها٬ برای تغییرات آتی بر هر دو کرانه رودخانه(رود اردن-م) ضمانت شده هستن؛ و ما باید فعال باشیم تا به این روند برای آینده نزدیک شتاب بخشیم. طرح خودمختاری/استقلال برای آنها نیز٬ همچنین هرگونه مصالحه یا تقسیم اراضی باید رد شو.٬ با توجه به طرح های سازمان آزادیبخش فلسطین(پی ال او) و آنهایی که مربوط به خود اعراب اسرائیلی است٬ طرح سپتامبر ۱۹۸۰ شفا امر(Shefa’amr)٬ در موقعیت فعلی بدون جدا کردن هر دو ملت – کشور٬ اعراب به اردن و یهودیان به مناطق غرب رودخانه که در این کشور زندکی می کنند غیر ممکن است. همزیستی واقعی و صلح تنها زمانی بر این سرزمین حکومت می کند که اعراب درک کنند که آنها بدون قانون یهودی/حکومت یهودی بین اردن و دریا نه امنیت دارند و نه وجود دارند.  داشتن یک کشور و امنیت برای خود برای آنها فقط در اردن میسر خواهد بود. ۱۷

۲۷

در اسرائیل تمایز بین مناطق  اشغالی سال ۶۷ ٬ و سرزمینهای اشغالی قبل از آن٬ از نوع سال های ۴۸ همیشه برای اعراب  بی معنی بوده است و امروز هیچ اهمیتی برای ما ندارد. مشکل باید در تمامیت خود بدون هیچ بخشی از سال های ۶۷ دیده شود. این باید روشن شود٬ که تحت هر شرایط سیاسی یا حلقه نظامی٬ راه حل مشکل اعراب محلی فقط زمانی بوجود می آید که موجودیت اسرائیل را در مرزهای امن تا رودخانه اردن و فراتر از آن برسمیت بشناسن. چراکه نیاز موجودیت ما در این عصر دشوار٬ وجود عصر هسته ای است که ما باید بزودی وارد آن شویم. این دیگر غیرممکن است با سه چهارم جمعیت یهودی در خط ساحلی متراکم که در عصر هسته ای خیلی خطرناک است زندگی کرد.

۲۸

پس، پراکندگی جمعیت هدف استراتژیک داخلی در بالاترین رتبه است٬ در غیر این صورت٬ ما نمی توانیم درون هیچکدام از مرزها وجود داشته باشیم و ناگزیریم حضور خود را در درون مرزها پایان دهیم. یهودیه(Judea)٬ سامره(Samaria)٬  و جلیله(Galilee)٬ تنها ضامن موجودیت ملی ما هستند. و اگر ما اکثریت در مناطق کوهستانی نشویم٬ نمی توانیم بر کشور حکومت کنیم و مثل شرکت کنندگان در جنگهای صلیبی می شویم٬ که برای شروع، آنها خارجی بودند٬ این کشور را که بهرحال مال آنها نبود از دست دادند. توازن کشور از نظر جمعیتی٬ استراتژیک و اقتصادی بالاترین و مهمترین هدف امروز است. نگهداشتن حوضه کوهستان از بئرشبا(Beersheba) تا بالای جلیله هدف ملی است که حاصل بررسی مهم استراتژیک است و کوهستان ها را بخشی از کشور می سازد که امروز خالی از یهودیان است.۱۸

۲۹

تحقق اهداف ما در جبهه شرقی در درجه اول به تحقق این هدف استراتژیک داخلی بستگی دارد. تحول ساختار اقتصادی و سیاسی٬ بطوریکه قادر به تحقق این اهداف استراتژیک شویم٬ کلید دستیابی به کل تغییرات است. ما باید اقتصاد متمرکز را که دولت بطور گسترده در گیراش است به بازار آزاد تغییر دهیم؛ و همچنین از وابستگی به مالیات دهندگان آمریکائی تغییر جهت داده و با دستان خود به توسعه زیرساخت های اقتصادی واقعی تولیدی بپردازیم. اگر ما دوادطلبانه و بطور آزاد قادر به چنین تغییراتی نباشیم٬ با تحولات جهان٬ خصوصا در زمینه های اقتصادی٬ انرژی و سیاست٬ با انزوای رو به افزایش خود روبرو می شویم.۱۹

 

 

۳۰

از نقطه نظر نظامی و استراتژیک٬ غرب به رهبری آمریکا قادر به مقابله و فشارِ جهانی علیه اتحاد جماهیر شوروی در سراسر جهان نیست. و بنا بر این اسرائیل در دهه هشتاد باید به تنهایی٬ بدون هرگونه کمک خارجی٬ نظامی و یا اقتصادی بر پای خود بایستد٬ و همین امروز این توان بدون هیچ سازشی در وجود ماست.۲۰ تغییرات سریع در جهان نیز تغییراتی در شرایط جهان یهودیت بوجود می آورد که اسرائیل نه فقط آخرین چاره بلکه تنها گزینه موجودیت خواهد بود. ما نمی توانیم فرض کنیم که یهودیان آمریکا٬ و کشورهای اروپا و آمریکای لاتین در شکل کنونی در آینده ادامه وجود خواهند داشت.۲۱

۳۱

وجود ما در این کشور بخودی خود واقعیت است٬ و هیچ نیرویی که بتواند ما را از اینجا با زور یا با خیانت(به سبک و روش سادات) بردارد وجود ندارد. علیرغم مشکلات سیاستِ اشتباهِ «صلح» و مشکل اعرابِ اسرائیل و ساکنان سرزمین های دیگر٬ ما بطور مؤثر می توانیم با این مشکلات در آینده قابل پیش بینی معامله به مثل کنیم.

نتیجه

۱

به منظور درک امکانات قابل توجه و تحقق طرح صهیونیست ها برای خاورمیانه باید سه نکته مهم روشن شود و نیز چرا باید این طرح انتشار یابد.

۲

سابقه نظامی طرح

شرایط نظامی این نقشه در بالا ذکر نشده است٬ اما در موارد زیادی که چیزی شبیه آن در جلسات محرمانه به اعضای تأسیسات اسرائیلی «شرح» داده شده٬ این نکته روشن شده است و گمان می رود که نیروهای نظامی اسرائیل٬ با تمام شاخه های خود٬ برای انجام عمل اشغال واقعی چنین سرزمین های وسیعی که بحث آن در بالا رفت٬ کافی نباشد. در واقع٬ حتی در موقع «ناآرامی» های شدید فلسطینی ها در کرانه باختری٬ نیروهای ارتش اسرائیل بیش از حد اندازه بسط یافته اند. پاسخ به آن حکومت کردن ها طبق روش «نیروهای حداد» یا «انجمن های روستا»(معروف به «لیگ های روستا») است! نیروهای محلی تحت «رهبران» کاملا جدا شده از جامعه٬ که حتی هیچ ساختار فئودالی یا حزبی هم ندارند؛ ( مانند فالانژیست ها). «دولت» پیشنهاد شده توسط یینون(Yinon)٬ «خاک حداد» و «انجمن های روستا» هستند٬ و بدون شک٬ کاملا شبیه نیروهای مسلح آنها خواهد بود. بعلاوه٬ برتری نظامی اسرائیل در چنین موقعیتی حتی بسیار بزرگتر از حالا می شود٬ بطوریکه هر جنبش شورشی در کرانه باختری و نوار غزه با تحقیر توده ای٬ یا با بمباران و نابودی شهرها٬ مثل الان لبنان(ژوئن ۱۹۸۲)٬ یا با هر دو«مجازات» می شود. به منظور اطمینان از این طرح٬ و همانطوریکه شفاها توضیح داده شد٬ نیاز به تأسیس پادگان های اسرائیلی مجهز به نیروهای مخرب سیال در مکان های مهم بین کشورهای کوچک است. در واقع٬ ما چیزی شبیه به این را در خاک حداد دیده ایم و تقریبا بطور قطع بزودی اولین نوع این سیستم و عملکرد را یا در جنوب لبنان یا در تمام لبنان خواهیم دید.

۳

این کاملا روشن است که فرض های نظامی بالا٬ و همچنین کل طرح ها٬ حتی بیشتر نیز به ادامه نفاق کنونی اعراب٬ و به فقدان جنبش توده ای واقعا مترقی در میان آنها بستگی دارد. ممکن است که آن دو شرط فقط زمانی حذف شود که این طرح با عواقب غیر قابل پیش بینی٬ خوب پیشرفت کرده باشد. 

۴

چرا نیاز به انتشار این مقاله در اسرائیل است؟

دلیل انتشار طبیعت دوگانه اجتماع یهودی- اسرائیلی است! بزرگترین درجه آزادی و دمکراسی٬ خصوصا برای یهودیان٬ همراهی توسعه طلبی و تبعیض نژادپرستانه است. در چنین وضعیتی نخبگان یهودی- اسرائیلی(توده ها با تلویزیون و شروع سخنرانی) باید متقاعد شوند. اولین مرحله در روش متقاعد کردن، همانگونه که در بالا ذکر شد٬ سخنرانی/ شفاهی اس؛ اما زمانی می رسد که ناخوشایند است. برای منافع «ترغیب شده ها » و «شرح دهنده های» احمق تر باید دست بکار تهیه نوشته شوند(برای مثال افسران با مقام متوسط٬ که معمولا٬ بطور قابل ملاحظه ای احمق هستند) و پس از آن است که آنها کم و بیش «یاد می گیرند»٬ و برای دیگران موعظه می کنند. باید اشاره کرد که اسرائیل٬ و حتی ییشو(Yishuv) از دهه بیست٬ همواره بدین صورت عمل کرده است. من خودم به خوبی بخاطر می آورم که چگونه(قبلا از اینکه« در اپوزیسون» باشم) ضرورت جنگ برای من و دیگران یکسال قبل از جنگ ۱۹۵۶ شرح داده شد٬ و در سال های ۱۹۶۵-۶۷ لزوم غلبه بر «بقیه فلسطین غربی وقتیکه ما این فرصت را داشته باشیم» شرح داده شده بود.

۵

چرا تصور بر این است که در انتشار چنین طرح هایی هیچ خطر ویژه ای از خارج وجود ندارد؟

تا زمانیکه مخالفت اصولی در اسرائیل خیلی ضعیف است(وضعیتی که ممکن است در نتیجه جنگ علیه لبنان تغییر کند)٬ چنین خطرهایی از دو منبع می تواند بیایند: جهان عرب از جمله فلسطینی ها و آمریکا. جهان عرب خود را نشان داده است که کاملا از تجزیه و تحلیل دقیق و منطقی جامعه یهودی- اسرائیلی ناتوان است٬ و فلسطینی ها بطور میانگین٬ بهتر از بقیه(جهان عرب- م) نیستند. در چنین وضعیتی٬ حتی آنهایی که درباره خطرات توسعه طلبی اسرائیل(که به اندازه کافی واقعی هستند) داد و فریاد می کنند٬ نه بخاطر دانش دقیق و واقعی٬ بلکه بخاطر اعتقاد به اسطوره، اینکار را میکنند. یک مثال خوب: اعتقاد بسیار استوار در نوشته های غیرواقعی بر دیوار کنیسه (Knesset) از آیه های انجیل درباره رودخانه های نیل(Nile) و فرات(Euphrates) است. مثال مداوم دیگر٬ بیانیه های کاملا دروغی که توسط بعضی رهبران بسیار مهم عرب ساخته شده اند٬ این است که دو راه راه آبی پرچم اسرائیل نماد رودخانه های نیل و فرات اس؛ در حالی که در حقیقت آن راه راه ها، از شال (Talit) دعای یهودیان گرفته شده است. متخصصان اسرائیلی تصور می کنند که٬ در مجموع٬ اعراب هیچ توجهی به بحث های جدی آینده نمی کنند٬ و جنگ لبنان آن را ثابت کرده است. بنابراین چرا آنها نباید با روش های قدیمی خود برای متقاعد ساختن دیگر اسرائیلی ها ادامه دهند؟ 

۶

حد اقل تاکنون٬ وضعیت بسیار مشابهی در آمریکا وجود دارد. مفسران کم و بیش جدی اطلاعات خود درباره اسرائیل٬ و بسیاری از عقاید خود در این باره را٬ از دو منبع می گیرند. اولین منبع مقالات مطبوعات «لیبرال» آمریکایی است؛ که تقریبا بطور کامل بوسیله تحسین کنندگان اسرائیل نوشته شده٬ که حتی اگر آنها منتقد بعضی از جنبه های دولت اسرائیل هستند٬ وفادار عمل میکنن؛ چیزی که استالین آنرا «انتقاد سازنده» نامید.(در واقع آنهایی که در میان آنها نیز ادعای«ضد استالینی» می کنند در واقعیت استالینست تر از استالین هستند٬ و اسرائیل خدای آنها ست که هنوز شکست نخورده است). در چارچوب چنین انتقاد فرقه ای باید تصور کرد که اسرائیل همواره «نیت خوب» دارد و تنها «اشتباه می کند»٬ و بنا بر این چنین طرحی موضوع گفتگو نخواهد بود- دقیقا همانند نسل کشی که یهودیان مرتکب شده اند ولی مطابق کتاب مقدس ـ ذکر نشده است. منبع دیگر٬ روزنامه اورشلیم پست(The Jerusalem Post)٬ سیاست های مشابهی دارد. بنابراین٬ تا زمانی که چنین وضعیتی وجود دارد که اسرائیل واقعا یک «جامعه بسته» نسبت به بقیه جهان است و برای اینکه جهان می خواهد چشمان خود را بر او ببندد٬ انتشار و حتی آغاز تحقق چنین طرحی واقعی و میسری شدنی و امکانپذیر است.

اسرائیل شاهاک

۱۷ ژوئن٬ ۱۹۸۲

اورشلیم

درباره مترجم

اسرائیل شاهاک استاد شیمی آلی در دانشگاه عبری اورشلیم و رئیس لیگ اسرائیل برای حقوق بشر و مدنی است. او نویسنده مقالات شاهاک٬ مجموعه مقالات مهم مطبوعات عبری٬ مقالات متعدد و کتاب های غیر یهودی را در دولت یهودی منتشر کرده است. آخرین کتاب او نقش جهانی اسرائیل: سلاح برای سرکوب است که در اوت ۱۹۸۲ منتشر شده است. اسرائیل شاهاک: (۱۹۳۳-۲۰۰۱)

 

منابع:

۱. کارکنان رشته دانشگاه های آمریکایی. گزارش شماره ۳۳ ٬ ۱۹۷۹ . طبق این تحقیق٬ جمعیت جهان در سال ۲۰۰۰ به ۶ میلیارد نفر خواهد رسید. جمعیت جهان امروز را می توان چنین برشمرد: چین٬ ۹۵۸ میلیون نفر؛ هند٬ ۶۳۵ میلیون نفر؛ اتحاد جماهیر شوروی٬ ۲۶۱ میلیون نفر؛ آمریکا٬ ۲۱۸ میلیون نفر؛ اندونزی٬ ۱۴۰ میلیون نفر؛ برزیل و ژاپن هرکدام ۱۱۰ میلیون نفر. طبق آمار  وجوه جمعیت سازمان ملل برای سال ۱۹۸۰ ٬ در سال ۲۰۰۰ ٬ پنجاه شهر با جمعیت بیش از ۵ میلیون نفر وجود خواهد داشت. جمعیت جهان سوم؛ ۸۰ درصد جمعیت جهان خواهد بود. طبق نظر جاستین بلک ولدر(Justin Blackwelder)٬ رئیس دفتر آمار آمریکا٬ جمعیت جهان به دلیل گرسنگی به ۶ میلیارد نخواهد رسید.

۲. سیاست هسته ای شوروی بوسیله دو آمریکایی متخصص شوروی: جوزف د. داگلاس(Joseph D. Douglas)٬ و اموریتا م. هویبر(Amoretta M. Hoeber)٬ خلاصه شده است. استراتژی شوروی برای جنگ هسته ای٬(استنفورد٬ کالیفرنیا٬ انتشار هوویر٬ ۱۹۷۹). در شوروی ده ها و صدها مقاله و کتاب هر سال منتشر می شود که جزئیات دکترین شوروی برای جنگ هسته ای را شرح می دهد و مقدار زیادی اسناد و مدارک توسط نیروی هوایی آمریکا٬ از جمله  درباره نیروی هوایی آمریکا به انگلیسی ترجمه شده است: مارکسیست لنینیست٬ جنگ و ارتش؛ دیدگاه شوروی٬ مسکو٬ ۱۹۷۲؛  نیروی هوایی شوروی٬ نوشته مارشال گریچگو(Marshal. Grechko)٬ مسکو٬ ۱۹۷۵. رویکرد اساسی شوروی به این موضوع در کتاب توسط مارشال سوکولوسکی(Marshal Sokolovsky) ارائه شده که در سال ۱۹۶۲ در مسکو منتشر شده است: مارشال و. د. سوکولوسکی٬ استراتژی ارتش نظامی٬ دکترین و مفاهیم وشوروی(نیویورک٬ پریگر٬ ۱۹۶۳).

۳. تصویر نیات شوروی در مناطق مختلف جهان را می توان از کتاب داگلاس و هویبر برداشت کرد٬ همانجا. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: کتاب مایکل مورگان٬ «مواد معدنی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان سلاح استراتژیک در آینده»٬ دفاع و امور خارجه٬ واشنگتن٬ دی. سی٬ دسامبر ۱۹۷۹.

۴. فرمانده ناوگان سرگئی گورسخوف(Sergei Gorshkov)٬ قدرت دریایی و دولت٬ لندن٬ ۱۹۷۹. مورگان٬ لاک(loc). سیت(cit). ژنرال جورج س. براون(George S. Brown)٬ (نیروی هوایی آمریکا) سی- جی سی اس٬ خطاب به کنگره درباره شکل دفاعی آمریکا برای سال مالی ۱۹۷۹ ٬ ص. ۱۰۳ ؛ شورای امنیت ملی٬ بررسی سیاست سوخت غیر معدنی٬ (واشنگتن٬ دی.سی. ۱۹۷۹)؛ درو میدلتون(Drew Middleton)٬ نیویورک تایمز٬(۱۵/۹/۱۹۷۹)؛ تایم٬ ۲۱/۹/۱۹۸۰.

۵. «پایان امپراتوری عثمانی» از الی کیدوری(Elie Kedourie)٬ مجله تاریخ معاصر٬ جلپ سوم٬ شماره ۴ ٬ ۱۹۶۸ .

 ۶. الثوره٬ سوریه ۲۰/۱۲/۱۹۷۹ ٬ الاهرام٬ ۳۰/۱۲/۱۹۷۹ ٬ البعث٬ سوریه٬ ۶/۵/۱۹۷۹. پنجاه و پنج درصد اعراب ۲۰ سال یا جوانتر هستند٬ ۷۰ درصد اعراب در آفریقا زندگی می کنند٬ ۵۵ درصد اعراب زیر ۱۵ سال بیکارند٬ ۳۳ درصد در مناطق شهری زندگی می کنند. اودید یینون٬ «مشکل جمعیت مصر»٬ فصل نامه اورشلیم٬ شماره ۱۵ ٬ بهار ۱۹۸۰.

۷. «اعراب ثروتمند و فقیر»٬ ایی. کانوسکی٬ فصل نامه اورشلیم٬ شماره ۱ ٬ پائیز ۱۹۷۶ ٬ البعث٬ سوریه٬ ۶/۵/۱۹۷۹.

۸. اسحاق رابین٬ نخست وزیر سابق (اسرائیل- م) در کتاب خود گفت که دولت اسرائیل  پس از ژوئن ۱۹۶۷ ٬ بخاطر دو دلی خود برای آینده سرزمین ها(سرزمینهای اشغالی- م) و موضع متناقص خود از زمانیکه تأسیس شده و پس زمینه قطعنامه ۲۴۲ (سازمان ملل- م) و مسلما دوازده سال بعد بخاطر موافقت نامه کمپ دیوید و قرارداد صلح با مصر٬ در واقع مسئول طرح سیاست آمریکا در خاورمیانه است. طبق گفته رابین٬ در ۱۹ ژوئن ۱۹۶۷ ٬ جانسون٬ رئیس جمهور آمریکا٬ نامه ای به نخست وزیر آن موقع اسرائیل٬ اشخول فرستاد/نوشت که هیچ چیز درباره خروج از سرزمینهای جدید(اشغالی- م) ذکر نکرد٬ اما در همان روز دولت سرزمین ها را در ازای صلح برگرداند. پس از قطعنامه های عرب در خارطوم(۱/۹/۱۹۶۷)٬ دولت موضع خود را تغییر داد٬ اما برخلاف تصمیم ۱۹ ژوئن خود٬ آمریکا را از تغییر موضع خود باخبر نساخت و آمریکا به حمایت از قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت(سازمان ملل متحد- م) بر مبنای درک پیشین خود که اسرائیل آماده بازگشت سرزمینها(سرزمینهای اشغالی)ست ادامه داد. در آن لحظه دیگر برای تغییر موضع آمریکا و سیاست اسرائیل خیلی دیر شده بود. از اینجا راه برای قراردادهای صلح بر مبنای قطعنامه ۲۴۲ و همچنین موافقت کمپ دیوید باز شد. نگاه کنید به اسحاق رابین٬ پینکاس شیروت٬ (معاریو ۱۹۷۹) صفحات ۲۲۶-۲۲۷.

۹. پروفسور موشه اردنز٬ رئیس کمیته دفاع و خارجه در یک مصاحبه با(معاریو٬ ۱۰/۳/۱۹۸۰) استدلال کرد که دولت اسرائیل قبل از قرارداد کمپ دیوید در فراهم ساختن یک طرح اقتصادی ناموفق بود و از هزینه توافقت نامه شگفت زده شد٬ اگرچه در جریان مذاکرات قیمت گزاف و خطای جدی در آماده نبودن زمینه اقتصادی برای صلح ممکن بود. وزیر سابق خزانه داری٬ آقای یگال هولویتز(Yigal Holwitz) اظهار داشت که اگر بخاطر خروج از حوزه های نفتی نبود٬ اسرائیل می توانست یک تعادل مثبت پرداختی داشته باشد(۱۷/۹/۱۹۸۰). همین شخص دو سال جلوتر گفته بود که دولت اسرائیل(از زمان خروج) طناب دار را بر گردن خود گذاشت. او موافقت کمپ دیوید اشاره می کرد(هاآرتص٬ ۳/۱۱/۱۹۷۸). در تمام دوران مذاکرات صلح نه با یک متخصص نه با یک مشاور اقتصادی گفتگویی نشد٬ و خود نخست وزیر٬ که فاقد دانش و تخصص در اقتصاد است٬ در یک اقدام خطا/اشتباه٬ از آمریکا تقاضای وام بجای کمک مالی کرد٬ تا تمایل  خود برای احترام ما و احترام آمریکا نسبت به ما حفظ شود. (نگاه کنید به هاآرتص ۵/۱/۱۹۷۹). اورشلیم پست ۷/۹/۱۹۷۹ . پروفسور آسف رازین٬ مشاور قبلی در وزارت خزانه داری٬ بشدت انجام مذاکرات را مورد انتقاد قرار داد؛ هاآرتص٬ ۵/۵/۱۹۷۹. معاریو ۷/۹/۱۹۷۸. برای موضوع مربوط به مناطق نفتی و بحران انرژی اسرائیل٬ به مصاحبه ایتان ایزنبرگ٬ مشاور دولت در این زمینه٬ معاریو هفتگی٬ ۱۲/۱۲/۱۹۷۸ مراجعه نمائید. وزیرو انرژی٬ که شخصا موافقتنامه کمپ دیوید و تخلیه سده الما(Sdeh Alma) را امضاء کرد٬ از آنزمان شرایط جدی ما را از نقطه نظر عرضه نفت بیش از یکبار تأکید کرده است… مراجعه کنید به ییدویت اهرونوت(Yediot Ahronot)٬ ۲۰/۷/۱۹۷۹. حتی مودای(Modai) وزیر انرژی تصدیق کرد که دولت با او در تمام موضوعات نفت در زمان مذاکرات کمپ دیوید و قصر پذیرایی بلر(Blair House) مشاوره نکرده است. هاآرتس٬ ۲۲/۸/۱۹۷۹.

۱۰. بسیاری منابع بر رشد بودجه تسلیحات و اولویت به مقاصد ارتش در مصر و در زمان صلح نسبت به نیازهای داخلی  که بنا بگفته ای صلح بدست آمد٬ گزارش می دهند. مصاحبه نخست وزیر ممدوح سلام را در ٬۱۸/۱۲/۱۹۷  مصاحبه وزیر خزانه داری عابد ال سید در ۲۵/۷/۱۹۷۸ ٬ و روزنامه الاخبار ۲/۱۲/۱۹۷۸ را ببینید که بطور آشکار بر بودجه نظامی تأکید دارد که علیرغم صلح٬ اولین اولویت است. این آن چیزی است که نخست وزیر مصطفی خلیل در سند برنامه کابینه خود اعلام کرده که تقدیم به پارلمان شده است. ۲۵/۱۱/۱۹۷۸. ترجمه انگلیسی آن را در ICA, FBIS٬ ۲۷نوامبر ۱۹۷۸ صفحات د  ۱ تا ۱۰ ببینید. طبق این منابع٬ بودجه مصر بین سال مالی ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸ ٬ ده درصد افزایش یافته است٬ و این روند هنوز ادامه دارد. یک منبع سعودی فاش ساخت که مصر در نظر دارد بودجه نظامی خود را تا ۱۰۰ درصد در دو سال آینده افزایش دهد؛ هاآرتص٬ ۱۲/۲/۱۹۷۹ و اورشلیم پست٬ ۱۴/۱/۱۹۷۹.

۱۱. بسیاری از اقتصاد دانان تخمین می زنند که توانایی مصر برای بازسازی اقتصاد خود تا سال ۱۹۸۲ در شک و تردید است. نگاه کنید به واحد اطلاعات اقتصادی٬ مکمل ۱۹۷۸ ٬ «جمهوری عربی مصر»٬ ایی کانوسکی٬ »تخولات اقتصادی اخیر درخاورمیانه»٬ روزنامه های گاه به گاه/ گاه نامه ها٬ مؤسسه شیلوا(Shiloah)٬ ژوئن ۱۹۷۷ ٬ کانوسکی؛ «اقتصاد مصر از اواسط شصت٬ بخشمایکرو»٬ گاه نامه ها٬ ژوئن ۱۹۷۸؛ روبرت مک نامارا٬ رئیس بانک جهانی٬ همان طور که در تایم٬ لندن گزارش شده است ۲۴/۱/۱۹۷۸.

۱۲. نگاه کنید به مقایسه تحقیق برای مؤسسه مطالعات استراتژیک در لندن٬ و پژوهش در مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه تل آویو٬ و همینطور تحقیق دانشمند انگلیسی٬ دنیس چاپلین٬ نقد و بررسی نظامی٬ نوامبر ۱۹۷۹٬ آی اس اس: توازن نظامی ۱۹۷۹-۱۹۸۰ ٬ سی اس اس؛ ترتیبات امنیتی در سینا… توسط ژنرال تیپ(بازنشسته)٬ ا. شالیو٬ شماره ۳/۰ سی اس اس؛ توازن نظامی و گزینه های نظامی پس از توافقنامه صلح با مصر٬ توسط ژنرال تیپ (بازنشسته)٬ وای. راویو٬ شماره ۴ ٬ دسامبر ۱۹۷۸ ٬ و تعداد بسیاری گزارشات خبری از جمله الحوادث٬ لندن٬ ۷/۳/۱۹۸۰ ؛ الوطن العربی٬ پاریس٬ ۱۴/۱۲/۱۹۷۹.

۱۳. در ارتباط با آشوب ذهبی در مصر بین قبطی ها و مسلمانان نگاه کنید به مجموعه ای از مقالات منتشر شده در روزنامه کویتی٬ القبس٬ ۱۵/۸۹/۱۹۸۰. گزارش در مورد شکاف بین مسلمانان و قبطی ها٬ نویسنده انگلیسی آیرین بیسون٬ گاردین٬ لندن٬ ۲۴/۶/۱۹۸۰و دسموند استوارت٬ خاور میانه انترناسیونال٬ لندن ۶/۶/۱۹۸۰. برای گزارشات دیگر نگاه کنید به پامیلا آن اسمیت٬ گاردین٬ لندن٬ ۲۴/۱۲/۱۹۷۹؛ کریستین ساینس مونتیتور ۲۷/۱۲/۱۹۷۹ و همچنین الدستور٬ لندن٬ ۱۵/۱۰/۱۹۷۹؛الکفاه العربی٬ ۱۵/۱۰/۱۹۷۹.

۱۴. روزنامه عربی خدمات ٬ بیروت٬ ۶-۱۳/۸/۱۹۸۰. جمهوری نو٬ ۱۶/۸/۱۹۸۰ ٬ دیر اشپیگل٬ که توسط هاآرتص ذکر شده٬  ۲۱/۳/۱۹۸۰ ٬ و ۳۰/۴/۱۹۸۰ و  ۵/۵/۱۹۸۰ ؛ اکونومیست٬ ۲۲/۳/۱۹۸۰ ؛ روبرت فیسک٬ تایمز٬ لندن٬ ۲۶/۳/۱۹۸۰ ؛ الزورت جونز٬ ساندی تایمز٬ ۳۰/۳/۱۹۸۰.

۱۵. جی پی. پیرونسل هیوگز٬ لوموند٬ پاریس ۲۸/۴/۱۹۸۰ ؛ دکتر عباس کلیدر٬ نقد و برزسی خاور میانه٬ تابستان ۱۹۷۹ ؛ بررسی مناقشات٬ آی اس اس٬ ژوئیه ۱۹۷۵ ؛ آندریاس کولسچیتر٬ دیرزیت٬(هاآرتص٬ ۲۱/۹/۱۹۷۹) گزارش اقتصاد خارجی٬ ۱۰/۱۰/۱۹۷۹ ٬ امور آسیا آفریقا٬ لندن٬ ژويیه ۱۹۷۹.

۱۶. «مشکلات کشورهای ثروتمند عرب»٬  آرنولد هوتینگر٬ بررسی و نقد کتاب نیویورک٬ ۱۵/۵/۱۹۸۰ ؛ روزنامه عربی خدمات٬ بیروت٬ ۲۵/۶/۱۹۸۰ و ۲/۷/۱۹۸۰ ؛ اخبار آمریکا و گزارش جهانی٬ ۵/۱۱/۱۹۷۹ و همچنین الاهرام٬ ۹/۱/۱۹۷۹ ؛ النهار العربی ولدولی٬ پاریس ۷/۹/۱۹۷۹ ؛ دیوید هاخام٬ نقد و بررسی ماهانه٬ آی دی اف٬ ژانویه و فوریه ۱۹۷۹.

۱۷. برای سیاست ها و مشکلات اردن نگاه کنید به النهار العربی ولدولی٬ ۳۰/۴/۱۹۷۹ ٬ ۲/۷/۱۹۷۹ ؛ پروفسور الی کیدوری٬ معاریو ۸/۶/۱۹۷۹ ؛ الوطن العربی ۲۸/۱۱/۱۹۷۹ ؛ القبس٬ ۱۹/۱۱/۱۹۷۹. برای موضع ارتش رهایی بخش فلسطین نگاه کنید به: قطعنامه چهارمین کنگره فتح٬ دمشق٬ اوت ۱۹۸۰. بر نامه شفاامر عرب های اسرائیلی توسط هاآرتس در ۲۴/۹/۱۹۸۰ و همچنین توسط گزارش مطبوعات عربی در ۱۸/۶/۱۹۸۰ منتشر شد. برای صحت اعداد و ارقام مهاجرت اعراب به اردن٬ نگاه کنید به آموس بن ورید٬ هاآرتص٬ ۱۶/۲/۱۹۷۷؛ یوسف زویریل٬ معاریف ۱۲/۱/۱۹۸۰. همچنین به موضع سازمان آزادیبخش فلسطین نسبت به اسرائیل نگاه کنید به شالوم قازیت٬ نقد و بررسی ماهانه؛ ژوئیه ۱۹۸۰ ؛ هانی الحسن در مصاحبه با الرای الام٬ کویت ۱۵/۴/۱۹۸۰ ؛ آوی پلاسکوف٬ «مشکلات فلسطینی ها»٬ بقاء٬ آی اس اس٬ لندن ژانویه و فوریه ۱۹۷۸ ؛ دیوید گاترنان٬ « اسطوره/افسانه فلسطین»٬ تفسیر٬ اکتبر ۱۹۷۵ ؛ برنارد لوئیس٬ « فلسطین و سازمان آزادیبخش فلسطین»٬ تفسیر ژانویه ۱۹۷۵ ؛ صبح دوشنبه٬ بیروت٬ ۱۸-۲۱/۸/۱۹۸۰؛ مجله مطالعات فلسطین٬ زمستان ۱۹۸۰.

۱۸پروفسور یوال نیمن٬ سامره- «اساس امنیت اسرائیل»٬ معاراخوت ص ۲۷۲-۱۷۳ ٬ مه/ژوئن ۱۹۸۰ ؛ یاکوف حسدایی٬ «صلح٬  روش و حق دانستن»٬ داور حشاوا٬ ۲۳/۲/۱۹۸۰. اهارون یاریو٬ «عمق استراتژیک- چشم انداز اسرائیلی»٬ معاراخوت ص ۲۷۰-۲۷۱ ٬ اکتبر ۱۹۷۹؛ اسحاق رابین٬ «مشکلات دفاع اسرائیل در دهه هشتاد»٬ معاراخوت٬ اکتبر ۱۹۷۹.

۱۹. عزرا زوهر٬ در انبر رژیم(شیکمونا٬ ۱۹۷۴)؛ موتی هاینریش٬ آیا ما شانسی داریم٬ اسرائیل٬ حقیقت در برابر افسانه(رشافیم۲ ۱۹۸۱).

۲۰. «درس هایی از گذشته»٬ هنری کسینجر٬ نقد و بررسی واشنگتن جلد ۱ ٬ ژانویه ۱۹۷۸ ؛ «چالش اوپک در برابر غرب»٬ آرتور راس٬ فصلنامه واشنگتن٬ زمستان ۱۹۸۰ ؛ «نفت و زوال غرب»٬ والتر لویی٬ امور خارجه٬ تابستان ۱۹۸۰ ؛ گزارش ویژه- «نیروی نظامی ما آماده است یا نه؟» اخبار آمریکا و گزارش جهانی ۱۰/۱۰/۱۹۷۷؛ «تأملاتی بر خطر موجود»٬ استانلی هوفمن٬ بررسی کتای نیویورک ۶/۳/۱۹۸۰. تایم ۳/۴/۱۹۸۰؛ «توهمات سالت»٬ لیوپولد لاویدیز٬تفسیر سپتامبر ۱۹۷۹؛ «خطر موجود»٬ نورمن پودهورتز٬ تفسیر مارس ۱۹۸۰؛ «نفت و قدرت آمریکا شش سال بعد»٬ روبرت تاکر٬ تفسیر سپتامبر ۱۹۷۹؛ «رها ساختن اسرائیل»٬ نورمن پودهورتز٬ تفسیر ژوئیه ۱۹۷۹؛ «برداشت غلط از خاورمیانه»٬ الی کیدوری٬ تفسیر ژوئیه ۱۹۷۹.

۲۱. بر طبق آمار منتشر شده توسط یاکوف کاروز٬ یدیعوت اهرونوت٬ ۱۷/۱۰/۱۹۸۰ ٬ تعداد کل حوادث ضد یهودی ثبت شده در جهان در سال ۱۹۷۹ دوبرابر مقدار ثبت شده در سال ۱۹۷۸ بود. حوادث ضد یهودی در آلمان٬ فرانسه٬ و انگلستان چند بار بزرگتر از سال ۱۹۷۸ بود. در آمریکا نیز افزایش شدیدی در حوادث ضدی یهودی بوده که در مقاله گزارش شده است. برای اطلاعات جدید٬ نگاه کنید به کتاب/مقاله ل. تالمن٬ «یهودی ستیزی نو»٬ جمهوری جدید٬ ۱۸/۹/۱۹۷۶؛ «چاه ها را مسموم کردند»٬ بارابارا تاچمن٬ نیوزویک ۳/۲/۱۹۷۵.