jeudi 25 avril 2013


تو پایدار بمان ای تمامت ایران
اسماعیل وفا یغمایی
 
 این از نخستین شعرهائی است که پس از خروج خود و احساس درد دوری ازم میهن سروده ام.حدود سی سال از سرودنش میگذرد. تمام آنچه در این سالها سروده ام، چه درست یا به سودائی اشتباه ! جز در پرتو مهر و محبت مردم ایران و تمام ملیتهایش نبوده است  وهنوز من در این سودا جزغریبه ای مهاجر در خیابانهای دور دست نیستم که در این سودا نفس میکشد .بادا که در افتاب آزادی و دموکراسی روزگاری ملت ایران و ملیتهایش در آغوش دریای خزر وخلیج فارس و دریای عمان با سربلندی بزیند. بی شک در آن روزگار جانهای آمیخته با تاریخ ایران تمامی ما، شاد خواهد بود. سربلند و پایدارایران و مردم ایران.
 
 
 
خزر به سينه ام امشب مگر به توفانست
و يا نشسته به شورش بسيط عمانست
كه باز ديده ى من درغمان يار و ديار
در اين غروب غماور ستاره بارانست
خداي من به كه نالم به تلخي تبعيد
كه هايهاى من امشب به ياد ايرانست
اگرچه آمده و رفته ساليان دراز
هنوز ميهن من، با تو جان به پيمانست
هنوز برگك سبزي به باد چون گذرد
گمان برم كه مرا قاصدي ز گيلانست
هنوز گر كه شبى ابرها مجال دهند
دو چشم من زپي اختران كرمانست
هنوز كام پر از شوكران من شيرين
به ياد نيشكرستان خوبدستانست1
و آسمان سحرگاه پاك آبى رنگ
مرا نشانه اى از كاشي سپاهانست
هنوز گوش من از واژگان تبريزى
لبالبست و پر از نغمه ى خراسانست
هنوز چونكه شود آفتاب نور افشان
هنوز چونكه سماور به خانه جوشانست ــ2
به ياد عهد جواني و آن ترانه ى خوش
خيال من چو كبوتر به شهر قوچانست
و ماه چون كه برآيد در اولين شب ماه
نشان خنجر كجتاب تركمانانست
دريغ و درد اگر چند گفته اند كه شعر
ترانه خوان تمام جهان و انسانست
وليك تجربه زد نقش بر جگر زآتش
ز آتشى كه در آن نغمه هاي پنهانست
كه شعر زنده نماند جهان و انسان را
به خاك و خون وطن گر نه ريشه افشا نست
كم از گياه نيم آه، بنگرم چو گياه
به خاك و خطه ى خود پايدار و رويانست
وزين رهست كه از چار سويت اى ايران
هزار شعله مرا برجگر فروزانست
وزين رهست كه از چار سويت اى ايران
هزار شعر مرا بر زبان غريوانست
به هر خیال، وطن! میکنم نظاره ترا
وطن! كه نام تو باروى رزم خلقانست
ترا كه موج دل بيقرار من هرجا
رود به ساحل مهر تو باز كوبانست
تو پايدار بمان اي سرا و خانه ی خلق
كه در بسیط تودریای ما خروشانست
تو پايدار بمان اي تمامت ايران
كه بي تمامت تو ناتمام ايرانست
 ---------------------
خوبدستان: خوزستان. خانملک یزدی میگوید خوبد معنای نیشکر دارد و خوبدستان بمعنای سرزمین نیشکر است یعنی نیشکرستان
ترانه محلی دختر قوچانی

دردناک، مضحک، خطرناک 
اسماعیل وفا یغمایی
سالهاست که پس از شروع جدی جدا شدنها، بریدنها،منفعل شدنها،و متاسفانه مزدوری رژیم آخوند را پیشه کردن،شاهد و گاه  هدف حملات آزار دهنده ای هستیم که متاسفانه  در میان جماعاتی به یک سنت سیاسی و فرهنگی دردناک، مضحک و خطرناک تبدیل شده است. اندکی توضیح میدهم.
هم حدیث جدا شدنها و بریدنها و منفعل شدنها واقعی است و هم خیانت جماعتی  از بریدگان و جدا شدگان به مردم وسرنوشت مردم ایران  با پیوستن به ملایان  حقیقت دارد.
در هر طیف دسته هائی وجود دارند و اگر کسی همت کند و بتواند آمار درستی از این همه ارائه کند، و مهمتر اینکه صاحب خردی بتواند دلیل و پایه و مایه این همه جدا شدن،بریدن،و متاسفانه در کنار اینها از وادی جدا شدن و بریدن در برخی موارد به وادی همکاری با رژیم رفتن را به دست آورد، ونه تنها علل خیالی! بلکه علل واقعی ، علل ایدئولوزیک، سیاسی، تشکیلاتی و شخصی این عارضه ها را به دست آورد تا پرده رازها فرو افتد، بسیار جالب خواهد بود.همینقدر باید اشاره کنم و بگذرم که در طول تاریخ معاصر ایران و شاید تاریخ گذشته، هرگز شاهد چنین موجهای بریدن و جدا شدن و منفعل شدن و نیز در طیفی، به خدمت دشمن خون آشام مردم ایران در آمدن یعنی خیانت  نبوده ایم.شاید کارنامه حزب توده ایران  پس از کودتای 28 مرداد و موج انفعال و بریدگی و در موارد قابل توجهی خیانت، شاهد خوبی باشد ولی هرگزبا کم و کیف نیروها با نیروهائی که از سازمان مجاهدین  و ارتش آزادی بخش جدا شده اند و یا به خدمت دشمن در آمده اند قابل مقایسه نیست.
ماجرا از همان سال شصت از همان اولین روزها در کنار مقاومتها و تیر بارانها و کشتارهای خمینی ،با بریدن و به مصاحبه کشاندن تعدادی از اعضای تیمهای عملیاتی شروع شد وادامه یافت و اوج آن پس از حمله آمریکا به عراق وماجرای کمپ تیف و بریدن و پیوستن چند صد تن به جمهوری اسلامی خود را نشان داد و هم اکنون نیز دهها تن از کسانی که به ملایان پیوسته اندصفحات رسانه های رژیم یا رسانه های وابسته به آنان را پر کرده اند. اینها تمام حقیقت دارد.
در سوی دیگر اپوزیسیونی که خود را آلترناتیو بلا تردید می داند واین محصولات  روزگاری در خدمت او بوده اند ایستاده است.صحنه را اندکی بنگریم و خوب خوب توجه کنیم.
الف:
آنانکه به خدمت ملایان یعنی دشمن شماره یک مردم ایران در آمده اند از آنجا که میدانند یک تکه از هویت یعنی هویت آلوده ملایان به قبای هرکه بچسبد بوی تعفنش از دور آزار دهنده است و باعث فرار میشود تمام کوششان این است که:
 خود را جدا شده و معترض و منتقد، یعنی در صفوف جدا شدگان و معترضان خاموش یا غیر خاموشی که به رژیم نپیوسته اند جا بزنند تا حرفشان برد داشته باشد. اینکه حرفهای آنها یعنی خائنان، یعنی همکاران عملی رژیم،چقدر واقعی است یا غیر واقعی موضوعی دیگر است اما این حضرات میدانند حرف حتی واقعی آنها هم  به دلیل آلوده شدن آنها با رژیم ، و چون سلاحی در خدمت اهداف آخوندهاست چندان بردی نخواهد داشت.
ب
جدا شدگان و معترضان و منتقدان، که حتما و بدون پرده پوشی از سازمان مجاهدین و ارتش آزادی و..بریده اند، بعنوان مثال خود من، با اینکه دلایل اعتراض و انتقاد و جدا شدن یا آنطوری که آنها میگویند بریدن، برای من کاملا روشن است و می توانم مفصل توضیح بدهم اکثرا خاموشند و اگر تا همین حالا چیزی هم نوشته اند  در بخش اصلی،از موضع خیر بوده است هر چند فرهنگ و اخلاق و سنت حاکم بر کنشهای طرفی که خود را آلترناتیو میشناسد این را قبول ندارد و ترجیح او، اگر این جماعت به خدمت ملایان در نیامده! وبا تحلیل و تفسیرهای مرسوم نسوخته اند و خیال آنها را را راحت نکرده اند،سکوت مطلق معترضان است تا او کار خودش را بکند.
ج
اما درناکی قضیه وقتی با مضحکه همراه میشود که میبینیم در موارد بسیار زیاد تمام تلاش و کوشش آلترناتیو و اپوزیسیون مربوطه این است که جدا شدگان را و معترضان را با انواع لطایف الحیل و افشاگری و مچ گیری و تکنیکها و تاکتیکهای خاص خود وسر هم کردن اسناد و مدارک تکراری و اینکه نوشته شما در ایران دیدبان و ایران اینترلینک و فلان سایت وزارت اطلاعات منتشر شده و اینکه اینها به نفع حکومت است  کوشش میکند همه را  به صف خائنان و مزدوران براند و خیال خود را راحت کند.
برای اپوزیسیون و آلترناتیومربوطه،با تمام سعه صدر و ایدئولوژیی که به نظر او برترین اندیشه دوران معاصر است و قرار است بعد از افول ایدئولوژیک شوروی راهگشا و نقطه امید کل بشریت گردد، اگر چه بیشتر، با زبان و قلم حواشی خود اعلان موضع میکند، معترض و منتقد و جدا شده  و بریده ای که مشروع باشد یا قابل تحمل، وجود ندارد هر چه هست خائن و مزدور و اطلاعاتی با جیره و مواجب یا بی جیره و مواجب میباشد.  این مضحکه دردناک وقتی بیشتر مضحکه میشود که متوجه میشویم که البته رژیم و به رژیم پیوستگان از این قضیه شادمانه اند و بقول معروف با دم مبارک گردو میشکنندزیرا:
از یکطرف با راند ن خیالی همه جدا شدگان به صف خائنان، جبهه خائنان یعنی آنانی که به طور عملی بخصوص با ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی کار میکنند چاق و چله تر میشود و از طرف دیگر اینان میتوانند دلیل محکمی بیابند و اعلام کنند ببینید ما هم مثل این منتقدانی که آلترناتیو مربوطه آنها را مزدور میداند جدا شده ایم و معترض،و از جنس آنها هستیم  و بدین طریق با تلاش و کوشش آلترناتیو مربوطه در اطلاعاتی خواندن هر کس که زبانی به انتقاد میگشاید خائنان حقیقی که سر بر استان سلاخان ملت ایران یعنی حکومت کنونی ایران نهاده اند میتوانند  خر خود را راحت تر در خارج کشور برانند و به آخوندها خدمت کنند.حال بقول معروف با این سیاست پیدا کنید هندوانه فروش را و تماشا بفرمائید که:
چه کسی دارد آب به آسیاب رزیم ملایان میریزد، منتقدی که نوشته اش را بدون اجازه در سایتهای رزیم درج کرده اند یا سیاستی که تمام تلاشش این است با راندن تمام جداشدگان و منتقدان و معترضان به صفوف مزدوران رژیم صفوف آنها را در عمل نیرومند تر کرده و خیال خود را البته از هر منتقدی راحت کند.
اینکه این شدنی است یانه مساله ای است که باید بررسی کرد. به نظر من نه شدنی است و نه درست.ما در قرون وسطا زندگی نمیکنیم و سطح شعور و ادراک آدمها سطح شناخت انسانهای قرون وسطا نیست. آخرین رمال و دجال موفق تاریخ ایران هم که توانست میلیونها تن از مردم را به دنبال خود بکشاند یعنی خمینی، در ادامه طبیعی خود یعنی خامنه ای که هم ریش و پشم مناسبی دارد، و هم عبا و عمامه وسواد لازمه آخوندی و مسند امامت را نیز، بازی را به مردم ایران که سهل است حتی هواداران سابق خودش باخته است ، وبا این حساب باید اطمینان داشت که دیگر نمیشود با تکنیکهای امام گونه یا فرمولهای ریاضی  و به کار گرفتن آنها در کار سیاست و صدور اطلاعیه و اعلامیه یا بکار گرفتن اهل قلم، هر کس را که با ما نیست به دشمن منتسب کرد.
ماهیت واقعی افراد نشان و تمثال و شال و قبا و رده تشکیلاتی نیست که از طرف کسی اهدا شود و امروز بنده فلان ابن فلان باشم با احترامات فائقه و فردا هیچ ابن هیچ با خروارها اخم و تخم دیگران،ماهیت واقعی افراد است که هویت آنها را تعیین میکند و نه انگ و بهتان فلان سازمان سیاسی، هویت سنگ  سنگ است و چوب چوب.برویم و داد بزنیم سنگ چوب است و چوب سنگ .برویم و در همه جا فریاد بر آوریم که هر بریده و جدا شده و منتقد و معترضی خائن و اطلاعاتی است بدون تردید و نهایتا موجب تمسخر خواهد شد.
شاید طیفی که عادت کرده اند فکر کرده شوند باور کنند که ماهیتها هم اهدائی است !ولی واقعیت تغییری نمیکند.باید به دوستانی که خود را آلترناتیو میدانند عرض کرد:
 شما که خود را آلترناتیو می خوانید وجود دارید.
جمهوری خون آشام ملایان دشمن اصلی مردم ایران وجود دارد
خائنان و مزدوران هم حتما وجود دارند
و ما خیل معترضان و منتقدان هم وجود داریم.
 لطفا بس کنید و آنها را با ما قاطی نفرمائید که به نفع خودتان هم نیست.
ما بدون تعارف، و حتما، مخالف ، منتقد و معترضیم! تعارف را کنار بگذاریم ما حق داریم مخالف برخی یا تمام سیاستها و کارکردهای رهبران آلترناتیو باشیم. ما حق داریم اندیشه و ایدئولوژی آنان را قبول نکنیم.ما حق داریم به کار کردهای تشکیلاتی آنها انتقاد داشته باشیم و.... این حق ماست. ما متاسفانه و با دلایل قابل توضیح، تشکیلاتی نداریم تا مثل  آلترناتیو مربوطه با نیروی متمرکز سازمانیافته حرفمان را بزنیم ولی ما حق داریم و این حق داشتن آن ضعف را تا حد بسیار زیادی برطرف میکند و از تمام امکانات آلترناتیو مربوطه نیرومند تر است ومامیتوانیم با تکیه بر ماهیت خود از این پس توهین های مستمر را بر نتابیم و از خود یعنی از حق خود دفاع کنیم.
در رابطه با شما که خود را آلترناتیو میدانید، ما حق داریم مثل تمام مردم ایران هر نیروئی را که پس از آخوندها می خواهد یا ادعا میکند  که جانشین این رژیم است و قبل از پیروزی هم رهبر و هم رئیس جمهور خود را تعیین نموده است نقد کنیم و کارهایش را مورد شک و تردید یا قبول قرار دهیم. این حق ماست. ما حق داریم بهر دلیل سیاسی یا ایدئولوزیک از سازمانی سیاسی جدا شویم و ببریم. ما قبل از این از دو دیکتاتوری بریده ایم و جدا شده ایم تا راهی دیگر را در راستای منافع مردم و میهن و نه هیچ چیز دیگر در پیش گیریم. کلمات جدا شدن و بریدن تابو نیستند مگر اینکه تشکیلات مربوطه مثل نظام کره شمالی خود را کمال مطلق بداند و جدائی از خود را ضلالت تام و ارتداد تمام وخسران مطلق بشناسد که این معنای دیگر فاشیسم و بسیار خطرناک خواهد بود.
 به روشنی میگوئیم :
ما وامثال ما دشمن نیستیم! دشمن فقط و فقط در شرایط کنونی رژیم ملایان وشبکه نیرومند و جهانی کسانی است که جهانی را غارت میکنند تا پایه شرکتها و تراستها و کارتلهای خود را مستحکمتر کرده و سقف ان را به عرش برسانند. مامنتقد و معترضیم .مامیدانیم هر ضربه ای که فرود بیاوریم نخست درد آن را بر اعصاب خود حس میکنیم زیرا دیوارهای این برج و بارو و حصار نه فقط ازموجودیت معدود رهبران، بلکه هستی دهها هزار برادران و خواهران شهید و اشک و رنج دهها هزار پدر و مادر پیر ما و تمام سالهای جوانی ما سر برکشیده و ویران کردن آن مترادف با ویرانی بسیار چیزهاست. ما این را میدانیم و تا بحال به همین دلیل و نه اینکه حرفی برای گفتن نیست وکارکردها و خطاهائی را که طی سی و پنجسال از ماورای چپ آغاز و به ماورای راست راه برده است را نمی بینیم و یا نمی فهمیم، سکوت کرده ایم یا فقط ناله ای بر آورده ایم، اما با این روال بهتان و انگ زدنها، نه خطاب به کسانی که جنگاوران و تیغکشان حومه حصار هستند( و برخی از آنان خود دو ضرب در زمره بریدگانند و شماری حتی یکروز تاریخچه مبارزاتی در چهار چوب سازمانی چریکی ، یا مبارزه مسلحانه نداشته و دائم روضه مبارزه مسلحانه و انقلاب میخوانند)، بلکه خطاب به بالاترین مسئولانی که از سال 1364 تا همین الان همه چیز را فقط در ید قدرت خود و فقط خود دارند اعلام میکنیم   آری ما هستیم ما مخالف بسیاری کارکردها و رفتارهای شمائیم ما معترض و منتقدیم مامی توانیم شما و کارکردهای شما را به روشنی و در حد امکانات خو به نقد بکشیم و هیچ پروائی از این نداریم که تمام فشارهای عالم بر ما اعمال شود تا به خیالی باطل به صف خائنانی که تا دیروز و بسیاریشان تا سالها پس از جدا شدن ما از اسوه ها و فدائیان شما بوده اند رانده شویم.
شما نه آغاز و نه پایان جهانید اگر چه خودتان در فضاهای شگفت ایدئولوزیک چنین بپندارید. شگفتا یک سازمان سیاسی باچهل و چند سال سابقه سیاسی آیا نمی تواند بفهمد در کنش و واکنش طبیعی هر ارگان زنده سیاسی همانگونه که پیوستن، جدا شدن هم بدون آنکه بزعم حضرات فرد منتقد و معترض جدا شده تبدیل به مدفوع بشود یا مورد بدترین بهتانها وتحقیرها قرار بگیرد، هم طبیعی است و هم مشروع.
چرا اینقدر استواری وجود ندارد که علیرغم تمام جدا شدنها و پیوستنها این ارگانیزم با تکیه بر ماهیت فوق انقلابی و یکه و یکتا و بی نظیر مورد ادعای خود و نه توهین و تهمت، درخشش شکوهمند مورد ادعای خود را  در ابعاد رفتاری و انسانی و سیاسی و ایدئولوزیک به تماشا بگذارد ! و خائنان را به انزوا بکشد و بریدگان و منفعلان را به حیا وادار کند و منتقدان و معترضان را با دلیل و برهان به حقانیت خود و حتی انتقاد راستین از اشتباه خود و بازگشت و ادامه رزم وادارد.آیا این توان هست ؟ اگر هست نشان دهید و بفرمائید درب این توپخانه تهمت و افترا را ببندند که این نوع برخورد جز به نفع حکومت آخوندی، خائنان حقیقی و همان وزارت اطلاعات و سایتهائی که آن ها را چماق کرده اید نیست، و نیز در همین جاست که:
 با نشان دادن چنین نمونه هائی، پیش از حاکمیتی که در انتظار آنید مضحکه رنگ خطر میگیرد و بسیاری را به این چشم انداز میکشاند که هنوز دیکتاتوری ملایان سقوط نکرده باید در انتظار چشم اندازی باز هم تیره و خطرناک باشیم. آخر از کسانی که خود هنوز محکوم و مغلوب و تبعیدی و آماج ترور حکومت ملایاتنند و در همین حال برای جماعتی دیگر که آنان نیز همین وضعیت را دارند ولی زبان به انتقاد گشوده اند چگونه میتوان انتظار امنیت و آزادی داشت.
آیا کسانی که امروز بدون هیچ امکان عملی با تمام قوا دیگران را مزدور و اطلاعاتی میخوانند و با همتی شگفت تلاش میکنند هر جدا شده ای را به تمام قوا به وزارت اطلاعات وصل کنند و خائین بدانند  نمیشود انتظار داشت یا فکر کرد که فردا با در دست داشتن امکان عملی و قدرت ممکن است زندان و شکنجه گاههایشان را علم کنند و این ورد مکرر آزادی آزادی گفتنشان جز شبیه به همان اذکار بی محتوای ملایان نیست که دائم ذکر خدا گرفته اند و لی در عمل ذکرشان متوجه قطب مقابل خداست.
سخن بسیار است و عجالتا به همین اندازه اکتفا میکنم ودر پایان به این کفایت میکنم که تاکید کنم. و تکرا کنم درب این سنت ناپسند را گل بگیرید ، که تهمت اطلاعاتی و مزدور زدن به منتقد و معترض و دگر اندیش و بریده وجدا شده این چنین که سنت شده است تنها و تنها این را به ذهن متبادر میکند که طرف اتهام زننده یا توان توضیح منطقی ندارد واز عجز و ناتوانی است که چنگ بر اورده و یا چنان در گرداب اشتباهات ویران کننده فرو رفته است که هیچ انتقادی را بر نمی تابد و تنها راه نجات را در خنثی کردن و خاموش کردن دیگران بهر وسیله میداند.بگذارید تاکید کنم و با یقین بگویم اگر این چنین است اگر موفقیتی موقت هم در کار باشد که نخواهد بود، حقیقت خود را نشان خواهد داد و هرگز منکوب نخواهد شد و سر نوشت چنین روشهائی در انبار و زباله دانی تاریخ رقم خواهد خورد . در این تردیدنیست. نسل ما بسیار رنج کشید ولی شاید این شانس را داشت که نظاره گر سقوط و زوال چندین امپراطوری دیکتاتورهائی باشد که فقط خود را بر حق میدانستند و هیچکس جز خود را بر نمی تافتند. اسماعیل وفا یغمائی.24آوریل

این چند رباعی را نیز در همین رابطه بخوانید

این کارد کشان....
اسماعیل وفا یغمائی

بینا ! شنوا! ولیک هم کر هم کور
فارغ زشعور لیک یکسر شر و شور
عمر دو نسل سوخت تا دانستیم
از صد من شور به دو مثقال شعور
*
چون حق و حقیقت همه در نزد «علی» ست
معنای علی اینکه هر آنکو که «ولی» ست
پس هر که نه در نزد ولی مزدورست
این گفته ی نغز، حرف  ملافاطی است
*
در پهنه دیروز شه استاده بپا
در عرصه ی امروز جناب ملا
ای دل! دل توخوش ولی از من بگذر
چشمم نخورد آب  ز صبح فردا
*
این کارد کشان که زیر تیغند همه
در پرده نهان و زیر میغند همه
امروز چنین اند،ببین فردا را
بندند و طناب دار و تیغند همه
*
این کارد کشان که سخت بیغند همه
دارای مقالات بلیغند همه
گر معتقدانند غمی نیست ولی
شک اینکه به دنبال علیقند همه
*
از مرز گذشتیم و مهاجر گشتیم
شادا، که ز  قحبه – شیخ هاجر گشتیم
غافل که جناب شیخنا پیش از ما
بگذشته و ما سپس مسافر گشتیم
 *
مزدور زمنتقد پسندیده ترست
هم منتقد ازخائن، حتما بتر است
وآنکو نکند فهم چنین سر عظیم
یا خائن و مزدور، و یا آنکه خر است
*
شد خاک خمینی و مرامش باقیست
تسبیح و عبا ورطل و جامش باقیست
در خیل خواص وخاصگان در رجعت
تا خیل خر- آئین عوامش باقیست
*
یک نکته بگفتیم و شنیدیم بسی
مزدوری و خائنی وخاری و خسی
مرتدی و و ابسته به شیخ و دیوث
پفیوزی و اهل عیشی و بلهوسی
*
یک دسته اسیر «اطلاعات» شدند
یک قوم ز معجون «سیا» مات شدند
یک طایفه در برابر «پنتاگون»
زانو زده در کار مناجات شدند

 مقاله‌‌‌‌ای را که آقای اسماعیل وفا یغمایی به آن اشاره می‌کنند در آدرس زیر می‌توانید بخوانید:‌

منبع: پژواک ایران

نقدی بر کتاب : قبله عالم – ژئوپولیتیک ایران 
کاظم رنجبر
 
. به قلم  گراهام فولر مامور سازمان اطلاعاتی آمریکا: . ترجمه عباس مخبر .  انتشارات : نشر مرکز چاپ  پنجم تاریخ انتشار 1390 شمسی – تهران . 327 صفحه .
کاظم رنجبر  دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
بخش  پنجم –نسخه امروز
 
مقدمه : در بخش پنجم  کتاب گراهام فولر ، به تحلیل و تفسیر  سیاست «اتحاد جماهیر شوروی سابق» و روسیه فعلی در رابطه با ایران امروز را مورد تحلیل و تفسیر قرار می دهیم . خوانندگان مسلما میدانند ، نظیر این کتاب  یعنی: « قبله عالم  ژئوپولیتیک ایران » نوشته یک پژوهشگر سیاسی مستقل نیست ، بلکه نوشته و تحلیل و تفسیر ، سازمان اطلاعاتی آمریکا ، یعنی سیا آمریکا است . لذا در حقیقت  ما  بابینش سیاست های آمریکا در رابطه با ایران ، و کشورهای همجوار ایران ، چه از منظر منطقه ای و چه از منظر جهانی ، و برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت  این کشور های را مورد مطالعه و تفسیر قرار می دهیم . ایران با روسیه تزاری و بعد با رژیم کمو نیستی  یعنی  اتحاد جماهیر شوروی سابق ، طولانی ترین مرز کشور را داشت . این کشور قلدور و زورگو ، در طول تاریخ  در رقابت با سایر قدرت های استعماری چون امپراطوری عثمانی ،و انگلستان ، و امپریالیزم  آمریکا ، صدمات  بزرگی به کشور و ملت ایران از جنبه سیاسی –اقتصادی – نظامی ، زده  است ، و بخشهائی از ایران را با نیروی قهریه  خود از ایران جدا کرده  و بر امپراطوری خود افزوده است   . مسلما این قدرت های سلطه گر چون دو بازی گر  شطرنج ، در مراحل مختلف بازی خود ، از مهره های بظاهر کم اهمیت ، در پیشبرد اهداف سیاسی خود ، استفاده می کنند. بهترین نمونه آن ،  پایان گذاشتن به نظام سلطنتی  در ایران توسط آمریکا و همپیمانان این کشور در بهمن ماه 1357 ، و تحمیل جنگ یعنی   جنگ اول خلیج  فارس بود . این جنگ  دومین جنگ طولانی قرن بیستم پس از جنگ ویتنام بود . (31 شهریور 1359 – مرداد 1367  با قبول آتش بس از سوی دو طرف وبا بجا  گذاشتن یک ملیون نفر تلفات و 1190 ملیارد دولار خسارت  به دو کشور خاتمه یافت .آری این جنگ را غرب و در راس آن آمریکا ، در راستای سیاست های منطقه خود بر دو ملت ایران و عراق تحمیل کرد . نباید فراموش بکنیم که صدام حسین از سال 1959 ، رسما در خدمت سازمان اطلاعاتی آمریکا  و در خدمت این کشور بود . در پایان نیز همین کشور  او را مثل دزدان گردنه  به دار آوریخت .
                      
گراهام فولر   سه فصل از کتاب خود را با عنوان های :  فصل 8:  ایران  و روسیه  - فصل 9 : ایران و اتحاد جماهیر شوروی  پس از جنگ دوم جهانی –   فصل 10 : ایران و اتحاد شوروی : شکل مناسبات آینده . به رابطه ایران ، با اتحاد جماهیر شوروی سابق و روسیه  امروز اختصاص میدهد که این سه  فصل 61 صفحه کتاب 327 صفحه ای گراهام فولر را شامل می شود ، به عبارد دیگر : بیش از 5/ 18درصد کتاب را شامل می شود .
لذا لازم و ضرروی است ، تحلیل و تفسیر  گراهام فولر را که در واقع  تحلیل سازمان اطلاعاتی آمریکا  در رابطه با سیاست روسیه با نظام « جمهوری اسلامی »  می باشد ، مورد مطالعه قرار بدهیم .  برای اینکه بر مبنای این تحلیل ها است که سیاست کوتاه ، میان ، دراز مدت  آینده آمریکا و متحدان آن کشور در رابطه با ایران و خاورمیانه طراحی می شوند .
                                       *                                  *                             *
با ایده آلیسم ، وباور های دینی ، میتوان یک ملت و یک جامعه را برای مدتی فریب داد ،ولی نمیتوان یک ملت و ویک کشور و یک جامعه رابرای همیشه ،  با باورهای ماوراء طبیعی و متافیزیک  اداره کرد .
 
در فصل هشتم ، رابطه دولت ایران در زمان سلطنت رضا شاه ، با اتحاد جماهیر شوروی سابق ، چنین می خوانیم :  محاسبات ایران .
با به قدرت رسیدن رضا شاه پس از جنگ اول جهانی ، ایران برای اولین بار  توانست در برقراری مناسبات دو جانبه با روسیه ، بجای عکس العمل صرف ، دست به عمل بزند . از دیدگاه رضا شاه ، تغیر حکومت در هردو کشور  روسیه و ایران پس از جنگ جهانی اول ، فرصت هائی برای قطع وابستگی ایران به همسایه نیرومند شمالی فراهم آورده بود . رضا شاه در هدف خود  که استقرار حاکمیت ملی ایران بود ، چندین اقدام ضروری را مشخص کرده بود : بیرون راندن نیروهای اتحاد شوروی از خاک ایران ، از بین بردن جمهوری کمونیستی در گیلان ،و نو سازی و جهت دادن دوباره  به داد و ستد  شدیداً مورد نیاز میان ایران و روسیه .
رضا شاه برای آنکه بتواند الگوی سیطره روس را درهم بشکند ، مشتاق بود که در راه بر قراری مناسبات حسنه  با اتحاد شوروی ، دست به توافق هائی بزند . نخستین  توافق ، امضای دوستی سال 1921  بود . که به رغم  عبارت  هولناک مداخله  در مادهً شش آن مناسبات دو  کشور بر مبنای قانونی و صحیح استوار می کرد . خلاصه رضا شاه در پی آن بود  که مناسبات خود با مسکو  را بتدریج  به قاعده در آورد  ورسمی و مشخص کند و به این ترتیب  به رابطه مستقل  تر با روسیه دست یابد – در تقابلی شدید با مناسبات  بدون قاعده ، نابرابر و غیر رسمی ، که وجه مشخصه ً دوران مداخله ًتزاری در ایران عهد قاجار بود .
در فصل هشتم ، رابطه دولت ایران در زمان سلطنت رضا شاه ، با اتحاد جماهیر شوروی سابق ، چنین می خوانیم :  محاسبات ایران .
رضا شاه ، همزمان با این اقدامات ، به سمت بهبود امکانات زیر بنائی ایران نیز گام بر میداشت ، تا بتواند از زنجیر محدویت های اتحاد شوروی را قدری سس کند . تصمیم برجسته رضا شاه به احداث راه آهن سراسری ایران در دهه 1930 ، نخستین گام ایران در جهت احداث یک سیر تجاری جایگزین – از دریای خزر به خلیج فارس –بود . این پروژه ، امکانات لازم برای توزیع داخلی محصولات کشاورزی  ایران را فراهم آورد، و مهمتر از آن ، ورود کالاهای خارجی را از مجاری غیر روسی  ممکن ساخت . دومین اقدام رضا شاه ، توسعه صنایع در ایران ، بخصوص صنایع نساجی  بود که فقدان آن یکی از عوامل عمدهً وابستگی  به وارد کردن منسوجات از روسیه بود . در نتیجه این اقدامات  بود که اتحاد شوروی در حفظ علت اصلی نفوذ خود در ایران  به عنوان یک شریک تجاری  عمده ، با مشکلات  فزاینده روبرو شد، در میانه دههً 1930 آلمان از نظر حجم مناسبات  اقتصادی با ایران ، اتحاد شوروی را پشت سرمی گذاشت . درسال 1938 دادو ستد با اتحاد شوروی  عملا متوقف شده بود ، زیرا ایران دیگر شرایط تجاری  تحمیلی را نمی پذیرفت .این موضوع اتحاد شوروی را عمیقاً آشفته می کرد ، زیرا با افزایش قدرت آلمان در اروپا و خاورمیانه  به طور کلی همراه بود .
اقدامات  رضا شاه در متحول کردن ماهیت مناسبات  میان ایران و شوروی ، در فاصله دهه های 1920 ، تا 1940  موفقیتی چشمگیر و گامی مهم در جهت استقلال بیشتر ایران از وابستگی  و آسیب پذیری  در مقابل  قدرت بیگانه بود . با این همه  رضا شاه سر انجام  در سال 1941  بدست  نیروهای سرکوبکر  امپریالیسم کلاسیک ( به این اصطلاح خوب دقت بکنید : امپریایسم کلاسیک ) –روسیه – و بریتانیا – از سلطنت خلع شد و به این ترتیب  قربانی  بد ترین کابوس های خود شد . ماخذ: صفحات 176- 177.قبله عالم ژئوپولیتیک ایران .
 
گراهام فولر اینبار در فصل 9 - کتاب  ژئوپولیتیک   که با عنوان : ایران و اتحاد جماهیر شوروی  پس از جنگ دوم .
این فصل را مشخص می کند ، به یک نکته بسیار مهم اشاره می کند ، که متاسفانه  یک واقعیت تاریخ یک قرن گذشته ایران است .(دخالت  قدرت های استعماری  در ماهیت نظام حکومتی در ایران در راستای منافع این قدرت ها . محمد علی شاه – احمد شاه – رضاشاه – محمد رضا شاه ، با دخالت مستقیم قدرت های استعماری خارجی از سلطنت  کنار گذاشته شدند و مجبور به ترک ایران گردیدند و هر کدام نیز در خارج از ایران مردند –حتی سخن معروف و تاریخی وینستون چرچیل  در رابطه خلع رضا شاه از سلطنت و تبعید اجباری او از کشور . چرچیل این سخن معروف را اعتراف  می کند : خودمان آورده بودیم و خودمان هم می بریم .
 
پسر رضا شاه ، محمد رضا شاه ، نخستین سالهای خود را (1941) با دو خاطره ًبدشگون و فراموش نشدنی  از مقاصد و توانائی اتحاد شوروی نسبت به ایران آغاز کرد : هجوم به ایران و اشغال این کشور توسط اتحاد شوروی و بریتانیا  در سال 1941 ، و وادار کردن پدرش به استعفا ، و حمایت اتحاد شوروی از دو جمهوری جدائی طلب  کمونیست ، به نام های حکومت شوروی  خود مختار آذربایجان و جمهوری شوروی کردستان  در مهاباد 1945.
ده سال بعد به محمد رضا یاد آوری شد که قدرت مداخله ً خارجی  هنوز در انحصار روس ها نیست و فقط از شمال کشور اعمال نمی شود : خود او در سال 1953 با مداخله مشترک و پنهانی  بریتانیا و ایالات متحده  بار دیگر به قدرت رسید –هنگامی که بی نظمی های ملی گرایانه و بلند مدت ناشی از سیاست های ملی کردن  نفت  توسط نخست وزیر وقت ، محمد مصدق ، موجب فرار شاه از کشور شد ه بود .
بعد گراهام فولر ، این اندیشه ا ستعماری  قدرت امپریالیستی آمریکا را در لفافه جملات بظاهر بی طرفانه ، چنین ادامه میدهد .  (...) در واقع هیچ یک از حکومتگران ایران نمیتوانستند اقدامات بالقوه  قدرت های بزرگ را علیه خود نادیده بگیرند :  آن عواملی که که در مقابل رقابت ابر قدرت ها  تخت و تاج شاه را حفظ می کرد عمیقاً ذهن اورا به خود معطوف می کرد . در ک او از جدی بودن خطر شوروی ، او را وادار کرد که تعهد  عمیقتر ایالات متحده را – تا حد وابستگی به این کشور –جلب کند تا استقلال ایران را در مقابل تهدید شوروی حفظ  نماید . منطق تفکر او بر این باور استوار بود  که ایالات متحده در هر حالت  توانائی آن را دارد که او را از قدرت  براند -  بنا بر این احساس می کرد که چنین پیوندی ، زیان چندانی برای او در بر نخواهد داشت .  همچنین به نظر می رسد شاه بر این باور بود که چنانچه ایالات متحده و اتحاد شوروی به مخا لفت  جدی بر نخیزند ، تاج و تخت او محفوظ  خواهد ماند و مادام که تحت حمایت قدرت های خارجی قرار دارد ، هیچ نیروی داخلی جداً او را تهدید نخواهد کرد .  این منطق که میراث سنت طولانی مداخله امپریالیستی  تا سال 1953 بود ، در ذهنیت سیاسی و پادشاهی کشور نقشی کلیدی ایفا می کرد .
سر انجام ، پس از آنکه شاه متوفی  در نتیجه بی نظمی های ناشی از انقلاب اسلامی  ایران در پایان سال 1978  مجبور شد کشور را ترک کند ، هرگز بر این سوء ظن فائق  نیامد ، که احتمالاً ایا لات متحده آمریکا  با تشویق بی نظمی داخلی ، زمینه سقوط او را فراهم آورده است – درست همانطویکه پدرش را وادار به کناره گیری کرده بودند .  اما شاه به هیچ وجه اسیر ترسی هولناک  از قدرت خارجی نبود . در واقع شاه به موازات تحکیم قدرت خود در کشور و عقد موافقتنامه های امنیتی با قدرت های خارجی ، مرتباً اعتماد به نفس بیشتری بدست می آورد . اتحاد شوروی نیز در مناسبات خود با ایران ، شروع به اتخاذ سیاست های مثبت و تشویقی نمود که سر انجام  به کاهش نفوذ شوروی  در تفکر ایرانی و برقراری رابطهً مبتنی بر برابری  بیشتر میان  ایران و اتحاد شوروی منجر شد . (ماخذ : صفحات 179-180) 
بر کناری محمد رضا شاه ، و استقرار «جمهوری اسلام ناب محمدی خمینی !!»
 
هیچ انسان صاحب وجدان و هیچ ایرانی  انتظار ندارد که یک مامور سیا آمریکا ، در راستای سیاست نو استعماری  امپریالیسم آمریکا ، رابطه آمریکا  با ایران را در راستای وجدان انسانی خود  قرین حقیقت بنویسد . سقوط نظام شاهنشاهی  در ایران و حاکمیت نظام جهل و خرافات  مذهبی و دستگاه آخوندی  و به دنبال آن ، جنگ 8 ساله عراق به پشتیبانی آمریکا علیه ایران ، توسط آمریکا وانگلیس و هم پیمانان منطقه این دوقدرت در منطقه ، یعنی اسرائیل و عربستان  طراحی و به اجرا گذاشته شد .  در راستای تحلیل این واقعیت ها  در رابطه با «انقلاب ا سلامی خمینی – یا به عبارت دیگر ، ضد انقلاب  آخوندی  به رهبری خمینی »  که در حقیقت  در راستای حاکمیت جهل ، استبداد  دینی  در جهان اسلام  است ، چند لحظه به گذشته بر می گردیم .
جنبشهای استقلال طلبانه ملت های استعمار شده توسط قدرت های استعماری ، بعد از جنگ دوم ، با مبارزات سیاسی و حتی نظامی ، بخش بزرگی از مناطق دنیا را در برگرفته بود . خط مشی سیاسی این مبارزات ، بر محور ایدئولوژی ناسیونالیزم ،(ملی گرائی ) استقلال – عدالت اجتماعی ،شکل می گرفت .  در خاورمیانه ، ناسیونالیزم عرب  علیه استعمار انگلیس و پایگاه استعماری آن اسرائیل ، در آسیا ، ملت های ویتنام ، کامبوج ، لائوس ،  با گرایش های ملی و کمونیستی ،  در شمال آفریقا ، بخشی از مستعمرات انگلیس و فرانسه ، این مبارزات  توسط ملی گرایان  ملت های عرب شما ل آفریقا ، علنا در مبارزات سیاسی ،و حتی مسلحانه  علیه استعمارگران ، در حال مبارزه بودند .
 
در قاره آسیا ، در اول اکتبر 1949 ، قدرت بزرگی با نظام کمونیستی ، در چین به حکومت رسید ، و از آن تاریخ ، این قدرت بزرگ در معادلات  روابط قدرت های استعماری  در مستعمرات آسیائی آنان وارد شد . به عبارت دیگر به مرور مستعمرات دولتهای اروپائی  در منطقه شرق آسیا بعد از جنگ های طولانی استقلال طبانه شان ، (چون ویتنام ، کامبوج – لائوس ، .. ) منطقه تحت نفوذ چین کمونیستی در آمد .  در اروپا ، بعد از استقرار نظام کمونیستی  در روسیه  در اکتبر 1917 ، و شرکت روسیه کمونیستی در جنگ دوم جهانی در کنار متحدین خود آمریکا – انگلیس – فرانسه ، شرق اروپا  با پیمان یالتا ، به منطقه تحت نفوذ  روسیه شوروی با نظام های کمو نیستی ، واگذار شد .  بقیه مناطق دینا  چه آمریکای جنوبی ، چه استرالیا ، و چه آفریقا و چه خاورمیانه ،  علاوه بر اینکه باسابقه  حد اقل یک قرن و نیم  استعمار علنی این مناطق توسط انگلستان ، فرانسه ، اسپانیا، پرتقال ، ایتالیا ،بلژیک ، این قدرت های استعماری در این مناطق فرمان روائی میکردند ، بعلاوه ، کشف معادن نفت   درسال 1908  در ایران و بعدها کشف همین ماده انرژی زا ، در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا ، که در حقیقت ماده حیاتی صنایع و اقتصاد  جامعه مدرن  قرن بیستم بود ، وارد معادلات ،و معاملات  ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی  قدرت های بزرگ استعمار گر جهان شد .امروز نیز این ماده حیاتی  یعنی نفت و گاز است  که در رابطه قدرت های بزرگ با کشور های تولید کننده آن ، سخن آخر را می زنند .
 
بحران نفتی :
: (ماخذ 1)La crise pétrolier - و در زبان فرانسه :Energy crisis در زبان انگلیسی
در اکتبر  1973 وارد فرهنگ اقتصادی و سیاسی دنیا شد . قبل از بحران نفتی 1973 ، نفت به مقدار کافی ، با قیمت ارزان ، در بازارهای جهانی  به مصرف  کنند گان  عرضه می شد ، اما از اکتبر 1973 ، این رابطه  بهم خورد ، و نه تنها  مقدار عرضه نفت در سطح جهانی پائین آمد ، در مقابل هم  قیمت آن بالا رفت و هم بر مقدار تقاضا  و مصرف آن  اضافه شد .  این بحران در درجه اول ناشی از جنگ اعراب و اسرائیل در اکتبر 1973 بود . که اعراب آنرا در تاریخ خود به جنگ رمضان ،و اسرائیل با نام جنگ « یوم کیپور »  ضبط کرده اند . از آنجائیکه در چنین روزی  سیاست محمد رضا شاه در رابطه با دولت های در حال جنگ ، یک موضع  مستقل نسبت به  آمریکا و غرب بود ، و همین موضع گیری شاه ایران ، در این جنگ  ، با آینده او در نقش شاه ایران و تاریخ ایران و روی کار آمدن نظام «جهل و خرافات ، جمهوری اسلامی  آیت الله خمینی » نقش دارد ، چند لحظه روی آن مکث می کنیم .
جنگ اعراب و اسرائیل در اکتبر 1973.
در 6 اکتبر 1973 ، زندگی روزانه در اسرائیل بخاطر عید مذهبی یوم کیپور ، به تعطیلی شبیه بود . دو دولت عربی ، مصر و سوریه  این ایام عید اسرائیلی را برای حمله غا فگیرانه علیه اسرائیل ، در راستای آزاد کردن آب راه استراتژیک کانال سوئز و تپه های گولان  سوریه را از اشغال اسرائیل دست زدند . اگر چه به مرور اسرائیل  توانست با سازماندهی  ارتش خود از یک شکست حتمی و افتضاح آور نجات بدهد ، ولی این جنگ  دنیا را با یک پدیده  غیر منتظرانه روبرو کرد ، که در اصطلاح علم اقتصاد ، به« اولین شوک  نفتی » مشهور است .قبل از این جنگ  قیمت یک بشکه نفت در سال 1970 ، برابر با :80/1 دولار بود . به عبارت دیگر ، یک بشکه نفت  ارزانتر از یک بشکه  کوکاکولا بود . رابطه قدرت  کشور های تولید کننده نفت ، با کشور های مصرف کننده نفت ، ناشی از این جنگ عوض شد .  کشورهای عربی  تولید کننده نفت  نمی توانستند  از اهمیت نفت خاورمیانه ، در رابطه با کشورهای غربی و پشتیبانان اسرائیل چشم پوشی بکنند . . بعلا وه محمد رضا شاه  در این جنگ برای تامین مایحتاج جنگی ارتش های عربی  از طریق کشور شوروی ، اجازه پرواز هواپیماهای باری شوروی را از طریق فضای هوائی ایران به مقصد مصر را صادر کرد(همین عمل باعث دوستی عمیق انور الاسادات با محمد رضا شاه شد ،و همین عمل هم باعث قتل انورالاسادات توسط تروریست های اسلامی گردید ) . ولو اینکه در این جنگ ، ایران نفت مورد احتیاج ارتش اسرائیل را نیز تامین می کرد ، ولی همین کمک غیر مستقیم  ایران به مصر ، یعنی اجازه  پرواز به هواپیماهای شوروی در راستای کمک به ارتش اعراب ،  در حقیقت  حکم سرنگونی نظام محمد رضا شاه  توسط آمریکا ، و لابی های نفتی و صهینویزم  بین المللی  را صادر کرد . (ماخذ :2)
بعالاوه  فراموش نکنیم  که محمد رضا شاه با « انقلاب سفید » خود ، آزادی زنان ، برابری حقوق فردی و اجتماعی زنان ، تقسیم  اراضی ، سهیم کردن کارگران  در سود کارخانه ،  قشرروحانیون ارتجاعی چون آیت الله خمینی را و دستگاه وا پسگرای روحانیت را ناراضی کرده بود ،  اینبار  لابی های نفتی آمریکا ، که قدرت واقعی حکومت در آمریکا را دردست دارند  ،  همراه با صهیونیزم بین المللی ، در مخالفت با شاه ، همپیمانان   استراتژیک خود ، یعنی : قشر ارتجاعی جامعه ایران ، در راس آن دستگاه روحانیت را  انتخاب کردند . فراموش نکنیم ، که آیت الله خمینی در مخالفت با  انقلاب سفید شاه و تقسیم اراضی وبرابری حقوق فردی و اجتماعی زنان در ایران ،  مجبور به مهاجرت به عراق شده بود .  بعلاوه محمد رضا شاه  در سال 1971  میلادی برابر با سال 1350  هجری شمسی ، جشنهای  شاهنشاهی را  از 20 تا24 مهرماه  با دعوت سران کشور های مهم جهان راه انداخته بود ، و با سوگند بر آرامگاه  کوروش کبیر ، :کوروش آرام بخواب  ما بیدار هستیم  ، در رویاهای بلند پروازی  ها  خود سیر می کرد ، که بحران نفت ،و کمک غیر مستقیم شاه ایران  به انورالاسادات ، و حافظ الاسد ، و بالارفتن قیمت نفت  از بشکه 3 دولار  به 12 دولار ، در عرض 3 ماه آخرسال 1973 ، قدرت های غربی را بر آن داشت که :که کشتیبان را سیاست دگر آمد .
استعمار انگلیس از سال 1883  تا 1956 ،یعنی بعد از انقلاب 1952 مصر و دومین  ریاست جمهوری  مصر  جمال عبدالناصر  رسماً در مصر حضور داشتند . در این مدت  پیر استعمار ، برای نگه داشتن  ملت مسلمان مصر در جهل و خرافات ، توسط علمای الازهر، و شخصیت های وابسته به استعمار انگلیس ولژ فراماسونی  چون سید جمالدین اسد آبادی ،  سید قطب ،  و حسن البنا و داماد او سعید رمضان ، «اسلام سیاسی » را  با سازمان بظاهر سیاسی و مذهبی  بنام : «اخوان المسلمین » ، که شاخه ایرانی آن « فدائیان اسلام » هستند ، را  بنا گذاشته است  و با ایجاد دولت اسرائیل ، یعنی پایگاه نظامی استعمار نوین غرب  ، از این طریق ، بر هستی  مادی و معنوی ملت های  مسلمان همراه با سایر قدرت های استعماری و متحد ان اش  حاکم شده اند .
آوردن  اندیشه های ارتجاعی قرون وسطائی  زیر پوشش : جمهوری اسلامی به رهبری روح الله خمینی  ، و به دنبال آن  8 سال جنگ خانمانسور عراق علیه ایران با دخالت مستقیم آمریکا ،و نابودی زیربنای اقتصادی و نیروی انسانی  تحصیل کرده ، هر  دو کشور نفت خیز ایران و عراق ، در راستای همین سیاست استعماری و امپریالیستی آمریکا و متحدان او بود . امروز همین   سناریو،   با نام : بهار عرب – وطرح خاورمیانه بزرگ ژرژ دبلیو بوش  در حال طراحی است ، که تجزیه ایران  در راستای این این هدف ، بخشی از برنامه های  این قدرت های استعماری هستند . 
کتاب  گراهام فولر  ، یک اثر دسته جمعی  گروه و سازمان اطلاعاتی آمریکا ، بیشتر در راستای به گمراهی کشیدن  قشر تحصیل کرده ، و وطن دوست کشور  ایران است . بزرگترین  همپیمانان قدرت های استعماری در کشور های اسلامی ، دستگاه  دین سیاسی  است ، که در حقیقت ، استعمار  از این طریق با استفاده و سوء استفاده از فقر فرهنگ سیاسی  توده مردم ، سعی بر اجرای سیاست های خود  یعنی غارت  ثروت های مادی و معنوی کشور های مسلمان می کند . برحسب تصادف نیست که از 57 کشور مسلمان در جهان ، با این همه ثروت های طبیعی ، برای نمونه ، یک کشور پیشرفته  از منظر علمی ، اقتصادی ، با نظام دموکراتیک ، نظام برخاسته از رای آزاد ملت ،و نظام سیاسی که در آن جدائی دین از سیاست ، اصل  خلل ناپذیر و حقوق ملت شناخته شود  وجود ندارد . (ادامه  دارد )
 
 
 
ادامه دارد .
پاریس 19 آوریل 2013 .
اقتباس بطور  اختصار ،و یا کامل ، با ذکر نام نویسنده و نام سایت ، کاملا آزاد است .
 
ماخذ :
 


امیرفرشاد ابراهیمی، کلاهبرداری و جعل کارت‌های خبرنگاری


امیرفرشاد ابراهیمی یکی از بنیانگذاران و اعضای هسته اولیه انصار حزب الله و همچنین دارای 2 سال عضویت در سپاه قدس می باشد که پس از پرونده نوارسازان به ترکیه آمد و به دنبال رد درخواست پناهندگی اش توسط سازمان ملل و 6 سال آوارگی در ترکیه با ازدواج با نسرین بصیری به آلمان منتقل شد. جالب اینکه خانم بصیری 30 سال بزرگتر از ابراهیمی بود. امیرفرشاد ابراهیمی پس از خروج از کشور با دروغبافی و داستان سرایی در مورد دیده ها و تجارب شخصی خود بر سر زبانها افتاد.
در دو سه سال اخیر اما، وی با اخاذی از پناهندگان سیاسی در ترکیه و وعده انتقال آنها به اروپا و امریکای شمالی ارتزاق می کند. وی در ابتدای هر اخاذی ادعا می کند با نهادهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا در ارتباط نزدیک بوده و تشکیلاتی به نام "کمیته نجات وزارت خارجه آمریکا" را راه اندازی نموده و برای پناهندگان سیاسی در ترکیه و دیگر کشورها ویزای امریکا دریافت می کند. امیرفرشاد ابراهیمی دارای مدرک دیپلم می باشد که به علت حضورش در انصارحزب الله و سپاه قدس توانست یک شبه مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را بگیرد. در حال حاضر، وی خود را به عنوان دانشجوی فوق دکترای حقوق بشر! از دانشگاه آریزونای آمریکا معرفی می کند در حالیکه ورود اعضای فعلی و سابق گروهگ تروریستی سپاه قدس به داخل خاک آمریکا در هر شرایطی  ممنوع است.
در یک کلاهبرداری گسترده، امیرفرشاد ابراهیمی در سال 1388 از محمدرضا مدحی نیز پول هنگفتی را اخاذی نمود تا برای او مدارک اقامت اروپا تهیه کند. وی در یکی دو سال اخیر، با مطرح کردن خود به عنوان فعال حقوق بشر و بویژه حقوق پناهندگان هزاران یورو درآمد داشته است. این عضو سابق سپاه قدس، حداقل از شش تن از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی که به صورت پناهنده در ترکیه و هندوستان بسر می برند اخاذی نموده است.
از جمله مالباختگانی که به امید خروج از ترکیه هزاران یورو به حساب خانم مونا معصوم زاده، همدست امیرفرشاد ابراهیمی در سوئیس واریز کرده اند، احمد هاشمی مترجم و کارمند اخراجی وزارت خارجه جمهوری اسلامی می باشد. امیرفرشاد ابراهیمی با گرفتن بیش از هزار یورو دو کارت برای احمد هاشمی و آرزو شهبازی صادر نموده است که هر دو کارت های خبرنگاری جعلی و غیرواقعی می باشد که تمامی مشخصات و جزئیات مندرج در آن از قبیل آدرس پستی، وبسایت، و تلفن غیرحقیقی و جعلی است.
قربانیان و مالباختگان بعلت تهدیداتی که از امیرفرشاد ابراهیمی دریافت نموده اند مجبور به سکوت شده اند. زیرا آقای ابراهیمی با تاکید بر اینکه با سازمان استخبارات ترکیه در ارتباط است آنها را تهدید به تحت فشار قرار دادن، بدنام کردن، اتهام جاسوسی و دیپورت به ایران نموده است.
خانم مونا معصوم زاده
خانم مونا معصوم زاده همدست و مسئول مالی مافیای امیرفرشاد ابراهیمی می باشد. وی ساکن سوئیس می باشد ولی 4 ماه از سال را در تهران به سر می برد. مونا معصوم زاده تحت پوشش تشکل به اصطلاح خیریه و حقوق بشری بنام "دستهای یاری رسان" در سوئیس به اخاذی از بیماران مستاصل در داخل ایران پرداخته و متاسفانه از حمایت و تامین مالی تشکلهای حقوق بشری بین المللی نیز برخوردار است. جالب اینجاست که وی بی هیچ مانع و مشکلی به ایران هم رفت و آمد دارد و هم از داخل ایران و هم در خارج از کشور به جمع آوری وجه نقد می پردازد؛ بطوریکه برخی از قربانیان، به حساب بانکی او در ایران پول واریز نموده اند که در واقع این یکی از نقاط تاریکی است که نیازمند روشنگری می باشد. متاسفانه وی حتی با بی بی سی فارسی هم مصاحبه می کند و فعالیتهای غیرقانونی خود را در فضای مجازی در فیسبوک و اینترنت در ایران و اروپا پیگیری می نماید؛ همچنانکه امیرفرشاد ابراهیمی نیز بارها به عنوان کارشناس به صدای آمریکا دعوت می شود.
تعدادی از افراد مالباخته عبارتند از آقای احمد هاشمی کارمند سابق وزارت خارجه و پناهنده در ترکیه، خانم آرزو شهبازی پناهنده در ترکیه، خانم ناهید فرهاد فعال سیاسی و روزنامه نگار در ترکیه، عبدالکریم رستمی میرفرد روزنامه نگار و همکار رادیو کوچه در هندوستان، فرشاد رستمی، فعال سیاسی چپگرا و روزنامه نگار پناهنده در ترکیه.
همچنین اخاذی های میلیونی از سردار مدحی و تلاش برای اغفال آقای ابوالفضل اسلامی دیپلمات ناراضی و آزادیخواه جمهوری اسلامی در ژاپن از جمله اقدامات مجرمانه باند امیرفرشاد ابراهیمی می باشد.
برخی از دلایل مجرمانه و غیرقانونی بودن اقدامات آقای ابراهیمی:
در تاریخ 16 اکتبر 2012، دعوتنامه ای جعلی که از خبرگزاری گفتنیها (گونا) - که وجود خارجی ندارد - برای احمد هاشمی فرستاده شد تا برای اخذ ویزا به سفارت امریکا در آنکارا نشان داده شود. این دعوتنامه جعلی بسیار ابتدایی و ناشیانه تهیه شده و دارای غلطهای املایی و گرامری فاحش انگلیسی و بعضا نامفهوم است. این خبرگزاری نه دارای وبسایت و نه هیچگونه مشخصات یک خبرگزاری است و اسم فرد امضا کننده به عنوان مدیر خبرگزاری جعلی است و هیچ مشخصات واقعی از این فرد و از این خبرگزاری در سرچها موجود نیست.  شماره تلفنی که در این به اصطلاح سربرگ آن خبرگزاری کزایی  نوشته شده اشتباه و جعلی است چون کد آلمان 0049 و کد برلین 030 هست که هیچ کدام از این مشخصات در آن شماره تلفن دیده نمی شود. و این شماره ای که در سربرگ قید شده: 01721560702 وجود خارجی ندارد. این شماره با کد آلمان و برلن و بدون کد شماره گیری گردید ولی هیچ نتیجه ای گرفته نشد. آدرس پستی مندرج در دعوتنامه و کارتهای خبرنگاری، توسط دو ایرانی ساکن در آلمان بررسی و غیرواقعی بودن آن احراز گردید. مشخصات کارتهایی که برای احمد هاشمی و آرزو شهبازی صادر شده نیز به همین منوال دربردارنده اطلاعاتی سرتاسر اشتباه و جعلی می باشد.

برخی مشخصات تماس مربوط به باند امیرفرشاد ابراهیمی:
شماره موبایل خانم مونا معصوم زاده و یا مونا مسعودی (به احتمال قوی این دو یک فرد هستند): 004915786779428
شماره موبایل امیرفرشاد ابراهیمی: 0019493578956
شماره موبایل ثریا (امیرفرشاد ابراهیمی ادعا می کند این فرد همسرش می باشد در حالیکه چنین فردی واقعیت ندارد): 00491636363711
شماره موبایل امیر شکوری زاده همدست امیرفرشاد ابراهیمی در محله سائیمه کادین آنکارا- ترکیه: 00905433176248
شماره حساب خانم مونا معصوم زاده در سوئیس (ولی در حال رفت و آمد به ایران) که مبالغ به آن حساب واریز شد:
Bank Name: UBS
Account Number:
02790011100140Z
IBAN:
CH320027927911100140Z
Owner: MONA Masoumzadeh
Fee: 350 Euro
SWIFT /BIC: UBSWCHZH80A
amount: 1020 Euro: 20 euro hazineh post Express