mercredi 29 octobre 2014

عبدالکریم حاج دباغ همچنان پرچمدار داعش ایران و ماله کش اسلام کشتارگر است شماری چون عبدالکریم دباغ که به غلط نام زیبای ایرانی “سروش” برخود گذاشته که به هیچ روی برازنده او نیست، و یا افرادی چون اکبر گنجی، محسن کدیور و دهها ایرانی نمای دیگر که در ایران رشد و پرورش یافتند ولی اندکی از فرهنگ و اسالت ایرانی سهمی نبرده اند، پرچمدار اسلام کشتارگر و با اندکی تفاوت در راستای هدف های ضد انسانی رژیم ولایت فقیه گام بر می دارند.

آقای  حاج دباغ پرچمدار اسلام کشتارگر است و هر آن گاه در جایی و بر منبری تلاش دارد تا اسلام متجاوز و غارتگر را بزک کرده و آن را درختی شکوفا با غنچه های زیبا و عطر پراکنده آن در جهان به شمار آورد. آیا مطالعه جنایات بیشمار کشورهای اسلامی که همگی بر اساس دستورات قرآن و پیامبر اسلام انجام می شود تأیید بذرپاشی و خردزدایی این ملای بی عمامه  است، و یا تفاوت دارد؟.


رژیم اسلامی ضد بشری ایران نه تنها کشوری را قبضه کرده و زیر سلطه و اختیار خود در آورده و ملتی را با خرد زدایی به امتی بی دست و پا، بی چاره و بینوا، خرافاتی، متملق و چاپلوس، مزدور و فرصت طلب در آورده است، بلکه به گروهی نیز در کشورهای دیگرمأموریت داده  تا در راستای برنامه های پلید خود سخنگو و ناشرافکار و خواسته های او باشند.
شماری چون عبدالکریم دباغ که به غلط نام زیبای ایرانی “سروش” برخود گذاشته که به هیچ روی برازنده او نیست، و یا افرادی چون اکبر گنجی، محسن کدیور و دهها ایرانی نمای دیگر که در ایران رشد و پرورش یافتند ولی اندکی از فرهنگ و اسالت ایرانی سهمی نبرده اند، پرچمدار اسلام کشتارگر و با اندکی تفاوت در راستای هدف های ضد انسانی رژیم ولایت فقیه گام بر می دارند.

شناسایی بیشتر این پاسداران اسلام

عبدالکریم و یا حاج فرج  دباغ ( دکتر سروش) و دیگر کسانی که در یکی از حوضه های علمیه، و یا مدارس دینی چون دبیرستان علوی و دبیرستان حقانی تربیت شده اند، جذب شدگان مکتب اسلام کشتارگرند، تار و پودشان به تازیان غارتگر ۱۴ سده پیش پیوند خورده و با تمام نیرو و توانایی در کشورهای جهان به تبلیغ و پاسداری از آن آیین کذایی تازیان می پردازند. برای آنان هویت ملی و فرهنگ بالا و شکوفای ایران مفهومی نداشته و تاریخ و تمدن کشور کهنسال ایران را از زمان یورش تازیان می دانند.
در این ویدیو آقای  حاج دباغ ( دکتر سروش) از اسلام بتی می سازد و آن را درخت با شکوه، پر طراوت و مالامال از غنچه و گل می داند که به دست پیامبر اسلام بذر پاشی شده و به وسیله عمر نعمت های آن در جهان پهناور گسترده گردیده است.
گرچه آقای دباغ گویا دارای تحصیلات فلسفی از انگلستان می باشد ولی این تحصیلات چیزی به شعور ایشان نیافزوده تا آن خرافات و آموزش نادرست دوران نوجوانی را پشت سر گذارد. در نتیجه همان سرشت نخستین آموزش خرافات در مدارس مذهبی را همه جا و در همه حال با خود به یدک می کشد و خود بلند گوی تازیان کشتارگر بوده، به شستشوی مغزی و خرد زدایی افراد کم آگاه و ساده دل به ویژه نسل جوان می پردازد.
در میان بستگان و دوستان ما نیز افرادی دارای درجات برجسته علمی می باشند ولی از آنجا که در خانواده های دبش مذهبی و پای منبر آخوند بزرگ شده اند، کمترین اندیشه و خردی در مغز و وجود آنان نیست. به همین دلیل است که رژیم ولایت فقیه کشورمان با سرمایه گذاری بیکران، و تبلیغات همه جانبه و تلاش های فراوان و همکاری چند هزار آخوند و آخوندک و مزدور فرصت طلب کیسه دوز، شبانه روز می کوشد تا کودکان و نوجوانان را در مدارس، مسجدها، حسینیه ها، اردوهای تابستانی، و سفرهای راه نور (در حقیقت راه گور) هرچه بیشتر با این خرافات و مزخرفات دین آلوده سازد تا افرادی چون عبدالکریم سروش، اکبر گنجی و مانند آنها بلند گوی منافع آینده آنان باشند.
کارل مارکس فرد برجسته، خردمند و پر اندیشه بود. گفتار او نیز بر اساس خرد ورزی و تعقل او است نه بر اساس باورهای بی محتوا و پوچ و بدون هرگونه استناد علمی و منطقی.

شناخت خدا از نظر علمی یا باور داشتن

امروزه حتی در مورد شناخت خدا هم کمترین دلیل علمی وجود ندارد و ما تنها بدو باور مندیم بدون آن که بتوانیم کمترین ادعایی در بودن او داشته باشیم. حال در مورد دین که تنها می توان گفت یک باور است و هیچگونه جنبه علمی و تحقیقی نداشته و این باورمندی از یک فرد تادیگری تفاوت دارد. چنانکه می بینیم جمعیت جهان پیرو ادیان ابراهیمی، زردشتی، هندو، سیک، بودا و دهها مرام دیگرند. خود اسلام نیز از شاخه و گروههای گوناگونی بخش پذیر است که هیچکدام همدیگر را به رسمیت و درستی نمی شناسند و دیگران سوای خود را گمراه و کافر می دانند.
بنابراین، دین تنها جای احساس و باور است. باورها هم تنها تصورات انسان است و می تواند نادرست باشد. چنانکه یک بت پرست، بت خود را خدا می داند که با هیچ معیار و منطق علمی همگامی و همراهی ندارد. از این روی، هرگونه گفتگو از تفکر اسلامی، نامیدن فردی بنام اندیشمند اسلامی، و یافلسفه اسلامی کاملن مردود بوده و از دیدگاه علم و تعقل انسانی بی ارزش است.
آقای دباغ ستایشگر دین و مرامی است که در این ۱۴ سده جهانی را به خاک و خون کشانده  و بر خرد انسانی سرپوش گذاشته است. دینی که توانست کشور بسیار پیشرفته و یکه تاز جهان ما را از دایره مدنیت و پیشرفت باز داشته و فرسنگ ها عقب تر و وامانده تر از کشورهای همتای خود چون روم (ایتالیا)، چین و شماری از کشورهای اروپایی کند.

سخنرانی عبداالکریم دباغ

آقای دباغ مانند کولی های دوره گرد هر آن گاه به کشوری و شهری سفر می کند و بساط رمل و اسطرلاب خود را برای جوانان کم آگاه ولی علاقمند و تشنه دانستن حقیقت پهن می نماید. به تازگی سخنرانی داشته که نوار آن را در این نوشتار می بینید و می شنوید. این آقا از گفتار مجتهد شبستری که آخوندی بیش نیست و پته همه آنان برای هم میهنان خردمند و با فرهنگ ما بر آب ریخته شده، نتیجه می گیرد و به سخنرانی می پردازد.
در این ویدیو آقای بهرام مشیری در باره مغلطه کاری عبالکریم دباغ و شخصیت متظاهر و کاذب او سخن می گوید.
آقای دباغ در این سخنرانی به شدت به پاسداری و نگهبانی دین اسلام راهزنان عربستان پرداخته و هرگونه گروه دینی کنونی مانند داعش، القاعده، و مانند آن را حالت افراطی و کجروی و منفعت طلبی گروهی می داند. او حتی باورهای دینی مسلمانان جهان چون عربستان، مصر، اندونزی، ایران، و مانند آن شاخ و برگهایی می داند که به درخت تنومند اسلام پیوند شده اند و هرکدام دارای غنچه و گل های خوشبویی اند که فضا را معطر ساخته اند. حقیقت کاملن برخلاف گفته آقای حاج دباغ و دیگر خرافات زدگان اسلامی است. باید ایشان گفتار خود را این چنین تغییر دهد:

بذری که پیامبر کاشت و جهانی را به لجن کشید

پیامبر اکرم بذر دین اسلام را کاشت که رفته رفته به درختی تنومند تبدیل شد و شاخه های آن سراسر جهان را فرا گرفت. بر روی هر شاخه هزاران خرزهره و گلهای بدبو و متعفی رشد کرده اند که مشام جهانیان را آلوده ساخته و میوه این درخت بزرگ هزاران آخوند و آخوند نمای شارلاتان و بی فرهنگ است که جهانی را به لجن کشیده، از چشمان آنان هرزگی، زنبارگی، دورویی و شرارت می بارد و دستهایشان به خون جوانان آغشته است. جیب هایشان گشاد و توبره مانند و پر از دزدی و غارتگری مال یتیمان است. به راستی پیامبر اسلام عجب بذری کاشت، و چه زیبا درخت تنومندی پرورش داد؟!!.
این ویدیوی دیگری است که میان آقای بهرام مشیری و آقای فرامرز فروزنده از تلویزیون اندیشه  در باره شخصیت دروغین عبدالکریم دباغ بحث و گفتگوی جالبی انجام می شود، فرد خردباخته ای که  دنباله رو علی شریعتی است  و بزرگترین خیانت را به ایران کرد و زمینه را برای آمدن جمهوری اسلامی آماده ساخت. امیدوارم شما به این گفتار گوش فرادهید. عبدالکریم دباغ در این ویدیو بازهم بر روی دین کشتارگر ماله کشی می کند.
نکته دیگر این که  آقای دبش اسلامی به اسلام ناب محمدی باور ندارد و هیچ گروهی را دنباله رو کامل پیامبر اسلام نمی داند و بر این باور است که بیشتر آنان راه و روشی را طی می کنند که ظاهراً با برداشت پیامبر اسلام هم خوانی ندارد. این گفته کاملن نادرست است زیرا گروههای مذهبی امروزی اعم از داعش ایران، داعش عراق، القاعده، و دهها گروه دیگر دقیقن و به درستی همان کارهایی را می کنند که در زمان پیامبر به وسیله خود او و یا اصحاب و یارانش انجام می شد.
ست که عمر کار خوبی کرد که اسلام را از جزیره العرب بیرون آورد که توانست رشد کند و جهانی شود. گرچه عمر فرد خوب و مهربان و عادلی بود ولی به دلیل همین خیانت بزرگ در یورش به سرزمین خداپرستان ایران و غارت کردن آن است که بیشتر هم میهنان ما از او به بدی یاد می کنند.
ما در اسلام فردی بالاتر و نزدیک تر از علی ابن ابیطالب نداریم. کسی که جلاد و دست راست پیامبر بود. در این تصویر علی را می بیند که گردن بیش از ۷۰۰ یهودی را زده و آنها را یک جا چال می کند. این نوشته بسیاری از تاریخ نویسان است.
.
.
سخن میرزا آقا خان کرمانی سرتا پا حقیقت است. آقای حاج دباغ و هم کارانش که برای تازیان سینه می زنند باید خجالت بکشند از این که اسلام را دین معرفت، صلح و دوستی بدانند.

عملکرد آقای دباغ در گذشته

آقای عبدالکریم دباغ در روزهای آغازین انقلاب که بی خردی جامعه ما را فرا گرفته بود، با همکاری چند تن به قلع و قمع استادان اندیشمند و فرهیخته دانشگاههای ایران پرداخت و بسیاری از این انسان های وارسته و آگاه را از کار برکنار نمود و خانواده های زیادی راخاکستر نشین نمود. شماری از آن برجستگان دانش و هنر نیز به ناچار جلای وطن نموده، در مکانی و سمتی به کاری اشتغال ورزیدند و یا جذب دانشگاههای دیگر شدند.
چنانچه در فردای آزاد ایران یک گروه تحقیقاتی عملکرد ضد ملی و غیر انسانی آقای عبدالکریم دباغ را بررسی کرده و زیر ذره بین گذارد، بیگمان به این نتیجه خواهد رسید که خیانت این فرد در فروکشی دانش و فرهنگ و کیفیت دانشگاههای ایران و به جای آنان، گماردن یک مشت بی سواد که به دستور خمینی جنایتکار تنها ظاهراً دارای “تعهد” بودند و از تخصص و دانش بهره ای نداشتند، از خیانت آدم کشی خلخالی در کردستان، و یا خیانت خاتمی (سید خندان) که رژیم اسلامی را پابرجا و استوار نمود کمتر نبوده، و شاید هم بیشتر باشد.

از آنچه گفته شد

آقای عبدالکریم دباغ همانند هم پالکی های خود چون اکبر گنجی، محسن کدیور و  عطا الله مهاجرانی، عبدالعلی بازرگان، و دهها فرد دیگر در کشورهای گوناگون جهان به شدت می کوشند و تلاش دارند تا این اسلام کشتارگر و حزب سیاسی ضد انسان بتی ساخته و بر چهره زشت و کریه آن نقابی فریبنده بیاویزند تا در دیدگاه ناآگاهان و کم تجران خوب جلوه کرده و اندکی از شهرت آن کاسته نشود. بی گمان تلاش این خردباختگان در قداست دادن به دین، خدمت به رژیم کشارگر ولایت فقیه و موجب پایداری و دوام بیشتر آنست.
خیانت آقای حاج دباغ به تنها به منبر رفتن کشورهای گوناگون و شستشوی مغزی جوانان نیست. ایشان در روزهای نخست انقلاب شمشیر اسلام را مانند ۱۴ سده پیش بر کشید و استادان فرهیخته و اندیشمند دانشگاههای ایران را درو نمود. خانواده های را خاکستر نشین نمود، و به جای آن فرهیختگان، شماری بی سواد کم دانش، ولی پرمدعا، و به خواسته خمینی متعهد، ولی بدون دانش و تخصص بر سر کار آورد.
اگر بخواهیم میزان خیانت این فرد را نسبت به فرهنگ و دانش کشورمان بسنجیم، باید خیانت های آقای دباغ را با کشتار خلخالی جلاد خمینی در کردستان، و یا خدمت خاتمی (سید خندان) در جایگزینی و تثبیت رژیم اسلامی که در آن زمان لرزان و در آستانه سقوط بود دست کم برابر و شاید هم بیشتر بدانیم.

عبدالکریم حاج دباغ همچنان پرچمدار داعش ایران و ماله کش اسلام کشتارگر است | فضول محله http://www.fozoolemahaleh.com/2014/09/29/%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%da%a9%d8%b1%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%a8%d8%a7%d8%ba-%d9%be%d8%b1%da%86%d9%85%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1#ixzz3HXXTdr2R

"اشپیگل"، پناهگاه دیکتاتور ایتالیا، بنیتو موسیلینی،

"اشپیگل"، پناهگاه دیکتاتور ایتالیا، بنیتو موسیلینی، در معرض بازدید عموم قرار گرفت. این پناهگاه که در 74 سال پیش ساخته شد، در برابر بمب باران ها و حملات شیمیایی مقاوم بوده است.
دیوارهای این پناهگاه چندین متر ضخامت دارد و در این پناهگاه ماشینی به منظور تصفیه هوا در صورت حمله شیمیایی تعبیه شده بود. این پناهگاه تنها پناهگاه از مجموع 3 پناهگاه بود که ساخت آن به پایان رسید.










موسولینی از سال 1922 تا سال 1943 در ایتالیا در راس قدرت بوده است و در سال 1945 توسط پارتیزان ها اعدام شد.

جنازه موسولینی بعد از اعدام

کیش همان کاخ زمستانی محمدرضا پهلوی است که در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۸۷ با شماره ثبت ۲۴۳۸۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسید اما هم اکنون در حال تبدیل به یک خرابه می‌باشد و در معرض پوسیدگی و ویرانی کامل قرار گرفته است.

اخ الیت کیش همان کاخ زمستانی محمدرضا پهلوی است که در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۸۷ با شماره ثبت ۲۴۳۸۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسید اما هم اکنون در حال تبدیل به یک خرابه می‌باشد و در معرض پوسیدگی و ویرانی کامل قرار گرفته است.  
این کاخ با نظارت اسدالله علم - وزیر دربار و یار غار شاه- ساخته شد و در خاطرات علم که با عنوان "گفتگوهای من و شاه" منتشر شده، آمده است که وقتی علم بنا به یک سنت قدیمی سند این کاخ را برای شاه برد، محمدرضا از روی غرور و تبخر کاغذ سند  را با ناراحتی کناری انداخت و خطاب به علم گفته بود: «کل ایران مال من است تو برای من سند کاخ کیش را می آوری؟! علم هم طبق معمول عذرخواهی می کند و به تدبیر و تیزبینی شاهنشاه آریامهر(!) درود می فرستد!»

اینها قسمتی از گزارش پارسینه بود در خصوص کاخی که دیگر کاخ نیست و به سمت ویرانی پیش میرود،این خبر بازتابهای متفاوت و گاه متناقضی را در فضای مجازی در پی داشت اما داستان ضعف در صنعت پولساز گردشگری هم از حوصله ی این گزارش خارج است و هم دارد به داستانی تبدیل میشود که مثال خیلی از مشکلات دیگر تکرارش آن را عادی میکند اما حل نه!

در این خصوص به سراغ  نمایندگان مجلس شورای اسلامی رفتیم و چرایی این موضوع را جویا شدیم. آنگونه که از صحبت‌های این نمایندگان بر می‌آمد، آن‌ها اطلاعاتی در خصوص این کاخ نداشتند و حتی شاید تاکنون آن را از نزدیک ندیده‌اند اما در کل بر این اعتقادند که این اتفاق ناگوار در حال حاضر در اقصی نقاط کشور و در بسیاری از آثار تاریخی ایران میفتد بدون آنکه واکنشی از سوی مسئولین سازمان میراث فرهنگی دیده شود.


خبرنگار پارسینه در گفتگو با عباس صلاحی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی نظر وی را در خصوص ویرانی و بی‌توجهی به کاخ الیت کیش جویا شد. وی گفت: من تنها به صورت عبوری این کاخ را دیده‌ام، اما این وضعیت تنها منحصر به این مکان نیست. 
این نماینده مجلس ادامه داد: ما در صنعت گردشگری با مشکلات و مسائل روبرو هستیم. یکی از این مشکلات  از نظر حفاظت و نگهداری این میراث است و لازم است سازمان میراث فرهنگی با توجه بیشتر و اختصاص اعتباراتی بیشتر به حفاظت از میراث فرهنگی بپردازد.
صلاحی در ادامه اظهار داشت: کاخ الیت تنها یک نمونه از میراث فرهنگی ایران است که رو به نابودی می‌رود ما نمونه‌های بسیاری از این دست داریم که حتی دست اندازی و تخریب می‌شود و هیچ واکنشی هم نشان داده نمی‌شود. شما اگر به کشورهای اروپایی سفر کنید به وضوح می‌بیند که اجناس تاریخی ما چگونه به راحتی از مرزها خارج شده‌اند و اکنون در موزه‌های این کشورها به نمایش گذاشته شده‌اند. ما از نظر نگهداری و حفاظت از این میراث درست عمل نکرده‌ایم. 

نماینده مردم تفرش، فراهان و آشتیان در خانه ملت اضافه کرد: در حال حاضر قوانین مذبوز به حفاظت از میراث فرهنگی وجود دارد، اما اجرا نمی‌شود. زمانی که سازمان میراث فرهنگی متولی این موضوع است اما به وظایف خود عمل نمی‌کند، مجلس چه کاری می‌تواند انجام دهد. تحقیق و تفحص از سازمان میراث فرهنگی برای مشخص شدن خلاها و کم‌کاری‌هایی که صورت گرفته است و هزینه‌هایی که اختصاص داده شده، اما صرف این کار نشده است، بر عهده خود دولت است. متاسفانه در حال حاضر شاید 40 تا 50 دفتر میراث فرهنگی در کشور داریم و تمام زیرساخت‌های لازم را دارد اما به وظایف خود عمل نمی‌کند. تمام این‌ها ضعف کشور ما در حوزه گردشگری است.

محمد فیروزی، عضو هیات رئیسه کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی نیز در این خصوص به خبرنگار پارسینه اینگونه پاسخ داد و گفت: به صورت خاص از وضعیت کاخ الیت کیش اطلاعی ندارم، اما یکی از ظرفیت‌هایی که کشور می‌تواند از آن استفاده کند، منابع و درآمدهای حوزه گردشگری است.

وی افزود: لازم است وضعیت میراث فرهنگی در حوزه گردشگری را مقداری فعال‌تر کنیم تا از درآمدهایی که کشورهای دیگر به راحتی از آن بهره می‌جویند، بی‌نصیب نمانیم.
فیروزی ادامه داد:  با وضعیتی که ما داریم و حمایت‌های ضعیفی که خود دولت در این حوزه دارد قطعا به جایی نخواهیم رسید. ما بایستی شیوه جدیدی در خصوص واگذاری این اماکن آن هم تحت نظارت دولت داشته باشیم تا بخش خصوصی در این زمینه‌ها فعال شود و بتواند با بهبود شرایط جذب توریست داشته باشیم تا از پتانسیلی که داریم به خوبی استفاده کنیم و از درآمد هنگفت این بخش بهره‌مند شویم. 

وی تاکید کرد: متاسفانه تا الان جایگاه گردشگری و میراث فرهنگی ایران نتوانسته است انتظارات را برآورده کند. 


کاخ شاه در کیش

فنس کشیدن ظاهرا تنها اقدام برای محافظت این بنای تاریخی است! 

کیش

آثار ویرانی و تخریب بر اثر رطوبت و عدم رسیدگی به خوبی در دیوارهای بیرونی کاخ قابل مشاهده است


مجسمه های دموده(!) و متعلق به دهه های پیش برای دوران بازنشستگی جای بهتری از در وروی کاخ پیدا نکرده اند! 

کیش

کاخ در حال ویرانی

یونس پارسابناب: "مداخله بشر دوستانه" و وظیفه چالشگران ضد نظام در مقابل آن

یونس پارسابناب: "مداخله بشر دوستانه" و وظیفه چالشگران ضد نظام در مقابل آن



درآمد: نکاتی پیرامون "مداخله بشر دوستانه"
- حقایق عینی همیشه اولین و مهم ترین قربانیان جنگ های مداخله گرانه در تاریخ معاصر بشر بوده اند. امروز تهاجمات نظامی آمریکا و کشورهای "ناتو" تحت نام "مداخله بشر دوستانه" در کشورهای دربند جهان سومی نقش بزرگی در تحریف ایفاء می کنند. دکترین "مداخله بشردوستانه" بطور نمایان و شفاف تبلیغ می کند که قدرت های بزرگ در صدر نظام جهانی سرمایه (آمریکا و شرکای متحد = کشورهای جی7) حق دارند در امور داخلی کشورهای پیرامونی در بند جهان مداخله حتی نظامی کنند. ایدئولوژی حاکم بر دکترین مداخله بشردوستانه در بیست و اندی سال گذشته (از پایان دوره جنگ سرد در سال 1991 به این سو) نه تنها اهداف واقعی قدرت بزرگ در کشورهای جهان سوم را از انظار و افکار عمومی توده های مردم بویژه در آمریکا و اروپا، پنهان نگهداشته، بلکه در دو گستره حقوقی و سیاسی صدمات شدیدی ببار آورده که اشاره به آنها حائز اهمیت هستند:
1 – یکم اینکه مداخلات بشردوستانه آمریکا و شرکا در کشورهای جهان (از یوگسلاوی در سال 1994تا سوریه و مالی در سال های 2011 و 2012) که بطور سیستماتیک اصل حق تعیین سرنوشت ملی و موازین بین المللی حقوق کشورها را زیر پا گذاشته، منجر به فروپاشی کامل رعایت کلیت حقوق و عدالت بین المللی بین ملل در عصر حاضر گشته است.
2 – دوم اینکه پراتیک مداخلات بشر دوستانه موفق گشته که خطوط و مولفه های اختلافات و نکات مشترک سیاسی و ایدئولوژیکی موجود بین نیروهای راست و نیروهای چپ را در سطح جهانی مخدوش، آشفته و تیره و تار سازد. هم اکنون، معجونی از نیروهای راست و چپ در چهارچوب دکترین و شعار مداخله بشر دوستانه نه فقط در کشورهای اروپائی و آمریکائی بلکه در کشورهای آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه نیز یک زمینه مشترک سیاسی و ایدئولوژیکی پیدا کرده اند که با استفاده از آن به انحاء گوناگون و متنوع تهاجمات نظامی آمریکا و کشورهای ناتو به کشورهای جهان (بویژه در خاورمیانه بزرگ و آفریقا) در جهت سلب حاکمیت ملی و اصل حق تعیین سرنوشت از ملل آن کشورها را توجیه می سازند. پیشینه آغاز این روند به سالهای بلافاصله بعد از پایان دوره جنگ سرد می رسد.
- سابقه "مداخله بشر دوستانه" کشورهای ناتو در یوگسلاوی سابق و نقض حاکمیت ملی آن کشور در دهه 1990 شرایط توجیهانه حمله به افغانستان را در سال 2001 آماده ساخت. متعاقب این دو مداخله راس نظام و شرکای آن امر مداخله بشر دوستانه را در عراق (2003) و سپس در لیبی (2011) به پیش بردند. امروز اصل مداخله بشر دوستانه در واقع به یک ستون اصلی در استراتژی جهانی "جامعه جهانی" (بخوانید اجماع واشنگتن) تبدیل گشته است. در حال حاضر سوریه در صدر لیست قرار گرفته است. سرنگونی دولت بشار اسد درهای کل منطقه بزرگ خاورمیانه را به سوی اعمال مداخلات بشر دوستانه توسط راس نظام و قدرت های ناتو باز کرده و واشنگتن را به هدف اصلی اش در خاورمیانه (استقرار و تامین بلامنازع هژمونی نفتی) نزدیکتر خواهد ساخت.
- در بررسی مداخله بشر دوستانه نباید به نقش رسانه های گروهی فرمانبر و سازمان های "حقوق بشر" (و ان.جی.او ها) در بسیج افکار و انظار عمومی به نفع اصل و پراتیک مداخله گری، کم بهاء بدهیم. کمپین های رسانه های گروهی در حمایت بیدریغ از "جامعه حقوق بشر" لیبی نقش بزرگی در قرار دادن مسئله حقوق بشر آن کشور در صورت جلسه های شورای امنیت سازمان ملل داشت. در این راستا نقش شبکه تلویزیونی "الجزیره" متعلق به دولت امیرنشین قطر نیز اهمیت تعیین کننده داشت. قطر یکی از اعضای کلیدی "شورای همکاری خلیج" می باشد که در برگیرنده دیگر کشورهای مستبد امیرنشین خلیج فارس (کویت، بحرین، عربستان سعودی، امارات عربی و عمان) می باشد. امروز حاکمین این کشورهای امیرنشین (بویژه عربستان و قطر) همراه با ترکیه، فرانسه و انگلستان (از اعضای اصلی سازمان ناتو) با حمایت و عنایت دولت اوباما بعد از آموزش و پرورش و مسلح ساختن سلفیست های بنیادگرا آنها را عمدتا از مرزهای ترکیه و اردن به داخل سوریه می فرستند که دولت بشار اسد را به بهانه نقض حقوق بشر در سوریه سرنگون سازند. در صورتی که در همین کشورهای امیرنشین (که متحدین و شرکای آمریکا و کشورهای ناتو هستند) ده ها سال است که قوانین ضد بشری با اجرای سیاست های استبدادی به شدیدترین وجهی برمردمان این کشورها اعمال می گردند. در این کشورها نه تنها آزادی های دموکراتیک و حقوق مدنی وجود ندارند، بلکه قانونا (طبق آئین وهابیسم تکفیری) نصف جمعیت بالغ – زنان و دختران – در این کشورها حق رانندگی (عربستان سعودی و ..) حق طلاق (قطر، بحرین و ...) حق مسافرت بدون اجازه از شوهر و پدر و برادر (امارات متحده و ...) ندارند
- تجربه تاریخی نشان می دهد که همیشه قدرت های بزرگ جهان برای اینکه جهان گشائی ها (و جهانی گرائی سرمایه) را توجیه سازند متوسل به این امر شده اند که مداخلات نظامی خود را با به راه انداختن شعبده بازی ها در زیر عبای گفتمان های اخلاقی، انسانی و حقوقی پنهان سازند، تا توده های مردم به اهداف غارتگرانه پنهان آنها پی نبرند.
- در اینجا بعد از بررسی اهداف ژئوپولیتیکی نظام جهانی سرمایه از مداخلات بشر دوستانه خود در کشورهای خاورمیانه بزرگ و آفریقا به وظیفه تاریخی چالشگران جدی ضد نظام در مقابل پدیده ویرانساز مداخله بشر دوستانه می پردازیم.
علل ژئوپولیتیکی دکترین "مداخله بشردوستانه"
- بعد از پایان دوره جنگ سرد در 1991 دولت بوش (پدر) با اعلام "نظم نوین جهانی" دست به ایجاد شرایط عدم تثبیت در کشورهای خاورمیانه زد تا راه ها را برای صدور منابع انرژی از آن منطقه به کشورهای اروپای غربی، هندوستان، چین و ژاپن مسدود سازد. هدف راس نظام در عصر بعد از پایان "جنگ سرد" کسب و تامین هژمونی نفتی در خاورمیانه بزرگ بود. برنامه معماران سیاست جهانی آمریکا بویژه جناح سیاسی نئوکان ها که در اولین دهه قرن 21 قادر گشتند که برای اولین بار کاخ سفید را به تسلط خود درآورند، این بوده و هنوز هم هست که آمریکا با کسب هژمونی نفتی در آن منطقه ژئوپولیتیکی و سوق الجیشی می تواند با دیکته کردن مولفه های سیاست جهانی خود به شرکای وفادارش (کشورهای جی هفت) و سپس "تحدید چین" به هدف نهائی خود (حاکمیت بر جهان) برسد.
- اتخاذ این استراتژی منجر به حمله های مستقیم و اشغال کشورهای افغانستان و سپس عراق توسط خود راس نظام در دهه اول قرن بیست و یکم گشت. در این راستا جنگ برای تسلط بر منابع نفتی که عموما تحت نام "مداخله بشر دوستانه" و یا صدور دموکراسی و حقوق بشر به پیش برده شد فقط محدود به حمله ها و تهاجمات مستقیم و مرئی نظام نگشت. توضیح اینکه راس نظام با تحریک و تشویق شرکای سربزیر نظامی خود در سازمان ناتو (انگلستان، فرانسه، هلند و ...) بطور غیر مستقیم و نامرئی آنها را روانه اشغال کشورهای دربند نیمه پیرامونی (یوگسلاوی) و پیرامونی در بند (لیبی و مالی) ساخت که بعدا منابع طبیعی آن کشورها را تصاحب کند. برای رسیدن به این اهداف و آرزوها دولتمردان آمریکائی با کمال خشنودی حاضر شدند که یک چرخش مهم در سیاست خود نسبت به قاره آفریقا دست بزنند. توضیح اینکه آمریکا که دهه ها پیش (بویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم) استعمارگری کهن را به نفع استعمارگری نوین (نئوکلونیزاسیون) در سیاست جهانی اش ملغی اعلام کرده بود، در بحبوحه بحران ساختاری سرمایه داری جهانی و فرود هژمونی راس نظام، با یک چرخش به حمایت همه جانبه اشغال نظامی لیبی توسط کشورهای ناتو، مالی توسط فرانسه برخاست. توسل به جنگ تحت نام مداخله بشردوستانه چیزی غیر از تهاجم به و سپس غارت منابع طبیعی خاورمیانه و آفریقا نبوده و در واقع تم اصلی سیاست پیاده ساختن پروسه استعمار مجدد بویژه آفریقا است.
- تلاش در جهت اشغال نظامی سوریه توسط شرکای گوش به زنگ و فرمانبر راس نظام آخرین پی آمد این چرخش است. کارگران و زحمتکشان کشورهای ترکیه، اردن، سومالی، عربستان سعودی، قطر، یمن، بنگلادش و ... هم اکنون "گوشت دم توپ" قرار گرفته اند و در آینده نیز از آنها در مداخلات بشر دوستانه نظام استفاده خواهند کرد. این توده های زحمتکش که توسط مجموعه ای از سلفیست های بنیادگرا (وهابی تکفیری، القاعده، لشگر صحابه، جبهه النصر و ...) در زندان توهمات خانواده گی دینی – مذهبی محبوس گشته اند، بعد از آموزش در زمینه های گوناگون "شرعیات اسلامی" در عربستان، قطر و ... به ترکیه فرستاده می شوند که در آنجا بعد از گذراندن یک دوره آموزش نظامی به داخل سوریه روانه گشته و در خدمت استراتژی مداخلات بشر دوستانه راس نظام قرار گیرند. در این مقطع تاریخی "اجماع واشنگتن" بر آن است که منطقه حاصل خیز و پر از منابع طبیعی خاورمیانه بزرگ (آسیای جنوب غربی، آسیای جنوبی و مرکزی و منطقه قفقاز) همراه با آفریقای شمالی و کشورهای بخش صحرای آفریقای غربی (مالی، نیجر، موریتانیا و چاد) را تحت نام مداخلات بشر دوستانه به خاک و خون کشد تا بر منابع عظیم نفت، گاز طبیعی، اورانیوم، سیلینیوم و ... این منطقه تسلط و هژمونی داشته باشد. به نظر نگارنده رهبران سلفیست های بنیادگرا در آن کشورها با مغز خود نمی اندیشند و تحقیقا نهادهای امنیتی نظام جهانی (سیا، ام.آی.6، آی.س.آی و ...) بجای آنها اندیشیده تصمیم گرفته و حتی عمل می کنند.
- برنامه راس نظام جهانی و شرکا در این منطقه پهناور که جمعیت متجاوز از یک میلیارد نفری آن زبانی – فرهنگی، دینی – مذهبی و نژادی – تباری هیتروژنیک ترین مردمان کره زمین محسوب میشوند. بالکانیزاسیون (تقسیم و تجزیه) ملت – دولت های این منطقه در جهت کسب و تامین هژمونی نفتی و دیگر منابع انرژی آن است. بعضی از منتقدین سیاست خارجی نظام جهانی معتقد هستند که اگر پروسه بالکانیزاسیون به روال خود ادامه داده و بعد از تجزیه سوریه به دیگر کشورهای آن منطقه نیز سرایت کند، آن وقت عروج و گسترش نوعی سبعیت و بربرایسم در این بخش از جهان غیر ممکن نخواهد بود.
- بررسی اوضاع متلاطم جهان در پرتو تجزیه و تحلیل سیاست جهانی راس نظام در کشورهای پیرامونی در بند جهان سوم به روشنی نشان می دهد که مبارزه اصلی در دنیای امروز بین کشورهائی است که مردمانش می خواهند که با تصاحب بر منابعشان به مدرنیزه کردن کشورهای خود بپردازند و کشورهای امپریالیستی نظام جهانی که میخواهند با تامین هژمونی بر منابع آن کشورها برتری و تسلط اقتصادی خود را برجهان تنظیم سازند. هرکشوری که تلاش کند با استفاده از منابع طبیعی خود در راه توسعه اقتصادی (حتی توسعه اقتصادی سرمایه داری) قدم های جدی بردارد، دیر و یا زود با خشم و هجوم قهار مستقیم وغیر مستقیم راس نظام و احتمالا با بالکانیزاسیون طبعا و با آشوب و عدم امنیت همه جانبه روبرو خواهد گشت.
- افغانستان، عراق و سپس لیبی بعد از هجوم و اشغال نظامی نه تنها از دموکراسی، حقوق بشر و دیگر نعمات مداخله بشر دوستانه بهره مند نگشتند بلکه بعد از غلطیدن در دامن بی امنیتی های گوناگون با تجزیه، تقسیم ارضی و سیاسی نیز روبرو گشتند. امروز حتی بعضی از مفسرین و گزارشگران که ضرورتا ضد نظام جهانی سرمایه داری و رژیم اوباما نیستند، در تفسیرها و گزارشات خود به روشنی شرح می دهند که کشورهای افغانستان حداقل به هفت منطقه، عراق به سه منطقه و لیبی حداقل به چهار منطقه جدا از هم تقسیم و تجزیه گشته اند. والا تنها محملی که این کشورها را بطور رسمی (فرمایشی و قانونی) در سازمان ملل متحد نمایندگی می کند حضور نیروهای نظامی آمریکا و کشورهای ناتو در این کشورها است.
- امروز هدف نظام جهانی از سرنگونی رژیم بشار اسد در سوریه به هیچ نحو و شکلی "صدور دموکراسی" و استقرار حقوق بشر و دیگر نعمات مداخله بشر دوستانه در کشور سوریه نیست. هدف این است که کشور سوریه را بعد از سرنگونی اسد به چهار منطقه سنی نشین (در دمشق و حومه)، دروز نشین (در ارتفاعات جولان)، علوی نشین (منطقه ساحلی انطاکیه) و کورد نشین (در ایالات شمال شرقی سوریه) بالکانیزه و تقسیم سازند. اگر این پروژه توسط بنیادگرایان سلفیست (شاخه القاعده عراق، جبهه النصر و ...) در سوریه با موفقیت پیاده گردد در آن صورت مسیحیان عرب و آسوری سوریه – که نزدیک به 12 درصد جمعیت 28 میلیون نفری سوریه را تشکیل می دهند – چه سرنوشتی خواهند داشت؟ برنامه سلفیست های مهاجم (که جملگی ظاهرا در لیست تروریست های دولت های آمریکا و ناتو قرار دارند ولی از حمایت های همه جانبه مالی و نظامی این دولت ها برخوردارند) برای مسیحیان سوریه کوچ فلاکت بار و مهاجرت اجباری آنها از سرزمین آباد و اجدادی خود به کشورهای دیگر خواهد بود. در حال حاضر از یک میلیون نفر سوریه ای ها که عمدتا از ترس سلفیست های مهاجم به کشورهای ترکیه، اردن و لبنان پناه برده اند نزدیک به 300 هزار نفر مسیحیان سوری هستند.
وظیفه تاریخی چالشگران ضد نظام در مقابله با مداخله بشر دوستانه
- بررسی رو به رشد این اوضاع در سوریه و دیگر کشورهای منطقه استراتژیکی و حاصل خیز خاورمیانه بزرگ و آفریقای شمالی و غربی – که چندان تفاوتی ماهوی با اوضاع حاکم در مناطق مختلف جهان ندارند – می تواند شدیدا مایوس کننده و پر از نا امیدی باشد. به کلامی دیگر، جهانیان روزانه شاهد این هستند که صاحبان ثروت و قدرت (حاکمین اصلی نظام جهانی) برای اینکه از بحران ساختاری سرمایه داری که خود مسبب اصلی آن هستند، بیرون آیند از یک سو با اعمال سیاست های ویرانساز ریاضت کشی برعلیه کارگران و دیگر زحمتکشان کشورهای مسلط مرکز می خواهند ابتدائی ترین امتیازات و امکانات رفاهی معیشتی و مزدی و حقوقی (که آنها طی بیش از یک قرن مبارزه به دست آورده اند) را از آنها سلب کرده و به تاراج ببرند. از سوی دیگر امپریالیست های نظام با حمله نظامی و اشغال کشورهای دربند جهان سوم (تحت نام صدور "دموکراسی"، "مداخلات بشر دوستانه" و ...) به غارت نیروی کار ارزان و ذخایر و منابع طبیعی این کشورها بیش از پیش ادامه دهند. باید خاطر نشان ساخت که این وضع – استثمار کارگران و دیگر توده های زحمتکش کشورهای "خودی" یعنی کشورهای سرمایه داری توسعه یافته مرکز هم زمان و به موازات غارت و یغمای منابع انسانی و طبیعی کشورهای "غیر خودی" (کشورهای دربند جهان سومی) – در تاریخ پانصد ساله سرمایه داری بی نظیر می باشد. بدون تردید بررسی این اوضاع وحشتناک می تواند به شدت اندوه بار و یا حتی مایوس کننده باشد. ولی نگاهی دیگر به اوضاع متلاطم جهان می تواند تصویری پر از امیدهای نوین برای ما ترسیم سازد.
- خلق های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین (که تحقیقا 80 تا 85 در صد جمعیت متجاوز از هفت میلیارد نفری جهان را در بر می گیرند) نقدا موج دوم بیداری و رهائی خود را علیه نظام جهانی (امپریالیسم = سرمایه د اری واقعا موجود) آغاز کرده اند. از سوی دیگر شواهد امر نشان می دهد وقتی که اوضاع معیشتی کارگران و دیگر زحمتکشان در آمریکا و اروپا به خاطر از دست دادن امکانات و امتیازات اولیه خود به مرحله غیر قابل تحمل می رسد – که احتمال آن در آینده نزدیک حتمی است – آنها بدون تردید با اعلام همبستگی به صفوف مبارزات ضد امپریالیستی خلق های "مناطق توفانی" می پیوندند: امری که در موج اول بیداری و رهائی خلق های دربند پیرامونی در سال های 1968 – 1950 به وقوع نپیوست. شواهد امر منجمله ایجاد ارتباطات جوانان و کارگران ضد نظام کشورهای اروپا و آمریکا با جوانان و کارگران نقدا به ستوه آمده کشورهای در بند پیرامونی جهان سومی گواه بر این مدعی است.
نتیجه اینکه
- وقت آن رسیده که چالشگران ضد نظام جهانی در آمریکا و اروپا – که در کشورهای وسیعا توسعه یافته امپریالیستی زندگی می کنند – در حرف و در عمل برخلاف دوره های گذشته، به جنبش های رهائیبخش کشورهای دربند جهان سوم پیوسته و کارگران و دیگر زحمتکشان آمریکائی و اروپائی را از نظر سیاسی و ایدئولوژیکی آماده سازند که تنها راه نجات آنان از بلاها و مشکلات فلاکت بار معیشتی منبعث از بحران نظام جهانی سرمایه، حمایت همه جانبه انترناسیونالیستی آنان از مبارزات خلق های کشورهای سه قاره به اضافه اقیانوسیه علیه دولت های اولیگارشی حاکم در کشورهای آمریکا و ناتو است.
- کلیه چالشگران ضد نظام جهان بویژه در آمریکا و اروپا باید جنایات دولت امپریالیستی آمریکا و شرکایش را که تحت نام "مداخلات بشردوستانه"، صدور "دموکراسی" و "حقوق بشر" در کشورهای دربند پیرامونی جهان سوم (جنوب) مرتکب می شوند، افشاء سازند. وظیفه ما چالشگران در کشورهای امپریالیستی این است که کارگران و زحمتکشان همراه با زاغه نشینان این کشورها را که مجموعا 90 در صد مردمان این کشورها را تشکیل می دهند، آگاه و قانع سازیم که دولتمردان حاکم در این کشورها اگر هم در دوره های گذشته نمایندگان حداقل 40 و یا 30 در صد مردم تلقی می شدند، امروز دیگر نمایندگان آنها نیستند. این دولتمردان نمایندگان حلقه به گوش و فرمانبر عموما پنج بانک، پنج کمپانی سازنده تسلیحات تخریبی گروهی و پنج کمپانی نفت و انرژی هستند که در مسیر تاریخ جهانی شدن سرمایه بر با زا رهای جهان بطور مسقیم و یا غیر مستقیم تسلط پیدا کرده اند.
- باید کارگران، دیگر زحمتکشان و ستمدیدگان در آمریکا و اروپا به این امر تاریخی آگاهی پیدا کنند که راه رهائی آنها از دژخیم نظام جهانی و استقرار جهانی بهتر و دیگر (جهانی دموکراتیک تر، کم هیرارشی تر و برابرتر) زمانی میسر می گردد که آنها بر خلاف گذشته از مبارزات خلق ها (و بعضی دولت های کشورهای دربند پیرامونی) برای کسب استقلال (گسست از نهادهای نظام جهانی سرمایه = استقرار حاکمیت ملی)، آزادی های دموکراتیک و عدالت اجتماعی صمیمانه حمایت کنند.
منابع و مآخذ
1 – لیندا هوور، "سوریه و لیبی: یک تحلیل ژئوپولیتیکی"، در وب سایت  wammtoday.org، 22 اوت 2012.
2 – تونی کارتالوچی، "بریتانیا به تروریست های القاعده در سوریه کمک مالی می کند"، در وب سایت "گلوبال ریسرچ"، 5 مارس 2013.
3 – امانوئل والرشتاین "حق کیست که مداخله کند؟" در مجله "تیکُن" در شماره ژوئیه – اوت 2006.
4 – ژان بریکمون، "امپریالیسم بشر دوستانه: استفاده از حقوق بشر برای فروش جنگ" ترجمه به انگلیسی توسط دیانا جانستون، نیویورک 2005.   

جلوه‌های آزادی از رضا دقتی

جلوه‌های آزادی از رضا دقتی


بچه که بودم، با برادرم اوقاتمان را به ماشین بازی روی نقوش فرشهای خانه مان میگذراندیم.
اولین دنیای تصویری من اشکال و نقوشی بود که با دستهای ماهر و هنرمند فرشبافان تبریز و کاشان آفریده شده بود.
بعد ها که از رنگ گذر کردم،  فقط سایه و روشن باقی ماند و تکرار سایه ها، عنصرقدرتمند ترکیب بندی بسیاری از آثار من شد.
حضورعمدی سایه در تصویر، فقط یک شکل هندسی برای تکمیل ترکیب نیست، سایه جایی برای پرسش و تعبیر بیننده است.
من و دوربینم دوست داریم با سایه، رنگ و نور بنویسیم. چه در هنگامی که افتخارو لذت آموزش زبان تصویر در مناطق محروم و بحرانی نصیبم شده و در حال تدریس باشم ، چه درزمان سفر در جاده ها برای گزارش تصویری و چه در حال بازگو کردن تجربه هایم باشم; زبان تصویردر درجه اول باید همراه با احساس و مسئولیت باشد.

رضا دقتی

 
----

 
نیویورک از دریچه دوربین
نگاهی به شهر نیویورک و ساکنانش ، صحنه هنری و زندگی روزمره اش، ابعاد و گوناگونی این شهر.
این رپرتاژ ادامه کاری است که رضا در سال ۱۹۸۳، در دوره کارش با دفتر مرکزی مجله تایمز در نیویورک و اقامتش دراین شهر شروع کرد. 
شروع انتشار مجله نشنال جئوگرافیک در آذربایجان
روز اول سپتامبر ۲۰۱۴ (برابر با‌ ۱۰ شهریور ۱۳۹۳) رضا دقتی انتشار اولین شماره مجله نشنال جئوگرافیک در آذربایجان را جشن گرفت. شمار نشر خارجی این مجله به چهل رسید ، و آذربایجانیها به جمع شصت میلیونی خوانندگان نشنال جئوگرافیک اضافه شدند.
تصویر روی جلد این شماره مجله ، بیست و یکمین عکس روی جلد نشنال جئوگرافیک ازرضا دقتی است، به این مناسبت رضا کنفرانسی درباره تجربه کارش درآذربایجان از سال ۱۹۸۷ تا کنون برگذار کرد.






 
آموزش زبان تصویردر دره أيت بوكماز در مراکش
پس ازانجام  دوره های آموزشی در لیبریانو(حومه سیسیل -ایتالیا) و شهرهای متز، سنت اوئن، بوندی، مولوز، دیژون، نانت، شاتلرو و میرای (تولوز) در فرانسه، "آتلیه های رضا" درمراکش در چارچوب "همایش عکاسی بربر" برگذار شد و از ۱۷ تا ۲۰ سپتامبر (۲۶ تا ۲۹ شهریور) ده جوان از مدرسه شبانه روزی تبانا، یاد گرفتند که چگونه از تصویر برای بیان زندگی شخصی و داستانهای خود استفاده کنند. دوربین عکاسی ازطرف آتلیه رضا به جوانان اهدا شد و رضا پایه های زبان تصویر را به آنها آموخت. این کارگاه به شیوه ای که در کمپ پناهندگان Kawargosk عراق  در دسامبر ۲۰۱۳ (دی ماه ۱۳۹۲) انجام شد، در سالهای تحصیلی آینده ادامه و پیگیری خواهد شد.


تهیه فیلم "ما سه تا یا هیچ"
 در مراحل تهیه این فیلم کمدی دراماتیک به کارگردانی خیرون، رضا دقتی به همراه عکاس دیگری از آژانس وبستان،  نگاه خود را ثبت میکنند. خیرون کمدین نامدار ایرانی-فرانسوی، از حضور بازیگران پر آوازه ای چون لیلا بکتی، ژرار دارمون و الکساندر استیه برای توصیف داستان پناهندگی مادر و پدرش به فرانسه به دلیل مخالفت با رژیم ایران، بهره میبرد. خیرون که خود نقش پدرش را در فیلم بازی میکند، صحنه هایی از زندانهای ایران را در شهر کازابلانکای مراکش بازسازی کرده است.


 
آیا هنر میتواند دنیا را نجات دهد؟
 
کنفرانسی برای دانشگاه تابستانی اتوپیا در Château Agecroft در منطقه آلپ مریتیم فرانسه
 به دعوت جنبش اتوپیا که نقطه پیوندیست میان جنبشهای اجتماعی، دنیای سیاست و عرصه روشنفکری، رضا دقتی کنفرانسی را برگذار کرد. در طی این کنفرانس رضا از نقش هنر عکاسی به عنوان شاهد بصری در ساختن آینده بشریت زیر پرچم صلح و آزادی صحبت کرد.