انتشار تصاویر کنفرانس وحدت رسوایی به بار آورد: نماز جماعت جداگانه اهل سنت و شیعیان + عکس انتشار تصاویری منسوب به بیست و هشتمین کنفرانس بینالمللی «وحدت» که با سخنرانی حسن روحانی در تهران برگزار شد٬ جنجال به پا کرده است.
به گزارش دیگربان، خبرگزاری «رسا» دو تصویر از حاشیه این کنفرانس منتشر کرده که نشان میدهد شرکت کنندگان در آن حاضر نشدهاند نماز جماعت مشترک برگزار کنند.
این تصاویر که ساعاتی بعد از این خبرگزاری حذف شده٬ نشان میدهد اهل سنت و شیعیان شرکت کننده در این کنفرانس هر یک به طور جداگانه نماز جماعت برگزار کردهاند.
گروهی از فعالان سایبری حزبالله انتشار این تصاویر را یک «رسوایی» برای جهان اسلام به خصوص جمهوری اسلامی اعلام کردهاند.
بیست و هشتمین کنفرانس بینالمللی «وحدت» از روز ۱۷ دی با سخنرانی حسن روحانی و به مدت سه روز کار خود را در تهران آغاز کرده است.
هزینه برگزاری این کنفرانس که همزمان با هفته «وحدت» در تهران برگزار میشود٬ دهها میلیون تومان ارزیابی شده است.
چند ساعت بعد از حمله به دفتر مجله شارلی ابدو، تمام شمارههای آن به فروش رفت و هر نسخه از شماره آخر بیش از هشتاد هزار دلار قیمت پیدا کرده است.
امروز در فرانسه روز عزای عمومی بود و مردم آن کشور در مراسمی ویژه به طور همزمان برای یک دقیقه به احترام قربانیان حمله به دفتر مجله شارلی ابدو سکوت کردند.
این ویدئو مربوط به این مراسم در برابر کلیسای نوتردام در پاریس، پایتخت فرانسه، است.
EBOOK
شهرام، یکی از کاربران فیسبوک، این طرح را در بزرگداشت قربانیان حمله دیروز در پاریس طراحی کرده و به صفحه نوبت شما در فیسبوک فرستاده است.
یک مامور پلیس در نزدیکی محلی در ۸۰ کیلومتری شمال شرق پاریس، جایی که دو مظنون حمله دیروز دیده شدهاند.
نظامیان در حال گشتزنی در حوالی برج ایفل در پاریس.
هنوز هیچ گروهی رسما مسئولیت حمله دیروز را نپذیرفته اما کارشناسان ارتباط مهاجمان را با داعش محتملتر می دانند.
بنا بر گزارشها پلیس فرانسه در اطراف روستای لونگپون به دنبال مهاجمان است. این روستای کوچک سیصد نفر جمعیت دارد اما مساحت جنگل نزدیک آن، جنگل رتس، بیش از پاریس است.
ماموران ویژه پلیس فرانسه در جستجوی خانه به خانه در منطقهای در شمال شرق پاریس. دو مظنون حملههای دیروز در یک مجتمع خدماتی بینراهی در این منطقه دیده شدهاند.
تفسیر: سکوت در برابر جنایت، همدستی با جنایتکاران است
سکوت شرمآور مقامات ایران. آنچه در فرانسه روی داد، یک فاجعه بود. اما فاجعه بزرگتر سکوت در برابر جنایتی است که بشریت و ارزشهای انسانی را هدف قرار داده است. تفسیری از دکتر جمشید فاروقی، رئیس بخش فارسی دویچه وله.
یک حمله تروریستی و مرگبار، از نوع آن چیزی که در پاریس روی داد، یک تراژدی انسانی است. تراژدی در یک لحظه روی میدهد، اما سایهای بس بلندتر دارد. آنچه در پاریس روی داد، فاجعهای بود برخاسته از همآمیزی جنون و نفرت. یک تراژدی بزرگ و تاسفبار. فاجعهای که بر گستره آشوب و بحران در جهانی تنشزده افزود.
به تقویم خونین سالیان پیش که نظر افکنیم، خواهیم دید که آنچه در پاریس روی داد نخستین فاجعهای نبود که وجدان بشری را به لرزه انداخت. بیم و هراس از بازآفرینی این فاجعه همچنان بر زندگی بشری نقش میزند. متاسفانه راه بر تکرار چنین تراژدیهایی بسته نیست و پیکان خطر حملاتی جنونآمیز کماکان در گوشه و کنار این دهکده جهانی، زندگی و ارزشهای انسانی را نشانه رفته است. چون جنون پروار است و خرد متاعی کمیاب.
سایه بلند تراژدی، همان تاریخ آن تراژدی است. و تاریخ یک تراژدی هم ریشهها و علتها را در بر میگیرد و هم پیآمدها را. پیآمدهایی که میتوانند یا در بازآفرینی تراژدی موثر افتند، یا با نقد نفرت و جنون و پرتوافکنی بر اندیشههای مهلک اهریمنی، از خطر تکرار چنین فاجعههایی بکاهند. گاه پیآمدهای یک تراژدی فاجعهبار تر از خود آن هستند. سکوت در برابر این جنایت آشکار، میتواند پیآمدهای تلخ و فاجعهباری داشته باشد.
حمله تروریستی به دفتر نشریه "شارلی ابدو" جنایتی مرکب بود. جنایتی که هم جان آدمی را هدف قرار داده بود و هم یکی از برترین ارزشهای زندگی انسانی را، یعنی آزادی بیان را. حمله تروریستی پاریس حکایت از آن داشت که تیغ مرگبار سانسور تنها در کشورهای خفقان زده قربانی نمیگیرد. اکنون گستره جنایت علیه ارزشهای والای بشری به کشورهای آزاد ودموکراتیک نیز رسیده است.
نفرت نفرت میزاید و در فرجامین نگاه نفرتپراکنان نیز از گزند غولی که خود آفریدهاند، در امان نخواهند ماند. از اینرو وجدان جهانی میباید در برابر نفرت و نفرتپراکنان با صدایی رسا بایستد. در چنین شرایطی است که سکوت در برابر جنایت مجاز نیست و فراتر از آن همدستی با جنایتکاران است.
دکتر جمشید فاروقی، رئیس بخش فارسی دویچه وله
سکوت رهبران و مسئولان جمهوری اسلامی در برابر این جنایت هولناک شرمآور است. بسیاری از رهبران و مقامات کشورهای اسلامی این حمله تروریستی را محکوم کرده و آن را با روح اسلام ناسازگار دانستهاند. اتحادیه عرب، رهبران و مقامات بلند پایه ترکیه، عربستان، پاکستان، اندونزی و بسیاری دیگر با قربانیان این تراژدی ابراز همبستگی و با صدور اطلاعیههایی این جنایت آشکار را محکوم کردهاند.
موضعگیری ایران در برابر این جنایت تنها به اطلاعیهای محدود میشود که با ساعتها تاخیر توسط مرضیه افخم، سخنگوی وزارت امور خارجه صادر شده است. اطلاعیهای که بیشتر از آنکه عاملان این ترور وحشیانه را محکوم کند، هم و غماش بیشتر محکوم کردن سوء استفاده از آزادی بیان در کشورهای دموکراتیک بوده است.
آیا سکوت رهبر، رئیس جمهور و وزیر امورخارجه ایران در برابر این جنایت هولناک پرسش برانگیز نیست؟
پاسخ این پرسش را باید در زندانهای جمهوری اسلامی جست. کم نیستند خبرنگارانی که تنها به خاطر شجاعت مدنی خود و انتقادهایشان از مسئولان کشور به زندان افتادهاند. کم نیستند کسانی که به اتهام سوء استفاده از آزادی بیان و یا به خاطر دگراندیش بودن خود، یا حتی تعلق به اقلیتهای دینی، قومی و زبانی از آزادی فردی و اجتماعی محروم شدهاند. کم نیستند کسانی که به اتهام اهانت به دین و اشاعه کفر و شرک در جمهوری اسلامی تهدید به مرگ و اعدام شدهاند و حتی جان خویش را از دست دادهاند.
در برابر جنایتی چنین هولناک نمیتوان بیتفاوت بود. واکنش به این جنایت، انسانها را به دو گروه تقسیم میکند: گروهی که آشکار و روشن این حمله تروریستی را محکوم میکنند و گروهی که با تایید یا با در پیش گرفتن سکوت در کنار عاملان جنایت میایستند. پرسش در این لحظه حساس این است: رهبر و مسئولان جمهوری اسلامی در زیر مجموعه کدام گروه ایستادهاند؟
حمله تروریستی به مجله طنز فرانسوی با شعار الله اکبر و فریاد «انتقام پیامبر را گرفتیم»: 32 نفر کشته و زخمی شدند
دو تن از مهاجمین در این عکس دیده میشوند، این عکس برگرفته از یک ویدئو است، در ویدئو دیده میشود که این دو مهاجم به یک مامور پلیس که پیشتر زخمی شده حمله کرده و تیرخلاص به او میزنند
ساعت 11:30 امروز به وقت پاریس، سه مرد سیاه پوش در حمله به هفته نامه طنز شارلی ابدو، 12 نفر از جمله چهار کارتونیست این مجله و پلیس را کشتند و بیست نفر را زخمی کرده اند. مهاجمان که سلاح های همچون کلاشنیکف و راکت اندازه به همراه داشته اند در هنگام حمله فریاد الله اکبر سر داده اند و همچنین فریاد زنده اند انتقام پیامبر گرفته شد. اشاره مهاجمین به کاریکاتورهایی است که مجله شارلی ابدو متناوبا از پیامبر اسلام طی سالهای اخیر منتشر کرده است. مجله شارلی ابدو هفته نامه ای است همواره با شخصیت های مذهبی و سیاسی شوخی های بی پروایی میکند.
در این تصویر پلیس کشته شده توسط مهاجمین دیده میشود
ویدیویی که در آن دو تن از مهاجمین دیده میشوند، همچنین صدای الله اکبر آنها نیز در ویدئو قابل تشخیص است.
این هفته نامه طی ماه های اخیر کارتون های بسیاری با موضوع گروه جهادگرای دولت اسلامی و رهبر آن ابوبکر بغدادی منتشر کرده بود. تاکنون هیچ کدام از مهاجمین بازداشت و یا هویتشان مشخص نشده است، هشدار امنیتی در منطقه پاریس در بالاترین شرایط، قرمز اعلام شده و در مقابل بسیاری از رسانه ها، در پاریس نیروهای امنیتی مستقر شده اند.
روجلد یکی از شماره های اخیر شارلی ابدو که در آن پیامبر اسلام به زمان حاضر بازگشته اما توسط یکی از اعضای داعش به جرم کفر در حال سر بریده شدن است
برخی از گزارشات حاکی از شناسایی عوامل حمله تروریستی به دفتر مجله دفترمجله طنز «شارلی ابدو» میباشد.
برخی از گزارشات حاکی از شناسایی عوامل حمل
برخی از گزارشات حاکی از شناسایی عوامل حمل
به گزارش گروه ترجمه «خبرگزاری صدای مسیحیان ایران » و به نقل از روزنامه لوموند به نقل از منابع پلیس گزراش داده است که دو تن از مهاجمان دو برادر الجزایری تباربه نامهای سعید کوآچی و شریف کوآچی میباشند ، اما پلیس هنوز این گزارش را تأیید نکرده است.
پلیس پاریس نیز در جستجوی این دو برادر است و در شهر ریمس در شمال شرقی فرانسه در جستجوی نفر سوم به اسم عمید مراد میباشد . همچنین پلیس فرانسه و دولت اعلام کرده اند که این دو برادر ۳۲ و ۳۴ ساله هستند و مظنون سوم ۱۸ ساله میباشد.
آنها در حالی که فریاد الله اکبر سر داده بودند، به سوی مأموران پلیس هم تیراندازی کردند. شاهدان می گویند که آنها فریاد می زدند که انتقام نتشار کاریکاتورپیامبر اسلام را از شارلی ابدو گرفته اند.
علیرغم طرح چند شبهه توسط دیوان عالی کشور در خصوص رای محکومیت امید کوکبی؛ قضات شعبه هم عرض تجدیدنظر، با پافشاری و با توجیه یکی از شبهه ها، حکم۱۰ حبس این فیزیکدان جوان را عینا تایید کرد.
پیشتر دیوان عالی کشور با این استدلال که اصولا فعل انتسابی به امید کوکبی جرم نیست، و با تاکید بر عدم دسترسی وی به هرگونه سند و مدرک محرمانه و طبقه بندی شده و فقدان هرگونه دلیل قانونی و محکمه پسندی در پرونده علیه این دانشجوی نخبه فیزیک که نزدیک به چهار سال است که در زندان به سر میبرد، رای به رسیدگی مجدد پرونده داده بود.
پیشتر اداره کل حقوقی بین المللی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۲ در پاسخ اداره کل امور بین الملل قوه قضائیه اعلام کرده بود که هیچ دولتی با جمهوری اسلامی ایران در حالت تخاصم قرار ندارد.
اما طبق این گزارش، شعبه تجدید نظر برای تایید حکم اولیه اینطور استدلال کرده که چون تخاصم از خصم به معنی دشمن است و چون آمریکا شیطان بزرگ است و ایران را تحریم کرده، در نتیجه مصداق دولت متخاصم است که در قانون ذکر شده است! اما از پاسخ به سایر شبهات، امتناع کرد.
امید کوکبی، دانشجوی فوق دکترای فیزیک اتمی در دانشگاه تگزاس آمریکا بهمن ماه سال ۸۹ زمانی که قصد خروج از کشور را داشت بازداشت شد.
او به اتهام «ارتباط با دولت متخاصم» و « کسب درآمد نامشروع» به تحمل ۱۰ سال زندان محکوم شده بود.
گفتنی است حمید بابایی نیز دیگر دانشجوی زندانی در قرنطینه زندان اوین می باشد. او ۵ مرداد ١٣۹٢ پس از ٣ سال و ۷ ماه تحصيل در بلژيک و در حالى که تنها ١ سال تا دفاع از پايان نامه دکترى وى باقى مانده بود، به همراه همسرش براى ديدار از والدين و اقوام خود به ايران باز مى گردد، احضار مى شود و نهايتا محاکمه و به زندان اوين منتقل مى شود.
حمید بابایی نیز نهايتا در تاريخ ٣٠-۹-۹٢ در دادگاه انقلاب شعبه ١۵ به رياست قاضى صلواتى به اتهام اقدام عليه امنيت ملى از طريق ارتباط با دول متخاصم به ۶ سال حبس تعزيرى و ۴ سال حبس تعليقى محکوم می شود.
چندی پیش در سکوت خبری مارشا مهران نویسنده ایرانی-الاصل رمان پر فروش "آش انار" Pomegranate Soup براساس تجربیات یک ایرانی در ایرلند، در ۳۶ سالگی درگذشت. جسد تنهای او در خانه اش در روستای دورافتاده و بسیار زیبای لیکنوی در ساحل غربی ایرلند پیدا شد. مدیر املاک در بازرسی های پلیس اظهار کرده است در تماسی که با مارشا داشته وی گفته است در چند هفته اخیر دچار حالت تهوع بوده است. به گزارش پلیس، مهران یک هفته پیش از کشف جسدش از دنیا رفته بود. دلیل مرگ او هنوز روشن نیست اما همسر سابق ایرلندی او میگوید او مدتها بیمار بود و مدتی نیز هنگام نوشتن کتاب تغذیه خوبی نداشت و فقط بستنی و شکلات میخورد. گفته میشود مهران به مشروبات الکلی نیز علاقه فراوان داشت.
مارشا مهران
مارشا مهران که در سال ۱۳۵۶ در تهران به دنیا آمد پس از انقلاب به همراه خانواده خود که بهائی بودند ابتدا به آرژانتین و سپس آمریکا مهاجرت کرد. در سن چهارده سالگی با جدایی والدینش به همراه مادر به استرالیا رفت و در جوانی دوباره به امریکا بازگشت. او در نیویورک در یک بار (فروش مشروبات الکلی) باهمسر ایرلندیش آشنا شد و پس از ازدواج برای زندگی به ایرلند رفت (که البته این ازدواج منجر به طلاق شد). در مقاله سال ۲۰۰۵ تایمز مارشا درباره زندگی چند فرهنگی خود چنین می نویسد: زمانی که مردم از من می پرسند که اهل کجا هستم، در پاسخ می گویم، من متولد ایران هستم به زبان انگلیسی رویاپردازی می کنم و می نویسم، به اسپانیایی نفرین می کنم و بعد از مصرف مقداری مشروب مانند ایرلندی ها می رقصم.
مارشا مهران
اولین رمان او به نام "آش انار" در سال ۲۰۰۵ میلادی به چاپ رسید. این رمان داستان ۳ خواهر ایرانیست که پس از انقلاب از ایران فرار کرده و سرانجام در شهر کوچکی در غرب ایرلند ساکن می شوند. مارشا در این کتاب از تجربیات زندگی خود و خانوادهاش که شامل مجموعه ای از دستور غذاهای ایرانی و روش زندگی در ایرلند است، استفاده کرده است. او در مصاحبه ای با تایمز ایرلند در ارتباط با این کتاب گفته است: من می خواستم که یک داستان شاد بنویسم، چیزی که برای خواننده نشاط آور باشد، نه یک شاهکار ادبی. می خواستم کتابی باشد که مرا خوشحال کند، غذا این احساس را در من برمی انگیزد. زمانی که برای کسی آشپزی می کنیم، عشق و اعتماد خود را به او نشان می دهیم و این کاملا یک احساس ایرانیست. رمان "آش انار" به ۱۵ زبان و در ۲۰ کشور به چاپ رسیده است. از دیگر آثار او "گلاب و نان سودا" و "کافه بابیلونیا" را می توان نام برد. همچنین قرار است در سال جاری میلادی دو رمان دیگر او به نامهای «باران پسته» و «مدرسه زیبایی خانم تاچر» به چاپ برسند.
عازم سفر بودم و دخترم «جیلیز» دم در بلند بلند صدا میزد بابا جون زود باشین دیر شده، دیر شدهاست...
با شتاب از پله ها پایین میرفتم که تلفن زنگ زد.
پدر عزیزم هوشنگ عیسی بیگلو بود. پدر میگویم چون براستی پدری میکرد. پدر، مهر و دانایی است. برنایی است. به سن و سال نیست.
تا گوشی را برداشتم گفت همنشین جان سلام لطفاً آنچه را میگویم ثبت و ضبط کن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
بیان کلمه حق مرارت دارد...
با صدای مهربان اما برافروخته گفت چرا زنگ نمیزنی عزیز؟ صدایت را فقط از یوتیوب میشنوم. بحث تاریخِ جهان، دادگاهِ جهان است را دنبال میکنم و صدایت را آنجا میشنوم. بگو ببینم چونی، چطوری؟ در این ایام ناهموار چونی؟
گفت اینجا برف باریده است و امروز پارو به دست با زبان شاملو با برف حرف زدم.
شادی آوردی ای امید سپید، اما، همه آلودگی است این ایام
...
دوباره پرسید چرا زنگ نمیزنی؟ و بلافاصله خودش با صدای غمگینی گفت میدانم چرا. میدانم چرا...
برخلاف همیشه حزنآلود و با برافروختگی حرف میزد...
بلند بلند گفت بیمروتی رنجآور است...اسفناک است اما جان من، «یولونی تانیان یولونان چیخماز»(کسی که راهش را بشناسد دیگر گم نمیکند)، غم به دل راه نده و همچنان در بیان کلمه حق استوار بمان. هر چند به قول خودت مرارت دارد. بیان کلمه حق مرارت دارد...مرارت دارد...
حدس میزدم به چی اشاره میکند. کوشیدم موضوع صحبت را عوض کنم نشد.
...
به هرزهنامهها گریزی زد و گفت چقدر جفا میکنند. چگونه راضی میشوند لجن آلود قضاوت کنند؟ این چه ابتذالی است. این چه بیمروتی است؟...
ما که کافریم و گمراه، آنها که دَم از دین و آیین میزنند چرا؟ با وجدان خودشان چگونه کنار میآیند؟
در ادامه، با اشاره به یک جریان سیاسی، تعابیر تندی به کاربرد که نمیخواهم و نمیتوانم بیان کنم...
سپس اشاره ای به زندهیاد «مصطفی شعاعیان» کرد و گفت خودت هم در خاطرات خانه زندگانگفته بودی که مصطفی در برابر نظراتی ایستاد که بهشکلی آیینوار مورد پرستش قرار میگرفت. خبرداری که در مورد او چه قضاوتهای نادرستی شد. «مارکسیست آمریکایی» کمترینش بود. آنقدر پشت سرش صفحه گذاشتند تا «مرضیه احمدی اسکویی» وادار شد از او و عقایدش برائت بجوید و در مذمتش ندامتنامه بنویسد. درحالیکه مصطفی مثل اشک چشم زلال بود و مرضیه، آن انسان پاک و نازنین بیش از هر کسی این را میدانست...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
گر سنگ فتنه بارد، فرق مَنش سپر کن
متاسفانه دیر شده بود و میبایستی سریع میرفتم.
گفتم هوشنگ جان به محض اینکه برگردم به شما زنگ میزنم. دلش خیلی پر بود و نمیخواست آن مکالمه قطع شود.
گفت میدانم دلت گرفتهاست. دل من هم گرفتهآست همنشین جان. اما به قول سعدی
گر سنگ فتنه بارد، فرق مَنش سپر کن
ور تیر طعنه آید، جان منش نشانه
...
چند روز بعد وقتی به خانه رسیدم دوستی برایم نوشته بود:
همنشین، هوشنگ رفت. هوشنگ پر کشید و رفت...
باران غم بر من باریدن گرفت. ای کاش آنروز که زنگ زد قلم پایم میشکست و در خانه میماندم...
بُهت و حیرت مرا گرفته و اشک در چشمانم خشک شده بود.
...
وقتی زبان از سخن گفتن باز میماند مویسقی حرف میزند. سازدهنی را برداشتم و همراه با «هوشنگ عیسی بیگلو» که کنارم نشسته بود به نوای استاد «مرتضی نشاط» گوش دادم که از سوز دل مینواخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
دَمزدن آدمی قدمزدن اوست به سوی مرگ
ده بیست سال دیگر بسیاری از رهبران کنونی اپوزیسیون (همچنین اضدادشان در جمهوری اسلامی) غزل خداحافظی را میخوانند و میروند. آیا غیر از این است؟ مگر نه اینکه هر دم زدنی قدم نهادنی است به سوی مرگ؟
در آن روز و روزگار که چه بسا من و تو نیز صد کفن پوسانده باشیم، نسل جوان ایرانی با مرور کارنامه همه مدعیان، با هزار سئوال روبرو میشود و از خودش میپرسد آنها که «مقاومت» و «آزادی» از زبانشان نمیافتاد، جز ادّعاهای طبَق طبَق و این منم طاووس علییّن شده، جز برخوردهای «سلبی» و هرزه نویسی و غیر از نفی و لعن دیگران چه چیز (به لحاظ نظری)به یادگار گذاشتند؟ اصلاً چیزی به یادگار گذاشتند؟ کو؟ کجاست؟
...
خیلیها از هوشنگ عیسی بیگلو، از آن انسان نازنین یاد کردند اما نه هرزه نویسان به روی خود آوردند و نه «بی بی سی» و امثال بی بی سی، هیچدام لام تا کام حرف نزدند.
مدعیان صاحب اختیاری «مقاومت» بیش از هر کسی میدانند هوشنگ عیسی بیگلو نماد ایستادگی و آزادیخواهی بود. وی را که بارها و بارها در غم شهیدان میگریست در تظاهرات گوناگون دیده بودند اما وقتی به خاک افتاد کلمه ای در مورد وی ننوشتند و دم فروبستند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
نفرینها و آفرینها همه بی ثمر است
اکنون که این خامه بر این نامه میگرید چند روزی است هوشنگ عیسیبیگلو به میهمانی خاک رفتهاست.
مرگ آن انسان فرهیخته و شریف هشداری است گران. هر آن من و تو نیز
میتوانیم بیافتیم و دیگر بلند نشویم. باور کنیم که نفرینها و آفرینها همه بی ثمر است.