jeudi 4 décembre 2014

تروتسکی، مائو و حالا بازرگان؟؛ گفتگویی منتشر نشده با مهندس بازرگان

تروتسکی، مائو و حالا بازرگان؟؛ گفتگویی منتشر نشده با مهندس بازرگان

Bazargan_AP_Nov_20141
گفتگویی که درادامه میخوانید بخش هایی از گفت وگوی بلندتری است که در تاریخ چهارم اسفندماه ۱۳۵۸ خبرنگار روزنامۀ کیهان با مهندس بازرگان انجام داد اما به هر دلیل در روزنامه منتشر نشد.
در ادامه گزیده ای از این گفتگو را که متن کامل آن در اختیار دفتر نشر و آثار مهندس بازرگان است میخوانید:
آقای بازرگان! “انقلاب دائم” رویۀ تروتسکی و ”انقلاب فرهنگی” استیلِ مائو است و انقلاب “گام به گام” از آن نوع رنگ هایی است که بر پیشانی بازرگان ماند و ظاهراً تا سالهای بعد از این خواهد ماند؛ خودتان چه میگویید؟
کلمهء” گام به گام” که سؤال کردید در ابتدا ابتکاراً از طرف نهضت آزادی و بنده هیچوقت عنوان نشده، بلکه مخالفان یک مقدار از روی شیطنت به اصطلاحی که ترجمه از نظریۀ کیسینجر در روابط بین اعراب واسرائیل بود، این اصطلاح را به کار بردند. آنچه نهضت آزادی و شخص بنده گفتیم و در اعلامیه های قبلا از پیروزی انقلاب هم آمده کلمهء ”سنگر به سنگر” و بعد هم کاملاً توضیح داده بودم و اصل مطلب این است که مرحله یا فاز به اصطلاح تعرضی و منفی انقلاب میتواند و باید هم با سرعت و به صورت تخریبی و احیاناً انفجاری باشد، اما مرحلۀ مثبت یا سازندۀ انقلاب (همان برنامه ای که امام دست ما داده بودند)، مثل هر تحول و تکامل انسانی و اجتماعی و مطابق الگوی طبیعت و خلقت، راه صحیحی غیر از تدریجِ اصولی ندارد. آنچه ما می گفتیم فکر میکنم منطبق با عقل و شرع است که کار، سازندگی، اصلاحات اراضی بهتر است در سایۀ قانون صورت بگیرد. قانونی که هم مطالعه و هم تصویب شده باشد. اکثریت ملت آن را تصویب کرده باشند؛ مثل قانون اساسی. و بعد هم در حمایت قدرت باشد؛ یعنی کار انقلاب در مرحلۀ سازندگی متکی بر قانون و قدرت باشد. حرف ما همیشه این بوده و گمان نمی کنم این مخالفی داشته باشد. فقط آنهایی که با احساسات و عجله میخواهند پیش بروند، یعنی اقلیت ها، آنها میخواهند تا اکثریت نظرش را نداده و تا دولت انتخابیِ اکثریت نیامده، این منظورهایشان را که میدانند پشتیبانی ندارد، انجام بدهند. فرض کنید این سلسله جبال البرز دو دامنه دارد، همانطور که هر انقلابی یک دامنۀ منفی تخریبی دارد و یک دامنۀ سازندگی مثبت. یک دامنۀ کوه ا لبرز که به طرف کویر است خشک است و سنگلاخ، اما دامنۀ آن طرف که رو به دریاست سبز و خرم و سایه وار و پر برکت است. بنابراین چرا این دامنۀ مثبت و سازندگی انقلاب ما مثل دامنۀ رو به دریا سبز و خرم و با امنیت وعدالت و متانت نباشد؟ این نظر ما راجع به مسئله ای بوده که عنوان گام به گام رویش گذاشته اند.
آقای بازرگان! من کاری ندارم که دانشجویان پیرو خط امام چه میگویند، یا آقای خلخالی چه میگوید، یا عوام چه برداشتی از حرف های آنها دارند؛ این هم خود عارضه ای از سیاست استعماری است که از صد سال پیش تا به حال برای ملت باقی مانده است. هرجا نتوانیم این نقطه ضعف های خود را جبران بکنیم با اتهاماتی از قبیل فلان سیاست انگلیسی است، فلان حاکم نوکر بریتانیاست، فلان رجل سیاستمدار با سفارت سروسری دارد و از این قبیل، خواسته ایم جبران مافات کنیم. همه شما را به عنوان یک آدم متقی و پاک و منزه قبول دارند و می شناسند؛ حتی دشمنان شما نیز به این امر معترف هستند. اما آنچه می ماند شک و شبهه هایی است که دربارۀ سیاست شما به عنوان اولین دولتمرد انقلاب ایران ایجاد شده است. واقعیت را بگویم آقای بازرگان، سیاست شما سیاست شنا کردن برخلاف مسیر بود؛ چیزی که خیلی ها نمی پسندیدند و بسیاری هم آن را مقرون به عقل و تدبیر میدانستند. ولی به هرحال این سیاست هرچه بود، به عنوان یک سیاست شاخص و چشمگیر، جوّ و بحث هایی برانگیخت و سیاست نخست وزیر بازرگان مبدل به بازرگانیسم شد. در واقع شما خالق یک نوع مکتب بعد از انقلاب شده اید؛ مکتب شکیبایی، عدم خشونت و مکتب عدم معارضه و مقابله. خیلی ها فکر میکنند که بازرگانیسم شکست خورد و از میدان به در رفت، اما واقعیت جز این است؛ چون اکنون ارگان های عالی اجرایی این مملکت به همان نتیجه ای رسیدند که شما درست دو روز بعد از انقلاب به آن رسیده بودید؟
بگذارید توجه تان را به نظریه ای که راجع به سیاست های استعماری و خارجی دارید که آنها سعی می کنند از راه تهمت زدن و وصلۀ ناجور چسباندن روی خدمتگزاران مردم و مملکت اختلاف بیندازند و هر مبارزه و هرانقلابی را متلاشی کنند کاملاً تأیید کنم؛ خصوصاً آنها سعی دارند حرفهای شان از زبان داخلی ها، خودی ها و ظاهرالصلاحها، که دارای حسادت و اغراض هستند، در بیاید. سیاست دولت موقت و بنده سیاست به اصطلاح شنا کردن در خلاف مسیر نبود، بلکه چه در زمان مأموریت و اشتغال، چه حالا، اکثریت مردم علاقه و احساسات خیلی صمیمانه و دوستانه دارند. بنابراین ما به هیچ وجه برخلاف نظر عموم حرکت نمی کردیم. منتها مطلبی که هست عقیدۀ دوستان و بنده این بود که مسئولیت و مدیریت و رهبری این نیست که انسان از آنچه مردم و عوام میخواهند پیروی و تقلید نماید، بلکه در برابر خدا و وجدان و ملت و تاریخ، شخص رهبر یا شخص مدیر یا شخص وزیر مسئولیت دارند که اگر می بینند در مردم احساسات وا شتباهات یا دستپاچگی هایی غلبه دارد، ارشاد بکنند و آنها را برگردانند، اگرچه به نظرشان تلخ بیاید. این شکیبایی و عدم خشونت که در مورد من فرمودید رویۀ همیشگی من در زندگی بوده و فکر میکنم همان چیزی است که دستور قرآن است؛ آنجایی که میگوید: صبر، جدال به احسن، جزای بدی به نیکی. همکاری در مشترکات نیز کاری است که ما همیشه می کردیم. بازهم خیلی خوشحالم که در پایان سؤال خودتان این مطلب را اظهار کردید که همان حرف هایی که ما در تمام این مدت حتی از روز دوم بعد از مأموریت می زدیم که نباید مراکز متعدد قدرت و تصمیم گیری باشد و نباید مداخله وایجاد مزاحمت کنند کسانی که بعد از استعفای دولت عهده دار شده اند، آنها هم به همین نتیجه رسیده اند و همین حرف ها را میزنند، چه شورای انقلاب، چه جناب رئیس جمهور، و راه طبیعی هم غیر از این نمیتواند باشد.
آقای بازرگان! شما در روزهای پایان انقلاب دربارۀ لزوم ایجاد یک جمهوری دموکراتیک اسلامی سخن می گفتید. به اعتقاد شما با توجه به همۀ تجربیاتی که از روند یکسالۀ انقلاب داشته اید، دموکراسی، آن هم در نظام جمهوری اسلامی، چه محتوا و چه شکل و شمایلی دارد؟ در ضمن یادتان باشد دموکراسی اجتناب ناپذیر بعد از انقلاب که مقدار زیادی هرج و مرج ایجاد کرد، شما را با سر به زمین زد؛ چون نیروهای راست افراطی و چپ افراطی توأماً شما را آنقدر در فشار گذاشتند که مجبور شدید به طور صوری هم که شده میز صدارت عظمی را ببوسید و خود را به ظاهر یک بازنشستۀ انقلابی جلوه دهید. اما ما خوب میدانیم که شما هنوز مصدر کار هستید؛ این گونه فعالیت را بیشتر دوست دارید یا آن گونه را؟
عنوان دموکراتیک یعنی صفت جمهوری دموکراتیک اسلامی، اولاً اختراع و اصطلاح شخص بنده و رفقای دولت موقت نبود. اوایل، هم امام این را می گفتند هم اکثریت شورای انقلاب. و این دو صفت، دموکراسی و اسلام، توأم بود. بعد به خاطر نظریات و مصالحی، از آن احتراز شد و به خاطر تعبیرهای سوء که ممکن بود بشود (مثلاً چنین عنوانی در بعضی از کشورهای اروپای شرقی هم گذاشته شده است)، عنوان دموکراتیک را برداشتند. خبرنگاران خارجی غالباً از بنده یا شاید هم از سایرین می پرسیدند که پس معلوم میشود جمهوری اسلامی شما دموکراتیک نیست. جوابی که من میدادم این بود که خیر، دموکراسی واقعی، به معنی صحیح کلمه، همان حکومت اسلامی است و جمهوی اسلامی هم غیر ازجمهوری دموکراتیک نمیتواند باشد. حالا باز همین عقیده را دارم ولی بعضی ها می آیند این را قلب میکنند و معنی و مفهوم غلط و بدی به دموکراسی میدهند؛ یا در اروپا به اسلام میدهند و خشونت و تحمیل و انحصارگری طبقاتی را لازمۀ اسلام میدانند. یا بعضی از اشخاص غیر وارد داخلی به آزادمنشی وعدالت و رفتار به اصطلاح قبول حاکمیت ملی و حق اکثریت و حتی حق قانونی اقلیت ایراد میگیرند و این را خلاف جمهوری اسلامی میدانند. آن یک مطلب جداگانه ای است که گمان میکنم مقبولیت عامه هم نداشته باشد. ضمناً هم باید گفت که دموکراسی و آن رفتاری که دولت سعی میکرد داشته باشد، این هرج و مرج را ایجاد نکرد و دولت موقت را هم با سر به زمین نزد بلکه هرج و مرج و همین موضع گیری های مختلف بود که اشکالاتی فراهم آورد و آنطور که باید و شاید و خیلی ها هم انتظار داشتند، آن نظم و قاطعیت و امنیت کامل به وجود نیامد؛ و به طوری که من در پیام های تلویزیونی هم همیشه می گفتم و هم زیاد گله نداشتم، لازمۀ این انقلاب، مخصوصاً انقلاب وسیع و سریع و عظیم ما که واقعاً از داخل ملت واز تمام طبقات جوشیده بود و اشخاص فداکار و داوطلب از هر طرف به میدان می آمدند و نتیجۀ قهری و طبیعی اش، مقداری به هم خوردگی و آشفتگی و هرج و مرج بود و آن مسئله وداستان چاقوی بدون تیغه به وجود آمد؛ به طوری که دولت نمیتوانست کار کند. ضمناً این را هم که اینجا با شما اختلاف دارم بگویم که دولت با سر به زمین نخورد بلکه دولت موقت عیناً مثل یک هواپیمای خیلی منظم و مجهزی آرام روی باند فرودگاه نشست. و واقعاً دولت موقت با سلام و صلوات روی زمین نشست و دو دستی خلعت را و طاق شال را تقدیم امام کرد… پس ما با سر زمین نخوردیم؛ جز اینکه ما صمیمانه و صادقانه {مسئولیت را} گرفتیم، بعد هم که دیدیم واقعاً این دخالتها، اختلافها، مزاحمتها و کارشکنی ها وا نتقادهای بیجا (یا با جا فرق ندارد) طوری ا ست که اصلاً دولت را فلج کرده و هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم البته ما ضرر نمی بردیم، مملکت و انقلاب ضرر میبرد دو دستی گفتیم بفرمایید؛ به کسی یا کسانی بدهید که ایراد میگیرند وانتقاد میکنند و با هم هماهنگی دارند؛ بدهید آنها بکنند، برای اینکه ما با آنها هماهنگی خواهیم داشت وا ین کار را هم کردیم. …
این روزها بازار شایعه و شایعه پردازی و شایعه سازی بسیار رواج دارد؛ صریح بگویم که اضلاع و ابعاد این شایعات کم کم دارد حیطۀ شما و حول وحوش شما را نیز فتح میکند. آقای بازرگان! به راستی چه کنیم که برای همیشه به این جنگ روانی که دارد افراد مؤمن و میهن پرست را به غل و زنجیرمیکشد و از پا درمی آورد خاتمه دهیم؟
باعث تأسف است. بازار شایعه پراکنی که مخصوصاً از زمان انتخابات رئیس جمهوری داغ شده بود و بعد هم با انتخابات مجلس بالا گرفته است، برخلاف دستورات مؤکد امام، رعایت اخلاق و اصول اسلامی و انسانی را نمیکنند، رقابت ها و اغراض سیاسی و شخصی که از تحریک دشمنانِ افراطیِ چپ و راست آب میخورد، عامل مؤثر آن است. این شایعه پراکنی ها و شایعه سازی وا فشاگری ها، ابتدا انحصار به اعضای دولت موقت و نهضت آزادی داشت اما همانطوری که در اغلب این موارد بنده همیشه هشدار میدادم دامنه اش بلافاصله توسعه پیدا کرده، به اعضای دیگر شورای انقلاب و نهادهای ا نقلاب، مثل دادستانی ا نقلاب و شخصیتهای روحانی کشیده شده ا ست. هدف ا صلی همان ا ست که در سؤال اول ا شاره کردیم. چارۀ کار از یک طرف حسن نیت، حسن تفاهم و دست برداشتن ا ز خصومت و رقابت است و به جای آن رعایت انضباط و اطاعت و احترام به کسانی است که به اصطلاح قرآنی ولی امر و صاحب امر هستند. در مرحلۀ دوم لازم است که از ناحیۀ دولت و رهبری امت قاطعیت نشان داده شده و هیچ اجازه ندهند در مملکت دودستگی و صددستگی راه بیفتد و هرکس به بهانۀ خط امام بودن درست برخلاف خط امام گام بردارد و علیه کسانی که از طرف امام مأمور و مشغول شده اند و امام بارها و مکرراً اعتمادشان را به آنها نشان داده اند انتقاد بیجا وا فشاگری کنند واتهام بزنند. …
آقای مهندس بازرگان! شما مأمور امریکا هستید؟ این روزها هرکس که دم از داشتن روابط حسنه اما متکی بر استقلال ملی بزند بلافاصله انگ مأمور را بر او می چسبانند. بعضی ها شما را هم در زمرۀ این مأموران به حساب میآورند و بیشتر حملات از ناحیۀ چپ و راست افراطی است. فکر می کنید علت این حملات چیست؟ چون آنچه که روشن است اینکه چپ و راست افراطی، در پشت سپر حمله به شما، به دنبال مقاصد و هدف های سیاسی هستند؛ فکر نمی کنید اینطور باشد؟
من نمیدانم آنهایی که این انگ را روی بنده و همکارانم میزنند تا چه حد خودشان آن را جدی می گیرند؛ مگر اینکه عقلشان را از دست داده باشند و انقلاب ما همۀ موازین عقلی و بدیهیات و تجربیات را به هم زده باشد. همانطورکه خود شما نظر دارید، بیشتر حملات از ناحیۀ چپ افراطی و راست ا فراطی است.
آقای بازرگان! دارند شما و امثال شما را خراب میکنند، اما نمیدانند که خراب کردن عناصر و شخصیت های نظیر و شبیه شما، خراب کردن انقلاب است. چه احساسی از انقلاب دارید؟ یک احساس توأم با ناامیدی، یک احساس توأم با صبر و تحمل، یا نه، حس میکنید که باید به آینده خوشبین باشیم؟
عرض کنم که هیاهو خیلی می کنند، اما چه حالا که بنده زنده هستم و چه بعد که بمیرم، روزگارطوری است که حقایق را نمی شود در مدت طولانی و در سطح وسیعی قلب و واژگون کرد و ضمناً ازاین نوع تحریکات و تشنجات در همۀ انقلاب ها و در همۀ مبارزات سیاسی بوده است ولی من با توجه به سابقۀ خودمان، سابقۀ مبارزات و رشد ملت ناامید و ناراحت نیستم. …
چرا شما افشاگری نمیکنید؟
حمله های جاهلانه یا ناجوانمردانه و افشاگری و اشاعۀ فحشا و تفرقه اندازی، سنگر به سنگر نه گام به گام، اینها را دوستان و بنده بد میدانستیم؛ حالا چطور شما میخواهید که خودمان هم همان کار را بکنیم؟ در قرآن دربارۀ مؤمنین میفرماید: وَإذَِا خَاطَبَّهُمُا لجاهِلُون قَالُّوا سَلاَماً؛ یعنی جاهل ها وقتی با مؤمن درمی افتند مؤمن در برابرشان سلام میکند و سلامتی میخواهد. و إِذَا مَرّوا بِالّلَغْوِ مَرُّوا کِرَّاماً؛ یعنی وقتی مؤمن به لغو و چیزهای بی معنی وغلط برمیخورد با بزرگواری رد میشود. سعی شورای ا نقلاب و دولت فعلی و مجلس و دولت آینده باید دفاع از عدالت و حیثیت و جلوگیری از تهمت و عداوت و تفرقه باشد.

پازل بدن زن در ایران‎

پازل بدن زن در ایران‎

افزایش قیمت نان


ایران قدیم در آرشیو عکس خبرگزاری آلمان

ایران قدیم در آرشیو عکس خبرگزاری آلمان

به مدد تکنولوژی مدرن، نگاتیو عکس‌های قدیمی در آرشیو خبرگزاری‌ها دیجیتال شده‌اند و می‌توان در آن جست‌وجو کرد. در این جست‌وجو دویچه وله فارسی به گنجینه‌ای تاریخی برخورد کرد که بخشی از تاریخ دیده نشده ایران است.

مطالب بیشتر از مدیا سنتر

عملیات مخفی ارتش آلمان در خاک ایران طبق اسناد تاریخی که در اختیار دویچه وله فارسی قرار گرفته، ارتش آلمان در زمان جنگ جهانی اول برای اجرای عملیات، واحدی را به فرماندهی سروان فریتس کلاین به ایران و عراق (امروز) اعزام کرده است.

عملیات مخفی ارتش آلمان در خاک ایران

طبق اسناد تاریخی که در اختیار دویچه وله فارسی قرار گرفته، ارتش آلمان در زمان جنگ جهانی اول برای اجرای عملیات، واحدی را به فرماندهی سروان فریتس کلاین به ایران و عراق (امروز) اعزام کرده است.

aleborzma.wordpress.com/

گروه اجتماعی – خانواده ای در استان کهگیلویه و بویراحمد هنوز در غار زندگی می کنند.

گروه اجتماعی – خانواده ای در استان کهگیلویه و بویراحمد هنوز در غار زندگی می کنند.
2 (1)
به گزارش خبرنگار «بویر نیوز»، یک خانواده ۵ نفره در فاصله ۴ کیلومتری روستای سادات امامزاده علی (ع) از توابع شهرستان کهگیلویه در غار زندگی می کنند.
محل سکونت این خانواده که به “مه ملاری” معروف است، متشکل از چند اتاق مجزاء است که در دل کوه قرار گرفته است. اتاق ها با استفاده از فضای غار که زبان محلی اشکفت گفته می شود و همچنین با کمک گرفتن از یک یا دو دیواره سنگی و سیمانی شکل گرفته اند و سقف خانه نیز پیش آمدگی کوه است.
روبروی این این دهکده کوچک دره ای بزرگ قرار گرفته است.
از قدمت دقیق سکونت این خانواده در این محل اطلاع دقیقی در دست نیست اما به گفته محلی ها بیش از ۵۰ سال است که این افراد در این مکان زندگی می کنند و شغل آنها دامپروری است و به همین دلیل است که ساکنان این غار محل زندگی خود را تغییر نداده اند.
یکی از درخواست های این خانواده از مسئولان، برق است و علیرغم اینکه سیم های برق بر فراز این مکان عبور کرده است اما مسئولان اداره برق توجهی به درخواست های مکرر این خانواده نداشته اند.
یکی از فرزندان این خانواده ساکن در غار (اشکفت) “مه ملاری” دانشجوی رشته مکانیک است و فرزندان دیگر نیز در مدرسه رودخانه سادات در ۳ کیلومتری این محل تحصیل می کنند.
زندگی این خانواده در دل کوه در کنار زیبایی های طبیعت منطقه محیط چشم نوازی را برای گردشگران و مسافران به همراه آورده است.
2 (2)
2 (5)
2 (3)
2 (8)
2 (7)
2 (4)
2 (6)
گفتنی است؛ روستای تاریخی و زیبای سادات امامزاده علی (ع) در حدود ۹۰ کیلومتری شهر یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد واقع شده است.
ر گوشه و کنار ایران































بیانیه ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت شانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی زنجیره ای و گرامیداشت یاد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده

بیانیه ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت شانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی زنجیره ای و گرامیداشت یاد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده


مردم ایران !
شانزده سال پیش ، در آذرماه سال 1377 جنایتی سازمان یافته و هولناک در کشور  ما رخ داد که طی آن چندین انسان آزاده و روشنفکر به  وحشیانه ترین شیوه به قتل رسیدند. شماری از اعضای کانون نویسندگان ایران، ازجمله محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، در میان جان باخته گان بودند. قربانیان آن جنایت ددمنشانه گناهی جز دفاع از حقوق مردم و بیان عقاید خود نداشتند . آمران و عاملان آن جنایت اما تاریک اندیشانی بودند که حقوق مردم و آزادی اندیشه و بیان در قاموس شان معنایی نداشت. چنانکه چندی بعد روشن شد، آن ها با تکیه بر قدرت سیاسی، قصد امحای فیزیکی مخالفان عقیدتی و سیاسی خود را درابعادی بسیار گسترده تر از آنچه رخ داد داشتند. دریغا که پرونده ی قتل های سیاسی زنجیره ای هیچگاه به روشنی در برابر مردم گشوده نشد تا همگان دریابند که وقوع چنین فجایعی، ریشه در کدام تفکر و کدام محافل قدرت دارد.
یاران همقلم ما، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، نویسندگانی توانا و آزاد اندیش بودند که بخشی عمده  از زندگی کوتاه و پربار خود را در راه مبارزه با جهل و استبداد سپری کردند و سرانجام جان گرامی خود را در راه دفاع از آزادی اندیشه و بیان از دست دادند. میراث آن ها برای ما، علاوه بر ده ها اثر گرانقدر در زمینه ی شعر، ترجمه، پژوهش و مقالات انتقادی و روشنگرانه، بار امانتی است که بر دوش ما نهاده اند؛ بار امانتی که در کوتاه ترین کلام همانا دفاع از آزادی اندیشه و بیان، بی هیچ حصر و استثنا است.
کانون نویسندگان ایران، همچون سالیان گذشته،  از خواست برحق ِ خانواده های قربانیان قتل های سیاسی زنجیره ای مبنی بر محاکمه ی علنی آمران و عاملان این جنایت حمایت می کند. ما خواستار تامین امنیت، آزادی های مدنی و حقوق شهروندی برای همگان، لغو سانسور، آزادی مطبوعات و رسانه ها و آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
در شانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی زنجیره ای، روز جمعه 14 آذرماه، ساعت 3  بعد از ظهر، بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده واقع در گورستان امامزاده طاهر، گرد هم می آییم و یاد  آنان را گرامی می داریم.
 کانون نویسندگان ایران -  11 آذر 1393

صدایی بیست ساله از میان شکنجه‌گاه‌های ولی فقیه: رنجنامه زندانی سیاسی عثمان مصطفی‌پور به احمد شهید

صدایی بیست ساله از میان شکنجه‌گاه‌های ولی فقیه: رنجنامه زندانی سیاسی عثمان مصطفی‌پور به احمد شهید

رنجنامه زندانی سیاسی عثمان مصطفی‌پور که برای ارسال به احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران نوشته شده است. این زندانی بیش از 20 سال است در شکنجه‌گاه‌ها و زندان‌های ولی فقیه علی خامنه‌ای به سر برده است و هر بار علی‌رغم بودن در زندان علیه وی پرونده‌سازی شده و محکوم شد. متن نامه‌ی تکان‌دهنده این زندانی سیاسی در پی می‌آید.

بسمه تعالی
اینجانب عثمان مصطفی‌پور فرزند حسین، اهل روستای کاسه‌گران منطقه پیرانشهر، در تاریخ 23تیرماه 1370، به همراه 3 تن دیگر از رفقایم در دره آسن‌گران ترگور ارومیه دستگیر شدیم.دو تن دیگر از رفقایم به نام‌های حسین سیت وت و محمد صالح شاهینی در همان محل به ضرب گلوله نیروهای سپاه پاسداران شهید شدند.
سه تن اسیر دیگر به نام‌های ملا جاسم دلنشین و ایوب جهانگیری به ترتیب در سال‌های 1371 و1372 در زندان مرکزی ارومیه اعدام شده و کسی تاکنون از نحوه‌ی اعدام و محل دفنشان خبر ندارد و دیگری میرزا محمد قاسمی بعد از تحمل 8 سال حبس از زندان آزاد شد.
اینجانب از لحظه دستگیری به مدت 6 ماه در سلول‌های انفرادی سپاه پاسداران و اداره اطلاعات تحت شدیدترین شکنجه‌ها توهین، آزار، اذیت جسمی و روحی قرار داشتم.
حالا بعد از گذشت بیست سال از آن روزها خودم تعجب می‌کنم که چطور از زیر این همه ضرب و شتم و فشار زنده بیرون آمدم، در طول این شش ماه غیر از بازجو و شکنجه‌گر هیچ انسانی را ندیدم و هیچ‌کس حتی خانواده‌ام از وضعیت و سرنوشتم اطلاع نداشتند.
در 18دی‌ماه 1370 مرا تحویل انفرادی زندان مرکزی ارومیه دادند، همان‌جا برای اولین بار پس از شش ماه دوستانم را ملاقات کردم. یک ماه در سلول انفرادی زندان بودم که برای اولین بار خانواده‌ام را ملاقات کردم. در پنجم بهمن‌ماه همان سال به اتفاق ملا جاسم و ایوب هر سه به اعدام محکوم شدیم؛ با وجود اینکه خانواده‌ام برایم وکیل گرفته بودند به وکیلم اجازه حضور در دادگاه داده نشد و برایم وکیل دولتی تعیین گردید.
سه روز بعد از به اصطلاح دادگاهی مرا صدا زده و حکم اعدامم را ابلاغ کردند و همان‌جا نسبت به آن اعتراض کردم ولی دوستانم را چند ماه دیگر به اطلاعات بردند و بعد از چند ماه حکم آنها ابلاغ شد. دو سال تمام در سلول انفرادی زندان که به آن قرنطینه می‌گویند، تحمل شکنجه و توهین نمودم.
تابستان سال 1371 اعدام ملا جاسم اجرا شد و سال 1372 ایوب را اعدام کردند و پس از آن مرا صدا زده و گفتند که حکم اعدامت نقض شده و بلافاصله به زندان تبریز منتقل گشتم. از سال1372 تا سال 1374، در بند سیاسی زندان تبریز بودم به غیر از من همه از بچه‌های کومله، فدائیان خلق، مجاهدین و توده‌ای‌ها بودند، برایم بسیار جالب بود بعد از دو سال زندگی در وحشت بازجویی و شکنجه و سلول انفرادی در چنین جمع پاکی حضور می‌یافتم. فراموش نمی‌کنم که یک بار به خاطر انفجار در حرم امام رضا سر همه ما را تراشیدند و برای سه ماه علاوه بر ممنوع‌الملاقات بودن از رفتن به هواخوری و حمام محروم شدیم. چه زندگی وحشتناکی بود.در طول این سه ماه تمام بچه‌ها به قارچ و بیماری‌های دیگر پوستی مبتلا شدند. از جوندگان و کک و شپش هم که دیگر نباید پرسید...
سال1374 دوباره مرا به زندان ارومیه آوردند. بی خبر از همه چیز و همه جا در آنجا به دادگاه برده و بدون هیچ دلیلی برای من پرونده‌ای دال بر قاتل بودن من تنظیم کرده بودند. من هم که تا آن لحظه از این اتهام تازه بی‌خبر بودم، در حضور قاضی اظهار بی اطلاعی کردم و تا سال 1379 در گیرودار این پرونده بودم و سال 1379 به من ابلاغ شد که به خاطر شرکت در قتل به ده سال زندان محکوم شده‌ام. داد و بیدادم به جایی نرسید. چند ماه بعد از ابلاغ این حکم، دلخوش از اینکه یک سال دیگر آزاد می‌شوم و نُه سال زندان کشیده بودم.باز هم بی‌خبر از همه جا، مرا به دادگاه انقلاب بردند و به خاطر عضویت در حزب دمکرات، به 15 سال زندان محکوم کردند. بعد از نُه سال رنج و زجر زندان و دو سال و چند ماه انفرادی و قرنطینه چنین می‌نمود که داستان دادگاهی‌هایم به پایان می‌رسید، دادگاهی که هیچ‌گاه وکیلی نداشتم و هیچ‌گاه نتوانستم از خودم دفاع کنم. تمام مدارک آن ورقه کاغذهایی بود که در بازجویی و در زیر مشت و لگد و سیم‌های کابل یکی از بازجوها انگشتم را می‌گرفت و بر آنها مهر می‌زد.
حتی نتیجه این دادگاهی‌ها و محکوم شدن‌ها، هیچ‌گاه ورقه‌ای از کاغذ که دال بر محکومیتم باشد، دادنامه‌ای و یا هر سند دیگری را ندیدم و دریافت نکردم. هر آنچه را که بر من تحمیل کردند و بدان محکوم شدن شفاهی بود که ماموری از زندان یا اطلاعات می‌آمد و آن را می‌گفت و می‌رفت.
اکنون در حین نوشتن این نامه آذرماه 1390، بعد از تحمل 20 سال و 4 ماه زندان هیچ‌گاه مرخصی نرفتم. در همین زندان مادرم یک برادر و یک خواهرم را از دست دادم، حتی برای مراسم ختم این عزیزانم هم برخلاف آیین‌نامه داخلی زندان که می‌بایست تحت‌الحفظ مرا بر سر جنازه عزیزانم می‌برند، این کار را هم نکردند و هنوز هم پایان حبس و تاریخ خاتمه حبسم را رسما و کتبا به من ابلاغ نکرده‌اند.
اکنون از بازرس ویژه حقوق بشر سازمان ملل، دیدبان حقوق بشر و مجامع جهانی و ملی حقوق انسان و همه انسان‌های آزاد و آزادی‌خواه و وجدان‌های بیدار در سراسر ایران و جهان، درخواست دارم که نه اینکه فقط برای آزادی من کاری بکنند که با تحقیق پیرامون روند دادگاهی و تباه شدن بیست سال از عمر و جوانی‌ام در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران، اجازه ندهند که جوانان دیگر از این سرزمین چنین عمر و جوانی خود را براساس ادعا و ادله‌ی بی‌اساس تباه شود.
آن چه که ذکر کردم یکی از هزار و قطره‌ای از دریای مصیبت‌هایی است که من در این سلول‌ها و زندان‌ها کشیده‌اند، هرچند ممکن است که دوباره به خاطر نوشتن این نامه، گرفتار انفرادی و بازجویی شوم؛ ولی همین برایم بس است که گوشه‌ای اندک از ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که بر من و دیگر زندانیان رژیم جمهوری اسلامی گذشته و می‌گذرد را به گوش شما و مردمم برسانم.

با درود عثمان مصطفی‌پور
زندان مرکزی ارومیه

رونوشت به:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور ایران
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین‌الملل​
 

سخنان شجاعانه ی نرگس محمدی بر مزار ستار بهشتی در دومین سالگ

محمد ملکی در نمایشگاه محمد نوری‌زاد: داعش باید در مقابل جمهوری اسلامی لنگ بیندازد

تقاطع: روز پایانی نمایشگاه نقاشی محمد نوری زاد روز سخنرانی‌های پرشور شماری از چهره‌های سیاسی مخالف حکومت ایران بود. پیش‌تر سخنان تاثیرگذار عباس...

Votre commentaire...
تقاطع: روز پایانی نمایشگاه نقاشی محمد نوری زاد روز سخنرانی‌های پرشور شماری از چهره‌های سیاسی مخالف حکومت ایران بود. پیش‌تر سخنان تاثیرگذار عب

سخنرانی شور انگیز امیرانتظام در نمایشگاه محمد نوری‌زاد


سخنانی از عبارس امیر انتظام که بوی امید، ایستادگی و دادخواهی می دهد. آیا با این وجود می توان به آینده نا امید بود؟ عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت مهدی بازرگان .