چرا در زندان های ایران اعتصاب غذا به امری روزمره تبدیل شده است؟ - منصوره بهکیش
<
>زندانیان سیاسی که برای بهبود شرایط جامعه به زندان می افتند، رسالت خود را انجام داده اند و بر ما فعالان سیاسی- اجتماعی و حقوق بشری است که با حمایت از آن ها نگذاریم شرایط شان از این که هست بدتر شود و خود را بی یار و پشتیبان حس کنند.
الف- سازمان زندان ها به جای رسیدگی به نیازهای اولیه و انسانی زندانیان و خانواده های آن ها، با تحقیر و تهدید و آزار زندانیان و خانواده ها و روش های تنبیهی شدیدتر، شرایط حبس را هر روز دشوارتر می کند و چاره ای جز اعتصاب غدا برای زندانی باقی نمی گذارد.
ب- سازمانی مستقل از حکومت و حمایتی از زندانیان برای رسیدگی به شکایات و تطبیق برخوردهای بدون چارچوب زندان بان ها و بازجویان با آن چه حتی در قوانین موجود ما تعریف شده است، وجود ندارد.
ج- گروه های مردم نهاد یا حمایت های جمعی مردمی از زندانیان و خواست های به حق شان در سطح جامعه بسیار ضعیف است.
د- قوانین ما بر مبنای تبعیض و بی عدالتی و آزادی ستیزی و پنهان کاری بنا شده است و لازم است که قوانین بر مبنای رعایت کامل حقوق بشر تغییر کند و شفاف شود.
زندانیان سیاسی که برای بهبود شرایط جامعه به زندان می افتند، رسالت خود را انجام داده اند و بر ما فعالان سیاسی- اجتماعی و حقوق بشری است که با حمایت از آن ها نگذاریم شرایط شان از این که هست بدتر شود و خود را بی یار و پشتیبان حس کنند. آن ها خانه و زندگی و کار و خانواده را به خاطر زندگی بهتر ما و جامعه رها می کنند و زندان و حتی مرگ را هم پذیرا می شوند. خانواده های آن ها نیز همراه زندانی، درگیر مشکلات فراوان شده و آرام و قرارشان از آن ها گرفته می شود.
آیا به حق است که این فشارها به تنهایی بر دوش زندانی و خانواده زندانی باشد؟
آیا وظیفه و مسوولیت ما فعالان سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری نیست که کمک حال زندانی و خانواده اش باشیم و نگذاریم که این بار را به تنهایی بر دوش کشند؟
آیا وظیفه و مسوولیت ما نیست که حتی در شرایط موجود، از حکومت بخواهیم که شرایط زندان ها را با قوانین حقوق بشر تعریف شده در سطح بین المللی مطابقت دهد؟
آیا وظیفه و مسوولیت ما نیست که به دنبال تغییر قوانین و رویه های ناعادلانه باشیم؟
آیا سکوت مایی که خود را فعال سیاسی، اجتماعی یا حقوق بشری می دانیم، منجر به تداوم بیدادگری و ادامه روند بی عدالتی نمی شود؟
کمک حال زندانی و خانواده اش بودن نیز تنها این نیست که از نظر مالی یا روحی آن ها را یاری کنیم، این کمترین کاری است که می شود انجام داد که گاهی نیز برای تسکین خودمان یا نمایش این کار را انجام می دهیم، ولی بر ماست که با اقدامی فراگیر و اجتماعی برای بهبود شرایط زندان و زندانی و خانواده اش و چرایی بگیر و ببندها و اعدام ها و تغییر قوانین و رویه های ناعادلانه تلاش کنیم. مسوولان حکومتی به هر شکلی که بتوانند می خواهند با ایجاد رعب و وحشت جامعه را به رخوت بکشانند و زندانیان سیاسی و خانواده های شان را آن قدر آزار دهند که فعالان اجتماعی دست از مبارزه بشویند و از کرده خود پشیمان و به فردی بی تفاوت تبدیل شوند.
مسوولیت ما در برابر جامعه چیست؟
وقتی در سازمان زندان های ایران هیچ رویه تعریف شده ای برای برخورد با زندانیان وجود ندارد و وضعیت به گونه ای است که هر یک از مسوولان زندان می توانند با روش خود به زندانی و خانواده اش توهین کنند و زندانیان و خانواده ها نیز به راحتی نمی توانند از مسوولان شکایت کنند و پاسخی بگیرند، زندانیان سیاسی نیز مجبور می شوند که با اعتصاب غذا، برای به دست آوردن کمترین حق خود و خانواده شان بکوشند و بی عملی و سکوت ما نیز زندانیان را بیشتر به این سمت سوق می دهد.
ولی، آیا مناسب است که از اعتصاب غذا در هر زمان و هر شرایطی استفاده کنیم؟
قطعا اعتصاب غذا وسیله ای اعتراضی در دست زندانیان است که از حقی مضاعف محروم شده اند، این اعتراض حق اوست ولی مناسب تر است که در آخرین مرحله اعتراض یک زندانی صورت گیرد. اگر زندانی برای هر فشاری از طرف حکومت، اقدام به اعتصاب غذا کند، این حرکت اعتراضی که حق انکار ناپذیر زندانی است، اثرگذاری خود را از دست می دهد و توان زندانی نیز برای ادامه پیگیرانه مبارزه کاهش می یابد.
رسالت فعالان سیاسی، اجتماعی، حقوق بشری و هم چنین نهادهای حقوق بشری بین المللی چیست؟ من به عنوان یک خانواده آسیب دیده، این شرایط را با پوست و گوشت و استخوان ام درک می کنم. زمانی که عزیزان ما در زندان بودند و هیچ کسی کمک حال ما نبود و همه این فشارها به زندانیان و خانواده ها را به تنهایی بر دوش می کشیدیم و هیچ فریاد رسی نیز نبود. حال شرایط تفاوت کرده است و صدای زندانی و خانواده اش به دنبا می رسد و حداقل در فضای مجازی به این بی عدالتی ها اعتراض و در مورد آن افشاگری می شود، ولی این کافی نیست. زندانی و خانواده اش تحت فشار شدید هستند و باید به دنبال راه کاری عملی برای بهبود شرایط آن ها بود تا از حق و حقوق یک انسان برخوردار باشند. یک زندانی حتی اگر مجرم باشد، به عنوان یک انسان حق زندگی و دادرسی عادلانه دارد و ما نباید بگذاریم که برای تنبیه زندانی یا خانواده اش، آن ها را دو چندان تحت فشار قرار دهند.
وظیفه ما فعالان سیاسی- اجتماعی و حقوق بشری است که به حکومت فشار بیاوریم و نگذاریم که برای تحت فشار قرار دادن زندانی، شرایط زندان و زندگی را بر او و خانواده اش تنگ تر کنند. باید کاری کنیم که زندانی از حداقل حقوق خود به عنوان یک انسان بهره مند باشد و خانواده اش نیز مجبور نباشد که برای یک درخواست ساده، مانند ملاقات که حق اولیه اش است، روزها و ساعت ها خانه و کار و بچه ها را رها کند و کلی هزینه نیز به او تحمیل شود و از این زندان به آن زندان یا از این اداره به آن اداره وقت بگذراند و بارها نیز تحقیر و تهدید شود تا شاید بتواند مسوولی را ببیند و مشکل موردی خود را به طور موقت حل کند. این شیوه پیگیری بسیار فرسایشی است و زندانی و خانواده اش را از پا می اندازد و حکومت به عمد این گونه عمل می کند و بر ماست که برای برون رفت از این شرایط طاقت فرسا راهکاری عملی و جمعی و انسانی بیابیم.
این نوشتار بیشتر در مورد زندانیانی است که خانواده ها کمابیش از وضعیت زندانی خود باخبرند، متاسفانه وضعیت زندان ها در ایران آنقدر اسفناک است که بسیاری از زندانیان گمنانم در شرایطی به مراتب بدتر قرار دارند و هیچ کسی از شرایط آن ها و محل نگهداری شان اطلاعی ندارد و خانواده های آن ها نیز توان افشاگری ندارند. هم اکنون نیز در آستانه هیجدم تیرماه ١٣٧٨ هستیم و می دانیم تعدادی از خانواده ها پس از سال ها پیگیری، هنوز پاسخی از وضعیت زندانی ناپدید شده خود دریافت نکرده اند.
چه باید کرد؟
چه باید کرد که ما مردم این درد مشترک را حس کنیم که اگر شرایط زندانی و خانواده اش بد است، ما که در بیرون هستیم نیز باید جمعی اعتراض کنیم؛ اگر به زندانیان حمله می شود، ما نیز باید همراه خانواده ها اعتراض کنیم؛ اگر زندانیان را پشت سر هم دارند اعدام می کنند، ما نیز باید جمع شویم، تحصن کنیم، اعتصاب کنیم و نگذاریم شرایط به حدی بغرنج شود که زندانی مجبور شود دست به عملی بزند که باز شرایط اش از آن چه بوده است بدتر شود؛ خودکشی کند، لبش را بدوزد، اعتصاب غدای خشک کند یا خانواده اش مجبور باشد هر روز به تنهایی از این اداره به آن اداره، از این زندان به آن زندان، از این بیمارستان به آن بیمارستان، از این شهر به آن شهر بدود و عاقبت هم یا در راه کشته شود یا فرسوده و ... ادامه دارد.
هفدم تیرماه ١٣٩٣