mardi 27 août 2013

در جنگل آشنا و شرح و بسط کليد، دو سروده از هادی خرسندی

در جنگل آشنا و شرح و بسط کليد، دو سروده از هادی خرسندی

هادی خرسندی
...روباه که در مزرعه شد مصلحت‌انديش / با مرغ و خروسان بکند عشقی و حالی // تمساح که گويد سخن از نقش مدرنيسم / بگذشته ز عمرش صد و هشتاد و سه سالی // آهوی جوان می‌دود از ترس گلوله / آينده برايش همه خواب است و خيالی."
ويژه خبرنامه گويا
در جنگل آشنا
کفتار که شد صاحب جاهی و جلالی
بر شير ژيان هم ندهد هيچ مجالی
گرگی که زده با اخوی هاش به گله
جرأت نکند هيچ کس از او به سوالی
روباه که در مزرعه شد مصلحت انديش
با مرغ و خروسان بکند عشقی و حالی
تمساح که گويد سخن از نقش مدرنيسم
بگذشته ز عمرش صد و هشتاد و سه سالی
آهوی جوان ميدود از ترس گلوله
آينده برايش همه خواب است و خيالی
خرسی که چپو کرده نذورات عسل را
در خلقت او سير شدن امر محالی
دانی چه بود معنی تغيير به جنگل؟
تحويل مقام سگ زردی به شغالی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرح و بسط کليد
اين «قطعه» را تقديم ميکنم به حضور شما عموماَ و به استادم سيمين خانم بهبهانی خصوصاَ که توفير ادبی «قطعه» را با «دوبيتی» و قصيده و غزل برايم گفت که «قطعه» از دو بيت هست تا هزار بيت که يک ماجرا يا قصه را پيش ميبرد با قافيه بندی قصيده و غزل اما مصراع اول، همقافيه نيست و همين، خواننده را پيشاپيش نسبت به روند سروده، آگاه ميکند که بهتر و زودتر با آن کنار بيايد.(مثل گلی خوشبوی .....)
پس اين سروده تازه من، دو بيت هست اما دوبيتی نيست. مهم هم نيست!
***
گفت رهبر به گوش روحانی
که ز شرح کليد حظ کردم
تا تو سرگرم بسط آن بودی
بنده هم قفل را عوض کردم
ــــــــــــــــــــــــ

پاسخهای خواندنی مصدق در دادگاه کودتاچیان- بخش دوم




TehranMossaverMossadeghDadga22Aban32 safeAkhar

29 مرداد 1392- سایت انقلاب اسلامی: پس از کودتای 28 مرداد 1332 و برقراری استبداد وابسته و سانسور، در ایران روزنامه ها یا بسته شدند یا وادار به تغییر خط و مشی. پس از کودتا، نشریه تهران مصور وادار به نوشتن مطالبی در ضدیت با مصدق شد. مطلب زیر، نوشته ی تهران مصور 22 آبان 1332است که از کودتای 28 مرداد دفاع می کرد، اما از آنجا که ناچار به بازگویی حقایقی شده است آنرا برای اطلاع خوانندگان در سایت درج می کنیم.

تهران مصور 22 آبان 1332 

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 5
دادگاه عادی نیست
آنگاه توضیحاتی در اطراف وظایف دادستان داد و بعد گفت «همه دنیا منتظرند ببینند این دادگاه چه حکم میکند، این یک دادگاه عادی نیست. جریان این دادگاه و مذاکرات و تصمیمات آن در تاریخ ثبت می شود، ما که حریف را در همه جا شکست دادیم، در شورای امنیت او را مغلوب کردیم، در دیوان بین المللی محکوم نمودیم، شما باید بروید جنگ کنید ، بروید با دول زور گو جنگ کنید و حق ملت ایران را بگیرند، برای شما تا کنون چنین وضعی پیش نیامده، امروز که با دادن یک رای عادلانه می توانید خدمتی به مملکت بکنید، شایسته نیست که شانه از این خدمت خالی کنید. تمام دنیا می گویند این دولتی که با ما در همه جا مبارزه کرده و هر جا رفتیم، نتوانستیم آنرا شکست دهیم، حالا عواملی در مملکت پیدا شدند که مقاصد ما را انجام می دهند».
ما عامل بیگانه نیستیم
در این موقع، رئیس دادگاه سخن دکتر مصدق را قطع کرد و گفت:«آقا، ما اجازه نمی دهیم این صحبتها را بکنید. ما عامل بیگانه نیستیم. افسران شرفمندی که اینجا نشسته اند پیش از هر کس به وطنشان علاقمندند، من خواهش می کنم همانطوریکه ما احترام دکتری و شیخوخیت شما را می کنیم، و احترام خدمات گذشته شما را، اگر خدمتی کرده باشید، می کنیم، شما هم رعایت احترام متقابل را بکنید، تعصب وطن پرستی ما خیلی بیش از شما نسبت به مملکت است. اینجا مجلس روضه خوانی نیست». دکتر مصدق گفت:«این روضه خوانی را من هم در شورای امنیت هم کردم».
رئیس و مراوس
پس از تذکر رئیس دادگاه، دکتر مصدق مجددا به بیانات خود ادامه داد و راجع به عدم صلاحیت دادستان مطالبی گفت و در خاتمه اظهار داشت:«آقای سرتیپ آزموده، در آغاز تصدی کار تا این درجه پشت پا به قانون زده اند و نمی دانم که ثمره این کار چه خواهد بود، خداوند ما را از شرح این تیمسار محترم که نمی دانم راجع به ایشان چه عرض کنم، خلاص کند. این را هم عرض می کنم که ایشان حق نشستن در این دادگاه را ندارند زیرا من وزیر دفاع ملی و رئیس ایشان بودم و ایشان رئیس اداره مهندسی و مراوس من.
یک نفر یاغی
پس از پایان بیانات دکتر مصدق، سرتیپ آزموده مشغول صحبت شد و پس از ذکر مقدماتی گفت:«برای من ،جای بسی تاسف است. ایشان که خود را دکترای حقوق می داند، نه رعایت موازین قانونی را می کند و نه از اهانت به یک سرباز جانباز فروگذار می نماید...». بعد در اطراف اظهارات، دکتر مصدق بیاناتی ایراد کرد و سپس گفت:«این متهم از ساعت یک صبح روز 25 مرداد 1332 یاغی بوده، و من این ننگ را نداشته ام که در آن روز مراوس یک یاغی باشم. دادستان ارتش او را در آن چهار روز، وزیر دفاع ملی نمی دانند. او بین حرف من، حرف می زند و رعایت نزاکت را هم نمی کند ، او مرا بی سواد می خواند و حالا که دادستان هر قدر بی سواد باشد، این بنفع متهم است...». پس از توضیحات مفصل دادستان، دکتر مصدق گفت:«من به ایشان نگفته ام بی سواد هستید، فقط تذکر دادم که متهم (با کسر آ) غلت است و متهم با فتح آ صحیح است. مقصودم این بود که ایشان در جهل مرکب نمانند و اما در باره دادستانی ایشان، باید بگویم که خود ایشان موقع ایکه من وزیر دفاع ملی بودم، نامه ای به من نوشت و ضمن آن، متذکر شد که من فاقد تحصیلات قضایی هستم. آنگاه دکتر مصدق نامه ای را که سابقآ  سرتیپ آزموده برای دکتر مصدق نوشته بود، قرائت کرد. در این موقع مجدد، تذکر داد که اگر در باره صلاحیت دادگاه ایرادی دارید، بگویید.
دکتر مصدق گفت:«شما یک ساعت و نیم به دادستان وقت دادید، به من هم وقت بدهید تا صحبتم را بکنم. رئیس گفت، بفرمائید. دکتر مصدق گفت:«بنده مطالبم را مختصر می گویم زیرا شما می خواهید مختصر بگویم زیرا افسر اهل بحث نیست. افسر نمی خواهد بحث کند، می خواهد بگیرد، ببندد، بکشد، حوصله برای بحث ندارد. من هم مطیع هستم، اگر نباشم چه کنم...».
اگر دادستان کم لطف است
پس از آن در باره لایحه اختیارات و اظهارات دادستان توضیحاتی داد و آنگاه گفت «ما برای اصلاح وضع دادگاه های نظامی که مورد ایراد آقای سرتیپ آزموده است، قوانینی را از کشورهای اروپا گرفتیم. این کار را من اختراع نکردم، بلکه این کار اقتباس از قوانین خارجه است، آقای دادستان اگر زبان خارجی می دانند، بروند مطالعه کنند، ببینند که ما آنرا از خارجه گرفته ایم. ما هم گفتیم که قضات ارتش باید دارای این سه اصل باشند: 1- لیسانسیه باشند، 2- کسی نتواند آنها را تغییر دهد 3- حقوقشان کافی باشد- من که از کسی، یک شاهی نگرفنم، آن وقت، آقای دادستان می گوید که من بیت المال مملکت را به هدر دادم. اگر دادستان به من کم لطف است، من چه می توانم بکنم. بهر حال من نخست وزیر این مملکت بوده ام و باید در دیوان کشور محاکمه شوم.
آب می خواهم
در این موقع که دکتر مصدق که ایستاده بود، پایش لغزید و روی نیمکت افتاد. پس از آن، گفت:«آقای رئیس دادگاه، گلویم خشک شده، تشنه ام است، بگوئید به من آب بدهند، آقا، من تشنه ام، آب بدهید، ماه رمضان که نیست، بگوئید آب بدهند». در این موقع، سرلشکر میرجلالی نزد دکتر مصدق رفت و خواست به او آب نبات بدهد و دکتر مصدق گفت:«آقا، آب می خواهم، آب نبات چیست». به دستور رئیس دادگاه، آب آوردند، دکتر مصدق یک لیوان آب نوشید و پس از آن گفت « الحمدالله که از آب هم مضایقه کردند، کوفیان نشد».
محکومیت در راه مصالح مملکت
سپس به سخنان خود ادامه داد:«آقایان، من در دادگاه از خودم دفاع نمی کنم که تبرئه شوم، والا بخدا مقصودم این نیست، زیرا محکومیت در راه مصالح مملکت افتخار است، اگر در این راه، کشته هم بشوم، چه سعادتی از این بالاتر. اگر در زندان مرا از بین ببرند، همه می فهمند که دست چه اشخاص و چه سیاستها در این کار بوده است، در صورتیکه خارج از زندان، هیچکس نمی فهمد، چطور، و چه شخصی مرا از بین برد. پس دفاع من از دو نظر است، یکی آنکه یک عده از رجال مملکت را بجای آنکه تشویق شوند، آنها را حبس کرده اند، دیگر آنکه با چه لطائف الحیل نهضت ملی ایران را که چندین سال ملت ایران و من در راه آن، رنج کشیده ایم، می خواهند از بین ببرند و باز وطن عزیز ما را گرفتار دولتهای استعماری کنند ...
نقشه کودتا
در اتهامی که به من نسبت داده اند، باید این نکته روشن شود که آیا کودتائی واقع شده یا نه؟ اگر کودتا نبوده، چرا دست خطی که تاریخ صدور آن، روز 22 مرداد است، آن را یک ساعت بعد از نیمه شب 25 مرداد به من داده اند؟ آیا غیر از اینست که در آن وقت شب، می خواستند با قوای انتظامی سازش کنند و کار کودتا را به پایان رسانند. دیگر آنکه چرا قبل از دستگیری من، وزیر خارجه، وزیر راه و مهندسی، زیرک زاده را در شمیران دستگیر کردند و به سعدآباد و در آنجا توقیف کردند؟ بعلاوه، چرا سیم های ستاد ارتش را قطع کردند و تلفن خانه بازار را اشغال نمودند؟ اگر اینها نقشه کودتا نیست، پس برای کودتا چه باید کرد؟ دادن دستخط شاه که این کارها را نمی خواهد، یک ساعت بعد از نیم شب، با چهار تا تانک و چند کامیون سرباز مسلح آمدند که دست خط شاه را من بدهند.
کودتا کدام است
دادن دستخط که این همه مسلسل نمی خواهد، بعلاوه آنرا یک ساعت بعد از نیمه شب، نمی آورند، اگر اینها کودتا نیست، پس آقای سرتیپ آزموده، اینها چیست. ما تا شب 25 مرداد مرتکب چه گناهی شده بودیم. من که تا شب 25 مرداد، یک نخست وزیر به تمام معنی، مطیع و فرمانبردار بودم. آقای دادستان فرانبُردار (بضم ب) صحیح است نه فرمانبَردار (به فتح ب). بر فرض که می خواستند مرا عزل کنند، بسیار خوب، روز کفیل وزارت دربار میآمد و دستخط را می آورد، اگر من قبول می کردم که هیچ، اگر قبول نمی کردم، آنوقت، هر کار که می خواستند، می کردند. آخر، این چه کاری بود که در آن آخر شب کردند، آقای سرلشکر مقبلی، آیا این کار من خلاف بود؟ بسیار خوب، من نمی خواهم شما تصدیق کنید که مسئول واقع شوید، ولی همین سکوت شما، خودش کافیست. اگر یک نظامی آن وقت شب بیآید و کارها را بکند و بعد سیبیلش را بتابد و بگوید من نظامی هستم، این که کار نمی شود. آن وقت هم آقای سرتیپ آزموده هم، آنها را تعقیب نکردند. آقای سرتیپ آزموده، چرا آنها را تعقیب نکردید. حالا بعد از این کارها، تازه خلعت هم می گیرند، والله، یک کلمه از این حرفهایی را که گفتم، کسی نمی تواند بگوید صحیح نیست.
اصل 46 قانون اساسی
دیگر آنکه باید معلوم شود آیا پادشاه حق عزل نخست وزیرش را دارد؟ به اصل 46 قانون اساسی، توجه کنید. طبق آن اصل، من نخست وزیر قانونی هستم. اگر پادشاه هر وقت وزیری را عزل یا نصب کند، دیگر مشروطیت معنی و مفهومی ندارد. زیرا این کاریست که در زمان استبداد سلاطین مستبد می کردند و حتی وزرا را لای جرز می گذاشتند. اما حالا مشروطه است. اگر حالا هم همان کارهای زمان استبداد را بکنند، پس اکنون دیگر مشروطه ای در کار نیست. در قانون اساسی می گوید پادشاه از مسئولیت مبرا است. باز در قانون اساسی می گویند وزرا مسئول مجلس هستند، ولی اگر آمدیم شاه در کارها دخالت کرد، مسئول هم باید باشد و باید مورد پرسش و مواخذه قرار گیرد و حال آنکه، پادشاه مسئول نیست و نباید مواخذه بشود تا اینکه همیشه بماند. پس شاه نمی تواند وزیری را معزول کند. به همین جهت است که گفتند پادشاه باید سلطنت کند، نه حکومت. خوب، محمد علی شاه در کارها دخالت می کرد، او را بیرون کردند، بنابر این وزرا مسئول مجلس هستند که هر وقت عملی بر خلاف قانون کردند، مجلس از آنها، مواخذه کند و دولت را ساقط نماید.
اصالت دستخط
در 22 مرداد که حکم صادر شده و در 25 مرداد که دستخط ابلاغ شده، مجلس وجود داشت. بنابراین در آن تاریخ دولت اینجانب قانونی بوده و اگر دولت کار خلافی کرده، باید در دیوان کشور محاکمه شود. پس من نخست وزیر قانونی هستم، دستخط هم از دو نظر اصالت نداشت. علت آنرا حالا می گویم. این دستخط را که با تانک و جلا و جبروت آورده اند، به من دادند، آن را در صندوق آهنی گذاشتم ولی این صندوق آهنی را بردند. به خدای متعال، هیچ کسی نمی توانست این صندوق را باز کند. این صندوق یک خروار و پنجاه من وزن داشت. کار روسیه قدیم بود. هشت حمال آن را حمل می کردند. این صندوق با این وزن را آمدند و بردند. به هر حال دستخط شاه، اول صعه شده و بعد متن آنرا نوشته اند. خوب، معلوم بود که نویسنده سعی کرده است مطالب را گشاد گشاد بنویسد تا آنرا به صعه شاهانه برساند. این چیزی بود که من در فرمان دیدم. این موضوعی است که شما رئیس دادگاه باید به آن توجه کنید.
شاه به من گفت
دیگر آنکه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به من فرموده بودند اگر روزی برسد که بخواهند بر خلاف مصالح مملکت شما را از کار برکنار کنند، من این کار را نمی کنم. این دو موضوع مرا نسبت به اصالت دستخط مشکوک کرد.
از اینها گذشته، من تا 20 دی ماه 1332 که مدتی هم به موعد آن باقی است، دارای اختیارات قانونی هستم. این اختیارات را به دکتر مصدقی که نخست وزیر است، داده اند.
من باید آزاد شوم
«حالا فرض می کنیم این اختیارات را به دکتر مصدق خواه نخست وزیر باشد، یا نباشد، داده بودند. باز من وظیفه داشتم که به تنظیم و اصلاح قوانین بپردازم و حال آنکه، مرا زندانی کردند و نگذاشتند به وظیفه قانونی خود، اقدام کنم. پس آن کسانی که مرا زندانی کردند و مرا از وظیفه ای که طبق لایحه اختیارات داشتم، باز داشتند، باید طبق ماده 122 قانون مجازات عمومی تعقیب شوند و من بلا تحمل آزاد شوم.»
روی جلد و پشت جلد
در این هفته محاکمه تاریخی دکتر مصدق در راس کلیه مسائل سیاسی داخلی قرار داشت و همه محافل در باره این محاکمه مهم که تا کنون در ایران سابقه نداشته است، بحث می کردند. عکس روی جلد دکتر مصدق را در دادگاه نظامی سلطنت آباد در حالیکه به سرنوشت خود میاندیشد و عکسهای پشت جلد نیز او را هنگام ایراد  دفاعیه خود در حالات مختلف نشان می دهد.

پاسخهای خواندنی مصدق در دادگاه کودتاچیان- تهران مصور 22 آبان 1332 - بخش اول


TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 128 مرداد 1392- سایت انقلاب اسلامی: پس از کودتای 28 مرداد 1332 و برقراری استبداد وابسته و سانسور، در ایران روزنامه ها یا بسته شدند یا وادار به تغییر خط و مشی. پس از کودتا، نشریه تهران مصور وادار به نوشتن مطالبی در ضدیت با مصدق شد. مطلب زیر، نوشته ی تهران مصور 22 آبان 1332است که از کودتای 28 مرداد دفاع می کرد، اما از آنجا که ناچار به بازگویی حقایقی شده است آنرا برای اطلاع خوانندگان در سایت درج می کنیم.

تهران مصور جمعه 22 آبان 1332- شماره 535- چند صحنه از محاکمه تاریخی دکتر مصدق در تالار آئینه سلطنت آباد

مراقبت مامورین انتظامی

بعد از ظهر روز یکشنبه، بزرگترین محاکمه تاریخی که از بدو مشروطیت ایران تا کنون سابقه نداشته، در تالار آئینه سلطنت آباد آغاز گشت. قبل از شروع محاکمه، از طرف مقامات انتظامی پیش بینی های زیادی برای حفظ انتظامات در محوطه سلطنت آباد بعمل آمد. بطوریکه در فاصله چهارصد متری سلطنت آباد ، عده ای سر باز مسلح آمد و رفت عابرین و اتومبیل ها را کنترل می کردند و در فاصله 200 متری، دو تانک و تعدادی سرباز با مسلسل های سبک مراقب اوضاع بودند. در جلو در ورودی باغ سلطنت آباد نیز، عده ای سرباز و دژبانی ایستاده و کارتهای ورودی را بازرسی می کردند.

سه بار کنترل
در داخل باغ نیز، عده ای از مامورین انتظامی صف کشیده و در انتهای باغ، یک دسته گارد احترام با طبل و شیپور ایستاده بودند. در این محل نیز، کارتهای ورودی خبرنگاران و تماشاچیان مورد بازرسی قرار می گرفت و اسامی آنها توسط چند نفر ثبت می گردید. در باغ دوم هم، دو ردیف سرباز مسلح در دو طرف خیابان صف کشیده بودند. در اینجا برای سومین بار، کارتهای خبرنگاران مورد بازرسی قرار می گرفت.

در تالار آئینه
تالار آئینه سلطنت آباد، که یکی از یادگارهای دوران ناصر دین شاه است، ده در دارد که هشت تای آن شیشه ای و سمت شمال و جنوبی قرار دارد. و دو در دیگر در جانب شرق و غرب تالار است. سقف تالار آئینه، از شصت و سه تابلوی زیبا که مناظری از مجلس بزم شاهان قاجار را نشان می دهند، درست شده، و توجه عموم خبرنگاران خارجی را جلب کرده است. در بالای تالار آئینه میز رئیس و اعضای دادگاه قرار دارد و بالای سر رئیس دادگاه، پرچم سه رنگ ایران، و کمی بالاتر از آن، عکس از شاهنشاه دیده می شود. سمت چپ دادگاه، جایگاه دادستان و سمت راست آن، جایگاه منشی ها قرار دارد. متهمین و وکلای مدافع آنها نیز در اولین ردیف، روی نیمکتهای چوبی زرد رنگ می نشینند و خبرنگاران داخلی و خارجی و تماشاچیان پشت سر متهمین روی صندلی های چوبی قرار می گیرند.

از همه جهان
در نخستین روز محاکمه دکتر مصدق، یک سوم کسانی که در جایگاه تماشاچیان قرار داشتند، خبرنگاران و عکاسان و فیلم برداران خارجی بودند. روزنامه ها و خبرگزاریها و رادیو های جهان، عده زیادی خبرنگار و عکاس برای حضور در این محاکمه تاریخی، فرستاده بودند. اینک برای آنکه خوانندگان بدانند محافل خارجی تا چه اندازه ای برای این محاکمه سیاسی اهمیت قائل هستند، تعداد خبرنگارانی که به ایران فرستاده اند، شرح می دهیم.

تعداد خبرنگاران
خبرگزاری فرانسه سه نفر، آسوشیتد پرس، دو خبرنگار با یک عکاس، یونایته پرس، دو خبرنگار و یک فیلم بردار، خبرگزاری رویتر، یک نفر، خبرگزاری تاس، یک نفر، رادیو پاریس، یک نفر، رادیو رم، یک نفر، پاری ماچ، یک مخبر و یک عکاس، تایمز لندن، یک نفر، دیلی اکسپرس، یک خبرنگار، ساندی تایمز، یک خبرنگار، دیلی تلگراف، یک نفر، نیوز کرونیکل، یک نفر، مطبوعات استرالیا، یک خبرنگار زن، «تاکس اشپیگل» آلمان، یک نفر، «کولینش روناشاو» آلمان، یک نفر، نیو ایلوسته هامبورگ، یک خبرنگار، آژانس «آن پ آن» یک نفر، نیو یورک تایمز، یک خبرنگار، شیکاگو تریبون، یک نفر، مجله لایف، دو خبرنگار و یک عکاس، «ناشیونال برود، کاستینگ تلویزیون» یک فیلم بردار، مجله تایم، یک نفر، «کلمبیابرود - کاستینگ تلویزیون» یک فیلم بردار و اینترناشیونال سرویس، یک نفر، بلاک استار، یک عکاس.

 TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 2

خبرنگاران معروف
در میان خبرنگاران و عکاسان و فیلم برداران خارجی، روزنامه نویسان مشهوری مانند «جیمز بل» خبرنگار، گاستون فرونیه، خبرنگار خبرگزاری فرانسه، «کولین رید»، خبرنگار دیلی تلگراف، خبرنگار آژانس تاس، «مایکل دسکامپس» عکاس پاری ماچ، «کیوپوپ» خبرنگار شیکاگو تریبون، «ارتور کوک» خبرنگار دیلی اکسپرس که معروفیت جهانی دارند، دیده می شوند.

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 4
مصدق وارد شد
ساعت دو و پنجاه دقیقه بعد از ظهر یکشنبه بود که سرتیپ ریاحی، در حالی که کت و شلوار مشکی به تن داشت و کراوات قرمزی بسته بود، در میان چهار تن وکلای مدافع خود، وارد تالار دادگاه گردید. بلافاصله، عکاسان و فیلم برداران مشغول عکس برداری از او شدند. هفت دقیقه بعد، رئیس و اعضای دادگاه وارد تالار جلسه گردیدند و حاضرین بپا خاستند. خبرنگاران و عکاسان از نیامدن دکتر مصدق، دچار تعجب شده بودند، ولی این تعجب چندان طولی نکشید، زیرا سه دقیقه بعد در غربی تالار گشوده شد و دکتر مصدق در حالی که قیافه اش سخت خسته و فرسوده بنظر می رسید و از فرط ضعف هر دم به چپ و راست متمایل می شد، وارد دادگاه گردید.
 TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 3

ارتباط اعضاء بدن
گاستون فورنیه، خبرنگار خبرگزاری فرانسه که محو تماشای دکتر مصدق، سیاستمدار 73 ساله ایران بود، ضمن خبری که همان روز به پاریس مخابره کرد، چنین نوشت:«دکتر مصدق وقتی وارد تالار دادگاه شد، چنان به چپ و راست متمایل می کشید که گویا هیچیک از اعضاء بدنش در اختیار او نیستند و با هم ارتباط و اتصالی ندارند». عکس برداری و فیلم برداری از دکتر مصدق مدت پنج دقیقه ادامه داشت و با آنکه زنگ رئیس چند بار به صدا در آمد، معهذا عکاسان همچنان به کار خود مشغول بودند و دکتر مصدق در جلوی میز متهمین، نزدیک بود به زمین بیفتد، ولی دو نفر زیر بازویش را گرفتند و روی نیمکت نشاندند.

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 11
نخست وزیر قانونی
پس از آنکه رسمیت جلسه اعلام شد، منشی دادگاه اسم و شغل او را پرسید. گفت:«دکتر محمد مصدق، نخست وزیر قانونی». وقتی منشی دادگاه دو مرتبه شغل او را سئوال کرد، گفت:«بله، نخست وزیر قانونی». هنگامیکه از مذهب او سئوال شد، جواب داد:« خوب است از آقای دادستان بپرسید... ولی گمان می کنم شیعه». پس از آن چون از پیشینه کیفری او پرسید، گفت «والا تا امروز که نداشتم، ولی امروز دیگر... چه عرض کنم».

بگذارید حرفهایم را بزنم
موقعیی که رئیس دادگاه گفت اگر به صلاحیت دادگاه ا یرادی دارید، اظهار کنید، دکتر مصدق گفت: «بله هم به صلاحیت دادگاه و هم به صلاحیت دادستان ایراد دارم». پس از آن، از جای خود بلند شد و موقعی که از انتخابات دوره پانزدهم سخن گفت، رئیس دادگاه تذکر داد «خارج از موضوع صحبت نکنید، راجع به صلاحیت حرف بزنید».دکتر مصدق گفت:« اینها همش مربوط به صلاحیت است». مجددا، رئیس دادگاه گفت:«اینها را موقع دفاع بفرمائید». دکتر مصدق گفت:« آقا، اینها همه مربوط به صلاحیت است». دکتر مصدق گفت:«اینها همه مربوط به صلاحیت است ، اینها مقدمه است، با اینحال، اگر نمی خواهید، حرفم را نمی زنم».

اعتراض دادستان
در این موقع، دادستان اجازه صحبت خواست و رئیس به او اجازه داد ولی دکتر مصدق گفت:«آقا، بگذارید حرفم را بزنم، من صحبتم نا تمام ماند، بگذارید صحبتم تمام شود، بعد...». در این موقع دادستان بپا خاست و پس از ذکر مقدمه گفت:«خبرنگاران و عکاسان رعایت وضع دادگاه را نمی کنند و تصور می کنند اینجا صحنه تئاتر و نمایش است. صدای دوربین ها، و نور دستگاه های آنها، مرا از انجام وظیفه خطیری که دارم، باز میدارد، از ریاست محترم تقاضا می کنم تذکر لازم را به آنان بدهند... بعلاوه متهم ردیف یک، دکتر محمد مصدق هم در مقام اجرای امر ریاست دادگاه نیست و بر اجرای مواد قانونی راه انحراف در پیش گرفته...».

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 14
شما لیسانسیه هستید؟
رئیس دادگاه رو به دکتر مصدق کرد و گفت:«همانطور که تذکر دادند، ایرادهای خود را راجع به صلاحیت دادگاه مرحله به مرحله بگوئید. مصدق مجددا بپا خواست و گفت:«جناب سرلشکر، متهمی که شما می خواهید به زندانش بیاندازید یا اعدامش کنید، باید دفاع اش را بکند، اینکه می گویند به موقعش این مطالب را بگویم، موقعش الان است. من هم به صلاحیت دادگاه و هم به صلاحیت دادستان اعتراض دارم». رئیس دادگاه گفت:«بسیار خوب، بگوئید». دکتر مصدق رو به جانب سرتیپ آزموده کرد و گفت:«آقا شما لیسانسیه هستید؟». دادستان جواب داد:«شما حق ندارید از من سئوال کنید». دکتر مصدق گفت:«بسیار خوب، ایشان لیسانسیه نیستند، ولی من پنجاه سال است که در این کار تجربه دارم، چطور ممکن است من در این دادگاه با شکوه، در این دادگاه که در تالار آئینه تشکیل شده، مطلبی بر خلاف بگویم».

اینها مقدمه است
رئیس گفت:«خیلی خوب، اگر طبق قانون باشد، من حرفی ندارم». دکتر مصدق گفت:«آقا جان، عین قانون را که من نمی توانم در اینجا بگویم، من اول باید مقدماتی بگویم، بعد به موضوع برسیم. حضرتعالی افسر هستید، تا شما مقدماتی را برای جنگ تهیه نکنید، مگر می توانید به جنگ بروید- شما اول باید مقدمات کار را تهیه کنید، باید اسلحه بردارید، باید غذا بردارید، باید قوا تهیه کنید و بعد به جنگ بروید».

 TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 17
مرا اعدام کنید
چون مجددا رئیس دادگاه با بیان اینگونه توضیحات، مخالفت کرد، دکتر مصدق گفت:«آقای تیمسار سرلشکر، من که فردا میخواهم اعدام شوم، من که یک فرد زندانی هستم، باید حرفم را بزنم. اگر شما نمی خواهید دفاع ام را بکنم، بسیار خوب، می روم، من میروم و شما هم حکم اعدام مرا صادر کنید». بلاخره پس از مذاکراتی که در این باب شد، بار دیگر دکتر مصدق اظهار داشت:«آقا شما می خواهید یک دکتر مصدق که نخست وزیر این مملکت است اعدام کنید، آنوقت نمی گذارید حرفم را بزنم...». سرلشکر مقبلی، رئیس دادگاه با قیافه برافروخته گفت:«افسرانی که اینجا نشسته اند، میرغضب نیستند...». بلاخره قرار شد دکتر مصدق مطالب خود را راجع به عدم صلاحیت دادگاه و دادستان بیان کند و ناطق مدتی در اطراف این موضوع گفت و پس از آن، با حال گریه اظهار داشت:«این آقا دادستان، یک عهده از رجال مملکت را زندانی کرده است. بخدای لایزال ، اینها در این سرما تلف می شوند. آنها ناخوشند، آنها نمی توانند این سختی ها را تمحل کنند...».

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 18

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 20

TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 21


TehranMossaverEEMossadeghDadga22Aban32 22

در حاشیه محاکمه مجدد مصدق “موضوع کلودیا نیست، کودتاست”

در حاشیه محاکمه مجدد مصدق “موضوع کلودیا نیست، کودتاست”: سوسن آرام

اوت 16, 2013  
mosadegh-haidariدر حاشیه محاکمه مجدد مصدق “موضوع کلودیا نیست، کودتاست”: سوسن آرام
وکلای مدافع میدانند که وقتی جرم موکلشان بسیار سنگین و غیر قابل انکار است، بهترین راه دفاع از متهم در برابر هیات ژوری وقاضی این است که در دفاعیه موضوع جرم را دور بزنند و یا آنرا به موضوع فرعی تبدیل کنند.
این کلک سابقه ای طولانی دارد واز جمله آموزش های پایه ای سیسرو وکیل نخبگان امپراطوری روم و معلم اول در علم خطابه است که درسهای او تا امروز و بویژه امروز یعنی در عصر رسانه ها راهنمای قضات ، وکلا و سیاستمداران است. نیکسون درماجرای رسوایی مالی ، کلینتون در ماجرای مونیکا لوینسکی وجانی کاچرین وکیل متبحر او.جی. سیمپسون قهرمان فوتبال آمریکا که متهم به قتل همسرش بود آنرا با موفقیت به کار گرفتند و همه متهمین علیرغم شواهد آشکاردر برابر مردم یا در دادگاه تبرئه شدند.
حالا به ۲۸ مرداد نزدیک میشویم و فضابرای کسانی که دکتر مصدق را سرنگون کردند ومدافعان آنها سنگین میشود. ایران درسالگرد کودتا ی ۳۲ همیشه به دادگاه مستبدین، کودتاچیان، آخوندها و افسران همکار آنها ، مزدوران و کسانی که حقوق مردم ایران را برای منافع شخصی خود میفروشند تبدیل میشود.
روحانیون حاکم که ۳۵ سال از منبر قدرت آیت الله کاشانی را تبرئه کردند و با چماق لیبرالیسم و ناسیونالیسم دکتر مصدق را کوبیدند، حالا در برابر مصدق سرشان را میدزدند تا بتوانند استبداد لجام گسیخته خود را پشت حمایت آمریکا از استبداد پهلوی پنهان کنند. اما سلطنت طلبان چکار میتوانند بکنند؟ کودتای ۲۸ مرداد یکی از دو فاجعه بزرگ تاریخ مدرن ایران و سرنگونی دکتر مصدق پیش شرط فاجعه دوم یعنی به قدرت رسیدن روحانیت در سال ۱۳۵۷ است. سلطنت طلبان باچه بهانه ای میتوانند از زیر بار این گناه شانه خالی کنند؟
اینجاست که آموزش سیسرو بکار میاید: موضوع اصلی را دور بزنید ودر باره یک چیزدیگر تعریف کنید، اگرکمی زرنگ باشید نه تنها میتوانید کودتا را تبرئه کنید، بلکه حتی میتوانید آنرا لازم جلوه دهید.
اما موضوع اصلی چیست؟ این است که ما گرفتار یک استبداد فراگیر هستیم که راه تنفس را چنان بر مردم ایران بسته و کشور را چنان به حال نزع انداخته که هر بحث و طرح واقدام برای بهبود وضع مردم و کشور، چه در زمینه اقتصادی چه در زمینه سیاسی، چه در رابطه با استقلال چه در رابطه با فرهنگ و.. بی فایده به نظر میرسد؛ چرا که این بیمار در حال نابودی ، یعنی کشور ماو مردم ما بیش و پیش از هر چیز باید یوغ این استبداد نفس گیر را از گردن خود بردارند تا نفس کشیدن ، فکر کردن ، تجزیه و تحلیل و طرح ریزی در این کشور امکان پذیرشود. ما تشنه دمکراسی و آزادی هستیم و قبل از هرچیز آزادی از استبداد مذهبی حاکم.
از این زاویه است که به همه چیز و حالا در سالگرد کودتا به ۲۸ مرداد مینگریم و می بینیم در ۲۸ مرداد ۳۲ تنها و تنها دولت تمام یک سده ایران که معتقد بود و میگفت: ? این کشور باید نه به اراده یک نفر بلکه به اراده اکثریت ملت اداره شود? و به این عقیده عمل میکرد، توسط یک کودتا ساقط شد و ایران پس از آن تا همین امروز، بر مسند قدرت رنگ حتی یک سیاستمدار را ندید که برای اراده مردم پشیزی ارزش قایل باشد، اما گوش تا گوش سیاستمدار داشتیم که با بی حیایی غریبی ? پیرو منویات عالیه ? خدایان حاکم، اراده و حقوق یک ملت را زیر پا گذاشته اند.
البته مردم ایران در اعتراض به نقض حقوق خود درست برعکس، در آن زمان با ” منویات عالیه اعلیحضرت” مخالفت میکردند و برای مقابله با سیاستمدارانی که با وقاحت به “پیروی از  منویات عالیه “افتخار میکردند، از همه کسانی که با این منویات مخالفت میکردند- اعم از اینکه دمکرات و انقلابی بودند یا لات وتاریک اندیش و روحانی- دفاع میکردند؛ همانطور که امروز با “منویات رهبر عالیقدر” مخالفت میکنند وبرای مقابله با روحانیونی که ملت را گوسفند و محتاج چوپان و ولی میدانند و کارگزاران وقیح آنها، از هرکس که مخالف رژیم و منویات “ولی اعظم” باشد – اعم از اینکه دمکرات و انقلابی باشد ، یا همکار دیروز و اصلاح طلب معترض امروز، یا چاقوکش و شاهزاده ، یا ساواکی ومزدور سیا- استقبال میکنند. این از نادانی این مردم نیست . این ملت فرزند انقلاب مشروطه است ونمیخواهد به استبداد تاریک تسلیم شود، اما ملتی که فرصت نداشته تا آنطور که مصدق میگفت اراده اش را به اجرا بگذارد مثل آن دختر چینی که از گهواره پایش را می بستند راه رفتن درست را نمیتواند بیاموزد. آنها که پای دختران چینی را می بستند
میخواستند او همیشه محتاج قیم باشد. به این دلیل است که مردم ایران برای? نه? گفتن به استبداد حاکم به جای آنکه برپای خود بایستند اغلب به مخالفین آن متوسل میشوند و همه دشمنا ن دشمن خود را دوست خود بشمار میاورند و از دام مستبدی به دام مستبدی دیگر میافتند واینطور بود که کودتا سرانجام به ولایت فقیه منتهی شد.اگر دولت مصدق میماند شاید موفق میشد و شاید موفق نمیشد، اما سرنگونی او و استقرار مستبد مطلق و نبود هیچ ” اگر” و عامل دیگری که شرایط را تغییر دهد کار را به استبداد اسلامی کشاند. این واقعیت تاریخی است و هر چیز دیگر حدس و گمان.
کودتای ۲۸ مرداد یکی از دو فاجعه بزرگ تاریخ بعد از مشروطیت و سرنگونی دکتر مصدق پیش شرط فاجعه دوم یعنی به قدرت رسیدن روحانیت در سال ۱۳۵۷ بود. این فجایع دو قلو را نمیتوان از هم جدا کرد. این است موضوع ۲۸ مرداد.
این موضوع قابل دفاع نیست ، کودتا چیان میدانند اگر ین موضوع مطرح بشود در دادگاه افکار عمومی محکومند ، پس آنرا دور میزنند و به مسایل فرعی میپردازند، از این قبیل :
توان تکنیکی و مالی ایران در زمان دکتر مصدق ضعیف بود وایران قدرت بازاریابی نداشت، نمیشد و نمی بایست با اتکاء بر نیروی داخلی نفت را ملی کرد!/ سیاست موازنه منفی در شرایط جنگ سرد آمریکا و انگلیس را تحریک میکرد !/ سیاست دکتر مصدق مبنی بر احترام به آزادی احزاب و اجتماعات راه را برای تقویت حزب توده و نفود خطرناک شوروی و تجزیه ایران باز میکرد!/ و ..
محاسبه کودتا چیان این است:
یا مخاطب نادان و از تاریخ ایران بی اطلاع است و حرفهای اینها را باور میکند و کودتا توجیه میشود.
یا مخاطب از تاریخ ایران مطلع است و میداند که همه اینها دروغ است و اینها دارند همان کار تیمسار آزموده دادستان نظامی را میکنند که بنا بر نوشته های آن زمان هنگام برگذاری دادگاه فرمایشی منفورترین چهره تاریخ ایران بود و به بهانه های واهی میخواست کودتا را ماستمالی کند . چنین مخاطبی به اینها میگوید? شما دارید دروغ میگوئید وحزب توده پیش مصدق عددی به حساب نمی آمد و شوروی هرگز نمیتوانست با وجود او عرض اندام کند ویاهمان مواردی هم که مصدق آزادی ها را محدود کرد کودتا چیان از آن نهایت استفاده را کرده و توطئه کودتا را با موفقیت پیش بردند؛ ویا قصد مصدق هرگز این نبود که ایران را منزوی کند بلکه همه دولتهای غربی و از جمله شوروی و تا مدتها حزب توده او را تحت فشار قراردادند و ..? که در این صورت اتهام کودتا به موضوع فرع تبدیل و ماستمالی شده و همانطور که زندانبانان مصدق میخواستند اتهامات آنها به موضوع اصلی تبدیل شده است.
سیسرو که از او در بالا نام برده شد خود این کلک را در دفاعیه مشهورخود از موکلش مارکوس کالیوس روفوس بکار گرفت و او را تبرئه کرد. مارکوس متهم بود که تلاش کرده معشوقه اش کلودیا را با سم بکشد. سیسرو در دفاعیه بعد از مقدمه وقتی به شرح ماجرا رسید گفت:? آقایان من، در این قضیه در واقع موضوع اصلی کلودیاست. ? . و به هیات ژوری خاطر نشان کرد که کلودیا همسر کنسول بزرگ در زمان زنده بودن او معشوق داشت ، شایع است کنسول را بوسیله بردگانش با ریختن سم در غذا مسموم کرده است ، و رقابت بین معشوق های متعدد بعدی و حسادت ها و ..چرا موکلش با چنین زنی رابطه داشت؟ سیسرو وانمود میکند که موضوع اصلی اخلاق کلودیاست نه این واقعیت غیر قابل انکار که موکلش قصد قتل اورا داشت، و آنچه که هیات ژوری باید تصمیم بگیرد تعیین مجازات برای رابطه داشتن با زنی با معیارهای اخلاقی پائین است نه تعیین مجازات برای قصد قتل!
مصدق خود وکیل مبرزی بود و به مستدل ترین نحوی اتهامات آنروز آزموده و امروزاینها را رد کرد و و به زبان روشن گفت نه آقایان جرم من اینها نیست, علیه من کودتا کردید چون میخواستم یک نفر در این کشور تصمیم نگیرد بلکه اکثریت تصمیم بگیرد و نفت را ملی کردم که همین اکثریت نحوه اداره آن را تعیین کند.
ممکن است محاکمه کننده گان مصدق بگویند چرا از مصدق شخصیت مقدس ساخته اید ،آیا ما حق نقد سیاست های او را نداریم؟
چرا، گذشته چراغ راه آینده است و آنکس که میخواهد مردم را از تاریخ گذشته جدا کند به ملت خیانت میکنند. اما نگاه مابه تاریخ بسیار بیشتر از آنکه به گذشته مربوط باشد ، به آینده مربوط است . معیارهایی که ما به کمک آنها گذشته را ارزیابی میکنیم و معیارهایی که مااز ارزیابی تاریخمان به دست می آوریم وآنها را به عنوان ارزش تبلیغ میکنیم ، میراثی است که برای آینده باقی میگذاریم.
مصدق مرده و استخوانهایش خاک شده است، وقتی تاریخ صعود و سقوط او را بررسی میکنیم نه آنچه راکه در گذشته دفن شد بلکه آنچه را که از او برای آینده گان به ارث ماند بررسی میکنیم و با این ارزیابی به نوبه خود برمعیارها ، ارزش ها ، فرهنگ و سیاست نسل های آتی تاثیر میگذاریم.
میراث مصدق چه بود؟ پیر مرد تا آخر عمر گریست و ملت همراه او گریست. اما صدایش دردادگاه هنگام قرائت آخرین دفاعیه در گوش مردم ماند که خدا را شکر میکرد که ” سرنوشت تیره و تار” او و ” این محاکمه وسیله ای شد که در افکار عمومی این مساله مهم طرح شود که در رژیم مشروطه و دموکراسی عزل و نصب رئیس دولت به اراده یک نفراست یا به اراده اکثریت ملت.” این میراث تاریخ صعود و سقوط مصدق است. کودتا نه مصدق بلکه اراده اکثریت ملت را به خاک و خون کشید.و اراده اکثریت همچنان زیر تیغ جمهوری اسلامی به خاک و خون کشیده میشود.
همه حق دارند با هر معیاری که میخواهند تاریخ صعود و سقوط مصدق رانقد کنند و هر ارزشی را که مایلند تبلیغ کنند، اما آنهاکه با توسل به به حقه بازی های دادگاه نظامی به محاکمه مجدد مصدق پرداخته و ادعاهای تیمسار آزموده را کلمه به کلمه تکرار میکنند، میراث مصدق – احترام به حق اکثریت مردم برای حکومت کردن بر خود – را دفن میکنند و برای کودتا وزیر پا له کردن اراده اکثریت توجیه تراشی میکنند. اینها اگر صدهزار بارهم استبداد اسلامی را محکوم کنند ، زمینه سازان استبداد هستند ودر کمپانی بزرگ استبداد که غول پیکر ترین موسسه تاریخ ایران است شریک آقای خامنه ای محسوب میشوند، حتی اگر در زمان قدرت گیری استبداد اسلامی چشم به جهان باز نکرده بودند. همچنانکه مصدق سالها پیش از ظهور جمهوری اسلامی چشم از جهان فرو بست ، اما یادش و میراثش انکار این استبداد فراگیر است. میراث کودتا استبداد است و مستبدین میراث خوار یکدیگر هستند. چه کسانی از میراث استبدادی شاه بهترین بهره برداری را کردند و برگرده مردم سوار شدند به جز همین روحانیون حاکم؟ و همین امروز چه کسانی از میراث استبداد اسلامی بیشترین بهره برداری را میکنند به جز اعضای ” بیت” شاه سابق، ، ماموران اطلاعاتی و حتی شکنجه گران و قمه کشان استبداد قبلی.
میراث مصدق عبارت است ازوفاداری به دمکراسی و حق خدشه ناپذیر مردم برای اداره حکومت ، سیاست ، اقتصاد و دارایی های خود، چه این مردم پیشرفته باشند چه عقب مانده؛ میراث مصدق وفاداری به آزادی ها و حقوق طبیعی مردم است ، حقوقی که بابهانه هایی از قبیل “مداخله و نفوذ بیگانه” ، “خطر تجزیه”،”خرابکاری”، ” توطئه براندازی”و از این قبیل خدشه بردار نیستند. آنهایی که این میراث را دفن میکنند هزار رنگ به خود میگیرند و هر روز به هزار زبان درمدح آزادی و دمکراسی آواز میدهند، اماسرانجام به همان توجیهی متوسل میشوند که همه استبدادهای تاریخ در سراسر جهان به آن روی آورده اند. چنانکه توجیه کننده گان کودتا امروز از همه رنگ هستند، سلطنت طلب بنیادگرا، سلطنت طلب مشروطه خواه، جمهوری خواه مدافع سازش با کودتا ، اصلاح طلب نادم .. اما ته استدلالهایشان را که بکاوید ، شمایل آقای خامنه ای ظاهر میشود، راستی چه فرق است
بین آنها که میگویند آزادی بی قید و شرط، توده ای ها و عوامل شوروی را تقویت میکرد و کشور را در معرض خطر تجزیه قرار میداد( و دروغ میگویند) و آقای خامنه ای که خانه دانشجورا به خاک و خون میکشد و در خیابانها حکومت نظامی برقرار میکند و بهانه اش هم این است که آزادی عوامل آمریکا و انگلیس و اسرائیل را تقویت میکند( و دروغ میگوید). چه فرقی هست بین آنکه مردم ایران در زمان مصدق را آنقدر ناقص العقل و ناتوان میداند که کودتا و استبداد فردی را برای این مردم نجات بخش و نعمت بشمار میاورد و آقای خامنه ای که مردم ایران را آنقدر ناقص العقل میداند که دیکتاتوری خودش را برای مردم نعمت بشمار میاورد؟ چه فرقی هست بین استدلال طرفداران رژیم اسلامی که استقلال راوسیله ای میدانند برای سرکوب مردم ومیگویند به کار ما دخالت نکنید تا بتوانیم راحت مردم را به بند و زنجیر بکشیم و استدلال انها که ازجنگ سرد، از نفوذ خارجی و حتی از بازار یابی و تکنولوژی هم وسیله ای ساختند برای توجیه کودتا علیه اراده اکثریت .
بلی ، نگاه ما به تاریخ نشان میدهد که آینده را چگونه میخواهیم بسازیم. و بهمین جهت وقتی به ارزیابی تاریخ دست میزنیم بلافاصله در سرنوشت نسل های آینده نقش بازی میکنیم و مسئولیت به عهده میگیریم.
بنابر این و به خاطر این مسئولیتی که بر عهده داریم ، باردیگر که وکلای زرنگ کودتا مارا مورد خطاب قرار دادند و برایمان مقاله نوشتند و سخنرانی کردند ، یا مارا به سمینار و بحث پالتاکی فراخواندند که برایمان توضیح بدهند همه موضوع ۲۸ مرداد این بود که توده ای ها و شوروی جری شده بودند یا سیاست نفتی مصدق اشکال داشت، پاسخ ما این است: ? نه آقایان و خانمهای عزیز، موضوع کلودیا نبود، موضوع کودتا بود?. به فرض که مصدق نادان بود وناتوان و ملت ایران از او نادان تر و ناتوان تر، شما چرا کودتا کردید، آیا میخواستید برای این ملت نادان قیم دانا و دایه مهربانتر از مادر بتراشید؟ و آنوقت ادعا میکنید با فلسفه ولایت فقیه مخالفید؟! به فرض که “ناتوانی مصدق در اعمال اتوریته!”،
” عوامل بیگانه پرست!” و ” براندازان!” را تقویت میکرد شما چرا کودتا کردید؟ آیامیخواستید با بستن احزاب و تعطیل آزادیها و مشت آهنین این گله نادان را بچرانید؟ و شما ادعا میکنید با سیاست ولایت فقیه مخالفید؟!
در سالگرد ۲۸ مرداد ما کودتا را محکوم میکنیم تا جمهوری اسلامی را محکوم کرده باشیم ، تا همه استبدادهای گذشته و حال و آینده، در ایران و همه جهان را محکوم کنیم و ارزشهای دموکراسی و آزادی و حق حاکمیت مردم برسرنوشت خودشان را پاس بداریم و به کمک آنها چراغی فرا راه آینده بگیریم.

عکسهایی از دوران مختلف زندگی دکتر محمد مصدق

عکسهایی از دوران مختلف زندگی دکتر محمد مصدق




چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملٌی را آنقدر دنبال می‌کنند تا به نتیجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان برما مسط باشند و رشته‌ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سو که می‌خواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملٌت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمی‌رود


دکتر مصدق در کودکی

محمد مصدق در دوران نوجوانی

مصدق در حال آبتنی در دربند تهران

دکتر مصدق در دوران دانشجویی

ملاقات دهخدا با مصدق
دیدار مصدق و ترومن در کاخ سفید در سال ۱۳۳۰


دکتر مصدق هنگام وارد شدن به دادگاه لاهه


من نماینده یک ملتی هستم که فرهنگ و ادبیات و فکر عرفانی آن به جهان درس آدمیت و انسانیت داده است


"آقای دکتر مصدق ضدکمونیست است و از این جهت میان من و او نمی تواند هیچ گونه توافقی وجود داشته باشد، ولی من او را نخست وزیر شرافتمندی در ردیف خواجه نظام الملک و میرزا تقی خان امیرکبیر می دانم
خسرو روزبه


 روزنامه های حزب توده مصدق راجنایتکار و خائن و نوکر استعمار میدانستند



دکتر مصدق در کنار اعضای کابینه اولش

دکتر مصدق با فاطمی
ملاقات فاطمی با مصدق

تصویر دکتر مصدق در دوران انقلاب سال 57



” حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید


    هدف عملیات آژاکس سرنگونی دولت محمد مصدق، بازسازی منزلت و قدرت و شاه و جایگزینی دولت مصدق با دولتی بود که ایران را با سیاست‌هایی سازنده اداره کند."

گزارش سیا




مصدق و محمدرضا پهلوی در اولین دیدار پس از نخست وزیری مصدق



روز چهاردهم مهرماه سال 1330 دکتر محمد مصدق که پنج ماه از دوران نخست وزیری اش را می گذراند، عازم نیویورک مقر سازمان ملل شد

 من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می کنم “.


” تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم



دیدار مصدق از مصر


دکتر مصدق پس از موفقیت جهانی در مقابل بریتانیا پیرامون ملی شدن صنعت نفت