در تاریخ ۱۷ ژوئیه (۲۶ تیرماه) سال جاری، روابط عمومی «انجمن دفاع از قربانیان تروریسم»، وابسته به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی دولت جمهوری اسلامی گزارش داد که اسکات پیترسون، از دبیران نشریه آمریکایی کریستین ساینس مانیتور، ضمن گفت و گو با منصوره کرمی همسر مسعود علیمحمدی یکی از قربانیان ترورهای هستهای در دفتر «انجمن دفاع از قربانیان تروریسم»، از جنگ پنهان اسرائیل و آمریکا و دیگر دولتهای غربی با دانشمندان اتمی ایران خبر داد.
این که چرا دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم خبرنگار یک نشریهی آمریکایی را پس از مدتها به دفتر «انجمن» دستساز خود کشانده و دوباره موضوع ترور مسعود علیمحمدی یکی از قربانیان دستگاه امنیتی کشور را به میان میکشد و از زبان وی خبر از دستداشتن اسرائیل و آمریکا در قتل «دانشمندان اتمی ایران» میدهد، موضوعی است که در کنار مسئلهی آزادی متهمان ترور «متخصصان هستهای» به آن خواهم پرداخت.
پروندهی دکتر مسعود علیمحمدی یکی از استادان حامی میرحسین موسوی که در بحبوحهی «جنبش سبز» به قتل رسید در بایگانی دستگاه امنیتی رژیم خاک میخورد تا این که پس از قتل مجید شهریاری یکی از متخصصان هستهای کشور و جان به در بردن فریدون عباسی در آذرماه ۱۳۸۹، وزارت اطلاعات با هیاهوی بسیار، خبر از دستگیری مجید جمالی فشی عامل قتل دکتر مسعود علیمحمدی داد و دیگر ترورها را نیز به سرویسهای امنیتی اسرائیل، «مزدوران استکبار جهانی» و «منافقین» نسبت داد.
در دیماه ۱۳۹۰ در مقالهی «نقش رژیم در «قتلهای زنجیرهای متخصصان» ایرانی»، این موضوع را شکافته و با دلایل و استدلالهای متعدد دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم را مسئول این قتلها معرفی کردم.
در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ مجید جمالی فشی، به حکم قاضی صلواتی به اتهام قتل مسعود علیمحمدی در زندان اوین به دار آویخته شد تا مبادا در آخرین لحظه، قربانی که اعدامش را باور نمیکرد در حضور مردم لب به سخن بگشاید. مجید جمالی فشی در مصاحبههای تلویزیونی و در دادگاه به صراحت اعتراف کرده بود که با هدایت «موساد»، به تنهایی این جنایت را انجام داده است.
اما سه ماه بعد از اعدام وی، در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۱ دستگاه امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی، عدهای دیگر را به اعترافات تلویزیونی کشاند و آنها در فیلم مستند «کلوپ ترور» با شرح کشافی مدعی شدند نه تنها در ترور علیمحمدی به مجید جمالی فشی کمک کردهاند بلکه دیگر متخصصان هستهای کشور را نیز به قتل رساندهاند.
موضوع اعترافات آنها مدتها مورد توجه رسانههای داخلی و خارجی بود. رسانههای آمریکایی و اسرائیلی نیز به نقل از منابع نامشخص خبر از دخالت دستگاه امنیتی اسرائیل در این قتلها میدادند.
دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم دستگیری این عده را ضربهای بزرگ به موساد و سرویسهای امنیتی آمریکا و انگلیس معرفی کرد و دم به دم از «انتقام» سخن گفت و با استفاده از اوضاع پیش آمده بر میزان فعالیتهای تروریستی خود در خارج از کشور افزود.
در چنین جوی، بدون توجه به هیاهوی داخلی و بینالمللی، به منظور دفاع از حقیقت و حقوق بیگناهانی که با سناریوهای جنایتکارانهی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور میرفتند تا جان خود را از دست دهند، با نگارش سلسله مقالاتی ضمن رد اعترافات صورت گرفته مبنی بر وابستگی افراد دستگیر شده به موساد و سرویسهای امنیتی خارجی، بر روی دخالت دستگاه امنیتی رژیم در این ترورها دست گذشته مسئولیت اپوزیسیون ایران، سازمانهای حقوق بشری در دفاع از جان دستگیرشدگان را یادآور شدم.
مسعود علیمحمدی آخرین قربانی دستگاه امنیتی ولایت فقیه
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-19198.html
نقش رژیم در «قتلهای زنجیرهای متخصصان» ایرانی
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-38976.html
به فریاد متهمان بیگناه ترور «متخصصان هستهای» برسید
نگاهی دوباره به سناریوی «سربازان گمنام امام زمان» و قربانیان آن
تاکسی زرد رنگ پژو ۴۰۵ و ترور پاسدار فریدون عباسی
ربودن مولود آفند، ارتباط آن با «ترورهای هستهای»، اقلیم کردستان و موساد
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-45734.html
دلایل اتخاذ اقدامات امنیتی اجلاس «غیرمتعهدها» در تهران
عاملان ترور متخصصان هستهای طبق سناریوی وزارت اطلاعات چه کسانی بودند؟
براساس سناریوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم که با آب و تاب در سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و اعترافات دستگیرشدگان، بهزاد عبدلی، آرش خردکیش و مازیار ابراهیمی مسئولان اصلی تیم ترور «متخصصان هستهای» معرفی شدند.
همچنین فیروزه یگانه، مریم زرگر، رامتین مهدوی موسایی، مریم ایزدی، فواد فرامرزی، نشمین زارع، محسن صدقی آذر، ایوب مسلم، تارا باقری به عنوان دیگر اعضای تیم ترور وابسته به «موساد» معرفی شدند. در اعترافات منتشر شده از افراد دیگری تحت عنوان «سالار»، «فرانک» و «علی» نیز یاد شد که هویت آنان هیچگاه مشخص نشد.
http://www.yjc.ir/fa/news/4047568
بهزاد عبدلی، آرش خردکیش، مازیار ابراهیمی، مریم زرگر، فیروزه یگانه و مریم ایزدی اعتراف کردند که برای آموزشهای تروریستی به اسرائیل رفته و همچنین آموزشهایی را نیز در کمپهای اسرائیل در اقلیم کردستان دیدهاند.
مسعود علی محمدی
مازیار ابراهیمی، آرش خردکیش، بهزاد عبدلی و مریم زرگر اعضای تیم ترور مسعود علیمحمدی معرفی شدند.
مازیار ابراهیمی به منظور میهجتر کردن ترور دکتر علیمحمدی برخلاف سناریوی قبلی وزارت اطلاعات که مجید جمالی فشی آن را در دادگاه شرح داد، مدعی شد که در این عملیات «سه تیم» شرکت داشتهاند.
وی طبق سناریوی جدید، نقش فراری دادن عناصر تیمترور را که قبلاً تنها مجید جمالی فشی معرفی شده بود به عهده داشته است.
آرش خردکیش اعتراف میکند کسی است که دگمهی بمب کنترل از راه دور تعبیه شده در موتورسیکلت کنار منزل دکتر علیمحمدی را فشار داده است.
بهزاد عبدلی نیز طبق اعترافات، در این ترور نقش اصلی داشته اما به نقش او اشاره نمیشود!
مریم زرگر با افراد دیگری که معرفی نمیشوند «به صورت نوبتی یعنی هر نیم ساعت به نیم ساعت ورود و خروج دکتر علیمحمدی را کنترل» میکردند.
مجید شهریاری
بهزاد عبدلی، آرش خردکیش، علی، سالار، فیروزه یگانه و مریم ایزدی اعضای تیم ترور مجید شهریاری معرفی شده و به هر یک نقشی داده میشود.
بهزاد عبدلی و آرش خردکیش عامل اصلی ترور معرفی شدند. همچنین از آرش خردکیش به عنوان «مسئول جمع آوری تحقیقات اطلاعات در مورد نحوه عملیات» نام برده میشود و علی نامی نیز با او همکاری داشته است.
«سالار» مسئول تدارکات و کسی که از دم خانهی شهریاری با ماشین او را دنبال میکرده معرفی میشود.
فیروزه یگانه (ساناز) مسئول پشتیبانی عملیات معرفی میشود که همراه علی در یک پژو ۴۰۵ جلوتر از تیم ترور حرکت میکردند.
آرش «سرکرده اصلی گروهک ترور» معرفی میشود و اعتراف میکند «من بمب را به در جلوی سمت راست ماشین چسباندم.» بهزاد عبدلی راننده موتورسیکلت تیم ترور معرفی میشود.
مریم ایزدی به همراه فرد دیگری که مشخص نیست به عنوان تیم پشتیبانی معرفی میشوند. آنها به یکی از بمبگذاران که در اثر امواج بمب زمین خورده و زخمی شده و نامش مشخص نیست کمک میکنند.
داریوش رضایی نژاد
بهزاد عبدلی به عنوان عامل ترور رضایینژاد معرفی میشود اما دیگر همراهان وی معرفی نمیشوند.
مریم زرگر عنوان میکند که «در عملیات آقای رضایی [نژاد] مثل ترورهای قبلی که انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع شدیم.»
رضایی نژاد برخلاف دیگر ترورها با شلیک گلوله به قتل رسید.
توضیح: از آنجایی که سناریونویسان رضایینژاد را مکتبی نمیشناختند تلاش زیادی برای توضیح ترور وی به خرج نمیدهند و سناریو پا در هوا میماند.
مصطفی احمدی روشن
بهزاد عبدلی، آرش خردکیش، مازیار ابراهیمی، رامتین مهدوی موسایی، مریم زرگر، فیروزه یگانه، سالار و فرانک اعضای تیم ترور احمدی روشن را تشکیل میدهند.
بهزاد عبدلی و آرش خردکیش اعضای اصلی تیم ترور و عامل قتل معرفی میشوند. برخلاف ترور دکتر شهریاری این بار آرش خردکیش رانندهی تیم و بهزاد عبدلی فردی که بمب را به ماشین میچسباند معرفی میشوند.
شناسایی توسط رامتین مهدوی موسایی، مریم زرگر و بهزاد عبدلی از طریق عکسبرداری صورت میگیرد.
مازیار ابراهیمی مسئول عملیات معرفی میشود.
سالار و فرانک که معلوم نیست چه کسانی هستند با اتوموبیل پژوی ۲۰۶ سرعت ماشین احمدیروشن را میگیرند.
فیروزه یگانه وظیفه پشتیبانی را بر عهده داشت.
از آنجایی که خانوادهی احمدیروشن از بقیه مکتبیتر است، سناریونویسان برای آنها سنگ تمام گذاشته و تعداد بیشتری را مآمور ترور احمدیروشن میکنند.
فریدون عباسی
مازیار ابراهیمی مسئول عملیات و شخصی معرفی میشود که وظایف تیم ترور را تفکیک میکند.
یک خودرو از شمال به جنوب بلوار دانشگاه شهید بهشتی مراقب تردد فریدون عباسی میشود. مازیار ابراهیمی و «یکی دیگر از اعضاء داخل خودروی دیگری در نزدیک خیابان ولنجک» منتظر میشوند.
رامتین مهدوی موسایی مدعی میشود «ما در تیم ترور دکتر عباسی بودیم».
نشمین زارع و همسرش فؤاد فرامرزی که از کردستان با یک تاکسی زرد رنگ پژو ۴۰۵ به تهران فراخوانده شدهاند «عمل همراهی و پشتیبانی» دو ماشین پژو و سمند را انجام میدهند و «دنبالهرو» آنها میشوند.
برخلاف دیگر ترورها، اعضای تیمی که بمب ناموفق را به ماشین پاسدار فریدون عباسی چسبانده، مشخص نیستند. فریدون عباسی از عملیات نافرجام جان به در برده و ترفیع مقام میگیرد.
توضیح: دلیل ناروشن بودن نام کسانی که بمب را به ماشین عباسی چسباندهاند در سناریوی تهیه شدهی وزارت اطلاعات این است که آرش خردکیش و بهزاد عبدلی دو نفری که آموزش تروریستی در اسرائیل دیدهاند به عنوان عاملین ترور مجید شهریاری معرفی شدهاند و از آنجایی که ترور فریدون عباسی تقریبا همزمان با ترور او بوده نمیتوانستند این دو را به عنوان عاملین ترور معرفی کنند و دست سناریونویسان بسته بود، سناریو نویسان به دلیل کمبود تروریست آموزش دیده در اسرائیل موضوع را نامشخص میگذارند تا در آینده فکری به حال آن کنند.
اقدامات خنثیشدهی تیم ترور وابسته به موساد
طبق ادعای مقامات امنیتی «اعضای این تیم گسترده تروریستی در پی یكسری عملیات پیچیده اطلاعاتی در چنگ قانون گرفتار میشوند و مشخص میشود این تیم عملیاتهای متعدد دیگری را در دستور كار داشتند كه با این ضربه مهلك تمامی نقشههای آنها خنثی و نقش برآب شد.» با این حال صحبتی از دیگر عملیاتهایی که این تیم قرار بوده انجام دهد به میان نمیآید و موضوع در همان حد عملیات صورت گرفته باقی میماند.
واکنش خانوادهی قربانیان ترورهای هستهای
بر اساس ادعای وزارت اطلاعات، عوامل ترور «متخصصان هستهای» تماماً دستگیر شده، توطئههای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و آمریکا و انگلیس و ... در اثر جانفشانی «سربازان گمنام امام زمان» نقش برآب شده و مشت محکمی به دهان «استکبار جهانی» خورده و عنقریب جنایتکاران به سزای اعمالشان میرسند.
پس از انتشار فیلم مستند اعترافات دستگیر شدگان (کلوپ ترور)، رسانههای دولتی به سراغ خانوادهی ترورشدگان میروند و از زبان آنها به تأیید اقدامات «سربازان گمنام امام زمان» میپردازند و فتوحات دستگاه اطلاعاتی را جشن میگیرند.
خبرگزاری فارس که روابط نزدیکی با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور دارد واکنش خانوادهی ترورشدگان را به شرح زیر منتشر کرد:
مادر مصطفی احمدیروشن:
«خیلی خوشحالم، خدا را شکر میکنم، برای همه بچه ها دعا میکنم ... خوشحالم که دستگیر شدند، این نشان میدهد اطلاعات ما خیلی قوی است و شبانه روز بچهها تلاش میکنند.»
همسر احمدی روشن :
«احساس افتخار و سربلندی دوباره برای ایران شد که در عرض کمتر از ۵ ماه که خیلی زمان کوتاهی است برای دستگیری عامل ترور، این احساس که الحمدالله ایران ما همچنان مقتدر است بعد ازاین ترورها که در عرض این ۲سال افتاد بالاخره در عرض کوتاهی وزارت اطلاعات توانست عوامل اصلی این ترورها را دستگیر کنند، این خیلی احساس خوبی است برای من.»
پدر احمدی روشن :
«اقتدار کشور ما الحمدالله سالیان سال است که به مرحله ظهور رسیده و همه به عینه دیدند که ما در چه جاهایی اقتدار داشتهایم که اگر بخواهیم بشماریم از حد به در است، این خیلی جایگاه تشکر و امتنان دارد.»
مادر رضا قشقایی نفر همراه احمدی روشن:
«خوشحالم که مردم ایران خوشحال شدند، از دیروز تا به حال مردم همینجوری زنگ میزنند خونه ما، خبر خوشحالی میدهند، میگویند این تروریستها را دستگیر کردند، دعا میکنم همیشه در پناه آقا امام زمان (عج)، خدا حفظشان کند. همیشه تنشان صحیح و سلامت باشد با این کفار و اشرار مبارزه کنند که دارند به خوبی مبارزه میکنند دستشان درد نکند.»
همسر رضا قشقایی :
«هم ناراحت شدم هم خوشحال شدم، ناراحتی من به خاطر این بود که یاد اون روزها افتادم و خوشحالی من به خاطر این بود که این کفار را به دام انداختند تا به سزای اعمالشان برسانند.»
همسر داریوش رضایی نژاد:
«این برای من مسجل بود که حتما این افراد دستگیر میشوند، حالا چه داخل ایران باشند چه خارج ایران. چون به قدرت دستگاه امنیتی خودمان واقعا ایمان داشتم و میدانستم صددرصد دستگاه امنیتی ما یکی از قویترین دستگاهها در منطقه است و به شرط زنده بودن این افراد هر کدام از این تروریستها، این افراد نهایتا دستگیر میشوند.»
همسر مجید شهریاری:
«جای تبریک به ملت ایران است و یک دست مریضادی «مریزاد» به بچهها که طی یکسال و نیم کار کردند روی این قضیه، و خب من خودم هم همیشه در این مدت هم از خدا خواستم و هم از خود دکتر خواستم و وزارت اطلاعات را خیلی دعا کردم که زحمتهایشان بی ثمر نماند، چون در جاهای دیگر زحمتهایشان عیان است، وزارت اطلاعات وقتی سربازان گمنام میگوید واقعا گمنام هستند، آنقدر فشار به آنها میآید و صدمهها میبینند که ملت خبردار نمیشوند.»
پسر شهریاری:
«آن کسی که برنامه ریزی میکند و آن کسی که اومده عملیات را تعیین کرده و اون هدفش که چرا اون کار را کرده، اون واسه من مهم است، که حالا انشاالله واسه مبارزه با اینها کلی کار داریم.»
دختر شهریاری:
«یک چیزی که اسرائیل هنوز بهش نرسیده این است که نمیتواند در مقابل تقدیر الهی بلند شود و آن چیزی است که اسرائیل هنوز بهش نرسیده است.»
فریدون عباسی:
«جا دارد از اینجا از برادرانمان که در وزارت اطلاعات شبانه روزی دارند زحمت میکشند تشکر بکنم، هم به عنوان یک فرد ایرانی که شاهد تلاشهای آنها بودم و هم به عنوان یک مسئول در کشور که حسب شغلم اطلاعات کافی را دارم از آن فعالیتها و برنامههای که انجام میدهند به جد تشکر میکنم از آنها و خدا قوت میگویم.»
همسر مسعود علیمحمدی :
«من هم خیلی تشکر میکنم، اول از همه از دوستانمان در وزارت اطلاعات، از برادرانم که میدانم خیلی زحمت کشیدند و خیلی خوشحالم، خیلی خوشحالم، حقیقتش اصلا حال خودم را نمیفهمم و امیدوارم که همه اینها که گرفته میشوند بعلاوه عوامل اصلی که خارج از کشور هستند به سزای اعمالشان برسند.»
حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دولت احمدینژاد:
«من لازم میدانم به سهم خودم این موفقیت بزرگ را به محضر مبارک آقا امام زمان (عج)، مقام معظم رهبری و ملت ایران و خانواده معزز شهدای ترور عرض تبریک و تهنیت داشته باشم و ...»
علاء الدين بروجردي رئيس كميسيون امنيت ملي مجلس شورای اسلامی:
«اين اقدام سربازان گمنام امام زمان(عج) در وزارت اطلاعات نشان دهنده برتري قدرت سرويس اطلاعاتي ايران در منطقه بوده و بار ديگر هوشياري وزارت اطلاعات را به نمايش گذاشته است. ...سرويس هاي اطلاعاتي موساد، سيا، M16 و ساير سرويس هاي اطلاعاتي خارجي هرچند به صورت پيچيده عمل كنند در نهايت در دام قدرت اطلاعاتي ايران گرفتار خواهند شد. ... اقدامات امنيتي و اطلاعاتي سربازان گمنام امام زمان(عج) در وزارت اطلاعات فراتر از اقدامات رسانه اي و مطرح شده دنيا بوده و قطعا در بسياري موارد قبل از هر حركتي، اقدامات تروريستي دشمنان خنثي خواهد شد.»
سرنوشت تروریستهای وابسته به موساد و موفقیت سربازان گمنام امام زمان
غلامحسین محسنی اژهای سخنگوی قوه قضاییه در تاریخ ۶ خرداد ۱۳۹۲ خبر از آغاز محاکمه عوامل ترور دانشمندان هستهیی به طور غیرعلنی داد. او در ادامه صحبتهای خود در نشست خبری در این باره گفت:
«متاسفانه در سال گذشته و سالهای قبل چند ترور انجام شد و دانشمندان هستهیی ما را ترور کردند. وزارت اطلاعات با اقدامات بسیار خوبی که داشت چندین نفر را دستگیر کرد و با اینکه پرونده بسیار پیچیدهای بود برای حدود ۴۴ نفر پرونده تشکیل شد.... محاکمه این افراد به طور غیرعلنی آغاز شده است... در این پرونده آخرین دفاع شفاهی از یک نفر از این افراد گرفته شده و دادگاه با حضور وکلای متهمان و دادستانی، رسیدگی به پرونده را آغاز کرده است... امیدواریم هر چه زودتر دادگاه این پرونده را دنبال کند تا هم مردم در جریان آن قرار بگیرند و هم برای تروریستها عبرتی باشد.
در تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۹۲ عباس جعفری دولتآبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران در حاشیه مراسم تودیع و معارفه سرپرست دادسرای جرایم رایانهای و فناوری ارتباطات در مورد متهمان ترورهای شهدای هستهای، گفت:
«در مورد این پرونده کار بسیار منظمی انجام شد. در حدود یک سال و نیم تحقیقات مفصلی در مورد متهمان ترور شهدای هستهای انجام شد و برای بیش از ۲۰ نفر از متهمان کیفرخواست صادر شد که محاکمه هجده نفر از آنها با حضور وکیل و نماینده دادستان انجام شده است. ... امیدوارم پس از پایان محاکمات متهمان این پرونده، احکام آنها صادر شود. این پرونده بسیار مهمی در مبارزه با مسائل جاسوسی دستگاههای خارجی و نیز پرونده بزرگی برای دستگاه امنیتی کشور بوده است که توانستهایم تمام این متهمان را دستگیر، شناسایی و تعقیب کنیم. امیدوارم رییس محکمه، حکم متهمان این پرونده را سریعا صادر کند تا ما آن را اطلاعرسانی کنیم. ... حدود یک سال و نیم بر روی این پرونده کار شد، البته تعدادی متهم در آستانه محاکمه و تعدادی آزاد شدند؛ بنابراین پرونده بسیار سنگین بوده است.
محسنی اژهای در تاریخ ۶ آبان ۱۳۹۲ در رابطه با آخرین وضعیت رسیدگی به پرونده ترور دانشمندان هستهای یادآور شد:
«این پرونده در دو مرحله رسیدگی شده است. مرحله اول شامل اتهامات به چند نفر بوده که به دادگاه ارسال شده و حکم آن نیز صادر شده است اما در مرحله دوم که مربوط به ۳۹ نفر میشود دادگاه نواقصی در مورد پرونده گرفت و پرونده هماکنون در مرحله رفع نواقص در دادسرا به سر میبرد.»
علیرغم ادعاهای مقامات قضایی رژیم مبنی بر اطلاع رسانی در مورد این پرونده، اولین متهمان پرونده در بهمن ۱۳۹۲ و بقیه متهمان به مرور در اسفند ۱۳۹۲ و فروردین ۱۳۹۳ و آخرین متهمان که از همان موقع وعدهی آزادیشان داده شده بود تا مردادماه ۱۳۹۳ از زندان آزاد شدند.
آرش خردکیش، بهزاد عبدلی و مازیار ابراهیمی که طبق سناریوی وزارت اطلاعات اعضای اصلی تیم ترور «موساد» را تشکیل میدادند و در اسرائیل آموزش تروریستی دیده بودند آخرین نفراتی بودند که در مردادماه از زندان آزاد شدند. این افراد از تابستان سال گذشته و پس از روی کار آمدن دولت روحانی ملاقاتهای حضوری با خانواده هایشان داشتند.
معلوم نیست با دود و دمی که وزارت اطلاعات و دستگاه تبلیغاتی رژیم برپا کرده بودند حال پاسخ خانوادههای «متخصصان هستهای» ترور شده را چه میدهند؟ واکنش خانوادههایی که پیروزی لشکریان اسلام بر کفر را جنش گرفته بودند و به سربازان گمنام وزارت اطلاعات افتخار میکردند چه خواهد بود؟ کی و چگونه در ارتباط با این پرونده اطلاع رسانی خواهد شد؟
این طرح، اولین سناریوی شکستخوردهی دستگاه امنیتی ولایت فقیه نبود. در تاریخ ۲۷ دیماه ۱۳۹۱ مطابق با ۱۶ ژانویه ۲۰۱۳دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی با انتشار مستند «شکارچی در دام» مدعی شد که بار دیگر قدرت خود را به رخ دشمنان قسم خورده کشیده و جاسوس اعزامی سیا را به دام انداخته است.
http://www.yjc.ir/fa/news/4235357/%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af
سناریو نویسان اطلاعاتی در این «مستند»، «متی والوک» شهروند اسلواکی را مجری طرح جدید سازمان جاسوسی آمریکا معرفی میکنند که «با هوشمندی سربازان گمنام امام زمان(عج) به سرنوشت دیگر جاسوسان این حلقه گرفتار میشود.» با این حال سه هفته بعد، روز جمعه ۲۰ بهمن برابر با ۸ فوریه ۲۰۱۳ شهروند اسلواکی که بهاتهام جاسوسی برای سیا در ایران بازداشت شده بود، آزاد شد و با همراهی کنسول اسلواکی در تهران به میهن خود بازگشت و اتهام جاسوسی را بیاساس خواند. بهرغم سروصدای زیادی که دربارهی اهمیت دستگیری شهروند ۲۶ ساله اسلواکی در ایران برپا شد، مقامات قضائی و امنیتی ایران تاکنون هیچ توضیحی درباره دلیل آزادی سریع وی که به اتهامات خود اعتراف و تقاضای عفو و بخشش کرده بود ندادهاند. همان موقع در مقالهای تحت عنوان «دستگیری یک شهروند اسلواکی اقدامی شکستخورده در راه تکمیل سناریوی ترورهای هستهای» به این موضوع واکنش نشان دادم.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-49500.html
بعدها مشخص شد او مقارن شروع مذاکرات محرمانه بین نمایندگان بیترهبری و آمریکا که به میانجیگری عمان در این کشور صورت گرفت، به عنوان یک ژست «حسن نیت» آزاد شده است. با این حال معلوم نشد چه بر سر دیگر عواملی که در فیلم مستند تهیه شده از سوی وزارت اطلاعات از آنها با عکس و تصویر نامبرده شد آمد؟
از زمستان ۱۳۸۹ تا مرداد ۱۳۹۱ مسئولان امنیتی و قضایی رژیم بارها از نفوذ در شبکهی موساد و دستگیری کلیهی عوامل آن که در ترور «دانشمندان هستهای» دست داشتند سخن به میان آورده و قول دادند که در اولین فرصت اطلاعرسانی خواهند کرد. پس از گذشت ۳ سال و نیم از اعلام نابودی شبکههای تروریستی موساد و سیا و اینتلیجنت سرویس، دستگاه قضایی رژیم به غیر از مجید جمالی فشی، از اعلام نام یک نفر که به مجازات رسیده باشد عاجز است و همهی افرادی که اسامیشان تحت عنوان تروریست عامل موساد اعلام شده آزاد شدهاند. این در حالی است که مقامات رسمی رژیم حتی بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی را نیز به مشارکت در ترورهای هستهای متهم کرده بودند که در مقالهی جداگانهای به آن پرداختم.
سناریوی وزارت اطلاعات چگونه کلید میخورد؟
دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم که همچون پروژهی قتلهای زنجیرهای از خودی بودن منشا ترورها با خبر بود کوشید با قربانیکردن عدهای بیگناه، سر و ته این پرونده را هم بیاورد و در مقابل نیروهای خودی مانور صلابت و قدرت دهد. با توجه به شناختی که از کارکرد دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم داشتم همان موقع با اطمینان نوشتم:
«ظاهراً وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی قصد جمع و جور کردن داستان ترور «متخصصان هستهای» را دارد و بیش از این نمیخواهد آن را کش و قوس دهد. از قرار معلوم کشتیبان را سیاستی دیگر آمده و در آینده نزدیک قرار نیست «متخصصی» ترور شود مگر این که اتفاق خاصی بیفتد.»
همانگونه که پیشبینی کرده بودم، هنگامی که دستگاه امنیتی و اطلاعاتی تصمیم به جمعکردن پرونده و توقف قتل »متخصصان هستهای» گرفت دیگر تروری صورت نگرفت و موساد و سرویسهای امنیتی غربی که مثل آب خوردن در تهران عملیات میکردند کوششی برای ادامهی ترور «متخصصان هستهای» به خرج ندادند.
شکل کار همانی بود که هاشمی رفسنجانی پس از قتلهای زنجیرهای پاییز ۷۷ پیشنهاد کرده بود و مورد تأیید دولت محمد خاتمی قرار نگرفته بود. او هنگام برملا شدن نقش وزارت اطلاعات در قتلهای سیاسی کشور توصیه کرده بود برای سرپوش گذاشتن بر حقیقت، چند معتاد و قاچاقچی مواد مخدر متهم به مرگ را عامل قتلها معرفی کرده و با اعدام آنها «فتنه» را جمع و جور کنند. خامنهای برای جمع و جور کردن پروندهی قتلهای زنجیرهای تأکید داشت که روی نقش مؤساد و اسرائیل و وابستگی عاملین قتلها به سرویسهای خارجی تکیه شود. از آنجایی که خاتمی تأکید داشت به نقش عوامل وزارت اطلاعات در تعداد معدودی از این قتلها اشاره شود ، پیشنهاد رفسنجانی مورد پذیرش قرار نگرفت و با پذیرش مسئولیت تعدادی از قتلها توسط وزارت اطلاعات، بازجویان کوشیدند تعدادی از مسئولان وزارت اطلاعات را یهودی، یهودیزاده، بهایی و نفوذی و عامل «موساد» معرفی کنند.
طبق رهنمودهای داده شده از سوی خامنهای، بازجویان اعترافات مختلفی را بر اساس داستانهایی که تهیه میکردند از متهمان اخذ کردند. فیلم شکنجه و بازجویی فهیمه دری نوگورانی همسر سعید امامی، اکبر خوشکوشک، مرتضی قبه و دیگر متهمان این پرونده هنوز روی اینترنت موجود است.
پس از مدتی کلیهی دستگیرشدگان و کسانی که عوامل «موساد» و سرویسهای خارجی خوانده شده بودند آزاد شدند.
در پروژهی بمبگذاری در حرم امامرضا و بمبگذاری در حسینیه رهپویال وصال در شیراز از شیوهی مألوف نظام استفاده شد و وزارت اطلاعات با دستگیری عدهای بیگناه، آنها را قربانی طرحهای شوم خود کرد و با مساعدت دیگر بخشهای نظام به قتل رساند.
این بار وزارت اطلاعات تلفیقی از پیشنهاد رفسنجانی و رهنمود خامنهای را در دستور کار قرار داد. آنها عدهای را که روحشان هم از این ترورها خبرنداشت به عنوان عوامل موساد و اسرائیل انتخاب کرده و به زیر وحشیانهترین شکنجهها بردند تا به زعم خود سرو ته پرونده را هم بیاورند. در جریان این پروژهی غیرانسانی صدها تن دستگیر شده و در سلولهای مخوف ۲۰۹، کهریزک و زندان پرندک در بدترین شرایط ممکن گاه در سلولهای ۱ متر در ۱ متر به بند کشیده شدند. بر اساس اخبار تایید نشده تعدادی از آنها در زیر شکنجههای غیرانسانی کشته شدند و بقیه پس از تحمل انواع و اقسام شکنجهها به آنچه بازجویان به آنها القا میکردند اعتراف کردند.
سوژهها چگونه انتخاب شدند؟
از قرار معلوم تعدادی از دستگیرشدگان در بندرانزلی، باندی را تشکیل داده و زنان عضو این گروه با «اغواگری» عوامل دستگاه اطلاعاتی و امنیتی، حزباللهیها و پولدارها را به دام انداخته و از آنها فیلم تهیه کرده و اخاذی میکردند. این افراد روابطی نیز با چند هموطن کرد داشتهاند.
مأموران وزارت اطلاعات با بررسی پرونده، آنها را مناسب تشخیص داده و از همینجا سناریو کلید زده میشود. آنها بلافاصله پس از دستگیری در شهرهای شمالی به دستور وزارت اطلاعات به تهران اعزام میشوند .
سناریونویسان وزارت اطلاعات که عناصر کودنی نیز هستند در جای جای فیلم ارائه شده ردپا و اثر انگشت خود را جا میگذارند. آنها اتهامات اولیهی افراد دستگیر شده را به بخشی از سناریوی تنظیمی خود تبدیل میکنند.
در اعترافات پخش شده در سیمای جمهوری اسلامی از جمله آمده بود:
«اما یکی از ترفندهایی که در این پروژه برای اولین بار طراحی شده بود استفاده از زنان به عنوان ابزار عملیاتهای تروریستی بود؛ البته در این میان حتی از بردگی جنسی نیز دریغ نشده است چرا که زرگر میافزاید: " بعد از یک ماه من را به خونهاش دعوت کرد!"
محسن صدقی آذر که سعی دارد به صورت کامل خیانت خود را تشریح کند توضیح میدهد:"این گروه به این صورت عمل میکرد که کسی که قرار بود از او جمع آوری اطلاعات شود توسط یک خانم به عنوان اغواگر به ایشان نزدیک شده و فیلمبرداری میشد از این قضایا".
مریم ایزدی ادامه میدهد:"توی کافی شاپ به من گفت که کار اغواگری را انجام بده".
تارا باقری با اسمهای مستعار نغمه و ندا نیز در تکمیل صحبتهای همدستش میگوید:" با اغواگری به افراد مختلفی که به من معرفی میشد ارتباط برقرار میکردم، از آن طریق و از آنها فیلم تهیه میکردم و بر علیه آنها استفاده میکردم، این فیلمها باعث میشد که آنها اطلاعاتی را که شخصیت اصلی گروه میخواهد به او بدهد".
و البته وظیفه صدقی آذر در تیم تروریستی نصب دوربین مدار بسته بود.»
در سناریوی تنظیمشده از سوی وزارت اطلاعات توضیحی داده نمیشود که تیم تروریستی آموزشدیدهی «موساد» به جز «متخصصان هستهای» که «متشرع» و «حزب اللهی» بودند از چه کسانی و به چه منظور «جمعآوری اطلاعات» میکردند که «یک خانم به عنوان اغواگر به ایشان نزدیک شده و فیلمبرداری میشد»؟ «افراد مختلفی» که به زنان «اغواگر» عضو تیم ترور «معرفی» میشدند چه کسانی بودند؟ از فیلمهای تهیه شده چگونه در عملیات ترور استفاده میشد؟ اگر ربطی به موضوع ترورها نداشته به چه دلیل در مستند تهیه شده از سوی وزارت اطلاعات مورد استفاده قرار گرفته است؟
چرا رژیم به کریستین ساینس مانیتور و اسکات پیترسون متوسل میشود؟
دستگاه قضایی و امنیتی رژیم در حالی که در شرف آزادی آخرین متهمان پروندهی ترور متخصصان هستهای بود اما همچنان میکوشید تا در صحنهی بینالمللی از منافع آن استفاده برد و بر نقش شوم اسرائیل در این ترورها پافشاری کند به ویژه که مذاکرات هستهای در ژنو، نیویورک و پایتختهای اروپایی داغ بود.
اسکات پیترسون یکی از دبیران کریستین ساینس مانیتور هم که به دیدار همسر علیمحمدیشتافته در جهت منافع رژیم سنگ تمام گذاشته و مینویسد:
«خبرهای رسانههای اسرائیلی صحت اعتراف های تلویزیونی مجید جمالی فشی را که از تلویزیون دولتی ایران در اوائل سال ۲۰۱۱ پخش شد، تایید کرده اند. این جوان که از زندان اوین سخن می گفت، توضیح داد که چگونه در اسرائیل برای این کار آموزش دیده بود- و چگونه با دو موتورسیکلت نوی ایرانی و شبیه سازی دقیقی از خانه و خیابان محل زندگی علی محمدی در مکانی متعلق به موساد، که در کنار اتوبان تل آویو به اورشلیم و در شرق فرودگاه بن گوریون بازسازی شده بود، نقشه ترور را تمرین کرده بود. دادگاه مجید جمالی فشی را گناه کار دانست و او را به مرگ محکوم کرد. پیش از اعدام، خانم کرمی با او در زندان اوین روبرو شد.»
اگر هرکسی مجید جمالی فشی را نشناسد مقامات اطلاعاتی آمریکا و کانالهای دیپلماتیک این کشور به خوبی او را میشناسند و میدانند وی پس از جنبش ۸۸ به سفارت آمریکا در باکو مراجعه کرده و کوچکترین نقشی در قتل مسعود علیمحمدی نداشته است. گزارش مراجعهی او به سفارت آمریکا و توضیحاتش در مورد چگونگی به کارگیری افراد بسیجی و اراذل و اوباش در سرکوب مردم در جریان جنبش ۸۸ با کد شناسایی BAKU687 09 از طریق ویکی لیکس انتشار یافت.
جمالی فشی تنها چند روز قبل از تاریخ نگارش این سند سفارت آمریکا ( اول سپتامبر ۲۰۰۹)، برای رقابتهای بینالمللی هنرهای رزمی به باکو سفر کرده بود. او چند روز پس از انتشار سند فوق توسط ویکی لیکس، در آذرماه ۱۳۸۹ (دسامبر ۲۰۱۰) دستگیر و در دیماه ۱۳۸۹ بر اساس سناریوی طراحیشده در وزارت اطلاعات به قتل علیمحمدی متهم شد.
اسکات پیترسون به نقل از همسر علیمحمدی که این روزها به ستارهی دستگاه اطلاعاتی امنیتی رژیم یعنی قاتلان همسرش تبدیل شده مینویسد:
«علیمحمدی میدانست که زیر نظر برخی کشورهای غربی و سازمان مجاهدین خلق – که نخستین بار وجود برنامه اتمی ایران را آشکار کرد- قرار دارد. در سال ۲۰۰۶ یکی از همکاران علیمحمدی در کنفرانسی در بریتانیا به مدت ۲۴ ساعت در مورد فعالیتهای اتمی علیمحمدی تحت بازجویی قرار گرفته بود. در سال ۲۰۰۸ نیز همکار دیگری به مدت ۴۸ ساعت به همین منظور و این بار شاید در ایتالیا، مورد بازجویی قرار گرفته بود....
در سال ۲۰۰۹ که علیمحمدی به سفر حج رفته بود متوجه شد که از او فیلمبرداری میکنند و تعقیبش میکنند. بعد از آن بیشتر مراقب بود و خیلی کمتر بیرون میرفت… یک ماه پیش از مرگش گفته بود که میترسد در سفرش به اردن ربوده شود و پیش از این سفر از نظر جسمی احساس ناخوشی میکرد.»
از نظر من ادعاهای جدید منصوره کرمی همسر دکتر مسعود علیمحمدی تولیدی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم است و براساس سناریوی وزارت اطلاعات مطرح میشوند. مشابه این ادعاها را قبلاً پاسدار فریدون عباسی مطرح کرده بود و این بار به گونهای دیگر از زبان منصوره کرمی طرح میشود تا تأییدی بر ادعاهای قبلی هم باشد.
در خاتمه اسکات پیترسون به گزارش شریرانهی مجله تایم اشاره کرده و مینویسد:
«مجله تایم، در اوایل سال ۲۰۱۲، در گزارشی از اسرائیل، از قول یک منبع اطلاعاتی «شرکت جمالی در یک واحد موساد را که به گفته این منبع توسط یک کشور ثالث بر مقام های ایران آشکار شد، تایید کرد. »
مسئولان امنیتی رژیم از آنجایی که قصد آزادی آخرین متهمان دستگیر شده در ارتباط با ترور «متخصصان هستهای» را داشتند صلاح ندیدند که خبرنگار کریستین ساینس مانیتور با خانوادهی احمدیروشن، شهریاری و رضایینژاد دیدار و گفتگو کند تا مبادا در خلال گفتگو از وضعیت پرونده و عاقبت متهمان دستگیر شده پرسش کند و موضوع آنها داغ شود. به همین دلیل به همسر مسعود علیمحمدی بسنده کردند که ظاهراً قاتل همسرش پس از اعتراف به «سزای اعمالش» رسیده است. اما نه اسکات پیترسون و نه منصورهی کرمی صلاح نمیبینند در مورد افراد دیگری که در مستند «کلوپ ترور» به صراحت از نقش خود در ترور مسعود علیمحمدی میگویند صحبتی کنند. افرادی که خانم کرمی پیشتر پس از دیدن اعترافاتشان در تلویزیون گفته بود: «خیلی خوشحالم، خیلی خوشحالم، حقیقتش اصلا حال خودم را نمیفهمم و امیدوارم که همه اینها که گرفته میشوند بعلاوه عوامل اصلی که خارج از کشور هستند به سزای اعمالشان برسند.»
این همهی ماجرا نیست، بهروز افخمی نمایندهی سابق مجلس شورای اسلامی و سازندهی فیلم انتخاباتی کروبی که سابقهی کار در اوین در دههی ۶۰ را هم یدک میکشد قصد دارد در مورد ترور دانشمندان هستهای فیلمی با عنوان «تله» بسازد. پیشتولید «تله» شنبه 18 مرداد ماه (۱۳۹۳) آغاز شده است.
به گفتهی محمد پیرهادی تهیهکنندهی این فیلم، همزمان «بازنویسی مجدد فیلمنامه آغاز میشود و براساس برنامهریزی انجام شده اواخر شهریورماه فیلمبرداری آغاز خواهد شد.»
http://www.khabaronline.ir/detail/368647
خطر مرگ همچنان آزاد شدگان را تهدید میکند
خوشبختانه متهمان بیگناه پروندهی ترور «متخصصان هستهای» آزاد شده و در کنار خانوادههایشان به سر میبرند. هرچند شکنجههای هولناکی را متحمل شدهاند و علاوه بر جسم و جان، روح و روانشان به شدت آسیب دیده است اما بایستی خوشحال بود که فعلاً از مهلکه جستهاند.
خانوادههای آنها در طول این دو سال رنج و مصیبت زیادی کشیدهاند. تعدادی از آنها دچار سکته و بیمارهای لاعجلاج شدهاند با این حال از این شانس برخوردار بودند که عزیزانشان را دوباره در کنار خود داشته باشند.
با توجه به این که مقامات قضایی در ازای آزادی این متهمان وثیقههای سنگین اخذ کردهاند نبایستی هشیاری را از دست داد. هرچند اخذ سنگین وثیقه میتواند هشدار به قربانیان و تهدید آنها به سکوت تلقی شود اما نباید خوشخیال بود و همه چیز را تمام شده فرض کرد.
این افراد هر لحظه میتوانند اسیر درگیری باندهای مختلف جنایتکاران حاکم بر کشورمان شده و دوباره به بند کشیده شوند و داستان قدیمی به نوعی دوباره زنده شود.
نیاز به روشنگری در ارتباط با زوایای پنهان این پرونده به شدت احساس میشود. هرگونه روشنگری دست عوامل رژیم را برای انجام جنایت میبندد. به توصیهی افراد ناآگاهی که با سیستم امنیتی و اطلاعاتی رژیم آشنایی ندارند و دائم دعوت به سکوت میکنند نباید گوش کرد. روشنگری در مورد پروندهها و وضعیت قربانیان بیش از هرچیز دست جنایتکاران را میبندد.
به حملهی ناجوانمردانهی تعدادی از عناصر معلومالحال که تحت عنوان «چپ» (۱) و ادعاهای پرطمطراق، به رژیم امداد میرسانند، نباید توجه کرد. به تبلیغات عوامفریبانهی لابی رژیم در خارج از کشور وقعی نباید گذاشت. از اتهامات آنها نباید هراس به دل راه داد. فریب رسانههای بینالمللی و یا قدرتنمایی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و محافل مشخص را نباید خورد.
دفاع از حقیقت و نجات جان بیگناهان از هر چیزی مهمتر است. خوشحالم که به وظیفهی وجدانی خود عمل کرده و با روشنگری در مورد آنها در رهاییشان از چنگال خونین جانیان، سهمی اندک داشتم.
ایرج مصداقی ۸ شهریور ۱۳۹۳
irajmesdaghi@gmail.com
پانویس:
۱- تنها به ذکر یک نمونه اشاره میکنم که میتواند مشت نمونهی خروار مدعیانی باشد که شرم و حیا را به کناری نهادهاند.
پس از انتشار سلسلهی مقالاتم در افشای دسیسههای وزارت اطلاعات، یکی از «ضدامپریالیست» و «ضدصهیونیست»های وطنی که با نام «گلزاد پاک»! «مشغول کنکاش فکری و نظری برای کمک به شکلدادن به «جنبش نوین کمونیستی ایران» است»، از فرصت استفاده کرده در میان مشغولیتهایش وظیفهی سخنگوی وزارت اطلاعات و جانیان حاکم بر میهنمان را نیز به عهده گرفته و در مقالهای ۳۶ صفحهای( ( A4 ضمن آن که من را «پرنویس، یاوه نویس، گزافه نویس، دروغنویس، تھمت نویس» و... معرفی کرد خشم خود را از این که در دفاع از قربانیان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم به زندگی ساده آنها اشاره کرده بودم چنین نشان داد:
«مصداقی که به پرنویسی هم مبتلاست، نوشته دیگری هم دارد با عنوان «تاکسی زرد رنگ پژو ۴۰۵ و ترور پاسدار فریدون عباسی». مصداقی شیوههای ژورنالیسم بورژوایی را هم برای انتخاب «تیتر» برای نوشتههایش، بخوبی یاد گرفته است، تا بتواند جلب مشتری کند. ... او در این نوشته به ترور دانشمندان هستهای میپردازد. اما از همان ابتدای نوشته، به شرح زندگی زن و مردی به نام نشمین زارع و همسرش فولاد (فؤاد) فرامرزی، خانوادهی آنها و اعضای آنها میپردازد. به نام واقعی، نام پدر، تاریخ تولد، مشخصات اعضای خانواده، عروسی، تحصیل، کار و زندگی و همه چیز آنها می پردازد. براستی چه انگیزهای در پس این «کنجکاوی بیمارگونه» مصداقی برای دستیابی به خصوصیترین مشخصات انسانها، و انتشار عمومی آنها وجود دارد؟ آیا از این انسانها، برای افشای این همه اطلاعات از آنها و زندگیشان، اجازه گرفته است؟ اگر اجازه گرفته است، چرا آن را در نوشتههایش اعلام نمیکند؟ اگر اجازه نگرفته است، عمل او تجاوز و تعدی به حریم شخصی و خصوصی انسانهاست.»
«گلزاد پاک» در همین مقاله به زعم خود با تردستی و استفاده از حقهبازیهای ژورنالیستی مرا کسی معرفی میکند که «تنها انگیزهاش «پول و دلار» است، و از قول دو عضو سابق درهمشکستهی مجاهدین و یک مأمور وزارت اطلاعات مرا مأمور مجاهدین میخواند و مینویسد:
«اتصالش به مجاهدین و هدفش از نوشتن کتابهای قطور را هم فقط بخاطر علاقه مصداقی به «پول میدانند.»
«گلزاد پاک»، همینها را کافی نداسته و اظهار لطف کرده و مینویسد:
«بارھا خوانده و شنیده ام که آقای ایرج مصداقی، زمانی که در زندانھای جمھوری اسلامی بود، «انزجارنامه» نسبت به مجاهدین نوشت، و برای رهایی از زندان، «تواب» شد. من از صحت و سقم این موضوع اطلاعی ندارم، و تا زمانی که با اسناد و مدارک متقن، و اعتراف روشن خود مصداقی روبرو نشوم، در این باره حق داوری به خود نمیدهم.
این انسان «نیکاندیش» که جواز ورود و خروج افراد به «حوزه انسانیت» را صادر میکند، در ادامه با بزرگواری مرا مورد «لطف و مرحمت» خود قرار داده و مینویسد:
«حالا فرض کنیم که مصداقی «تواب» هم بود، آیا میبایستی از حوزه «انسانیت» هم اخراجش کرد؟ مگر «توابان» انسانهایی نیستند که «توابسازان» با بهرهبرداری از نقاط «ضعف» آنها، در صدد خاموش کردن نقاط «قوت» شخصیت انسانی آنها بودهاند.»
و در جای دیگری از همین مقاله، این «انسان نازنین» که با اعتماد به نفس عجیبی خود را هم «گلزاد» مینامد و هم «پاک»، با «دلسوزی» زایدالوصفی اعلام میکند:
«دلم برای مصداقی میسوزد که از سال ۶۰ تا سال ۷۰ ، ده سال از عمرش را در سیاھچالھای حکومت اسلامی گذراند، و حالا از ھمه ما میخواهد برگردیم به «جای اول».
و در ادامه این «گلزاد» شیر «پاک» خورده، دوباره مرا مورد «عفو و بخشش» کریمانهی خود قرار داده و مینویسد:
«اگر راست باشد که مصداقی در حکومت اسلامی «تواب» شد، میتوانم او را «بفهمم» و حتی او را «ببخشم»، زیرا که در زیر فشار و شکنجه حاکمان اسلام، میتوان از این یا آن «ضعف» او در برابر «تمامیت انسانی» قابل احترامش، اغماض کرد.»
و بلافاصله از دیگر «گلزاد»های همنوعش میپرسد:
«اما با «تواب» شدن او به درگاه سرمایه جهانی و به ویژه آمریکا، و آنهم در شرایطی که در اقیانوسی از «لیبرالیسم» شنا میکند و هیچ فشاری هم بر او نیست (یا اگر فشاری هم بر او باشد، ما از آن خبر نداریم)، چه کنم؟ »
http://www.k-en.com/zendan/dadgah/30%20abane%201391-%20mesdaghi.pdf
البته این شیر ژیان «جنبش نوین کمونیستی ایران» از قرار معلوم بر خلاف من که در «اقیانوسی از «لیبرالیسم» شنا میکنم» در شکنجهگاه مخوف «لیبرالیسم» در زیر شکنجهی نوکران «سرمایه جهانی» و «امپریالیسم جهانخوار و صهیونیسم بینالملل» به سر میبرد و برای آنکه پوزهی اربابانشان را به خاک بمالد حتی از برزبان آوردن نامش نیز خودداری میکند.