آنگاه که سازمان اکثریت «حسینی » شده بود !
قسمت دوم
در نشریه کار اکثریت شماره ۱۳۴ آبان ۱۳۶۰ چنین آمده است:
«یک نمونه عالی ایثار
همه روزها عاشورا و همه سرزمین ها کربلاست
روز جمعه دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری حسین بن علی امام سوم شیعیان نوه پیغمبر اسلام و فرزند امیرالمؤمنین علی را با ۷۲ تن یارانش در سرزمین حائر یاغاضریه که بعدا «کربلا » نام گرفت به فرمان یزیدبن معاویه خلیفه اموی ، وبه دستور یدالله بن زیاد والی عراق و فرماندهی عمربن سعد شهید ساختند و عمربن دی الحوش صامی از رؤسای قبیله هوارن حسین بن علی را شخصا سر برید . پس از این فاجعه عمال یزید که به حق اشقیا نام گرفته اند آتش درخیمه گاه جاویدان حسین و یارانش افکندند و خاندان حسین را به اسارت از عراق به نام (سوریه) که نهنگاه خلیفه بود بردند و سرهای شهیدان رابر سر نیزه ها حمل کردند. و...»
سازمان اکثریت که چندین سال در خدمت به رژیم جمهوری اسلامی ایران«خیمه و خرگاه حسینی » برپا می کرد در نقل احادیث و روایتها نیزدست کمی ازمداحان رژیم ندارد . صرف نظر از اصل مبالغه آمیزبودن کشته شدن حسین توسط سازمان اکثریت و آخوندهای رژیم ، اما روایت یکی از مراکز ترویج عقاید شیعه به نام «حوزه » تعریف متفاوتی از «نمونه عالی ایثار» سازمان اکثریت ارائه داده است. «حوزه» پس از تعذیه خوانی های بسیار درباره کشته شدن «امام حسین» نوشته است :
«علیرغم آخرین هشدار او نسبت به انتقام الهی، دست و کتفش مجروح شد و با صورت به زمین افتاد. خولی بن یزید اصبحی که دستور به بریدن سر امام حسین یافته بود، به خاطر ترس زیاد نتوانست این مأموریت را انجام دهد و به جای او سنان بن انس بن عمرو نخعی بعد از وارد کردن ضربهای بر امام حسین سرش را برید. او سر را به خولی داد و او آن را بعداً به نزد ابن زیاد برد.»
اگرچه کشته شدن «حسین و یارانش» موضوع مورد نظر این مقاله نمی باشداما نمونه فوق ثابت می کند که اکثریتی ها نیک آموخته بودند که برای«حسینی » کردن توده های نا آگاه چگونه آنهارا مورد خطاب قرار دهند و باچه مهارتی هرحادثه ای را به نفع منافع طبقاتی خویش تعبیر و تفسیر کنند.این اظهارات در شرایطی بیان شده است که بار طاقت فرسای زندگی پشت عامه مردم را خم کرده و فرصتی برای آنها باقی نگذاشته است تادرصدد برآیند صحت وسقم احادیث و افسانه ها را کشف کنند. درچنین شرایطی برای مردم هیچگونه فرقی نمی کند که به قول اکثریت آیا «عمربن دی الحوش صامی» سر «امام حسین» را بریده ؟ یابه قول پایگاه اربعین حسینی «سنان بن انس بن عمرو نخعی» .
علاوه بر این نباید فراموش کنیم آنجا که اکثریت آگاهانه از «سرزمین حائر» سخن گفته است ، بمنظور «بیعت» درپیشگاه مرتجع ترین آیت الله ها وبرای خوش رقصی کردن بیشتر نزد سران رژیم است . چراکه قشریون مذهبی همیشه از «سرزمین حائر» بعنوان قتلگاه امام حسین و مکان مقدس یاد می کنند. در همین رابطه مرکز اربعین حسینی در قم چنین نوشته است «حائر یعنی جایی که آب در آن جا حیران می ماند و به دور خود می پیچد و گودال قتلگاه امام حسین(علیه السلام) در همین مکان مقدس واقع شده است و جسد انورش نیز در آن جا مدفون است. » حیف ! که رژیم جمهوری اسلامی ایران به خدمت داوطلبانه سازمان اکثریت پایان داد و آنها بجای رفتن به کوفه عازم مسکوشدند، اگرنه اکنون شاهدانتشار دیوان اشعاری بودیم که از سوی جمشید طاهری پور ، فرخ نگهدار، مهدی فتاپور وسایر شرکاء در وصف «خیمه گاه جاویدان حسین و یارانش» منتشر شده بود؟!
سازمان اکثریت به شلاق جمهوری اسلامی می گفت «پتک واقعیات» !
سازمان اکثریت درصفحه ۳۷« بولتن تحلیل رویدادهای ایران و جهان» خود نوشته شده است:
« زندانهای ایران هنوز انباشته از هزاران فریب خورده است که به علت همکاری با گروهک هادستگیر شده اند. پتک واقعیات و روشنگری فعالانه نیروهای راستین مدافع انقلاب ، بنابه تأیید دادستان کل انقلاب ، اکثریت این افراد را بیدار کرده است و آنان رابه شناخت درست نسبت به ماهیت جمهوری اسلامی ایران و خط انقلابی رهبری آن واقف ساخته است».
سازمان اکثریت در آن هنگام همکاری همه جانبه ای با رژیم جمهوری اسلامی ایران داشت و جز تقویت رژیم و اغواء مردم هدف دیگری نداشت.اکثریتی ها آنقدر شیفته «ماهیت جمهوری اسلامی ایران و خط انقلابی رهبری آن » گردیده بودند که هم صدا با «دادستان کل انقلاب» زندانیان سیاسی را« فریب خورده» ، سازمانهای سیاسی را «گروهک» و شکنجه و اعدام در زندانهای رژیم را «پتک واقعیات» می نامیدند. تو گویی در سیرکی که تحت نام جمهوری اسلامی ایران بر پا شده بود سازمان اکثریت نقش دلقکی را ایفاء می کرد که سعی داشت در این هنرنمایی «نخل طلایی ارتجاع» را برباید.در ادامه مردم فریبی ها، سازمان اکثریت در همان بولتن چنین نگاشته است :
«در این میان تنها گروه اندکی از عوامل رژیم سابق ، کودتاچی ها، ساواکی ها و دیکر عمال امپریالیسم و ضدانقلاب که به علت دشمنی آشکار با منافع خلق و اهداف انقلاب دستگیر شده اند و قانونا و به حق باید کیفر اعمال پلید خودرا ببینند در زندان بسر می برند. وجود این ترکیب بکلی متضاد در زندانها و عدم اجرای فرمان امام مبنی بر عفو عده ای چشمگیر از کسانی که می کوشند و می خواهند به آغوش انقلاب بازگردند قبل از همه نشانه آنست که جمهوری اسلامی ما هنوز تا اجرای کامل و بی خدشه قانون و حاکمیت بلامنازع خط امام در تمامی عرصه ها باید راهی صعب را بپیماید».
منظور اکثریت از« عدم اجرای فرمان امام و- راه صعب» پیش رو آن بود که در همان هنگام خمینی دستور عفو داده بود و عده ای از خبرچینها و جاسوسان حزب توده و اکثریت علی رغم همکاریهای خود و رهبرانشان درلیست عفو قرار نگرفته بودند.
اکثریت منتظربود که «امام» برای عشقشان آغوش بگشاید!
اکثریت به درستی هواداران خود و حزب توده را در زمره کسانی ارزیابی کرده است که می خواستند به «آغوش امام و انقلاب» باز گردند ولی چون«حاکمیت بلامنازع خط امام در تمامی عرصه ها» پیاده نشده بود، هنوز این جاسوسهای حقیقی را در کنار مخالفین واقعی رژیم جمهوری اسلامی ایران درزندانها نگهداشته بودند. سازمان اکثریت نه فقط خودرا متعلق به رژیم می دانست بلکه رژیم را نیز از آن خود می پنداشت. این جریان ضدانقلابی تا آن حد خودرا مجری فرامین «امام » و میراث خوار جمهوری اسلامی معرفی می کرد که بدون کمترین شرمی بطور علنی اعلام کرد «جمهوری اسلامی ما هنوز تا اجرای کامل و بی خدشه قانون و حاکمیت بلامنازع خط امام در تمامی عرصه ها باید راهی صعب را بپیماید» .
بهرتقدیر علت اصلی عشوه های سازمان اکثریت برای خمینی را باید درچارچوب منافع طبقاتی مشترک این سازمان با رژیم جمهوری اسلامی ایران جستجو کرد. باید روند رشد سازمان اکثریت را نیز مد نظر داشت، پرورش در مکتب حزب توده و آموختن درس مبالغه ، سپس«سردادن سرود سرخ در کنار پاسداران و بسیجی ها» کمترین تأثیر آن ارادت بیش از حد رهبران این سازمان به « سادات و انبیاء» بوده است. اکثریت پس از فراگیری درسهای ضدانقلابی در جهاد با سرفرازی می گوید « آنچه را که آموختیم در صفوف مقاومت زحمتکشان بکار می گیریم. برای دفاع از انقلاب ، برای تحکیم انقلاب ، برای تداوم انقلاب باید که در صف بسیج ، همراه با سپاه ، درمیان زحمتکشان سرود سرخ مقاومت برلب» .
چه خوب بود اگر اکثریت بجای طفره رفتن در مورد مناسبات تنگاتنگ گذشته اش با سران سپاه و گردانندگان رژیم ، حقایق را آنطور که بود به تحریردر می آورد. از تجارب گرانبهای خود در مورد آنچه را که در مکتب جهاد سازندگی ، و سپاه پاسداران فرا گرفته بود می نوشت . هرچند اکثریت دارای چنین شهامتی نیست ، اما اسناد و مدارک موجود را چگونه می تواند انکارکند؟ اکثریت شاگرد ساعی و کوشای دانشگاه ضد انقلاب بود و هرچه را که فراگرفت علیه نیروهای انقلابی و مبارز بکار بست . ما قربانیان این سازمان ضد مردمی چگونه می توانیم جنایات آنان را فراموش کنیم؟
اکثریت و دانشجویان
سازمان اکثریت درنشریه کار شماره ۱۴۵ خود نوشته است :
« امام خمینی: اسلامی کردن دانشگاهها بمعنی بسته بودن دانشگاهها نیست»
این جریان سپس در تأیید اعمال ضد فرهنگی جمهوری اسلامی و تبلیغ همه جانبه قوانین ضد علمی رژیم به گفته های خمینی استناد می کند که از نظر اکثریت «وحی منزل » است و همه باید بدون چون و چرا از آن اطاعت کنند. اکثریت در همان نشریه نوشته است :
«آخرین رهنمود امام به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی در مورد بازگشائی دانشگاه ها را می توان نقطه عطفی در این مسیر دانست ایشان در ادامه رهنمودهای خویش و درملاقات شنبه ۲۶ تصریح کردند: وقتی من می گویم دانشگاه ها برای اسلامی شدن ۲۰ سال وقت لازم دارند ، بدین معناست که دانشگاه ها باید بازبشود وبیست سال طول بکشد تا صد در صد اسلامی شود و این به معنای بازشدن است نه بسته بودن دانشگاه هاو ..»
خمینی با صراحت کلام گفته است که اگر ۲۰ سال هم لازم باشد ، دانشگاه ها باید اسلامی شود و این فرمان ارتجاعی«پیشوا» سازمان اکثریت را چنان به وجد آورده بود تا چاپلوسانه در تأیید خزعبلات خمینی و بر ضد دانشجویان قلم فرسایی کند . اکثریت که سینه چاک خودرا مدافع اسلامی کردن دانشگاه ها معرفی می کرد در توجیه فرمان «امام» چنین نگاشته است « صراحت کلام - به گونه ای است که جای هیچگونه تفسیر و تاویلی را باقی نمی گذارد و...».
از نظر اکثریت تکلیف روشن است ! فتوا صادر شده و بر همه مسلمانان وصد البته سازمان اکثریت واجب است که دانشجویان را تشویق کنند تا به درخواست خمینی «لبیک » گویند . اگر چنین نشود و دانشجویان نپذیرند؟ اکثریت درچند سطر پائین تر کیفرخواست جمهوری اسلامی را برایشان آماده کرده است . این رفتار آنها «آشکارا لگد کوب کردن قانون است» . تکلیف آنها که قوانین اسلامی را« لگد کوب» می کنند نیز مشخص است ، نیازی به تفسیر نیست ، محارب با خدا و رسول خدا. کافی بود این دانشجویان نافرمان توسط «برادران اکثریتی» شناسایی و به جلادانی نظیر خلخالی ها و لاجوردیها سپرده شوند آنگاه اکثریت با خاطری آسوده سر به بالین می گذاشت ، چراکه برطبق آرزوی سازمان اکثریت، این مخالفین رژیم و «امام» ، «قانونا و به حق باید کیفر اعمال پلید خودرا ببینند».
در آن روزها اکثریت برای اثبات حقانیت نظری خمینی و به کجراه کشیدن مسیر مبارزات دانشجویان به هر ریسمانی آویزان می شد. رهبران این سازمان که خوب می دانستند جامعه دانشگاهی ودانشجویان هیچگونه وقعی به سخنان آنها نمی نهند، سرانجام برای پیشبرد اهدافشان «ستاد انقلاب فرهنگی» رژیم را به یاری طلبیدند. اکثریت که تصور می کرد دانشجویان همان اندازه برای «ستاد انقلاب فرهنگی» رژیم احترام و اعتبارقائل هستند که سازمان اکثریت، این بار «نصایح امام» را از قول «یکی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی» چنین بیان کرد: «کسانی که اظهار می کنند از قرآن می خواهند هنررا بیرون بیاورند یا علمی از علوم انسانی را بیرون بکشند یعنی علوم انسانی به معنی مصطلح مانند جغرافیا و تاریخ را- اینها در حقیقت توجه به هدف قرآن و انبیاء ندارند و به درستی در خودشان معلوم نکرده اند که انتظار یک مسلمان باید از قرآن چه باشد؟» .
اکثریت وظیفه شناس !
اکثریت وظیفه شناس که به «هدف قرآن و انبیاء» توجه کامل دارد و بخوبی فهمیده است که «انتظار یک مسلمان باید ازقرآن چه باشد» درنگ را جایز نمی شمرد و هنوز خمینی در باره چگونگی گشایش دانشگاه ها ویا بسته بودن آنها تعیین تکلیف نهایی نکرده بود که سازمان اکثریت پیشاپیش تکلیف«قانون شکنان» راهم روشن کرده بود.
اکثریت درحالیکه سخنان خمینی و رهبران طراز اول رژیم را «سودمند و نافع به وضع اجتماع » توصیف می کند، ازمنبرپائین نمی آمد تا شاید باخواندن مصیبت آخر دانشجویان راهم «حسینی» کند و بپذیرند که «انتظار یک مسلمان باید از قرآن چه باشد؟» . اکثریت در تداوم مداحی ها و تشویق دانشجویان به اجرای فرامین «امام » چنین ادامه می دهد Ç اکنون که گام های نخست برای بازگشائی دانشگاه ها برداشته شده است ، بجاست که مسئولین و دست اندرکاران امر دانشگاه ها و آموزش عالی با اجرای رهنمودهای امام خمینی گام های بعدی را سریع تر به جلو بردارند و با رفع کاستی های موجود و بر خورد با کارشکنی ها و قانون ستیزی ها با کمک فعال همه نیروهای دانشگاهی مؤمن به انقلاب و معتقد به جمهوری اسلامی ایران ، نظام آموزش عالی و پیشرفته را آنگونه که شایسته انقلاب ضد امپریالیستی و مردمی ایران است پایه ریزندÈ. در مرام سازمان اکثریت نظام آموزش عالی و پیشرفته فقط«با اجرای رهنمودهای امام خمینی» و نیروهای « معتقد به جمهوری اسلامی ایران» میسر است درغیراینصورت هرپیشرفتی که در چارچوب جمهوری اسلامی و افکار عصرجاهلیت خمینی نگنجد «شایسته انقلاب ضد امپریالیستی و مردمی ایران » نیست.! اکثریت هرگونه تظاهراتی را که از جانب جریانات انقلابی و مترقی بر پامی شد تحریم می کرد و آن مبارزات را در چارچوب سیاستهای امپریالیسم ارزیابی می کرد. نمونه ای از اطلاعیه اکثریت و تحریم تظاهرات دانشجویان رابه ضمیمه ملاحظه خواهید کرد.
اکثریت و دانش آموزان
پس از استقرار رژیم جمهوری اسلامی ایران و برملا شدن ماهیت دیکتاتوری - مذهبی این رژیم ، کلیه اقشار اجتماعی به نفی این رژیم واپسگرا پرداختند. دانش آموزان نیز پابپای دانشجویان ، کارگران و زحمتکشان ایران بر علیه استبداد مذهبی عرصه مقابله با رژیم را برگزیدند. دیری نپائید که مدارس به یکی از کانونهای ضد نظام حاکم بدل شدو سرکوب دانش آموزان نیز آغاز گردید. به گزارش شاهدان عینی در مدارس تهران، چندین دانش آموز را به جرم خندیدن و خوشحالی از مرگ بهشتی از کلاس به زندان انتقال و فوری اعدام کردند. یکی ازاین دانش آموزان که بیش از ۱۲ سال سن نداشت ، در روز مرگ بهشتی از مدرسه ای در منطقه سرسبز نارمک به زندان اوین انتقال و همان روز تیرباران شد.
در چنین شرایطی سازمان اکثریت با نیرنگ تمام، هرگونه حرکت آزادیخواهی و دمکراتیک دانش آموزان رابه «ایادی امپریالیسم و ضد انقلاب »مربوط می ساخت و آنان را به سکوت و آرامش در مقابل تبهکاریهای رژیم جمهوری اسلامی ایران فرا می خواند. نشریه کار اکثریت در شماره ۸۹ -۲۶ آذر ۱۳۵۹تحت عنوان «درگیری در مدارس امپریالیسم آمریکا را شادمان می کند» نوشته است :
«امروز مردم میهن ما برای دفاع از انقلاب در پیکاری قهرمانانه و حماسه آفرین به سر می برند ، در جبهه های نبرد تمامی رزمندگان از سربازان و پاسداران گرفته تا فدائیان و دیگر نیروهای مردمی با ایمان و اعتقاد به استقلال و آزادی، به ایثار برخاسته اند. دشمن برای درهم شکستن آنها آتش سلاح های خودرا آزموده است و اینک برای تضعیف روحیه مردم و بی اعتبار کردن آرمان هائی که هم اکنون برای آن در نبردند ، تبلیغات همه جانبه ای سازمان داده است » .
اکثریت بعد از این پیش در آمد ادامه داده است:
«بدون تردید دانش آموزان که برای آزادی اندیشیدن به مردم و مصالح آنان پیکار کرده اند، دانش آموزان که برای نابودی تفتیش عقاید وکسب حقوق صنفی - سیاسی خود جان های پاکی را فداکرده اند و حماسه های میدان شهدا و ۱۳ آبان را آفریده اند، هرگز از آرمان های مردم و ترقیخواهانه دست نخواهند شست و برای تحکیم چنین دستآوردهایی مجدانه مبارزه خواهندکرد. متأسفانه آنچه که امروز درمدارس میهن می گذرد ومنجر به درگیریهای خونین و آشوبهای کوچک و بزرگ شده است پیش از آنکه مبارزه ای اصولی در راه آرمان های مردمی و ترقیخواهانه باشد اتلاف انرژی انقلابی دانش آموزان است».
دانش آموزان اگر در راه اهداف جاه طلبانه و عقب مانده جمهوری اسلامی ایران به جبهه برده شوند و به دستور فرماندهان سپاه در دسته های هزار نفری برای خنثی کردن مین گوشت دم توپ شوند، از نظر اکثریت در راه «آرمان های مردمی و ترقیخواهانه » است ، اما اگر از حقوق دمکراتیک خود دفاع کنند «تضعیف روحیه مردم و بی اعتبارکردن آرمانهای انقلابی مردم است» ؟! چه می توان گفت ، جز این واقعیت که اکثریت مأمور بود و معذور!
اکثریت که در آن روزها هر گونه حرکت دمکراتیک و اعتراض مردمی علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران را به «عوامل امپریالیسم ، لیبرالها ، فئودالها ، ساواکی ها، آنارشیست ها ، ماجراجوها و ...» نسبت می داد ، به دانش آموزان بشارت می داد که مبادا به دام این «ماجراجوها» بیافتند! در تداوم گستاخی های اکثریت در همان مقاله می خوانیم :
« نیرو وشور انقلابی گروه هایی از دانش آموزان هم اکنون مصروف در گیری هایی می شود که تنها جبهه انقلاب ایران را تضعیف می سازد و به جای تحقق این آرمان انقلابی که مدارس بیشتری گشوده شود تا هر روز جوانان ایرانی فرصت سواد آموزی و دانش اندوزی داشته باشند، در راه تعطیل مدارس و مراکز آموزشی به کار گرفته می شود. گروه های آنارشیست و ماجراجو، بدون توجه به واقعیات جامعه و بدون آنکه به سیر عینی تحول جامعه و مطالبات عینی آن توجه داشته باشند ، دشمنی علیه جمهوری اسلامی ایران را که از هر سو در معرض تهاجم امپریالیسم و متحدان آن است ، دامن زده و بدون آنکه به عواقب کارخود بیاندیشند ، به گسترش درگیری ها شادمانه چشم دوخته اند».
بدا ! به حال سازمان اکثریت که نتوانست «به عواقب کارخود» بیاندیشد و دست در دست سران رژیم تبهکار مذهبی مرتکب جنایات بیشماری بر علیه نیروهای انقلابی و مبارز ایران شد. رژیم مستبدی که به قضاوت تاریخ یکی از خوفناک ترین رژیم های دیکتاتوری تاریخ معاصر نام گرفته است. گویا سازمان اکثریت فراموش کرده است که آنها با خیانت به نیروهای انقلابی ومبارز و قرارگرفتن در جبهه رژیم جمهوری اسلامی ایران به آتشی دامن زدند که هنوز شعله وراست . اکثریت هرگز نخواهد توانست ننگ این سرسپردگی و ددمنشی ها را از خود بزداید.
آنگاه که خون اکثریت و پاسدار در هم آمیخته شد !
سازمان اکثریت در سالهایی که به «امام خمینی» پناه برده بود، با مناسبت و بی مناسبت به خمینی نهیب می زد که باید یکی شویم . رهبران اکثریت در آنروزها سر از پا نمی شناختند و گاه حتی به خمینی هم اندرز می دادند . در یکی از اطلاعیه های بی مناسبتشان به خمینی برای چندمین بار نوشته اند:
«اینک که میهن ما مورد تجاوز رژیم ارتجاعی عراق قرارگرفته است ، اینک که امپریالیسم آمریکا توطئه گرانه جنگی جنایتکارانه را بر خلقهای ایران و عراق تحمیل کرده است ، وظیفه هرمیهن پرست واقعی و هر رزمنده راه استقلال و آزادی ایران است که با تمام قدرت به دفاع از جمهوری اسلامی ایران بر خیزد».
معلوم نیست چرا اکثریت در این اعلامیه در نظر دارد به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران درس «میهن پرستی» بدهد؟ و چرا رهبر رژیم را به دفاع از جمهوری اسلامی فراخوانده است ؟ اگر چه با خواندن سطور بعد منظور اصلی اکثریت بیشتر آشکار می گردد ، اما اینگونه خودشیرینی ها نزد «رهبر»مارا بیاد داستان آن دختری می اندازد که دلش شوهر می خواست ولی هرروز به مادرش می گفت برادرم را کی زن می دهید!
درآن روزها نیز اکثریت بطور غیر مستقیم و خیلی خجولانه ! از خمینی درخواست می کرد در ازاء جانفشانیهایشان برای جمهوری اسلامی ایران ، آنهارا نیز جزء لاینفک رژیم به حساب آورد، اما این درخواست را هیچوقت اکثریت باصراحت بیان نمی کرد، بلکه هراز چندی موضوعی را بهانه قرار می داد تا به بهانه تبریک ویا تسلیت ، پیام های عاشقانه ای برای خمینی ارسال کند.
سرانجام در شرایطی که صبر و انتظار جان به لب اکثریت رسانده بود چاره ای پیدانکرد ، جزاینکه خون فدائیان خلق را نزد خمینی وثیقه قراردهد و در ادامه همان مقاله خطاب به خمینی نوشته است :
«وقت آن است که بسان قهرمانان شهرهای آبادان و خرمشهر و قصر شیرین ، خون پاسدار وفدائی درهم آمیزد و پاسدار استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی در برابر تجاوز گران گردد». اکثریت با زبان بی زبانی از خمینی تمنا می کند ، اکنون که «خون پاسدار وفدائی» در هم آمیخته و اکثریت ثابت کرده همه جا در کنار پاسداران است اجازه بدهید ما نیز «بسان قهرمانان » در زندانهای اوین ، گوهر دشت و قزلحصار ، باخیالی آسوده مانند سایر پاسداران ، دمار از روزگار مخالفین جمهوری اسلامی ایران در آوریم . اطلاعیه بی مناسبت سازمان اکثریت به خمینی ضمیمه است.
اکثریت به جای بزرگداشت شهدای سیاهکل و سازمان
در سوگ کشته های جمعیت مؤتلفه اسلامی می نشست !
در آن ایام تاریک اکثریت بخاطر دست وپا کردن جایگاه ویژه ای در دستگاه ستمگر جمهوری اسلامی ایران به هر دری میزد . این جریان حتی شرمی بخود راه نداد که در بهمن ماه سال ۵۹ بجای بزرگداشت خاطره شهدای سیاهکل و سازمان ، در سوگ کشته های جمعیت مؤتلفه اسلامی بنشیند وبرای سالگرد اعدام «محمد بخارائی و یارانش» اشک تمساح بریزد. اکثریت در نشریه کار شماره ۹۵ بهمن ۱۳۵۹ در ماتم محمد بخارائی چنین نگاشته است :
« یاد شهید محمد بخارائی ویاران همرزمش گرامی باد
روز اول بهمن ماه سال ۱۳۴۴ ، شهید محمد بخارایی قلب سیاه یکی از کثیف ترین عوامل امپریالیسم آمریکا در ایران، یعنی حسنعلی منصور را با گلوله نشانه گرفت. گرچه محمد بخارایی و یاران هم رزمش ، صفار هرندی . صادق امانی ومرتض نیک نژاد به خاطر انجام و شرکت در اعدام انقلابی منصور مزدور در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۴ پیش پای مستشاران آمریکایی قربانی شدند و قهرمانانه شهادت در راه منافع مردم خودرا پذیرفتند ، اما خاطره اقدام انقلابی این جوانان ضد امپریالیست که در «جمعیت مؤتلفه اسلامی » تشکل یافته بودند، به خاطر اعتراض جانانه شان به طرح کاپیتولاسیون و طراح کثیف آن ، شاه خائن و نخست وزیر مزدورش برای همیشه در تاریخ مبارزات خونبار ضد امپریالیست مردم میهنمان باقی خواهد ماند. یاد همه شهیدان خلق گرامی باد» .
خواننده توجه کند، اکثریت آنقدر در تب بزرگداشت کشته های مؤتلفه می سوخته است که نوشته: روز اول بهمن ماه ۱۳۴۴ ترور حسنعلی منصور توسط«محمد بخارایی و یاران هم رزمش» صورت گرفته ولی در اردیبهشت همان سال( ۱۳۴۴) اعدام شده اند! یعنی اول اعدام شدند ، بعد ترور کردند! چه می شود کرد؟ضرب المثلی است که گویند، داماد روزهای نزدیک عروسی با سر راه می رود و اینجا عروس خانم پایش لغزیده است! اما منطور اکثریت از این سوگواریها چه بود؟
در آن هنگام اکثریت با این قبیل مرثیه خوانی ها در نظر داشت دل عسگر اولادی مسلمان ، بعنوان دبیر کل وقت جمعیت مؤتلفه اسلامی را که از یاران نزدیک «امام» بود به دست آورد تا شاید از اینطریق مشمول لطف و عنایات رهبر گردد. اکثریت عاقبت اندیش آنقدر شیفته « خط انقلابی امام ره » گردیده بود که لزومی نمی دید « به عواقب کار خود» بیاندیشد!! ضرورتی نمی دید به فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی فکر کند ، به سرنوشت مختوم سران رژیم شاه نظر افکند ویا از پایان کار عناصری نظیر پرویز نیکخواه ، عباس شهریاری و دیگران درس آموزد.
ادامه دارد
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
-