samedi 4 octobre 2014

کوبانی، سنگر مقاومت

بحران آب در سد امیرکبیر (کرج)

/ بحران آب در سد امیرکبیر (کرج)

کاروان بسیجی‌‌های موتورسنگین سوار در محله قیطریه

کاروان بسیجی‌‌های موتورسنگین سوار در محله قیطریه

خبرگزاری آنا: کاروان موتور سواران بسیجی ناحیه جماران در هفته دفاع مقدس در محله قیطریه حرکت کردند.
گزارش آنا، سایت قسم‌(وابسته به سپاه تهران بزرگ) نوشت: موتورسواران بسیجی که از ستاد ناحیه جماران حرکت خود را آغاز نمودند از مسیر بلوارشهید اندرگوز تا محل نمایشگاه یادیاران واقع در بوستان قطریه حرکت کرده و پرچم های جمهوری اسلامی را در این مسیر به اهتزاز در آوردند.
انتهای پیام/

بیعت بزرگان موصل با داعش (عکس)

بیعت بزرگان موصل با داعش (عکس) 
 - منابع عراقی از حُقه جدید سرکرده داعش برای ممانعت از فرار تروریست های تحت فرمانش از مقابل نیروهای امنیتی عراقی و حملات هوایی و بیعت بزرگان موصل با البغدادی پرده برداشتند. به گزارش پایگاه المسله، منابع محلی در موصل اعلام کردند: ابوبکر البغدادی سرکرده داعش پول های زیادی به سرکرده های این گروهک برای تشویق آنها به ادامه جنگ و فرار نکردن از مقابل نیروهای عراقی و حملات هوایی داده است. این منبع بیان کرد: البغدادی از الرقه سوریه به موصل آمده است و با خودروهای مختلف اعم از خودرو خصوصی و تاکسی از بیم هدف قرار گرفتن از سوی جنگنده های ائتلاف در موصل حرکت می کند. از سوی دیگر پایگاه المسله تصاویری از بیعت برخی شیوخ و بزرگان موصل با ابوبکر البغدادی منتشر کرده است.
بیعت بزرگان موصل با داعش (عکس)
بیعت بزرگان موصل با داعش (عکس)
 

عین گزارش خامنه‌ای علیه امیرانتظام محمدرضا روحانی



عین گزارش خامنه‌ای علیه امیرانتظام
محمدرضا روحانی




سپاسگزاری و بازنگری
دو روز دیگر جلسه بزرگداشت جناب مهندس عباس امیرانتظام در پاریس برگزار می‌شود. این مراسم به ابتکار بنیاد آزادی اندیشه و بیان و با نمایندگی آقای فرهنگ قاسمی به اجرا در می‌آید(۱)
در آستانه‌ سی‌و‌ششمین سال بازداشت ظالمانه این هم‌میهن هستیم. دریغا دریفوس ما امیل زولایی نداشت. غوغاسالاری حزب‌الله و بخشی از چپ و مذهبی‌های «ضد‌امپریالیست» چنان جوی ایجاد کرده بود که بعضی را به همدستی کشاند، بخشی را به سکوت و برخی را به تحیَر. کمترین بهره این نشست‌ها آنست که ما، تک تک ما،‌ فرصتی می‌یابیم که به کارنامه‌ خود و دیگر پیکارگران راه‌آزادی میهن و مردم نگاهی بیافکنیم. با بازرسی و بازنگری رفتار، گفتار و اندیشه‌ی گذشته، ‌دیدگان خود را از پیش‌داوری‌های بیدادگرانه بشوئیم. با بازبینی از قید بندگی گذشته رها شویم. توشه‌های مبارزاتی خود را از صافی واقعیت‌ها بگذرانیم. سره را از ناسره جدا کنیم. به خواجه شیراز گوش فرا دهیم.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد زتو این کهنه رباط آلوده
با پذیرش چنین روشی اصل اتحاد مبارزاتی با پذیرش اختلافات و تنوعات فکری راهنمای عمل آزایخواهان خواهد شد. به امید آن روز.
شعار دانشجویان
شاید ما مهاجران و پناهندگان ایرانی با پذیرش صادقانه و اصول ابتدایی آن راهنمای عمل، بتوانیم با همبستگی، همدلی و همراهی به تلاش‌های گوناگون ملت ایران در این شرایط سخت کمکی برسانیم. این است گام اول قیام به ادای وظایف وجدانی و انسانی همه ما. باشد که در راه تحقق آرزوهای بزرگ تاریخی و ملی خود شعار همیشه پرشور دانشجویان ایرانی را در پهنه گیتی و گستره بزرگ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران طنین انداز کنیم.
اتحاد، مبارزه، پیروزی
هویت ملی
از زمان سلطه بنی‌امیه، بنی‌عباس، چنگیز و تیمور و ظهور دولت‌های محلی کوچک و بزرگ در فلات ایران تا امروز حصول وحدتی بین هویت ملی و حکومتگران اعم از خودی و بیگانه ممکن نشد.
وحدت جغرافیایی ایران اگر چه به زور شمشیر خونین شاه اسماعیل صفوی ایجاد شد اما در ایران قدرتی «ملی» ایجاد نشد. استاد دکتر جواد طباطبایی به درستی می‌نویسد:‌ (۲)
«تأکید تاریخی بر هویت «ملی» ایرانی به آن معناست که خاستگاه آن فرهنگ ایرانشهری است و در تحول تاریخی خود نیز این فرهنگ شالوده استوار آن بوده است. اما هویت «ملی» نتوانست دولت خود را ایجاد کند . در تاریخ ایران، دوره اسلامی نوعی شکاف و جدایی میان هویت «ملی» ایرانی و حکومت هایی که به نام اقوام ایرانی در این سرزمین فرمانفروایی می‌کردند وجود داشت و در گذر تاریخ نیز ژرفای بیشتری پیدا کرد. بدین سان نه هویت «ملی» ایرانی توانست دولت «ملی» خود را ایجاد کند و نه حکومت ها توانستند با ایجاد پیوندی با هویت «ملی» به دولت ملت ایران تبدیل شوند...» (۳)
سلطه خونین
استیلای خونین ولایت مطلقه فقیه شکاف بین هویت تاریخی و ملی ما ایرانیان را با قدرت مسلط عمیق‌تر کرد. رکورددار بودن جمهوری اسلامی در شمار اعدام‌ها طی سی‌وشش سال گذشته نمایشی از ژرفای روزافزون شکاف بین حاکم و محکوم است و تبلور عینی آن در مفاهیم قانون اساسی این نظام جلوه می‌کند.
نگارنده سال‌ها قبل طی مصاحبه‌ها و مقالاتی به نحوه تنظیم این قانون پرداخته است. (۴)
اینک و در این نوشته به نقش برجسته‌ی جناب مهندس عباس امیر‌انتظام برای پیشگیری از فاجعه تصویب قانون اساسی این رژیم بسنده می‌شود. ابعاد ظالمانه و خودسرانه بودن آن را سپس خواهیم دید.
سندی زبان دار
آقای امیرانتظام ساعت ۷ صبح روز ۲۷ آذر ۱۳۵۸ هنگام مراجعت از سوئد به میهن در فرودگاه مهرآباد دستگیر می‌شوند. روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ در دادگاهی به ریاست آیت‌الله محمدی گیلانی محاکمه شروع می‌شود و پانزده جلسه به طول می‌انجامد. سه ماه بعد در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ به جرم «انجام ملاقات‌ها و تماس‌های سری، ارائه اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره‌ی مسائل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و مأموران سیاسی رژیم شاه در اسرائیل و و و» به حبس ابد محکوم می‌شود. در حالی که از حق برخورداری از وکیل مدافع نیز محروم بود. دکتر گلزاده‌‌ی غفوری را به بهانه‌ای واهی نپذیرفتند و دکتر حشمت‌الله مقصودی را در سال ۶۹ به جوخه‌ی اعدام سپردند. (۵)
 امروز ما در آستانه سی‌و ششمین سال بازداشت خودسرانه ایشان هستیم. این اتهامات، بهانه‌جویی ها و پرونده‌سازی‌ها برای زهره‌چشم گرفتن از همه‌ی آنانی بود و هست که مشروعیت قانون اساسی این رژیم را مورد شک قرار دهند. عین گزارش خامنه‌ای را ذیلا می‌خوانیم که ۲۱ خرداد امسال در روزشمار ایران آمده است
توطئه انحلال مجلس خبرگان
«در روزهای تابستان ۵۸ در حال یکه با تصویب اصول مربوط به ولایت فقیه در قانون اساسی عرصه را بر نیروهای لیبرال تنگ کرده بود، برخی از اعضای دولت موقت به محوریت امیرانتظام نامه‌ای در جهت انحلال مجلس خبرگان تهیه کردند .قرار شده بود ۱۵ نفر از وزرای دولت بازرگان آن را امضا کنند و به اطلاع امام برسانند و از ایشان بخواهند یا مجلس خبرگان را منحل سازند یا همه‌ی اعضای این مجلس استعفا دهند. موضوع در هیأت دولت مطرح شد .برخی زا اعضا‌ی شورا که در آن جلسه حضور داشتد در برابر این طرح مقاومت کرد از آن جلسه آیت‌الله خامنه‌ای که از اعضای شورای انقلاب بود چنین گزارش می‌دهد:
بنده آن شب حضور داشتم و گفتم: مجلس نماینده مردم است و باید بماند و قانون اساسی را تمام کند. البته آقایان تندی کردند؛ حتی به ما اهانت کردند اما بالاخره اظهارات ما مانع کارشان را روشن کرد. از افشاگری‌های امام پس از گذشت حدود دوسال از این جریان روشن شد که این گروه در اجرای توطئه‌ خائنانه‌ی خود از پا ننشسته و با کمال پررویی و جسارت در ملاقاتی با امام موضوع انحلال مجلس خبرگان را مطرح کردند. حاج‌سید‌جوادی [احمد صدر حاج‌سید‌جوادی] از اعضای دولت موقت تهیه طرح انحلال مجلس خبرگان را این گونه شرح می‌دهد: حضرت امام از سخنان توطئه‌آمیز (۶) آنان سخت برآشفته می‌شوند. امیرانتظام طرحی که امضای ۱۸ وزیر کابینه را در ذیل خود داشت به بازرگان داد و اگر چه رئیس دولت موقت امضای تمامی وزیران را می‌پسندید و از عدم امضای معین فر، صباغیان، یزدی و میناچی- که به دلیل ناکافی بودن دلایل از امضای آن خودداری کرده بودند راضی نبود. (۷)
این عضو دولت موقت می‌افزاید:‌یادم می آید که ما به همراه مهندس بازرگان و چندتن از وزرا رفته بودیم قم پیش آیت‌الله خمینی. ما می‌گفتیم که باید مجلس مؤسسان تشکیل شود و قانون اساسی را تصویب کند. اما ایشان اصرار داشتند که باید قانون اساسی به رفراندوم مردمی گذاشته شود. استدلال ما هم این بود که مردم قادر نیستند به تک تک اصول قانون اساسی رأی دهند و باید مجلس مؤسسان این قانون را از طرف مردم بررسی کند. امام استدلال اعضای دولت موقت را نمی‌پذیرد.و بعدها در این باره می‌فرماید: آقای بازرگان و رفقایش آمده بودند پیش ما و گفتند: ما خیال داریم که این مجلس خبرگان را منحلش کنیم . من گفتم: شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟ (۸)
امام خمینی انگیزه‌ی اعضای دولت موقت را برای طرح انحلال مجلس خبرگان، این گونه شرح می‌دهد: در مجلس خبرگان به مجرد این که سخن ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی اخیراً در همین دو سه روز پیش در یکی از مجالس‌شان این منحرفین گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل شود. احمد ‌صدرحاج‌سید‌جوادی هم می‌گوید: مدتی بعد از آن دیدار قم مهندس بازرگان جلسه‌ای با اعضای شورای انقلاب می‌گذارد و بعد از آن جلسه امیرانتظام را خصوصی به حضور می‌طلبد و حکم سفارت سوئد را به او تقدیم می‌کند و می‌خواهد فردا صبح زود از تهران خارج شود. عباس امیرانتظام سخن بازرگان را اجابت می‌کند بدون این که هیچ گاه دلیل چنین خواسته‌ای را از زبان رئیس دولت موقت بشنود.»
قدردانی و پوزش
گزارش اتهام اصلی مهندس عباس امیرانتظام را از دشمن کین‌توز او خواندیم. خوب می‌فهمیم که چرا پس از قریب ۳۶ سال از عناد و خصومت آشکار دست بر نمی‌دارد. در هر حال تلاش شجاعانه‌ی امیرانتظام برای پیشگیری قانونمند از تعمیق شکاف و نهادینه شدن آن در قانون اساسی نظام مطلقه فقیه جای قدردانی تاریخی ما و نسل‌های آینده را دارد. هرچند که توفیق رفیق او نبود. اما او به وظیفه‌‌ وجدانی خود عمل کرد. «مبارزان ضد‌امپریالیست» با طعنه‌های خود تیرآوران این مظلمه شدند در برابر تاریخ روسیاهند. آنانی که تحت تأثیر غوغاها خود را کنار کشیدند و او را در این معرکه تنها گذاشتند به ملت ایران و به شخص امیرانتظام پوزشی مدیون هستند. به جاست ما وکلای دادگستری از شجاعت و شهامت دکتر حشمت‌الله مقصودی، و دکتر نورعلی تابنده و دکتر گلزاده غفوری که داوطلبانه حق دفاع امیرانتظام را تضمین کردند ولی «قضات عالیقدر» جمهوری اسلامی مانند لاجوردی ، سمت آن‌ها را نپذیرفتند سرافراز باشیم.
(ادامه دارد)
۱-آقای فرهنگ قاسمی فرزند جناب ابوالفضل قاسمی و از خاندان آزادیخواه سرشناسی هستند. من پدر ایشان را در تهران، طی جلسات حزبی شناختم. نشست‌‌هایی برای اعضای حزب ایران در منزل شادروان باقر کاظمی دولتمرد سرشناس، وزیر خارجه و معاون مصدق تشکیل می‌شد .هفده سال بعد، پاییز و زمستان سال ۵۷، افتخار همکاری با «کمیته دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» را در پاریس یافتم. گروهی از خانواده‌های مختلف سیاسی دور شمع وجود نازنین خانم مولود خانلری برای دفاع از حقوق ملت ایران گرد آمده بودیم و در آن‌جا با آقای فرهنگ قاسمی آشنا شدم.
حال از این فرصت بهره می‌گیرم و از ایشان خواهش می‌کنم جلسه‌ای هم برای زنده کردن نام و یاد «مولود خانم» مبارز پرشور، شجاع و دانا برگزار کنند. ایشان بیش از من و پیش از من با آن شیرزن و فعالیت‌های آن کمیته همکاری و اطلاع داشتند. امید است اگر فرصتی شد آن «خاطرات خانه زندگان» را بنویسند. برگی است نایاب و از یادرفته در تاریخ مبارزات ملی ما. یاد باد آن روزگاران یاد باد.
۲-نمی دانم چرا استاد جواد طباطبایی که برخلاف عشاق عنوان دکتر از این کلمه گریزان است. به حفظ کلمه سید برای نام خود اصرار داد. شاید مولود عادتی باشد نه امید منفعتی. تا جایی که به خاطر دارم حدود هشتاد سال قبل به موجب قانون ذکر القاب، سید، شیخ، آقا، خانم، میرزا، شاهزاده و و و ممنوع شده است. شاید مأمور سجل احوال بی‌اطلاع بوده و اشتباه کرد. به خاطر دارم در ایام دانشجویی که در «سیته اونورسیته» پاریس جمع می‌شدیم دوستان و آشنایان ایشان از خرمن دانستنی‌های استاد بهره وافر می‌بردیم. دوستی فاصل، اهل ادب و طنز و کاریکاتور تن استاد را به شکل ساقه‌ درخت بلند و باریکی می‌کشید با دو شاخه نازک در طرف راست و چپ  استاد. بر سر درخت هم عینی می‌کشید بزرگ. و زیرش می نوشت «درخت دانش» به هر حال من از طریق خواندن بخشی از ده‌ها کتاب و مقاله ایشان هنوز از «درخت دانش» بهره مندم و سپاسگزار. امید است این تجدید عهد موجب تشدید زحمت نشود. آمین یارب العالمین.
۳-تأملی درباره ایران- جلد نخست دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران – سید جواد طباطبایی، نشر نگاه معاصر، چاپ دوم ۱۳۸۰- صفحه‌ی ۱۵۶
۴-مراجعه شود به مجاهد مقاله «مژدگانی که گربه عابد شد» صفحه‌ی ۱۱ شماره ۸۵۱، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶.اینک با توجه به اسناد و اطلاعات جدید باید مورد بازبینی و بازنویسی قرار گیرد.
۵-مقاله‌ی «آیت‌الله گلزاده غفوری و پذیرش وکالت عباس امیرانتظام»- ايرج مصداقی
۶- آخوندک دروغ می‌گوید محال بود دکتر احمد صدرحاج‌سید‌جوادی وکیل و حقوقدان مجرب عمل خود را به صفت «توطئه‌آمیز» موصوف کند.
۷- ۱۸ تن از ۲۲ عضو کابینه دولت موقت بازرگان تصویب نامه را امضا کرده بودند. درباره‌ی این تصویب نامه در فرصتی دیگر سخن خواهیم گفت.
۸-مرحوم حسن نزیه بارها به رفتار جسورانه و پرخاش و بی‌ادبی خمینی در این جلسه و نسبت به رئیس «دولت امام» زمان اشاره داشت که به بازرگان گفت چکاره‌ای؟ توی دهنت می‌زنم. تاریخ این جلسه فردای امضای تصویب نامه دولت بود.

داستان مذاکره امیرانتظام با استمپل

داستان مذاکره امیرانتظام با استمپل

seyed javadi

این مطلب متن مصاحبه آقای احمد صدر حاج سید جوادی با روزنامه هم میهن است که  در تاریخ پنج شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۶ منتشر شده  است. در این مطلب احمد صدر حاج سیدجوادی به بررسی اتهامات منتسب به امیرانتظام پرداخته است.

متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
داستان مذاکره امیرانتظام با استمپل
بازهم پنجشنبه ای دیگر با احمدصدر حاج سید جوادی
یک هفته گذشت و ما بازهم صبح سه شنبه زنگ منزل احمدصدر حاج سیدجوادی را به صدا درآوردیم و میهمان او شدیم. به محض ورود رایحه خوش گلهای بهاری توجهمان را به گلدانی بزرگ جلب کرد که انبوه گل آرمیده درآن، چشم نواز بود و شادی آور. سینی چای را از دست میزبان گرفتم تا زودتر بپرسم:« این گلها هدیه کیست؟» و پاسخ شنیدم:« اینها را دوستان و آشنایان برای تبریک تولد ۹۰ سالگی ام آوردند.» و دانستیم که نگاشته هفته قبل این ستون، انگیزه ای برای دوستان احمد صدر حاج سیدجوادی بود تا دسته گلی گیرند و کیک تولدی و دیداری تازه گردد. چای و شیرینی را که خوردیم از او خواستیم تا درباره آنچه پنجشنبه قبل در مسجد هدایت تهران و درجریان مجلس ختم همسر آیت الله طالقانی اتفاق افتاده بود برایمان بگوید. شنیده بودیم که او نیز به مجلس ختم رفته، بدون اطلاع از اینکه بانی آن موتلفه اسلامی است و سخنران آن آیت الله شجونی. پیرمرد از روابط دوستانه قبل از انقلاب خود با شجونی برایمان می گوید اما اینها همه مانع نمی شود تا احمدصدرحاج سید جوادی به سخنان آشنای قدیمی خود در آن مجلس ختم اعتراض نکند. سخنران به بازرگان اهانت کرده بود و نسبتی دروغ بر بازرگان و همراهانش بسته بود.او گفته بود که لایحه قصاص در مجلس اول را همراهان بازرگان تعلیق کردند و اکنون شاید ناسپاسی بود اگر حاج سیدجوادی پاسخی نمی داد و در سکوت مسجد را ترک می گفت:« شجونی سمت من آمد و من گفتم این چه حرفی بود که زدی؟ درگیری لفظی میان حاج سید جوادی و شجونی پیش می آید: همراهانش او را دور کردند و من هم از مسجد خارج شدم.
اما بعد شنیدم که دیگران هم به او اعتراض می کنند و شجونی شکایت نزد آقای غفاری می برد و البته غفاری نیز به او اعتراض می کند. گویا درگیری میان آن دو رخ می دهد و عینک غفاری بر زمین می افتد.» و ما دانستیم که یار و همراه مهدی بازرگان قرار ندارد تا رنگ فراموشی و عافیت طلبی بر رویدادهای گذشته بپاشد.
از فضای مسجد هدایت خارج می شویم و به یاد می آوریم که روز قبل نمایندگان ایران و آمریکا بعد از ۲۷ سال پشت میز مذاکره نشستند. دوست داریم از روابط ایران و آمریکا با میزبان سخن بگوییم اگرچه آنچه ما می پرسیم فرسنگ ها با آنچه امروز اتفاق می افتد فاصله دارد. نمی شود از آنچه در روابط دو کشور اتفاق افتاده سخن گفت و نقبی به گذشته نزد. شنیده بودیم که عباس امیرانتظام جلسات مذاکره خود با استمپل – نفر دوم سفارت امریکا در ایران- را با مشورت بازرگان و صدر حاج سیدجوادی آغاز کرده بودجلساتی که بعدها رنگ اتهام گرفت و عاملی شد برای محاکمه امیرانتظام به اتهام جاسوسی. از میزبان خود می خواهیم که حقیقت را برایمان بگوید و او می گوید:« هنوز دولت موقت شکل نگرفته بود و مبارزان سیاسی تلاش خود را بر کاهش حضور نظامی ارتش در خیابان ها و درگیری با مردم متمرکز کرده بودند. در “جمعیت حقوق بشر” و در جمع چندتن از دوستان تصمیم براین شد که عباس امیرانتظام به علت تسلط به زبان انگلیسی با آمریکا مذاکره کند و از آنها بخواهد تا ارتش سلطنتی را مجبور به عقب نشینی از خیابان ها و ادامه کشتار مردم بکند.» به خوانده ها و شنیده های خود که رجوع می کنیم به یاد می آوریم که از آذر تا بهمن ۵۷ هر هفته این جلسات برگزار شده است. اما وقتی این را با پیرمرد درمیان می گذاریم، اصلا نمی پذیرد:« یک یا دو جلسه بیشتر نبود. اگر بود امیرانتظام گزارش آن را به جمعی که او را مامور مذاکره کرده بودند می داد همانطور که گزارش دیدار ها را داد و بنده هم بر آن گفتگوها نظارت داشتم.» تاکید دارد که گزارش این دیدارها بعدا در شورای انقلاب هم مطرح شده و او یادداشت های آن جلسات را هنوز در اختیار دارد. احمدصدر حاج سیدجوادی به یاد می آورد که در جلسات شورای انقلاب هم با این مذاکرات مخالفتی نشد و سخنی از جاسوسی نیز به میان نیامد. سخن به اینجا که می رسد، میزبان ما سری به نشانه تاسف تکان می دهد و افسوس می خورد که از اتفاقات روزانه زندگی اش یادداشت برنداشته است. “حیف شدی” که زیرلب می گویم را نمی دانم می شنود یا نه که او نیز به فکر فرورفته و دیوار نوشته های آن روزها علیه امیرانتظام را به یاد می آورد:« خود کیانوری اقرار کرده که دیوار نوشته ها به دستور حزب توده نوشته شده بودند. آخرین ضربه ای که این حزب به ملت ایران زد بدنام کردن دولت موقت بود.» و بعد، از روزی می گوید که بازرگان برای ادای شهادت در دادگاه امیرانتظام حاضر می شود و بعد از دادگاه از دکتر یدالله سحابی و صدرحاج سیدجوادی نیز می خواهد تا به نفع او شهادت دهند:« فردای آن روز من و دکتر سحابی برای ادای شهادت به دادگاه رفتیم. سحابی که هیچگاه در زندگی سیاسی اش دروغ نگفته قطعا حاضر نمی شود که شهادت دروغ بدهد.امیرانتظام این مذاکرات را برای نفع شخصی خود انجام نداده بود و بنابراین من ایمان داشتم و دارم که چنین اتهامی بر او وارد نیست
دفاع پیرمرد از همکار سابق را قدر می نهیم و پرسشی دیگر از رویدادی دیگر در روابط ایران و آمریکا را به میان می کشیم. در آخرین ماه های حکومت رژیم شاه، رمزی کلارک، دادستان کل آمریکا به نمایندگی از کارتر به ایران می آید تا از آنچه در این کشور می گذرد آگاه شود. جلسه ای در دفتر جمعیت حقوق بشر- دفتر وکالت حاج سیدجوادی ، تابنده ، مبشری- که در خیابان قبا و در مجاورت حسینیه ارشاد واقع بود با حضور رمزی کلارک، بازرگان، صدرحاج سید جوادی، دکتر سحابی و چند تن از همفکران برگزار می شود. روایت این دیدار را از زبان پیرمرد می شنویم:« کلارک آمده بود تا ماهیت انقلاب ایران را بشناسد. او گمان می کرد که انقلاب مردمی نیست و تنها توطئه ای است از جانب شوروی که حزب توده آن را به پیش می برد. اما در طول یک ساعت و نیم که با او داشتیم ابعاد مردمی بودن این انقلاب را برایش شرح دادیم. وقتی با رمزی کلارک خداحافظی می کردیم او نتیجه این جلسه را برای خود مثبت می دانست و می گفت که حالا می توان هیات حاکمه آمریکا را نسبت به مردمی بودن این انقلاب قانع کنم.» و بازهم ما به یادآوردیم که کارتر بعد از گزارش رمزی کلارک، حمایت خود از شاه ایران را کمرنگ کرد.
می خواهیم زودتر از هفته های قبل خداحافظی کنیم. به ساعت نگاه می کنم. راس یازده است که بازهم چون همیشه کلیدی در قفل در می چرخد و دختر پا به درون خانه پدر می گذارد. حضور صمیمی دختر چون همیشه ادامه دهنده گفتگو است. دختر آمده است تا انتقادی را با ما درمیان گذارد. انتقادی که البته روزی پیشتر کسانی دیگر نیز من را به آن توجه داده بودند:« چرا برای خطاب قرار دادن احمدصدرحاج سیدجوادی از واژه پیرمرد استفاده می کنید؟» و من به فکر فرو می روم. به یاد می آورم که من این واژه را از جلال آل احمد وام گرفته ام، آن هنگام که درباره نیما گفته بود:« پیرمرد نور دیده ما بود.» وباز موعد برخاستن رسیده بود.
این هفته هم نه سه شنبه که چهارشنبه زنگ منزل احمد صدر حاج سید جوادی را به صدا در آوردیم و میهمان او شدیم. وعده دیدار به تأخیر افتاده بود، چرا که سه شنبه مراسم تشییع پیکر پرویز ورجاوند برگزار می‌شد و احمد صدر حاج سید جوادی بنا نداشت تا یار دیرین را در آخرین دقایق حضور در اجتماع تنها گذارد. هنوز آثار خستگی دیروز را در جسم داشت، اما نمایش این خستگی مانع نشد تا برق چشمانش را نبینیم و لبخند زیر لبش را حس نکنیم. خبری برایمان داشت، این را نگاهش به وضوح با ما می گفت. هنوز روی صندلی جا به جا نشده بود که خبر را گفت: ‹ آقای امیر انتظام و همسرش دیشب آمده بودند اینجا.› بی اختیار ذهنم به نگاشته دو هفته قبل همین ستون افتاد و آنچه حاج سید جوادی از مذاکرات امیرانتظام با استمپل گفته بود. درست حدس زده بودیم. آن صحبت ها بهانه ای بوده برای یار و همکار قدیمی که به دیدار دوست رود و و خاطرات مشترک بار دیگر ورق خورد: ‹ امیر انتظام می‌گفت که شما جریانات را ناقص بیان کردید. آمده بود تا آنچه را من فراموش کردم یا احیانا نگفته ام یادآوری کند.›
و ما سراپا گوش بودیم تا روایت دیدار شب گذشته را بشنویم و البته در این فکر که کاش فرصتی بود و در گوشه‌ای از این دیدار حضور داشتیم. امیرانتظام آمده بود تا جریانات مربوط به تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی را برای حاج سید جوادی واگشایی کند. مهلت قانونی مجلس خبرگان قانون اساسی دو ماه بود که به سر آمده بود و اعضای این مجلس تغییرات زیادی داده بودند در آنچه دکتر سحابی با تایید هیات دولت به عنوان قانون اساسی تدوین کرده و به خبرگان قانون اساسی ارائه داده بود. عباس امیرانتظام به عنوان عضوی از هیات دولت تلاش‌هایی را آغاز می کند ‹ امیرانتظام داستان را با مرحوم انوری از تجار و بزرگان بازار که از چهره های قدیمی نهضت مقاومت ملی هم بود در میان می‌گذارد، انوری هم یک شب تعدادی از وزرا و فعالان سیاسی را به منزل دعوت می کند. آن جمع بنا به پیشنهاد امیرانتظام طرح انحلال مجلس خبرگان را تصویب کرد. همان شب فتح الله بنی صدر- برادر بنی صدر و دادستان کل انقلاب- و بنده با همراهی یکی، دو نفر که نامشان را به یاد نمی‌آورم، نتیجه مذاکرات را در قالب یک طرح حقوقی برای تقدیم به هیات دولت تهیه کردیم.›
آنچه حاج سید جوادی و دیگران آن شب تدوین می کنند به عباس امیر انتظام سپرده می‌شود تا صبح فردا تقدیم نخست وزیر شود، امیر انتظام طرحی که امضای ۱۸ وزیر کابینه را در ذیل خود داشت به بازرگان می‌دهد و اگرچه رئیس دولت موقت امضای تمامی وزیران را می پسندید و از عدم امضای معین فر، صباغیان، یزدی و میناچی- که به دلایل ناکافی بودن دلایل از امضای آن خودداری کرده بودند- راضی نبود. به استاد حاج سید جوادی چشم دوخته ایم و سراپا گوش شده ایم تا فصل مهمی از تاریخ انقلاب را بشنویم. زیاد معطلمان نمی کند و پس از لحظه ای سکوت روایت داستان را ادامه می دهد: ‹ یادم می‌آید که ما به همراه مهندس بازرگان و چند تن از وزرا رفته بودیم قم پیش آیت الله امام خمینی. ما می گفتیم که باید مجلس موسسان تشکیل شود و قانون اساسی را تصویب کند، اما ایشان اصرار داشتند که باید قانون اساسی به رفراندوم مردمی گذاشته شود. استدلال ما هم این بود که مردم قادر نیستند به تک تک اصول قانون اساسی رای دهند و باید مجلس موسسان این قانون را از طرف مردم بررسی کند.› سخن به اینجا که می کشد، نقل قولی از مهندس سحابی را به یاد می‌آوریم و با میزبانمان در میان می گذاریم. سحابی زمانی پیشتر جمله ای را از هاشمی رفسنجانی در رد ضرورت تشکیل موسسان نقل کرده بود با این مضمون که: ‹ شاید مجلس موسسان که مجلسی انتخابی در شرایط انقلاب خواهد بود، کارآیی لازم را نداشته باشد و قانون اساسی تدوین شده را منحرف کند.› استاد سری تکان می دهد، به یاد می آورد که او نیز این سخن را شنیده و بعد از مکثی کوتاه می گوید: ‹ به نظر من اشتباه ما در آن زمان همین اصرار کردن زیاد برای تشکیل مجلس موسسان بود، اما استدلال ما در نهایت عمل به وعده ای بود که به مردم داده بودیم.› به یاد می‌آوریم که بهانه تکرار این خاطرات، داستان عباس امیر انتظام بود و به راوی داستان خیره می شویم تا حلقه مفقوده بحث را در جای خود بگذارد. نگاهمان خیلی زود پاسخ اجابت می گیرد و بخوانید باقی داستان را از زبان احمد صدر حاج سید جوادی: ‹ مدتی بعد از آن دیدار قم، مهندس بازرگان جلسه‌ای با اعضای شورای انقلاب می گذارد و بعد از آن جلسه، امیر انتظام را خصوصی به حضور می‌طلبد و حکم سفارت سوئد را به او تقدیم می کند و می خواهد که او فردا صبح زود از تهران خارج شود. عباس امیر انتظام سخن بازرگان را اجابت می‌کند، بدون این که هیچ گاه دلیل چنین خواسته‌ای را از زبان رئیس دولت موقت بشنود. به سوئد می‌رود، در حالی که تمامی یادداشت های مربوط به مسائل قانون اساسی و خبرگان آن را همراه دارد و با احضار به تهران، تمامی یادداشت‌ها را در میز اتاق کار سفارت ایران بر جای می‌گذارد.› داستان همانقدر  شوق شنیدن در ما می انگیزد که شوق گفتن به میزبان ما. می گوید امیر انتظام دیشب آمده بود تا بگوید که علت تمام برخوردها همان یادداشت‌هایی بود که با خود به سوئد برده بود و پس از بازداشتش از کشوی میزش بیرون آمده بودند. زیر لب می پرسم پس مذاکرات با استمپل چه؟ و حاج سید جوادی پاسخ می گوید:‹ امیر انتظام فکرش را هم نمی‌کرد که مسائلی که با استمپل در میان گذاشته و گزارش آن را هم در منزل یکی از اعضای شورای انقلاب به شورای انقلاب ارائه داده بود، مستند بازداشت و محاکمه او باشد.› اینها را که می‌گوید، باز هم به روبرو چشم می‌دوزد و لحظه ای سکوت همراه با لحظاتش می شود. ما اما به او چشم می دوزیم تا باز هم سخن آغاز کند. داستان را آغاز کرده بود و ما منتظر بودیم تا برگ پایانی آن را نیز برایمان بخواند.
احمد صدر حاج سید جوادی که روزگاری دادستان تهران بود و خود مشق وکالت و قضاوت به شاگردان زیادی آموخته، پیشنهادی دارد:‹ من اصرار دارم که باید دیوان عالی کشور اعاده دادرسی امیرانتظام را بپذیرد. نمی‌دانم چه اراده ای در مقابل این داستان وجود دارد؟
 
اینها را که می گوید به عنوان حقوقدانی کهنسال از لزوم اصلاح سیستم دادرسی کنونی کشور سخن می گوید. به وضعیت فعلی معترض است و بر لزوم و بی طرفی در صدور حکم های سیاسی تاکید دارد. حتی به یاد می آورد که در روزگار گذشته نیز حکومتگران ایرانی، استقلال دادگستری را پذیرفته بودند و جرائم سیاسی را دادگاهی ویژه تدارک دیده بودند. برای اثبات گفته های خود به عقب ترها باز می گردد. به روزگار صدر اسلام و نمونه های از برخوردهای امام علی (ع) در امور قضایی را ذکر می‌کند تا بگوید که حضرت هیچگاه قاضی ولایات را تغییر ندادند و استقلال مقام قضاوت را محترم شمردند. در میانه سخن از دو قاضی برجسته ایرانی نام برد. شیخ محمد عبده، رئیس دادگاه عالی انتظامی قضات در زمان رضا شاه و سجادی، رئیس دیوان عالی کشور در زمان پهلوی دوم- که اولی در مقابل قلدری رضا شاه ایستاد و دومی حکم علیه محمد رضا شاه در پرونده‌ای ملکی داد تا استقلال مقام قضاوت را حفظ کرده باشند: ‹ امروز هم بسیاری از قضات انسان های محترم و مطلعی هستند و هیچ‌گاه حق را قربانی مصلحت و فشار نمی کنند.› به دغدغه های حقوق دان گوش می دهیم. این‌ها را از ته دل می‌گوید و می‌خواهد. حسرتی نهفته در پس جملاتش خودنمایی میکند.
بحث را عوض می‌کنیم و می‌خواهیم خاطره‌ای از دوران دوستی و همکاری با مرحوم پرویز ورجاوند برایمان بگوید. دیده بودیم که خیابان منتهی به بیمارستان باهنر را با چه سختی طی می‌کرد تا یار دیرین را برای همیشه بدرقه کرده باشد. پس او می گوید و ما می شنویم: ‹ در دولت موقت کمتر با مرحوم ورجاوند ارتباط داشتم، اما بعد ها به هم نزدیک تر شدیم، اطلاعات و مسلط بودن ایشان به میراث فرهنگی مددرسان ما در تدوین بعضی از مقالات دایره المعارف تشییع بود و علاقه او واقعا گاهی ستودنی بود، اما مهمترین یادگاری که از ایشان در ذهن دارم، تلاش برای رفع اختلافات موجود میان اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی بود. بسیار تلاش می کرد که اختلاف نظرها و دلخوری‌ها را به صفر برساند.› در میانه این سخنان است که از تماس در تلفن اخیرش با یار درگذشته نیز برگی برایمان می خواند: ‹ این اواخر که اخیرا به دادگاه احضار می شد خیلی نگران بودم و دائم به او تلفن می کردم، اما آن مرحوم، استوار بود و در جواب نگرانی‌های من می گفت؛ من را می برند و می‌آورند تا خسته شوم، اما من از اقداماتی که درست می دانم دست نمی‌کشم و از این برخوردها خسته هم نمی‌شوم.›
لحظه‌ای سکوت کافی است تا احمد صدر حاج سید جوادی، شاه بیت سخنش درباره دوست دیرین را بر زبان آورد:‹ ورجاوند در لغت یعنی برازنده و من همیشه می‌گفتم که شما برازنده این افکار و اعتقادات هستید.› نگاهی به ساعت می‌اندازیم. باز هم ظهر رسیده و موعد رفتن ماست. برمیخیزیم و با بدرقه استاد تا آستانه درگاه، منزل را ترک می کنیم تا هفته ای دیگر و دیداری مجدد.

بازار جمعه گرگان !وقوع آبگرفتگی معابر ارومیه در پی بارش باران

وقوع آبگرفتگی معابر ارومیه در پی بارش باران







گرد و غبار آسمان تهران را فرا گرفت 











بازار جمعه گرگان 










رسانه ها: 600 هزار ایرانی آلزایمر دارند احمدی نژاد: آخ جوووووون! 600 هزار رای جور شد!

سلامتی امید کوکبی در خطر است، نیاز به درمان پزشکی فوری

سلامتی امید کوکبی در خطر است، نیاز به درمان پزشکی فوری


Thu 2 10 2014 


kokabee_retrato7.jpg
(۷ مهرماه ۱۳۹۳)–کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران امروز گفت که قوۀ قضاییۀ ایران باید فورا فیزیکدان ایرانی و زندانی عقیدتی امید کوکبی را آزاد کند. کوکبی مشکلات متعدد سلامتی دارد و نیازمند توجه فوری پزشکی است. کمپین مطلع شده است که سلامتی امید کوکبی در خطر شدید میباشد و او از بیماریهای قلبی، کلیوی، معده، و دندان رنج میبرد.

در تاریخ ۴ مهرماه ۱۳۹۳، در نامۀ سرگشاده ای به رهبر ایران، علی خامنه ای، هجده برندۀ جایزۀ نوبل خواستار آزادی “فوری و بدون قید و شرط” امید کوکبی شدند. این نامه در نشریۀ پیشروی علمی، نیچر (Nature) منتشر شد.

دریافت کنندگان جایزۀ نوبل در نامۀ خود نوشتند: “امید کوکبی فردی است که به مبانی اخلاقی خویش پایبند بوده است و ما از شما میخواهیم تا با نشان دادن مهر و انسانیت به وی اجازه دهید تا به تحصیلات خویش بازگردد تا بتواند توانایی های بالقوۀ خود را برای فن آوری مدرن اطلاعات پرورش دهد.”

از بهمن ماه ۱۳۸۹ تا کنون، امید کوکبی، یک فیزیکدان ایرانی که مشغول به تکمیل تحصیلات دکترای خویش در دانشگاه تگزاس در شهر آستین بود، در حال تحمل حکم ۱۰ سال زندان می باشد. دادستان بدون هیچگونه شواهدی امید کوکبی را به “ارتباط با دولت متخاصم” و “دریافت مال نامشروع” متهم کرد.منابع مرتبط:

– نامه جمعی از دانش آموختگان خارج از کشور به حسن روحانی رییس جمهور (اینجا دانلودکنید)


- ترجمه فارسی متن نامه ۱۸ برنده جایز نوبل به رهبر ایران، سیدعلی خامنه‌ای (اینجادانلودکنید)

در این نامه، دریافت کنندگان جایزۀ نوبل اتهام امید کوکبی را اتهاماتی “واهی مربوط به روابط علمی مشروع وی با موسسات دانشگاهی در خارج از ایران خوانده اند در نامۀ سرگشاده ای که امید کوکبی در سال ۱۳۹۲ از داخل زندان اوین نوشت، اعلام کرد که دستگیری وی در نتیجۀ عدم قبول فشار از ناحیۀ ماموران امنیتی برای همکاری در یک پروژۀ تحقیقاتی نظامی صورت گرفته است.

هادی قائمی، مدیر کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “ادامۀ زندان امید کوکبی به هیچ عنوان قابل توجیه نیست.” وی افزود: “این رفتارخشن تنبیهی مقامات ایران باید مورد توجه قرار بگیرد.”

به گزارش یک منبع آگاه، امید کوکبی از چند مشکل سلامتی رنج میبرد. وی از تپش سریع قلب، تنگی نفس، و درد و سنگینی در ناحیۀ چپ قفسۀ سینۀ خود رنج میبرد. این علائم نیاز به معاینۀ فوری دریچه های قلب وی توسط یک متخصص دارد.

کوکبی همچنین سابقۀ مشکل کلیوی دارد. از زمانی که در زندان به سر میبرد تا کنون پنج بار سنگ کلیه دفع کرده و از درد شدید کلیه رنج میبرد. وی نیاز به درمان فوری دارد تا از ابتلاء به بیماری مزمن کلیوی وی پیشگیری شود.علاوه بر این، امید کوکبی در زندان از مشکلات معده رنج میبرد و از داروهایی که در بهداری زندان برای وی تجویز شده استفاده میکند که تا کنون موثر نبوده اند. چون در خانوادۀ وی سرطان معده موروثی بوده است و منجر به مرگ حداقل دو نفر از اعضاء خانوادۀ بلافصل او شده است، امید کوکبی به تکه برداری از معده نیاز دارد تا از عدم ابتلاء وی به سرطان معده حصول اطمینان شود. وی همچنین به درمان فوری دندانپزشکی نیاز دارد و در زندان چهار دندان خود را از دست داده است و در صورت عدم دریافت به موقع درمان دندانپزشکی ممکن است چهار دندان دیگر خود را نیز از دست بدهد.

جامعۀ علمی بین المللی برای آزادی امید کوکبی تلاش بسیار کرده است. در سال ۲۰۱۳، جامعۀ فیزیک آمریکا (APS)، که یک نهاد بزرگ متشکل از پنجاه هزار فیزیکدان در سراسر جهان است، جایزۀ با پرستیژ ساخاروف خود را به امید کوکبی اهداء کرد. نامۀ اخیر امضاء شده توسط هجده دریافت کنندۀ جوایز نوبل یک کمپین گسترده توسط “کمیتۀ دانشمندان دغدغه مند” “کمیتۀ آزادی جهانی دانشمندان” جامعۀ فیزیک آمریکا، و سازمان عفو بین الملل است.

آلکسی آلکسیویچ آبریکوسوف(۲۰۰۳)، نیکولاس بلومبرگر(۱۹۸۲)، کلود کوهن تانوژی(۱۹۹۷)، لئون نیل کوپر(۱۹۷۲)، آندره گایم(۲۰۱۰)، شلدون لی گلاشو(۱۹۷۹)، جان هال(۲۰۰۵)، آنتونی هویش(۱۹۷۴)، ولفانگ کترله(۲۰۰۱)، کلاوس فون کلیتسینگ(۱۹۸۵)، شیهید ماسکاوا(۲۰۰۸)، جان ماتر(۲۰۰۶)، کنستانتین نووسلف(۲۰۱۰)، آرنو آلان پنزیاس(۱۹۷۸)، دیوید پولیتزر(۲۰۰۴)، جک اشتینبرگر(۱۹۸۸)، دانیل چی تسوئی(۱۹۹۸) و جیمز کرونین(۱۹۸۰)

پیشتر در سال جاری، ۱۲۶ دانشمند ایرانی که در خارج از کشور مشغول تحصیل و تدریس هستند نامه ای برای رییس جمهور ایران حسن روحانی نوشتند و در آن خواهان آزادی امید کوکبی شدند. نامۀ آنها به حسن روحانی در انتها از وی میپرسید: “ادامه حبس طولانی یکی از دانشجویان موفق ایرانی چه پیامی به دیگر دانشجویان مشغول به تحصیل در خارج از ایران خواهد رساند؟”

اعتراض این فعال مدنی، به ویژه به برگزاری فستیوال گاوبازی “تورو دِ لا وگا” در “توردسیاس” بود که در گفتگو با خبرنگاران حاضر در محل، آن را “ظالمانه”، “وحشیانه”، و “غیرانسانی” توصیف کرد.


00:00
01:11
“جیل لاو”، بازیگر، مدل و فیلم‌ساز اسپانیایی، روز سه‌شنبه (۳۰ سپتامبر-۸ مهر)، در اعتراض به برگزاری مراسم سنتی گاوبازی در این کشور، با بدنی آغشته به رنگ قرمز در مرکز شهر مادرید برهنه شد.
اعتراض این فعال مدنی، به ویژه به برگزاری فستیوال گاوبازی “تورو دِ لا وگا” در “توردسیاس” بود که در گفتگو با خبرنگاران حاضر در محل، آن را “ظالمانه”، “وحشیانه”، و “غیرانسانی” توصیف کرد.
او گفت: «ما در سال ۲۰۱۴ هستیم و اسپانیا نمی‌تواند با این نوع سنت‌ها که بیشتر به سال‌های سیاه و کهنه تعلق دارد، خود را کشوری مدرن قلم‌داد کند.»
خانم “لاو”، پیش از این نیز اعتراض‌هایی شبیه به این در رابطه با موضوعاتی هم‌چون “سقط جنین”، “مسائل مرزی میان اسپانیا و مراکش”، و هم‌چنین قانون محدودیت تظاهرات در اسپانیا (Gag Law) برگزار کرده بود.