dimanche 8 septembre 2013
به صدا درآمدن طبل جنگ و ضرورت فعال شدن جنبش ضد جنگ و ابرقدرت افکارعمومی!
تقی روزبه
تقی روزبه
حمله به سوریه، و تداوم رویای نومحافظه کاران!
دولت آمریکا به دنبال چیست؟
خاورمیانه جدید و و زایمانی که صورت نمی گیرد!
سال ها از این سخن خانم کاندورالیز وزیرخارجه دوران نئوکان ها درمورد جنگ های منطقه خاورمیانه که آن را دردهای زایمان خاورمیانه جدید خوانده است می گذرد. استقرارنظم نوین جهانی در منطقه ای به حساسیت خاورمیانه بازتاب خود را در لیست بلندبالائی از کشورهای "نامطلوب و یاغی" و بازمانده از دوران جنگ سرد نشان می داد که باید هرچه زودتر تکلیفش اشان از طریق حمله نظامی روشن شود. اسم شب این پروژه، جنگ با تروریسم بود که در زرورق "دموکراسی" و درفضائی آکنده ازهراس افکنی و پمپاژاطلاعات سراپا جعلی بخورد افکارعمومی داده می شد. در واقع نه درد دموکراسی درمیان بود و نه حتی نابودی تروریسم. برخورد دوگانه و یک بام و دوهوا در نادیده گرفتن حکومت های مستبد و متحد دولت آمریکا درمنطقه، گواه بارزی بود در صحت و سقم ادعای فوق و نتیجه نهائی هم جزبازتولید خشونت بیشتر و تروریسم درمقیاسی وسیع ترنبود. سربرآوردن مجدد طالبان ساقط شده در افعانستان اشغال شده و گسترش نفوذ آن حتی در پاکستان، فعال شدن گروه ها و شبکه های تروریستی درعراق به روشنی واهی بودن ادعاهای توجیه کننده این لشکرکشی ها را برملا ساخته است. گرچه عمرنئوکان ها اجازه ندارد که لیست کشورهائی که قراربود حکومتشان توسط حمله نظامی واژگون کردد کامل گردد، اما رؤیای آنها خاموش نگردید.گرچه با گسترش انزجارجهانی و برآمد جبش صلح علیه سیاست جنگ طلبانه دولت آمریکا و بطوراخص بوش پسر، بخت نئوکان ها رو بافول نهاد و کشتی سودای آن ها به گل نشست، با این وجود این تصور که گویا با کناررفتن نئوکان ها و پیروزی دموکرات ها این پروژه به بایگانی تاریخ سپرده شد واقعیت نداشت. گرچه تغییراتی به لحاظ لحن و شیوه و تاکتیک پیش برد به مقتضای تنگناها و ضرورت ها، صورت گرفت، اما هسته اصلی این سیاست هم چنان حفظ شد و ادامه یافت. چرا که راهبرد نظم نوین، سیاستی بود برخاسته از منافع سرمایه داری و با هدف بسط و تثبیت نفوذ و برتری آمریکا و سودای جهان تک قطبی . و البته در تحقق رؤیای خود و ایجاد خاورمیانه جدید، به مثابه انبارسوخت جهان حتی از تقسیم کشورهای منطقه به به واحدهای کوچکتر برای حفظ نفوذ پایدارقدرت های غربی ابائی نداشت. از این رو آن پروژه صرفا اختراع این یا آن جناح سرمایه داری در آمریکا نبود که با کناررفتن آن منتفی شود. برعکس این منافع عمومی سرمایه داری بود که خواهان نظم نوین آمریکامحور و تأمین سیطره آن برجهان بود و بهمین دلیل وقتی اوباما علیرغم شعارهای تبلیغاتی پیشاانتخاباتی خود پشت فرمان این ماشین* نشست، گریزی جزراندن درهمان مسیر نداشت و چنین نیز کرد.
زایمانی که صورت نمی گیرد!
ارتش آمریکا که همواره مجهزبه آخرین و پیچیده ترین دست آوردهای تکنولوژی است، بهمان اندازه که در درهم شکستن سریع ماشین نظامی و زیرساخت های کشورها و حکومت های مورد تهاجم مهارت داشته و موفق عمل کرده است، برعکس در استقرارنظم نوین و تأمین ثبات مورد نظرخود درمانده بوده است. بی تردید سردرآوردن نیروها و عوامل دیگری ازدل فروپاشی جهان دوقطبی پس از پایان جنگ سرد از علل عمده این ناتوانی و عدم توازن در تخریب و بناکردن است که پرداختن به آن خارج از حوصله این نوشته است.
همانطورکه اشاره شد رؤیای نئوکان ها با زمین گیرشدن سربازان دولت آمریکا و هزینه های پنهان و آشکارتریلیون دلاری جنگ با چالش ها و ناکامی های بسیاری مواجه گشت، بطوری که حتی در خود آمریکا موجب نارضایتی گسترده شهروندان آمریکائی شد که نهایتا منجر به سرکارآمدن حزب دموکرات و اوباما با شعارهای غلط اندازی چون تغییر آن سیاست ها، و از جمله اتخاذ سیاست چند جانبه گرائی بجای یک جانبه گرائی و وعده عدم دورزدن سازمان ملل و شرکت نکردن درجنگی که پای آمریکائی ها را به میان به کشد شد. با این همه اصل رؤیا هم چنان پابرجاماند و با افتادن آب ها از آسیاب درشکل و شمایل جدید جان تازه ای هم گرفت. سیاست یک جانبه گری نه فقط کنارگذاشته نشد بلکه با اصلاحاتی در فرم و نحوه پیشبرد، حتی نیرومندتر از گذشته به صحنه بازگشت: نه فقط یک جانبه گری درحوزه سیاسی تداوم یافت، بلکه هم چنین به حوزه اقتصادی نیز تسری یافت. موقعیت برترآمریکا در اقتصاد و مراودات گسترده آن با دیگر کشورها به اهرمی برای تحمیل مطالبات اقتصادی و فرااقتصادی به رقبا و دیگرکشورهای تبدیل شد. چنان که دیکته کردن سیاست های خود چون تحریم و اعمال مجازات و تنبیه های یک جانبه حتی نسبت به شرکاء دیرین و وفاداری چون ژاپن وکره جنوبی و امثال آن از بارزترین موارد یک جانبه گرائی درحوزه اقتصادی است. درحوزه سیاسی نیز دور زدن بی پروای سازمان ملل هم چون مورد اخیر تصمیم حمله به سوریه به عریان ترین وجهی نمایان شده است.
نباید فراموش کنیم که نظام حقوقی حاکم بر جهانی و سازوکارهای برآمده از آن که مبنای تنظیم مناسبات بین ملل جهان و از جمله ترکیب و نحوه آرایش شورای امنیت ملی و دارندگان حق وتواست، از جنگ دوم بدین سو از منظرنظم نوین و دولت آمریکا، عملا فاقد اعتباربوده و متعلق به دوران جنگ سرد و توازن قوائی است که بزعم آن ها با مقتضیات کنونی خوانائی ندارد. از همین رو دورزدن آن نه یک استثناء بلکه یک رویه است و دولت آمریکا و متحدانش چندان نیازی نمی بینند که مشروعیت هراقدام با تبعات بین المللی خود را ناشی از آن قلمداد کنند و تمامی عملکرد خود را درچهارچوب آن و مقید به آن قراردهند. اکنون آش چنان شورشده است که حتی دبیرکلی که ویژگی او نزدیکی اش به سیاست های آمریکا و متحدین غربی او است، نیز حمله به سوریه را بدون اجازه سازمان ملل غیرقانونی می داند و بکرات نسبت به غیرقانونی بودن و نیز پی آمدهای آن هشدارداده است. در بازگشتی به عقب تر از از زمان پوش پسر، و درپی فلج شدن دولت انگلستان به عنوان نزدیک ترین متحد آمریکا، اوباما تصمیم گرفت که به تنهائی رسالت ژاندارمی جهان را به عهده بگیرد و با صراحت اعلام داشت که تصمیم به حمله گرفته است تا هیچ کسی فکرنکند که گویا جهان دیگر صاحب و اربابی ندارد. اکنون دولت آمریکا رسما خط قرمزتعیین می کند و خود رأسا به قضاوت می نشیند و به تنبیه و مجازات تخطی کنندگان می پردازد. البته امروزه دیگر کسی توهمی در نیات واقعی و شعارهای موردادعای دولت آمریکا در ترویج و پای بندی به دموکراسی و حقوق بشرندارد، تبدیل عربستان و قطر و ترکیه به خرده ژاندارم های منطقه و یا حمایت بی قید و شرط و یک جانبه اش ازسیاست های نژادپرستانه اسرائیل، بخوبی میزان پای بندی اش به دمکراسی را برملاساخته است. دیگرکسی باورنمی کند که دموکراسی را بتوان ازطریق شلیک موشک های کروز و بمب های اورانیوم رقیق شده و به مدد ابزارهای هوشمند نظامی به کشوردیگری صادرکرد. هیچ عقلی نمی پذیرد که دراتئلاف مثبت و منفی با القاعده و سلفی ها و پادشاه عربستان و اردن بتوان از دموکراسی حمایت کرد. این تجربه پیشتر در ائتلاف آمریکا با طالبان در جنگ افغانستان علیه بلوک شرق و شوروی قبل از فروپاشی صورت گرفته بود و حاصلش اکنون جلوی چشم همه است و هم اکنون نیز اوباما در اوج استیصال مشغول دروکردن محصول کاشته شده توسط اسلاف خود نئوکان هاست و البته خود نیز همزمان مشغول کاشتن همان بذر برای دروکردن توسط اعقاب خود است! تمامی تلاش اوباما در افغانستان آنست که لااقل تقارن جلوس طالبان به قدرت، همزمان با خروج اش از افغانستان نباشد تا اندکی ازمیزان تحقیر و استیصال تنها ابرقدرت جهان و مدعی نظم نوین، کاسته شود!.
اشک تمساح ریختن برای جنایت شیمائی صورت گرفته درسوریه نیزجز دستاویزی برای پوشاندن اهداف واقعی تهاجم نظامی و نشان دادن مقام ابرقدرتی نیست. اما چه کسی می تواند ادعای مداخله انسان دوستانه از کسی را که دارای بزرگترین زرادخانه شیمیائی است و تاریخا نیز بزرگترین جنایت ها از این دست را در جنگ دوم و سپس در وینتام و بشکل اورانیوم رقیق شده در عراق و حمایت و کمک به صدام حسین علیرغم اطلاع از قصد او برای بمباران شیمیائی مردم ایران و کردهای عراقی و... نشان داده است جدی بگیرد؟. چه کسی می تواند به اقدامی که خود موجب تشدید دامنه جنگ و انتقام و کشتار و رنج و آوارگی بیشترمردم سوریه می شود، عنوان مداخله بشردوستانه بدهد؟ هم اکنون طبق گزارش ها در پی تصمیم اوباما در حمله به سوریه ابعادپناهندگی و آوارگی ده برابرشده است. تاجائی که سوریه با هفت میلیون آواره که معادل یک سوم جمعیت آن است رکورد تاریخی شکسته است. و همه این ها حاکی از آن است که کشوری که گرفتار جنگ داخلی و قتل و بمباران و کشتارشده است، بجای راه حل نظامی و ریختن بنزین برآتش به راه حل های سیاسی و انساندوستانه نیازمنداست. البته در آنسوی سکه می توان میزان حساسیت دولتمردان آمریکا نسبت به این همه درد و رنج را در بی حوصله گی جان مک کین و بازی پوکراو بهنگام بحث و تصمیم گیری درمورد موضوعی چنین خطیر که به سرنوشت میلیون ها انسان ارتباط دارد مشاهده کرد. هنراوباما را می توان در فریب افکارعمومی و ریختن همان شراب کهنه نظم نوین در بطری تازه و تلاش برای آویختن هردو مدال صلح و جنگ برسینه خود دانست. دراین رویکرد وقتی از توسل به جنگ بدون گسیل سربازان آمریکائی و گوشت دم توپ شدن آن ها و یا از کاهش هزینه های نجومی عملیات نظامی صحبت می شود، معلومی شود که قراراست جورآن را چه ازلحاظ نفرات و چه تأمین هزینه ها دیگران بردوش بکشند. ابراز رضایت آمریکا از تصمیم عربستان و قطر و امارات برای تأمین هزینه های نجومی این تهاجم نظامی دلالتی برهمین مسأله است. ضمن آن که آن ها امیدوارند در پناه ایجاد آتش هوائی برای اپوزیسیون مورد نظر، افزایش روحیه آن ها و تجهیز آن ها به سازوبرگ سنگین به و درهمکاری با متحدین منظقه ای آمریکا کل پازل هوائی و زمینی و دریائی و هزینه های آن تأمین آنرا تکمیل کنند. کنه تاکتیک آمریکا و دوستان متحدش را با در نظرگرفتن کلید واژه "تغییرتوازن نیرو" و "گام یا ضربه اول" فهمید که خود قراراست حلقه و بخشی از یک استراتژی درازمدت تری باشد که از مردم پنهان نگهداشته می شود. هدف تداوم جنگ و تغییرتوازن قوا بسود جبهه مورد نظرآمریکا است، هدف در گام اول ظاهرا نه سرنگونی اسد که هنوز شرایط لازم برای آن آماده نیست، بلکه تضعیف او و و درهم شکستن شیرازه و استخوان بندی ارتش سوریه به گونه ای است که شکست او در جنگ داخلی اجتناب ناپذیرگردد. این سیاست به ویژه با چرخش نسبی توازن قوا بسود بشاراسد درجبهه های جنگ داخلی اولویت پیداکرده است.
صرفنظر از ملاحظات و اهداف تاکتیکی، آن چه که درخلال این شخم زدن و در میان برپائی دریائی از جنگ و خون غسل تعمید می یابد، چیزی جزجهانی سازی مسلحانه توسط نظام سرمایه داری و دیکته کردن سیطره و نظم مورد نظر دولت آمریکا نیست که قراراست با ترکیب مناسبی از مداخله غیرمستقیم و به شکل نیابتی و مداخله مستقیم پیش برده شود. و همانطورکه اشاره شد و ِاعمال آن، صرفنظر از نئوکان ها و یا دموکرات ها، بخشی از سیاست کلی سرمایه داری آمریکاست.
وقتی از اوباما در مورد جایزه صلح نوبل و تناقض مواضع کنونی اش با ژست های صلح خواهی اش صحبت می شود، با وقاحت یک نئوکان دوآتشه ضمن اشاره به سخنرانی مشروط خود بهنگام دریافت جایزه، خویشاوندی صلح و جنگ را خاطرنشان ساخته و جنگ خود را درخدمت آن به آن می داند. بزعم وی از او به عنوان رئیس جمهور آمریکا جزدفاع از منافع ملی انتظاری نمی رود و او به هیچ وجه میل ندارد که درتاریخ آمریکا از او به عنوان رئیس جمهوری"ضعیف" نام برده شود. گرچه وی علیرغم گرفتن ژست رئیس جمهوری قوی و مصمم ، نتوانست علیرغم اختیارات حقوقی، رأسا تصمیم بگیرد و با علم به دشواری ها و پی آمدهای نامعلوم یورش به سوریه، توپ را به زمین نمایندگان سنا و کنگره انداخت، تا هم مدال ادعای دموکرات بودن و شنیدن صدای مردم را بخود بدهد و هم دراصل با سهیم کردن مستقیم طبقه سیاسی حاکم در ارتکاب جنایت، موقعیت خود را دربرابر چالش های بزرگ و محتمل آتی تقویت کند. او خوب می داند در حالی که هنوز با پی آمدها و چالش های پایان ناپذیردمداخله در عراق و افغانستان دست بگیریبان است، داخل شدن درجنگی جدید چقدرآسان است و خروج ازآن چقدر دشوار.
وقتی وزیرامورخارجه بلند بلند فکرمی کند!
جان کری وزیرامورخارجه دریک نشست بسیارمهم با نمایندگان دومجلس آمریکا برای ترغیب نظرآن ها برای یک جنگ محدود و تبیهی، درحین تشریح دلایل و ضرورت حمله در جائی، ظاهرا به خطا و بطورغیرمنتظره از پیاده کردن حضورسربازان آمریکا در سوریه به هنگام اضطرارسخن گفت و بلافاصله افزود که دارد بلند بلند فکرمی کند!. البته او به عنوان وزیرخارجه آمریکا و سناتوری کهنه کارخوب می داند وقتی مشغول تفهیم موضوعی حساس و اقناع نمایندگان سنا و کنگره نسبت به ضرورت یک حمله محدود و کوتاه مدت هوائی و دریائی است، جائی برای این جورناشی گری و بلند بلند فکردن وجود ندارد، ولی او این تکه را می پراکند تا هم حمایت تندترین حامیان جنگ را که خواهان تعیین تکلیف اسد و درهم شکستن همه توانائی های او درهمان حمله نخست هستند جلب کند و هم راه مفری برای پاسخ گوئی بهنگام فرورفتن احتمالی در باتلاق جنگی ناخواسته را فراهم ساخته باشد.
با این وجو کلید واژه گام اول " بخشی از یک طرح بلندمدتری است که قراراست فعلا از دید مردم پنهان نگهداشته شود تا مخالفت کمتری را برانگیزد. البته آن ها نعل وارونه می زنند و ادعامی کنند که عدم واکنش در مقابل اسد به معنی بازکردن جعبه پاندوراست که عواقب خطرناکی در جسورکردن دشمنان آمریکا (ایران و حزب اله و کره شمالی و..) خواهد داشت، اما نمی گویند چرا حمله خودشان به معنی گشودن جعبه پاندورای جدیدی نیست، هم چون جعبه پاندوراهائی که درافغانستان و عراق گشودند و هنوز هم نتوانسته اند بیرون پریدگان ازآن را جمع آوری کنند. هم اکنون درعراق فقط درطی چهارپنج ماه اخیر 4 هزارنفردرعملیات تروریستی کشته شده اند و چندین برابرآن نیز زخمی و اگر کاربرهمین منوال پیش برود میزان تلفات سالانه به دهها هزار زخمی و کشته خواهد رسید.
مردم حق دارند که شصت بعد آگاه شوند!
دولت آمریکا و متحدینش اعم از کامرون و اولاند یک ریزمی گویند مطمئن هستند و کوهی از اطلاعات وجود دارد که نشان می دهد دولت اسد اقدام به حمله شیمیائی کرده است، با این وجود به بهانه های واهی حاضر نیستند "اطلاعات موثق" خود را و نه استنتاجات خود را برای افکارعمومی و کسانی که باید تاوان اصلی این جنگ را بدهند برملا کنند. ظاهرا آن ها نگران بی اعتباری منابع خود هستند. و این درحالی است که از مردم جهان خواسته می شود که به سیاستمداران اعتماد کنند و از هم اکنون تاوان جنگ را به پردازند، اما همین مردم برای دانستن آن چه که درپشت پرده این تصمیمات می گذرد باید ظاهرا شصت سال دیگر درانتظاربمانند تا با خارج شدن این اطلاعات از طبقه بندی محرمانه، و در اصل فرزندان و نوه های آنان از کم و کیف حقیقت مطلع شوند. آن ها حتی تاکنون حاضرنشده اند در انتظارگزارش بازرسان سازمان ملل از فاجعه دمشق بمانند. گرچه گزارشی که توسط معتمدین آن ها و زیرفشار و بمباران تبلیغاتی آن ها تهیه می شود، معلوم نیست که تاچه حد بتواند بیطرفانه و به دور از انتظارها وفشارهای آشکار و پنهان آن ها بازتاب دهنده واقعیت باشد، اما از آن جا که قرار نیست آن ها خود را پای بند به سازوکارهای سازمان ملل و گزارش های آن بدانند نسبت به آن بی اعتنائی می کنند .
فضای جنگی درخدمت بازتولیدبنیادیگرائی
میدان دارشدن عربستان با نظام سیاسی قرون وسطائی اش به همراه قطر، میدان دارشدن القاعده و سلفی ها در جنگ داخلی سوریه و نیز نگاهی به آن چه که در افغانستان و عراق و پاکستان و لیبی و آکتورهای سیاسی صحنه سیاسی آن ها می گذرد، بخوبی نشان می دهد که دست پخت سیاست آمریکا در منطقه جز تقویت تروریسم و بنیادگرائی نبوده است. در مورد ایران نیز برکسی پوشیده نیست که بخش مهمی از موقعیت فرادست جناح افراطی و سپاه و جنگ طلبان مدیون فضای جنگی و تهدیدهاست. وجه غالب سیاست دولت آمریکا در منطقه و بطور اخص سوریه و ایران مبنی بر تحریم و تهدید آشکارا در جهت تقویت مواضع و رویکرد این جریان است.
ابرقدرت افکارعمومی و انزوای دولت آمریکا
با درنظرگرفتن تجربه عراق و افغانستان و... شاهدیم که امروزه افکارعمومی جهان در گستره وسیعی مخالف جنگ است. درانگلستان دیوید کامرون نخست وزیر آن کشور و از رهبران حزب محافظه کار که مدافع دوآتشه جنگ و از آتش بیاران معرکه بود، ناگزیرشد در برابرافکارعمومی مردم انگلستان و مخالفت اکثریت پارلمان عقب نشینی کند. فرانسوا اولاند نیزکه بامخالفت گسترده افکارعمومی مواجه است ناگزیرشد با مجلس فرانسه مشورت کند و حتی شرکت در اقدام نظامی را لااقل درحرف به پس از انتشارگزارش سازمان ملل موکول نماید. بطور کلی در آمریکا و فرانسه و کل اروپا و در ترکیه و مصر و البته بسیاری نقاط دیگرجهان اکثریت قاطعی از افکارعمومی مخالف این جنگ هستند بدون آن که الزاما هوادار اسد باشند. برگزاری تظاهرات ضدجنگ در آمریکا و در برخی کشورهای اروپائی و ترکیه بازتابی ازاین نارضایتی عمومی است. اعضاء بلوک بریکس شامل کشور چین و روسیه و برزیل و هند و آفریقای جنوبی نیز مخالفت خود را با حمله نظامی ابراز داشته اند. پاپ رهبر کاتولیک های جهان نیز بطورمکررمخالفت خود را با جنگ ابرازداشته و حتی یپامی خطاب به نشست ج20 ارسال داشته است. بانکی مون دبیرکل سازمان ملل و اخضرابراهیمی نماینده ویژه سازمان ملل درمورد سوریه نیز، درهر فرصتی به تلویح و یا به تصریح به غیرقانونی بودن حمله خودسرانه و یک جانبه، بدون مجوز سازمان ملل و نیزپی آمدهای ناگوارراه حل نظامی اشاره کرده اند.
باین ترتیب دولت های جنگ طلب و دررأس آن آمریکا در پافشاری خود به جنگ، نه فقط در برابراکثریت بزرگی از افکارعمومی مردم آمریکا و سایرنقاط جهان قرار دارند، بلکه هم چنین عدم پای بندی خود را به مقررات و سازوکارهای رسمی نظم کنونی که خود از معماران آن بوده اند به نمایش می گذارند. هم چنین آن ها با استفاده از واژگان مبهم و سیال و قابل تعبیر پیرامون هدف های خود از جنگ هم چون محدود و تنبیه و یا تضعیف دشمن و نظایرآن درعمل می توانند هم چون نمونه لیبی فراتر رفته و هرلحظه به دلخواه خود بر تعداد هدف ها و دامنه جنگ بیافزایند.
باین ترتیب یک بار دیگرطبل جنگ به صدا درآمده است. جنگ سوریه که همزمان دارای وجه منطقه ای و بین المللی مهمی است هم اکنون رقابت گسترده ای را درسطح جهان و منطقه و آب های اطراف آن برانگیخته است.اسرائیل ضمن آماده باش جنگی به آزمایش موشکی پرداخته و در کنارناوگان آمریکا و فرانسه و .. روسیه و چین برای قدرت نمائی ناوهای جنگی خود را به منطقه گسیل داشته اند. دولت ترکیه نیز علیرغم اعتراضات گسترده داخلی علیه جنگ، در کنارمرزهای سوریه و به عنوان یکی از حامیان حمله نظامی آمریکا به حالت آماده باش در آمده است. ایران و حزب اله و تاحدی عراق نیز بر آمادگی خود برای دفاع از حکومت متزلزل بشار اسد و ممانعت از اشغال دمشق توسط مخالفان آن افزوده اند. درچنین شرایطی اکثرصاحب نظران نتیجه مداخله نظامی را گسترش دامنه جنگ داخلی و تسری آن به به مناطق دیگرمنطقه و به معنی افزایش خشونت و تداوم جنگ و تشدید منازعات مذهبی و نهایتا خطر تجزیه سوریه به مناطق متخاصم ِ اقلیت های علوی نشین و مسیحیی نشین، و سنی و کرد نشین، هم چون روندی که به نحوی در عراق درحال صورت گرفتن است می دانند.
ضرورت فعال شدن ابرقدرت افکارعمومی
اعتراضات و اکسیون های "نه" به جنگ سوریه هم اکنون بدرجاتی در خود آمریکا و ترکیه و بعضا در کشورهای اروپائی در حال شکل گیری است، اما به نظرمی رسد هنوز آن قادرگسترده و نیرومند نیست که قادربه درهم شکستن عزم اوباما و متحدانش در مبادرت به جنگ باشد. او هنوز سودای آرام کردن نگرانی افکارعمومی را در سردارد و گفته است که پیش از حمله با مردم سخن خواهد گفت. با این همه با توجه به نارضایتی گسترده افکارعمومی اوباما هنوزنتوانسته است ائتلاف جنگی گسترده ای فراهم سازد. عدم حمایت دولت آلمان از راه حل نظامی بجای راه نظامی وعدم شرکت فعال و عملی حتی موافقان آمریکا دامنه این انزوا را، همانطورکه درشکاف بزرگ نشست جی 20 هم مشهود بود، به نمایش گذاشته است. با توجه به شکاف بزرگی که درکشورهای بزرگ و قدرتمند و صاحبان حق وتو پیرامون این مسأله بوجود آمده است، در صورت برآمد یک جنبش ضدجنگ بخصوص درخود آمریکا، امکان درهم شکستن عزم مدافعان حمله نظامی وجود دارد. در حقیقت عامل بازدارنده قاطع و رقیب واقعی ِتنها ابرقدرت سراپا مسلح، افکارعمومی است که اگر بتواند به موقع فعال و بسیج گردد و ازطریق اعتراضات خیابانی " نه" خود را به جنگ در مقیاس جهانی پژواک بدهد، قادربه درهم شکستن عزم سران حکومت جنگ طلب خواهد بود. چنین جنبشی قادراست به خود سری قدرت های بزرگ و منش ارباب مأبانه آن ها دهنه بزند و از بروزتوحشی تازه به بهانه ممانعت از توحشی صورت گرفته جلوگیری کند.
مخالفت با جنگ افروزی و دفاع از صلح و گزینه سیاسی برای بحران سوریه به هیچ به معنی نادیده گرفتن ماهیت و عملکرد جنایتکارانه حکومت های مستبد و فاسدی چون اسدها نیست. نکته اصلی آن است که توسل به جنگ نه فقط راهی برای پایان دادن به جنایت این حکومت ها نیست بلکه جنایت و جنگ را درابعاد تازه تری برمی انگیزاند و ساکنین سیاره ما را پرخاشجوترمی کند. با دمیدن به شیپور جنگ و بکارگیری مشت آهنین، این جنبش های رهائی بخش و آزادی و عدالت و کودکان و زنان وجوانان و کارگران و سایر اقشارآسیب پذیراست که سردرگریبان خود فرومی برند، واین توحش و بربریت و آدم خوارگی است که سربلند می کند، گواین که آقای جان کری بخواهد با اتلاق آن به دشمنان خود بفراافکنی پرداخته و توحش و بربریت نهفته در عملکردخویش را پنهان سازد.
نابودی سلاح های کشتارجمعی درجهان و منطقه و سوریه، محاکمه آمران و عاملان استفاده از سلاح شیمیائی، فشاربه قدرت های بزرگ از هردو قطب رقیب و نیزبه هرکشوردیگرمنطقه ازجمله دولت ایران که به نوبه خود دارای نقش فعالی درارتکاب این جنایت هاست و به دولت ترکیه و عربستان و قطر و اردن و یا اسرائیل که بطورغیرمستقیم چه درمنطقه و چه توسط لابی های خود درآمریکا برتنوره جنگ می دمد، بخش های دیگری از مطالبات یک جنبش ضدجنگ است. اکنون بلند شدن صدای رهائی و صدای آزادی و دموکراسی و برابری، صدای مردم زحمتکش سوریه با خاموش شدن صدای خشونت و جنگ های فرقه ای و طبل جنگ ملازمه دارد. با قطبی شدن شرایط و صف آرائی ها بین دو ضدانقلاب جائی برای طنین نیرومند صدای حقیقت و ارج به کرامت انسانی و رهائی نمی ماند. باهمه توان خود برای برپائی و تقویت جنبش ضدجنگ و محاکمه عاملان و آمران کاربردسلاح کشتارجمعی بکوشیم.
2013-09-07
عقب نشینی در کار نیست فاجعه بزرگتری در راه است
فرهاد کوهستانی
فرهاد کوهستانی
بعد از قتل عام 52 نفر و مفقود شدن هفت نفر از پناهجویان ثبت شده در لیست کمیساریای عالی پناهنده گان، مستقر در کمپ اشرف در اول سپتامبر ماه جاری در عراق، تحول دیگری درهمین راستا صورت گرفت، و آن پذیرش انتقال مابقی این پناهجویان به کمپ لیبرتی توسط خانم رجوی است.
این هم برای همه ما از قبل روشن است که نامبرده به نمایندگی از آقای رجوی، که فعلا غایب هستند، اعلام موضع می کند.
تا آنجا که به شکل ظاهری قضیه برمی گردد، این موضع گیری، با توجه به شعار «کوه ها بجنبند اشرف نخواهد جنبید» یک گام به عقب تلقی می شود. که البته مورد استقبال تمامی وجدانهای بیدار قرار گرفت که، مدتهاست در مورد یک فاجعه انسانی هشدار می دهند، ولی متاسفانه گوش شنوا از جانب رهبری مجاهدین پیدا نمی کند، و جای تأسف بسیار است که، باید این قتل عام صورت بگیرد تا رهبری مجاهدین، تحت فشارهای گوناگون، حاضر به این عقب نشینی شوند.
ولی از جانب دیگر، با توجه به مفاد جوابیه خانم رجوی، به معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور خاور نزدیک، باید اذهان کرد که، در همچنان بروی همان پاشنه می چرخد، و زمینه یک کشتار در ابعاد بزرگتر و اینبار اما ، در کمپ لیبرتی همچنان وجود دارد. در متن جوابیه، لیستی از مایحتاج لجستگی برای کمپ لیبرتی و نحوه باز پس گرفتن و حفاظت اموال منقول و غیر منقول اشرف داده شده بدون اینکه هیچ اشاره ای، به یک مسئله مهم و انسانی، یعنی انتقال افراد پناهجو، به یک کشور ثالث شده باشد.
به خصوص با توجه به بحران سوریه و ترکش آن به عراق این فاحعه بیش از بیش محتمل بنظر می رسد.
بعد از این قتل عام، موجی از اعلام محکومیت ها، از جانب طیف وسیعی از جامعه ایرانیان بطور عام، و از جانب نیروهای سیاسی شناسنامه دار ایرانی بطور خاص ابراز شد. چرایی ورود طیف وسیعی از نیروهای ایرانی، طبعا به ابعاد این فاجعه بر می گردد.
فصل مشترک این محکومیت ها، در دو مولفه خلاصه می شود. در درجه اول، مسئول شناختن طرف اصلی این قتل عام، یعنی حکومت عراق بعنوان بازوی خارجی فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران. و در درجه دوم رهبری مجاهدین، بعنوان نیروی که امکان جلوگیری از این فاجعه را داشت، و به دفعات نیز از جانب نیروهای مختلف، درمورد پدید آمدن یک فاجعه ای انسانی هشدار داده شده بود، ولی نه تنها هیچ اقدامی از جانب رهبری مجاهدین در جهت خروج از عراق، به یک کشور ثالث صورت نگرفت، بلکه سیاست ماندن در عراق، بعنوان بخشی از یک استراتژی از جانب آنها مورد تاکید قرار گرفت.
در این میان اما، آقای مهدی سامع، در یک اظهار نظر غیر مسئولانه، مواضع این طیف وسیع ایرانیان را «ناآگاهانه» توصیف می کند، و می گوید: آن کسانیکه مجاهدین را نیز مسئول قلم داد می کنند، انگار که هواپیماها روی باند منتظر هستند؛ و مجاهدین مانع رفتن آنها می شوند.
در این رابطه باید به آقای مهدی سامع خاطرنشان کرد که, دهسال پیش بعد از سقوط رژیم صدام حسین، و شروع تحصن در ژنو برای برسمیت شناختن استاتوی پناهندگی افراد مستقر درکمپ پناهجویان اشرف در عراق، هیأتی از کمیساریای عالی پناهندگان در ژنو برای رسیدگی به درخواست متحصنین، به همراه هیأتی از نمایندگان متحصنین در ژنو، متشکل از آقایان ابولقاسم رضایی و مهدی سامع وعزیز پاکنژاد در یک نشست حاضر شدند.
نمایندگان کمیساریای عالی پناهندگان اعلام کردند، حاضراند پناهجویان مستقر در این کمپ را با هماهنگی های لازم به کشورهای مختلف اعزام کنند. پاسخ نمایندگان متحصنین ژنو، که شخص آقای سامع هم جزو آنان بود، از جانب آقای ابولقاسم رضایی بعنوان سخنگو، این گونه فرموله شد: ما می خواهیم در عراق بمانیم، و از شما بعنوان کمیساریای عالی پناهندگان، می خواهیم که از استاتوی ما بعنوان پناهنده سیاسی، در عراق حمایت کنید. این جلسه بدون هیچ نتیجه گیری مشخصی، و البته با تعجب، نمایندگان کمیساریای عالی پناهندگان خاتمه یافت.آقای سامع، حتما این جلسه را به خاطر دارند. امکان انتقال افراد به کشورهای ثالث وجود داشت، و این رهبری مجاهدین بود که در این راه سنگ اندازی کرد.
شخصا نمی توانم در این فاجعه انسانی، موضع گیری طیف وسیع ایرانیان را «ناآگاهانه » توصیف کنم. ولی به ضرس قاطع می توانم بگویم که شخص آقای سامع فرد مسئولی نیست، به یک دلیل کاملا مشخص؛
شما کدام فرد مسئول سیاسی را سراغ دارید، که در یک گردهمایی بزرگ سیاسی در لندن؛در جلوی انظار دیگران، با صندلی همرزم شورایی خود را تهدید کرده و به وی حمله ور شود، به نحوی که هوادارن مجاهدین حاضر در صحنه، با ناباوری به این صحنه نگاه می کردند. که بعد این صحنه را، به مسئولین خود گزارش کردند.
شرایط ، برای پناهجویان کمپ لیبرتی، با توجه به بحران حاد سوریه، که وارد مرحله جدیدی شده ، همچنان نا امن است، تنها راه برای جلوگیری ازیک فاجعه انسانی دیگر، در کمپ لیبرتی، انتقال این پناهجویان، به کشور ثالث است، و این زمانی میسر می شود که با همکاریهای جدی، رهبری مجاهدین توام شده باشد، در غیر اینصورت، در مقابل دادگاه تاریخ قضاوت خواهند شد.
منبع:پژواک ایران
چرا؟... ؛ حال و روز درونی ام پس از کشتار در اشرف
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد
دارم می ترکم. چند روز است که نفس کشیدن برایم سخت شده. نمی تونم درست و حسابی بخوابم. کابوس، پشت کابوس... سردرد، پشت سردرد... همه اش از خودم می پرسم چرا، چرا، چراااااااااااااا
وقتی به عکس و تصاویر کشته شده های اشرف نگاه می کنم، با دست های بسته از پشت، از خودم می پرسم؛ آخه چطور؟ مگر میشه مجاهد رو به همین سادگی دستگیر کرد و دستبند زد؟ به یاد روزهائی که خودم "مجاهد" بودم می افتم و اینکه اگر چنین وضعیتی پیش می آمد حتما خودم را منفجر می کردم. زنده به دست پاسدار افتادن هرگز... با چنگ و ناخن و دندان هم که شده می جنگیدم... این پیمان ما بود... حالا نه یکی؛ نه دوتا... چندین و چند نفر را دستبند زده اعدام کرده اند.... لوله تفنگ را داخل دهن مجاهد خلق فرو کرده اند و بَنگ... به همین سادگی... آخر مگر می شود؟
از چشم آن "مجاهد سابق" به مسئله نگاه می کنم و با خودم حرف می زنم: برای من همیشه مرگ حالتی از مبارزه بود. در برخورد با موضوع مرگ، آنچه که بیشتر از هرچیز دیگری مرا آزار می داد این بود که "همینطوری" کشته بشم. بدون درگیری، بدون چنگ در چنگ شدن با رژیم... می دانم که این حس را همه مجاهدین دارند. برای مجاهد، مرگ با دستِ دستبند زده نوعی تحقیر و خرد شدن غرور یک مبارز به حساب میاد...
بعد، تصاویری رو می بینم، یاران دیروز، با سنین 55 یا 60 به بالا... در یک سو در حال تهاجم به شکارچیان... و در جای دیگر در حال در رفتن از دستشان در حالی نفس نفس می زنند ...الان در سنی که خودم هستم، با یک کلکسیون مریضی که با خودم حمل می کنم، می تونم بفهممم که وضع آنها ده ها برابر بدتر از من است. منی که 19 سال است از امکانات پزشکی برخوردارم... ولی اونها چی؟ بدون تغذیه درست و حسابی و با ده ها مریضی جور و واجور... و حالا یه پاسدار با اونها بازی می کنه، دنبالشون میکنه و اونها از اینطرف به او طرف.... مجاهد فرار می کنه، فرار ...، بجای آنکه بماند و بجنگد، از این اتاق به آن اتاق فرار می کنه و پاسدارِ شکارچی به آرامی و یواش یواش به سراغش می آید.... (فیلم های پخش شده از حمله به اشرف را ببینید)
به افرادی که زنده ماندند و اعدام نشدند فکر می کنم که چطور هزار بار مرگ را آرزو می کنند و اینکه چرا و چطور شد که کشته نشدند، چرا از این ور به اون طرف فرار کردند و قایم شدند... مجاهد، از ترس پاسدار قایم بشه؟ مگه میشه؟ همه اینها میاد جلوی چشمم و نفس تنگی می گیرم...
چرا، چرا... چرا باید مجاهد بدون سلاح و بدون هیچ وسیله ای برای دفاع، این طوری به یک "سیبل" برای مانور نیروهای ضد شورش رژیم یا وابسته های آن تبدیل بشه، که هر وقت بخواهند تمرین کنند به اشرف یا لیبرتی حمله کنند.. برای تفریح....
چرا، چرا... مگر این روزها را نمی شد دید؟ مگر رژیم در اشرف و برای "اشرفیان" حلوا پخش میکنه و مگر 100 مجاهد بدون سلاح در اشرف به حال خود رها بشند، رژیم به این سادگی از اونها می گذره؟ این رو که دیگر هر کسی می دونه که چه سرنوشتی در انتظار شان خواهد بود... پس چرا؟ چرا باید به این شکل در نهایت سخاوت و بی رحمی و در عین حال به شکلی تحقیر شده کشته بشند، اعدام بشند، نمیتونم بفهمم، آخه چرا...
اینکه رژیم اینطور و بدتر از این هم بکُشه، غیر از این، از او انتظاری نیست... چیزی که من رو عصبانی و خشمگین می کنه اینه که مسعود می داند و باید بداند که عاقبت این سیاست بازی ها، اینطور به خون غلتیده شدن مجاهدین بی سلاح خواهد بود. بنابراین جدا از مسئولیت حقوقی رژیم عراق یا نقش مستقیم و غیر مستقیم رژیم در این کشتار که در درجه اول اوست که متهم است، آنچه که برای من مهم است این است که می شد جلوی تمام این خونها را از بعد از حمله آمریکا به عراق گرفت، اما مسعود راه خودش را می رود... او باید در حد مسئولیتی که متوجه او بوده و هست پاسخگوی این خون های ریخته شده باشد...
به مجاهدین (امروز یا سابق)ی فکر می کنم که این صحنه ها را مدام از جلوی چشم می گذرانند، و می دانم که چطور از غم و از درد به خود می پیچیند و مطمئنم که آنها نیز این سوالات رو از خودشون می کنند... آیا کسی به این سوالات جواب خواهد داد؟ فکر نمی کنم، هرگز. بجای آن، باید منتظر بود که احتمالا مسعود زنده مانده های این کشتار را در نشست های انقلاب ایدئولوژیک مسئول مرگ آن عده ی دیگر کند (همچون نشست های تنگه و توحید، بعد ازعملیات فروغ) و برای فرار از پذیرش مسئولیت و برای فرار از پاسخگوئی خودش، یک انقلاب ایدئولوژیک دیگر یا موضوع دیگری را علَم کند، فیلی دیگر را به هوا بلند کند و برای چندمین بار باز به چشم ها و دیدگان خاک بپاشاند...اینجاست که دلم می خواهد فریاد بزنم...
به امید روز روشن شدن حقایق و اجرای عدالت
حنیف حیدرنژاد
8 سپتامبر 2013
این نوشته را اول بار روز ششم سپتامبر برای دوستی فرستاده بودم. آنقدر این احساس خفگی هنوز بر من سنگینی می کند که تصمیم گرفتم انتشارش دهم.
فیلم کوتاه "ممد نبودی ببینی" از محمد نوری زاد؛ گفتاگفت بی پرده و خیرخواهانه با خامنهای (+ متن کامل فیلم)
پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ه.ش.
فیلم کوتاه "ممد نبودی ببینی" از محمد نوری زاد؛ گفتاگفت بی پرده و خیرخواهانه با خامنهای (+ متن کامل فیلم)
فیلم کوتاه «ممد نبودی ببینی» از محمد نوریزاد؛
گفتاگفت بیپرده و خیرخواهانه با خامنهای؛
(همراه با نوشتار کامل فیلم)
برای اینکه دختران ما به فاحشگی برده بشوند، نیازی بود ما انقلاب بکنیم؟!
ما ورشکسته شدیم آقا! باور کنید!
«نجواهای نجیبانه»، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱: پس از فیلم «ما آدم کشتهایم!»، جدیدترین اثر محمد نوریزاد که فیلمی است با عنوان «ممد نبودی ببینی!»منتشر گردید. وی در این اثر، با الهام و اقتباس از شعر و آهنگ «ممد نبودی ببینی!» دوران جنگ ایران و عراق، که کویتی پور آن را برای محمد جهان آرا و خرمشهر خوانده است، با بغض و اشک و آه و حسرت، چنین میسراید و میخواند:
«ممد نبودی ببینی بعد تو چه کردیم!
یه دین تازه به دنیا آوردیم!
در این دین تازه، دزدی یه امر مقبوله!
دروغ و فریب، بهترین محصوله!
آه و واویلا، جوونهامون رفتن!
ما را با دزدا تنها گذاشتن!»
محمد نوریزاد در این فیلم، با استناد به «قاعده طلایی» (Golden Rule) در اخلاق، که قاعدهای است جهانشمول و مشترک میان تمامی انسانها و ادیان و مکاتب الاهی و غیرالاهی، و بیان میدارد که: «هر آنچه برای خود میپسندی، بر دیگران نیز بپسند؛ و هر آنچه بر خود روا نمیداری، بر دیگران نیز روا مدار!»، بار دیگر خطابش را به سوی علی خامنهای برمیگرداند و او را دعوت به اخلاق روامدارانه و نیز بازگشت به سوی «رضایت خداوند» میکند. محمد نوریزاد درباره این اثر در صفحه فیسبوک خود نوشته است:
درباره فیلم کوتاه «ممد نبودی ببینی» باید بگویم که این اثر شتابزده، گرچه از تمهیدات هنری کمبهره است، اما به دلیل محتوای صریح و البته صمیمی آن، یکی از تأثیرگذارترین کارهای بصری من است. مأموران اطلاعات و سپاه، ابزار حرفهای مرا بردند تا مگر دست مرا از تهیه و تولید فیلم کوتاه سازند. غافل از این که خلق یک اثر هنری بیش از آنکه معطل ابزار جوراجور باشد، به خلاقیت و فکر و هنرمندی محتاج است. روزی که برادران سپاه ابزار حرفهای مرا بار کردند و بردند، به یکی از آنان که حکم بزرگترشان را داشت گفتم: ببین برادر، وسایل من مال شما، اما با اینجا چکار میکنید؟ و دستم را روی گیجگاهم گذاردم. یعنی: با فکر من چه میکنید؟ فیلمی که خواهید دید، یک گفتاگفت بیپرده و خیرخواهانه با رهبر است. مدت این فیلم بیش از سی دقیقه بود که در بازپرداخت مجدد آن، آن را به حدود هجده دقیقه تقلیل دادم. این فیلم را تماشا کنید تا ببینید من به کجای آسیبهای این روزهای جامعهمان انگشت نهادهام. این فیلم کوتاه را به همه کسانی تقدیم میکنم که بیگناه و بدون فرصتی برای دفاع از پای درآمدند و هیچ صدایی نیز از آنان به هیچ کجا نرسید. تقدیم به همه بیگناهان اعدامی. تقدیم به همه شهدای جنگ. تقدیم به پدران و مادران شهدا و آسیبدیدگان. تقدیم به همه مهاجران. و به آنان که در دوردستها هستند و دلشان با ایران عزیز است. تقدیم به شما که آن را با حوصله تماشا میکنید.
با احترام و ادب: محمد نوریزاد
منبع: صفحه فیسبوک محمد نوریزاد
نوشتار کامل فیلم «ممد نبودی ببینی» محمد نوریزاد:
متن کامل پیادهشده این فیلم، که استخراج آن توسط وبلاگ نجواهای نجیبانه صورت گرفته است، به شرح زیر است:
من یه مثال میزنم: فرض کنیم دو نوزاد در دو نقطه از ایران به دنیا میآیند، در شرایط مساوی، یکی میشود محمد نوریزاد و در یک خانواده بهائی، یکی میشود سید علی خامنهای در یک خانواده شیعه؛ حالا یکدفعه جمهوری اسلامی ایران میآید که انسانیت را بازتعریف کند؛ محمد نوریزاد به خاطر اینکه در یک خانواده بهائی ناخواسته به دنیا آمده، باید در تنگنا قرار بگیرد، و سید علی خامنهای به خاطر اینکه ناخواسته در یک خانواده شیعه به دنیا آمده، باید از همه امکانات شهروندی برخوردار باشد، ما کی هستیم که به تقسیمبندی بندگان خدا همت میکنیم؟!
من فکر میکنم جنابعالی [خامنهای] توی صحبتهایتان عمدتاً روی «رضایت خداوند» بسیار تأکید کردهاید و میکنید؛ یعنی اگر عمده سخنان شما را و عصاره سخنان شما را بخواهیم حول یک موضوع و یک محور جمعآوری بکنیم، آن هیچ نیست الا رضایت خداوند، اینکه ما کاری بکنیم که رضایت خداوند در او باشد.
شما اگر سنی بودید آقا دوست داشتید با شما چه جوری رفتار میکردند؟! به این پیشنهادات من اگر اقدام بکنید، ببینیم رضایت خدا در او هست یا نیست؟
- مثلاً اینکه شما سرزده بروید پشت در منزلی که آقای [میرحسین] موسوی الآن آنجا محصور است، گرفتار است، زندانی است؛ در بزنید، و اجازه ورود بخواهید، و با آقای موسوی بنشینید، صحبت کنید، او را در آغوش بگیرد؛ فکر میکنید که خشم خدا را برانگیختهاید یا به رضایت او دست یافتهاید؟! من اطمینان دارم شما از اینکه کشور ما با مشکلات بزرگ مواجه شده، در رنج هستید، به آقای موسوی بگویید آقا، شما به گمان من رهبر، گناهکار هستید، خطاکار هستید، شما باید محاکمه بشوید، ما برای شما یک دادگاه علنی تشکیل میدهیم، شما بیایید از خودتان دفاع کنید؛ اما چطور باور کنم کسی که از تماشای بحرانهای جامعهاش در رنج است، اما برای رفع این آرزوها کاری نمیکند؟
- یا همینجور بروید سراغ آقای کروبی و او را در آغوش بگیرید، بگویید که به هر حال، ما باید این جامعه را سر و سامان بدهیم، از بحران بیرون بیاوریم، الآن به هر حال، اجانب، دیگران، به سمت ما دارند هجوم میآورند، برنامههایی را برای ما تدارک دیدهاند، ما را در تنگنای تحریم قرار دادهاند، ما داخل را لااقل باید آرام نگه داریم؛ به نظر شما اینگونه سخن گفتن شما با آقای کروبی، خشم خدا را برمیانگیزد یا موجب رضایت اوست؟!
ـ آقا بیایید بروید درِ خانه سنیها، در خانه زندانیها، در خانه رنجدیدهها و آسیبدیدهها، خودتان پیشقدم بشوید، و آنها را دعوت کنید به یکرنگی، دعوت کنید به آشتی!
- همینجوری خودتان بروید سرزده به زندان سر بزنید، به یکی از زندانها، مثلاً در تهران به زندان اوین، و در شهرستانهای دیگر، به یکی از زندانهای آنجا و با چند تن از زندانیان سیاسی صحبت کنید!
- شما اگر میرفتید در خانه سنیها و میگفتید بیایید با هم مسجد بسازیم، در تهران، خدا راضی نبود؟! شما فیلم «محمد رسول الله» را حتماً دیدهاید، توی آن فیلم، که به ظاهر برگرفته از احادیث ماست، [میبینید که] خود پیامبر در ساخت مسجد همراهی میکردند؛ اگر شما خشت و آجر در آغوش بگیرید و برای ساخت مساجد سنیان، در تهران، خودتان پیشقدم بشوید، این موجب رضایت خداوند است یا عرصه را بر آنها تنگ بگیرید؟!
شما اگر به جامعه خودتان نگاه بکنید، به ایران نگاه بکنید، باور میکنید که این جامعه به یک انشقاق بزرگ دچار شده، و کسی که حالا رهبر هست، از این انشقاق، از خوف این انشقاق، نباید شب خوابش ببرد؛ من تعجب میکنم شما چطور راحت شب سر بر بالین میگذارید، در حالی که یک چنددستگی بزرگ توی جامعه هست، میان مردم هست؟!
شما اگر سنی بودید، دوست داشتید حاکمان شیعه با شما چگونه رفتار کنند؟! فرض کنید شما در مدینه به دنیا آمدهاید و سنی هستید، و من در مدینه به دنیا آمدهام و شیعه هستم، شما که حاکمیت پشت سرتان است، برای من شیعه تنگنا ایجاد میکنید، و من در ایران مورد تنگنا واقع میشوم به خاطر اینکه شیعه نیستم، در مدینه به خاطر این در تنگنا قرار میگیرم که شیعهام؛ در ایران، به خاطر این در فشار قرار میگیرم که بهائیام! خوب ما این شعار بزرگ را، که بزرگان دینی ما گفتهاند: «روا دار هر آنچه را که بر خود میپسندی بر دیگران»، این شعار کجا باید به کار ما بیاید؟!
- شما اگر مثلاً به پاسدارهای اطراف خودتان، به سرانی که دستشان توی واردات و قاچاق و قضایایی است که حالا به هر حال، جنابعالی خیلی بهتر از من میدانید، به ایشان بگویید که آقا طبق قانون، شما مجاز نیستید قاچاق کنید، شما مجاز نیستید وارد مسائل سیاسی بشوید، شما طبق قانون، مجاز نیستید وارد مسائل امنیتی بشوید، این موجب رضایت خداوند است یا اینکه اگر اینها این کارها را بکنند، موجب رضایت خودمان است؟!
شما اگر در یک خانواده بهائی به دنیا میآمدید، با همین اسم و نام، دوست داشتید با شما چگونه رفتار میکردند؟!
شما رهبر یک جامعه اسلامی هستید، با ادعاهای بزرگ؛ ما آمده بودیم برای جهان سخن تازه ابراز بکنیم؛ نه اینکه در لیست ورشکستگان بزرگ تاریخ قرار بگیریم؛ ما ورشکسته شدیم آقا! باور کنید!
پس چرا خودتان که از حاکمان شیعه این سرزمین هستید، عرصه را بر دیگران تنگ میگیرید؟! چرا آنها را به خودی و غیرخودی تقسیمبندی میکنید؟! ما چرا چیزی را که بر خودمان نمیپسندیم، بر دیگران تحکم میکنیم؟! چرا نباید برای مخالفین خودمان آنچنان فضائی ایجاد کنیم که خودمان دوست داریم دیگران در مورد ما اجرا کنند؟! اینها را باید شما به ما آموزش بدهید! ما اینها را باید از شما یاد بگیریم!
چرا به یک جمعیتی که در مقابل ما ایستادهاند و ما رهبر همه آنها هستیم، نگاه میکنیم و به یک نفر، دو نفر از بین آنهمه جمعیت میگوییم شما بیایید جلو؟! شما بیا جلو! تو یکی بیا جلو! بقیه هم بروند؟! مگر میشود؟! شما رهبر همه مردم هستید! این پسندیده نیست که ما مردم را به دست خودمان منشق کنیم!
به هر حال، رهبر عزیز! ما با شتاب به سمت سرنوشت نهایی خودمان داریم حرکت میکنیم؛ ما روزهای حساسی را در پیش داریم؛ شما اگر یک نفر در یک گوشه از ایران پیدا کردید که آشفته است، ناراضی است، باید دنبالش بدوید او را راضی بکنید؛ چرا؟ به خاطر اینکه شما در قامت یک رهبر دینی قرار گرفتید بر سر مناسبات این کشور، یک آدم معمولی نیستید، شما مدعی جانبداری از اسلام هستید، مدعی پرچمداری اسلام هستید، اگر شما رهبر یک کشور دیگری بودید با یک اعتقادات دیگر، مهم نبود شاید، اختلاف هرچه میخواهد باشد!
شما اگر سنی بودید، دوست داشتید حاکمان شیعه با شما چگونه رفتار کنند؟! چی از ما کم میشود اگر ما به آنها اجازه بدهیم باشکوهترین مسجد را در تهران داشته باشند؟! باشکوهترین نمازها را در تهران اقامه کنند! میدانید ما از چه نگران هستیم؟! از اینکه مساجد آنها و نمازهای آنها پرشکوه باشد و نمازهای ما بیرونق! مشکل خودمان را با ایجاد تنگنا و بنبست برای دیگران میخواهیم حل کنیم!
یک فردی که دزدی کرده، دادگاه علنی برایش تشکیل میدهیم، ولی یک جوانی که یک نوشتهای داشته، یک انتقادی کرده و انتقادش را توی اینترنت منتشر کرده، دو سال برایش زندان میبُریم پشت درهای بسته! ما وقتی یک فرد معترض را زندانی میکنیم، یک نویسنده را زندانی میکنیم، یک جوانی که توی عرصه اینترنت یک وبلاگ کوچک دارد، دو تا انتقاد کرده، او را میگیریم، یک سال، دو سال زندانی میکنیم، خودمان را از نعمت پاکسازی دور میکنیم.
اینکه ما شعار بدهیم دنبال کسب رضایت خداوند هستیم، یک شکلی دارد، اینکه معتقد به این باشیم که ما باید رضایت خدا را کسب کنیم، چیز دیگری است. رضایت خداوند در ایجاد لبخند بر چهرههایی است که مدتهاست نخندیدهاند؛ رضایت خداوند در آرامش، آرامش روانی مردمی است که جامعهشان پاک باشد، دوست دارند جامعهشان آزاد باشد.
برخلاف ما، طبیعت با صداقت تمام به راه خودش میرود؛ بهار طبیعت همیشه سر جای خودش است؛ زمستانش به همین شکل؛ این ما هستیم که ادعای رفاقت میکنیم، و خیانت میکنیم؛ این ما هستیم که وعده میدهیم، و به وعدهمان عمل نمیکنیم؛ این ما هستیم که نمایندگی میکنیم خواستهها و آرزوهای مردم را و آن آرزوها را تباه میکنیم!
ما بخش عمدهای از عمر جامعهمان را در شعار، تباه کردیم؛ اگرچه برای عمل کردن کمی دیر شده، ولی چه ایرادی دارد ما به مردم مراجعه کنیم؟! به مردم بها بدهیم؛ خیلی دوست دارم شما آمار ورشکستگیهای ما را پیش روی خودتان بگذارید و یک به یک به این سؤال بزرگ پاسخ بدهید که آیا برای اینکه ما بشویم اول کشور پرمصرف مواد مخدر در دنیا، نیازی بود به آنهمه شهید؟! به آنهمه آسیب؟! برای اینکه دختران ما به فاحشگی برده بشوند، نیازی بود ما انقلاب بکنیم؟!
این زمان با شتاب سپری میشود؛ فردا نه من هستم و نه شما و نه بسیاری که الآن هیاهو میکنند و ابراز رفاقت. این گسستی که توی جامعه ما هست، هم به لحاظ انسانی و هم به لحاظ فرو کشیدن نخبگی در جامعه ما، و فرو کشیدن ادب و ابتدائیترین مناسبات انسانی؛ این جامعه شایسته آن آرزوهای ما نیست! شما خاطرههای تلخی دارید از خودتان به یادگار میگذارید!
«ممد نبودی ببینی بعد تو چه کردیم!
یه دین تازه به دنیا آوردیم!
در این دین تازه، دزدی یه امر مقبوله!
دروغ و فریب، بهترین محصوله!
آه و واویلا، جوونهامون رفتن!
ما را با دزدا تنها گذاشتن!»
لینک فیلم در یوتیوب
نوشتار مرتط
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
جنایتها و خیانتهای جمهوری اسلامی (۱۴): احکام دهگانه شاهرودی - خمینی درباره تجاوز، شکنجه و کشتار
جنایتها و خیانتهای جمهوری اسلامی (۱۸): سرنوشت دردناک و رقتانگیز فرماندهان و قهرمانان جبهههای جنگ
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و صلاحدید، عضو شوید:
Inscription à :
Articles (Atom)