مجلس ششم، نطق های آتشين
| ||||||||
از مهمترين مشخصات مجلس ششم نطق های پيش از دستور آن بود که در بسياری از موارد، لحنی شديدا انتقادی داشت؛ نقطه قوتی که در مجالس پيشين بدين شيوه باب نبود.
نمايندگان مجلس ششم هرجا که نمی توانستند امور خود را از طريق ملاقات ها و کدخدا منشی های رايج پيش ببرند، به نطق پيش از دستور روی می آوردند تا از اين طريق دست کم حرفهای خود را با مردمی که از جانب آنها نمايندگی داشتند در ميان بگذارند. در اينجا به پاره ای از مهمترين نطق های پيش از دستور مجلس ششم اشاره وار پرداخته شده است.
نقطه آغاز
نطق پيش از دستور حسين لقمانيان نماينده همدان در روز ششم آذر ماه 79 غوغايی در مجلس برانگيخت. پيش از آن مجلس و مجلسيان عادت به شنيدن چنان نطق هايی نداشتند چنانکه برخی از نهادهای قدرت تاب شنيدنش را! اين نطق درد سرهايی برای لقمانيان درست کرد و او را به زندان فرستاد اما فضای مجلس را برای صراحت لهجه ای مانند آن آماده کرد.
لقمانيان نطق خود را با مقدمه ای درباره عدل و سياست آغاز کرد و به آنجا رسيد که گفت: "کشوری که در آن عدل برقرار نباشد دچار هرج و مرج خواهد شد و در چنين فضايی فرصت طلبان، گندم نمايان جو فروش، خائنان داخلی و دشمنان جهانی، خانه خالی از خان خدا را بی صاحب می انگارند و چپاولش می کنند."
وی آنگاه با اين متر و معيارها سراغ قوه قضاييه رفت و گفت که امروز شيوه برخی از دادگاههای ايران زمينه ساز چنين وضعی است. گفت کار دادگاه مطبوعات گلوی آزادی بيان مطبوعات و افراد را بريده است و ساحت مجلس قانونگذاری را در تيررس تهديد و ترعيب نهاده است و گفت که نهاد قضايی که بايد افق اميد برای دادگری و بالندگی ديگر ارگان های دولتی و بستر حق و قانون باشد و روح آزادگی و دموکراسی در مردم و خدمتگزاران مردم بدمد، ابزار قانون شکنی و حق کشی و شبح ترس و نا اميدی گشته است.
وی آنگاه سوالهايی مطرح کرد و عادلانه بودن برخی محاکمات از جمله دادگاه متهمان حادثه کوی دانشگاه، ترور سعيد حجاريان، حادثه خرم آباد، و همچنين بستن مطبوعات، زندانی کردن روزنامه نگاران و شخصيتهايی چون عزت الله سحابی و عبدالله نوری را زير سوال برد.
'اصل همه چيز در آمريکاست'
آذر ماه 79 ماه داغی برای نطق های پيش از دستور بود. در پايان آن ماه، مجلس شاهد يک نطق تند ديگر بود که توسط بهروز افخمی، نماينده تهران و سينماگر معروف ايراد شد. موضوع نطق او، نقش گروههای فشار در پهنه فرهنگ و سياست ايران بود. اما او در پايان نطق خود حکايتی آورد که بسی سرو صدا کرد. می گفت پسرک ده ساله اش اين روزها موی دماغ او شده که به آمريکا برويم. می گفت من در برابر درخواست های مکرر او سکوت می کردم تا آنکه بالاخره چند روز پيش طاقتم طاق شد و پرسيدم چرا می خواهی به آمريکا برويم؟ گفت: برای اينکه اصل همه چيز آنجاست.
او گفت چيزی كه پهلوانان ما نمی دانستند و هيچ كس جرات نداشت به آن ها بگويد اين بود كه در اين ده سال اكثريت كودكان، نوجوانان و جوانان مملكت، يعنی نسلی كه بنا بود از تهاجم فرهنگی در امان بماند و اولين محصول انقلاب باشد، اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند.
نماينده تهران گفت : "آنها [گروههای فشار] در ده ساله گذشته هميشه بيش از دولت برای حيات و حرکت هنرمندان، روشنفکران و اهل فرهنگ تعيين تکليف کرده اند و از جمله در آن روزها استعفای مهاجرانی را سبب شده اند" و به طنز ادامه می داد که "مقابله با تهاجم فرهنگی روز به روز پيشرفت های قاطعی کرد و حتی با دخالت بعضی از محافل افراطی تر با حذف فيزيکی هنرمندان و روشنفکران مخالف به مراحل جديدی ارتقا يافت."
نطق های پيش از دستور لقمانيان و افخمی چنان فضای سنگينی ايجاد کرده بود که وقتی روز 7 اسفند 79 نوبت به فاطمه حقيقت جو رسيد، سخنان خود را با "انا لله و انا اليه راجعون" شروع کرد، مخصوصاً که خطاب او به آيت الله خامنه ای بود و در آن تأکيد شده بود که چون "دفتر حضرت عالی درخواست های مکرر ما را بی جواب می گذارد" به ناچار از تريبون مجلس اين سخنان را به گوش می رسانم.
انتقاد از رهبر جمهوری اسلامی
او نخست از نحوه بازداشت فريبا داوودی مهاجر، مسئول روابط عمومی روزنامه همبستگی و وضعيت روانی عزت الله سحابی اظهار نگرانی كرد و گفت آقای سحابی در ملاقات با خانواده خود تعادل روحی نداشت و نتوانست آنها را بشناسد.
وی آنگاه از آيت الله خامنه ای پرسيد: "چگونه است كه برای افتادن روسری زنان غير مسلمان در نشستی غيردولتی فرياد واسلاما از طرف بعضی مراكز و افراد و روحانيون و بعضی مراجع محترم تقليد بلند می شود ولی برای هتك حرمت و حيثيت بانويی مسلمان توسط نامحرمان [اشاره به شرايط بازداشت فريبا داوودی مهاجر] نفسی از سينه ای برنمی خيزد؟"
خانم حقيقت جو در ادامه تندترين سوال ها را که تا آن زمان سابقه نداشت با رهبر نظام در ميان گذاشت: "عاملان قتل های زنجيره ای، حادثه كوی دانشگاه تهران و تبريز، حمله كنندگان به اجتماعات قانونی، برگزار كنندگان تظاهرات غير قانونی، ضاربين وزرا در نماز جمعه، آمرين ترور حجاريان چه كسانی هستند. آيا مرده اند يا زنده اند؟ آزادند يا در بند؟ آنها كجايند و چگونه با وجود آنها و مصونيت آنها جامعه می تواند احساس امنيت كند؟"
افشاگری درباره مرگ زهرا کاظمی
يکی از مهمترين نطق های مجلس ششم به محسن آرمين اختصاص دارد که در سال 82 انجام شد و در آن به پرونده زهرا کاظمی (عکاس خبری ايرانی - کانادايی که در بازداشت در تهران درگذشت) پرداخت.
او در آغاز اين نطق يادآور شد که در نطق های قبل و نيز مصاحبه های پس از آن درباره پرونده قتل زهرا کاظمی به مردم وعده کرده در صورتی که جريان رسيدگی به اين پرونده به انحراف کشيده شود و به جای "کشف واقعيت و بيان حقيقت تلاش ها مصرف آن شود که عاملان و آمران اين فضاحت به حاشيه امن برده شوند و آبرو و مصالح کشور هزينه برخی افراد و مقامات گردد، حقايق را خواهم گفت."
آقای آرمين پس از آن شروع کرد به گفتن آنچه از زبان مقامات وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در کميسيون اصل نود شنيده بود و روشن کرد که زهرا کاظمی از چه ساعت تا چه ساعت و در کدام روز در اختيار کداميک از سه ارگانی بوده است که در ماجرا متهم بودند. او جزئياتی در مورد اين ماجرا اعلام کرد از جمله اينکه "مديرکل مطبوعات و رسانه های خارجی ملزم شد اعلام کند زهرا کاظمی سکته قلبی کرده است" و سخنان خود را اينگونه به پايان رساند: "تا امروز که دو تن از پرسنل وزارت اطلاعات به عنوان متهم به قتل زهرا کاظمی از سوی دادستان معرفی شده اند، به مردم حقيقت گفته نشده است."
نطق پيش از دستور احمد شيرزاد نماينده مردم اصفهان در سوم آذر 1382 نيز به غير از صراحتی که در کلام داشت، از آن جهت که به انرژی هسته ای می پرداخت واجد اهميت خاص است.
اعتراض به مخفی کاری های جمهوری اسلامی در مورد برنامه های اتمی
او از آنجا شروع کرد که "مدعی بوديم رهبر معنوی جهان هستيم، تمام توده های محروم چشم به ما دوخته اند، از مظلومان جهان حمايت می کنيم ... به جای سلاح های مرگبار ضد انسانی، بر ايمان و ايثارگری جوانانمان تکيه داريم، می گفتيم که رژيمی هستيم که قدرتمان ريشه در قلوب مردم دارد و به جای داغ و درفش از نفوذ کلام معنوی بهره می بريم" و به آنجا رسيد که "اما از ما تصوير رژيمی ساخته اند که دروغ می گويد و به تعهدات خود در مقابل جامعه جهانی پای بند نيست ... چند روز پيش تيتر درشت برخی از روزنامه های اروپا اين بود که جمهوری اسلامی ايران 19 سال به جهانيان دروغ گفت. می توان اين تبليغات را به رسانه های صهيونيستی نسبت داد، می توان مثل هميشه آنها را توطئه های استکبار جهانی دانست، می توان کماکان خود را محور خوبی ها پنداشت و تمام اتهامات را به دشمنی دشمن منسوب کرد اما يک نکته بسيار ساده ای در اين ميان وجود دارد. آنها سر نخ ها، دم خروس ها و مدارک و مستنداتی از ما دارند که آنها را در ادعاهايشان محق جلوه می دهد."
نطق احمد شير زاد با مخالفت و شلوغ کردن اقليت محافظه کار نيمه کاره ماند و او ناگزير شد بقيه نطق خود به دست رييس مجلس بدهد. در اواخر نطق آمده بود: "آن روز که سايت عظيم 50 هزار متری زير زمينی طراحی کردند تا در چند متر مربع از يک گوشه آن چند دستگاه کوچک سانتريفوژ نصب کنند فکر نکردند که اگر از اين چاه، آب فناوری استراتژيک در نيايد، نان تبليغات استکباری در خواهد آمد."
اعتراض به شيوه برگزاری انتخابات مجلس هفتم
آخرين نطق آتشين از آن علی اکبر موسوی خويينی نماينده تهران بود که فضای مجلس را به هم ريخت و موجب حمله چند نماينده جناح راست به او شد. سرانجام محمدرضا خاتمی که رياست جلسه را بر عهده داشت از او خواست بند مورد اعتراض را نخواند.
او خطاب به نمايندگانی که به نطق خويينی معترض بودند گفت: "شما تحمل شنيدن بندی از قانون اساسی را هم نداريد."
موسوی خويينی در نطق خود که پس از انتخابات مجلس هفتم صورت گرفت از "کودتای پارلمانی" سخن به ميان آورد که به گفته او در انتخابات هفتم "عليه جريان تحول خواه ايران" صورت گرفت تا "مجلس به هر ترفند مهره چينی گردد که به فرموده ای قيام و قعود کنند و ديگر نامه اعتراض و انذار نگاشته نشود و صدای افشاگرانه حقيقت جويان برنخيزد و کميسيون اصل نود آن، مأمنی برای ستم کشيدگان نباشد و گزارش قتل های دگرانديشان، يورش نظاميان به کوی دانشگاه تهران، تبريز و طرشت، انفرادی ها و آزار روزنامه نگاران و زندانيان و فعالين سياسی بخصوص دانشجويان و فعالين جنبش دانشجويی گوش حاکمان را نيازرد و کسی ديگر در مجلس سخنی از تنهايی زندان و انفرادی صابر، عليجانی، رحمانی، گنجی، زرافشان، آغاجری، اشکوری، عبدی، باطبی و ساير زندانيان مظلوم بر زبان نياورد و آن کند که حاکميت می خواهد و تنها آن گويد که حکومت می پسندد."
موسوی خويينی ها در سخنان خود محمد خاتمی را هم بی نصيب نگذاشت و زمانی که به رد صلاحيت ها از داوطلبان مجلس هفتم اشاره می کرد گفت: "و در اين اثنا به سياق معمول فرصت سوزان نشسته بر مسند جمهوری و رأی ملت به تاسفی و افسوسی بر اين مقدمه سازی مهره چينی ها بسنده کردند و در نهايت با سکوت بر اجرای حکم های حکومتی تمکين کردند تا به نام ايشان و به کام اقتدار گرايان تشکيل مجلس فرمايشی با نمايشی به نام انتخابات ميسر گردد."
|
lundi 22 décembre 2014
صات مجلس ششم نطق های پيش از دستور آن بود که در بسياری از موارد، لحنی شديدا انتقادی داشت؛ نقطه قوتی که در مجالس پيشين بدين شيوه باب نبود.
احمد شیرزاد در گفتگو با بی بی سی: برنامه هستهای ایران بیش از سود، ضرر داشته است
احمد شیرزاد در گفتگو با بی بی سی: برنامه هستهای ایران بیش از سود، ضرر داشته است
بی بی سی - احمد شیرزاد، نماینده پیشین مجلس ایران و از منتقدان برنامه هستهای ایران، در گفتوگو با بیبیسی فارسی از حق خود برای انتقاد از برنامه هستهای دفاع کرد و گفت سوالهایی که مطرح میکند در ذهن مردم هم وجود دارد.
او در این مصاحبه پرسیده است: "سود برنامه هستهای کی قرار است عاید مردم ایران شود؟"
چهارشنبه گذشته، ۲۶ آذرماه، احمد شیرزاد به همراه صادق زیباکلام و هرمیداس باوند، استادان دانشگاه در جلسهای در دانشگاه تهران برنامه هستهای ایران را نقد کردند. در این جلسه سخنرانان نقدهایی را مطرح کردند که در چند سال گذشته در مجامع علنی و رسمی ایران کمتر شنیده شده بود.
آقای شیرزاد در سخنرانی دانشگاه تهران گفته بود: "از چاه هستهای آبی درنمیآید، مگر برای بعضیها نانی درآید. اما دریغ از یک لیوان آب. با این حال اگر از من بپرسید چرا کشور به سمت هستهای شدن رفت، باید بگویم که نمیدانم."
آقای شیرزاد با تاکید بر اینکه ایران در زمینه هستهای "نه منابع اولیه دارد نه احاطه به فنآوری"، برنامه هستهای ایران را غیرقابل توجیه خواند.
رسانهها و چهرههای محافظهکار ایران به شدت به گفتههای سخنرانان میزگرد هستهای به ویژه اظهارات آقای شیرزاد انتقاد کردهاند، اما آقای شیرزاد میگوید بخشی از سخنانش در رسانههای محافظهکار "تحریف شده است."
تعدادی از مدافعان برنامه هستهای ایران در گفتوگو با خبرگزاری فارس، انتقادهای سخنرانان همایش برنامه هستهای دانشگاه تهران را بیاساس خوانده بودند. روزنامه کیهان هم با جمع آوری واکنشها به این اظهارات، در یکی از تیترهای صفحه اول خود، آقای شیرزاد و آقای زیباکلام را "بلندگوهای داخلی دشمن در چالش هستهای" توصیف کرد و خواستار برخورد با آنان شد.
احمد شیرزاد در واکنش به این انتقادها، در مصاحبهای با نادر سلطانپور، مجری بیبیسی فارسی، ابراز تاسف کرده است که در ایران بحثهای هستهای، "حالت تعصبی" پیدا کرده و "کسانی فکر میکنند منافع نظام این است که حتما از صنعت هستهای تعریف و تمجید کنند."
آقای شیرزاد که دکترای فیزیک ذرات بنیادین از دانشگاه شریف دارد، میگوید این اختیار را دارد که به عنوان کارشناس فیزیک، به این موضوع با شک و تردید نگاه کند.
بیش از ده سال پیش، انتقاد صریح او از برنامه هستهای در مجلس ششم هم با واکنش تند محافظهکاران ایران روبهرو شده بود. آقای شیرزاد آذرماه ۱۳۸۲ در نطق پیش از دستور خود در مجلس گفته بود: "از ما تصویر رژیمی ساختهاند که دروغ میگوید و به تعهدات خود در مقابل جامعه جهانی پایبند نیست".
(سخنان چند سال پیش آقای شیرزاد را اینجا بخوانید)
'نظر من برخلاف اسرائیلی هاست'
احمد شیرزاد در گفتوگو با بیبیسی فارسی گفته است: "به فرض که بپذیریم انرژی هستهای حق مسلم است؛ ما در این چند سال به خاطر تحریم و... ضرر مسلم هم دیدیم. اما هیچ سود مسلمی هنوز عاید ما نشده است. این سود کی قرار است عاید مردم شود؟"
نماینده مجلس ششم درباره اینکه محافظهکاران حرفهای او را همسو با مواضع اسرائیل میدانند، تاکید کرد که نظراتش با اسرائیلیها هماهنگ نیست چون به گفته او "اسرائیلیها تلاش دارند دستاوردهای هستهای ایران را خطرناک و بیش از آنچه هست نشان دهند"، اما آقای شیرزاد میگوید که تحلیلش درباره برنامه هستهای درست بر خلاف نظر اسرائیلیهاست.
او به یکی از استدلالهای موافقان برنامه هستهای ایران اشاره کرد که میگویند، اگر برنامه هستهای به زیان ایران است چرا غربیها با آن مخالفت میکنند؟
آقای شیرزاد این استدلال را غیرمنطقی خواند و گفت هرآنچه که غرب با آن مخالفت میکند به این معنی نیست که حتما به نفع مردم ایران است. 'منتقد دولت قبلی هستم، نه دولت جدید'
استاد دانشگاه صنعتی اصفهان گفت بخشی از حرفهایش در رسانههای اصوگرا درباره "ناموسی بودن پرونده هستهای" تحریف شده است.
به گفته آقای شیرزاد در دولت گذشته بحث هستهای به بحثی ایدئولوژیک مبدل شده بود که با ارزشهای نظام و انقلاب عجین بود. اما در دولت تازه مذاکرهکنندگان هستهای به این موضوع به عنوان بحثی ارزشی و تعصبگرایانه نگاه نمیکنند و به همین دلیل است که در حال مذاکره هستند.
او تاکید کرد انتقاداتش در این زمینه، رو به دولت گذشته دارد.
در نشست دانشگاه تهران، صادق زیباکلام، استاد دانشگاه هم از فضای به وجود آمده در فاصله سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۲۹۲ انتقاد کرده و گفته بود در این دوره "اجازه داده نشد" درباره موضوع هستهای در ابعاد مختلف و سطوح مختلف کشور صحبت شود.
او برنامه هستهای ایران را با جنگ هشت ساله با عراق مقایسه کرده و گفته بود آنقدر که موضوع هستهای به ایران صدمه زده، جنگ هشت ساله نزده است.
هرمیداس باوند، یکی دیگر از سخنرانان هم با مقایسه صنعت ملی شدن نفت و برنامه هستهای ایران گفته بود: "آنچه در دولت مصدق صورت گرفت نوعی مبارزه حقطلبانه مبتنی بر حقوق بینالملل بود، اما در بحث هستهای روند مقاومت در برابر زورگوییها به سمتی رفت که در بلندمدت حقوق مسلم دیگری از ایران کاسته شد."
منبع: بی بی سی
هفتهنامه سپاه: حصر به خاطر مسئله براندازی است
هفتهنامه سپاه: حصر به خاطر مسئله براندازی است
۱۳۹۳/۱۰/۰۱
هفتهنامه صبح صادق وابسته به اداره سیاسی سپاه پاسداران در تازهترین شماره خود در گزارشی نوشت که دلیل اصلی حصر زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نیست.
این هفتهنامه نوشت که «فتنه بستری بود که سران فتنه با حرکت نسنجیده و شتابزده در آن، که حمایت لحظهبهلحظه دشمنان نظام را به همراه داشت، خیلی زود به مرحله براندازی نظام رسیدند و رسیدن به این مرحله علت و دلیل روشن حصر آنان شد.»
پس از اعلام نتیجه مناقشهبرانگیز انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ اعتراضهایی گسترده رخ داد که موجب دستگیری بسیاری از کنشگران سیاسی و دانشجویی و روزنامهنگاران منتقد در ایران شد و در نهایت نیز به حصر رهبران معترضان یعنی آقایان موسوی و کروبی انجامید.
اکنون هفتهنامه صبح صادق در شماره اول دیماه خود در مطلبی با عنوان «فتنه زمینه حصر بود نه علت و دلیل آن» نوشته «با وجود آنکه تعلل در برخورد با میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای نظام هزینه داشت در برخورد با آنان مماشات میشد تا شاید به خود آیند.»
در ادامه این مطلب آمده «اما پیوند ایجاد شده بین آنان و به تعبیر نویسنده این مطلب دشمنان دیرینه نظام راه را بر آنان بست و نگذاشت از فرصتی که نظام به آنان داده استفاده کنند.»
در ادبیات بخشی از نیروهای اصولگرا «فتنه» به اعتراضهای پس انتخابات سال ۸۸ گفته میشود.
نویسنده در ادامه مطلب خود نوشته که پس از آنکه آقایان موسوی و کروبی در بهمن ماه سال ۱۳۸۹ به تعبیر هفتهنامه صبح صادق وارد فاز براندازی شدند؛ شورای عالی امنیت ملی تصمیم به حصر آنان و همسرانشان گرفت.
هفتهنامه اداره سیاسی سپاه در پایان نوشتهاست که «شاید با ارائه این توضیحات هنوز هم افراد لجوجی خواستار رفع حصر باشند، اما بدانند که از این به بعد صحبت تکلیفی با نظام برای رفع حصر سران فتنه به معنای حمایت از براندازان است.»
با وجود انتقادهای تند برخی از اصولگرایان تندرو از میرحسین موسوی و مهدی کروبی، علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس ایران بارها نسبت به حصر رهبران معترضان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ اعتراض کرده و خواستار تشکیل دادگاهی عادل برای بررسی اتهامهای آنان شده است.
این در شرایطی است که علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی نیز از مدافعان حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی بوده است.
مصطفی پور محمدی، وزيردادگستری، روز سه شنبه ۲۵ آذر، گفت که شورای امنيت ملی، نهاد تصميمگيری درباره مسئله حصر خانگی مير حسين موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی است و دولت و قوه قضائيه به تنهايی نمیتوانند حل اين موضوع را پيگيری کنند.
وزير دادگستری همچنين اشاره کرده بود که هيچگونه مسئوليت ويژهای در مورد حصر نداشته و اين بحث تاکنون در دولت مطرح نبوده است که ما بخواهيم به عنوان دولت نظری بدهيم.
در اين ارتباط، حسن روحانی، رئيس جمهوری ايران، روز ۱۶ آذر در پاسخ به شعار دانشجويان در مراسم روز دانشجو برای رفع حصر رهبران معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ گفت که «راه ما و مسير ما همانی است که از روز اول به شما وعده داديم. عهد ما با شما شکستنی نيست.»
هنگام سخنرانی آقای روحانی در دانشگاه علوم پزشکی ايران، تعدادی از دانشجويان با شعار «پيام ما روشنه حصر بايد بشکنه» خواستار رفع حصر ميرحسين موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد شدند.
پيش از اين، فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی، اول مهرماه گذشته گفته بود: «ظاهرا حصر و حبسهای غيرقانونی اولويت دوستان دولتی نيست.»
منبع: رادیو فردا
گزارشی که اشک رئیس جمهور را درآورد
گزارشی که اشک رئیس جمهور را درآورد
حبیب حسینیفرد
کمیسیون حقیقتیاب برزیل پس از سه سال فعالیت نتیجه تحقیقات خود در باره جنایات دوره حکومت نظامیان را ارائه کرده است. بر سر شیوه برخورد با این گزارش و نحوه پیگیری آن در سطوح مختلف برزیل اختلاف است.
پروندهای که روز ده دسامبر، کمیسیون حقیقتیاب برزیل به خانم دیلما روسف، رئیس جمهور ارائه کرد ۲ هزار صفحه است. این پرونده از جمله شامل نام ۴۳۰ نفری است که در دوران حکومت نظامیان در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ قربانی خشونت و شکنجه و اعدام شدند.
از این عده ۱۹۱ نفر جان باختهاند و مدارک مرگ آنها نیز موجود است. اما ۲۴۳ نفر دیگر مفقودالاثر هستند و رد و نشانهای از آنها در اسناد و مدارک نیروهای امنیتی و نظامی موجود نیست.
کمیسیونی با اما و اگرها
قانون تشکیل کمیسیون حقیقتیاب برزیل، سه سال پیش و در همان اوایل به قدرت رسیدن خانم روسف تصویب شد. بنا به این قانون، کمیسیون از ۷ عضو به انتخاب رئیس جمهور تشکیل میشود. این اعضا همگی باید «صاحب صلاحیت، دارای شهرت به رفتار و رویکردهای اخلاقی و فعال در جهت پاسداری از دموکراسی و حقوق بشر باشند.»
برای “آرامشخاطر” ارتش و احزاب محافظهکار، کمیسیون باید نه تنها نحوه و مکان جنایات و نقض حقوق بشر توسط ارتش، بلکه موارد مشابهی را هم که توسط گروههای چریکی مخالف صورت گرفته، مورد تحقیق قرار دهد.
کمیسیون اجازه دارد که به آرشیوهای محرمانه ارتش و پلیس دسترسی داشته باشد و از شاهدان نقض حقوق بشر پرسش کند و حتی جلسات عمومی برای اظهارات آنها به راه بیاندازد تا جامعه نیز با ابعاد نقض حقوق بشر در دوران نظامیان آشنایی بیشتری بیابد.
با این همه کمیسیون، در نتیجه فشار ارتش و احزاب محافظهکار، اختیاری در زمینه تعقیب حقوقی جنایات و نقض حقوق بشر ندارد و فعالیت آن نباید قانون عفو عمومی سال ۱۹۷۹ را نقض کند.
تجربه فرانسویها در جنگ الجزایر، بریتانیاییها در مقابله با جنبش کاتولیکهای استقلالطلب در شمال ایرلند و آمریکاییها در جنگ ویتنام، مورد استفاده حکومت نظامی برزیل در مقابله با مخالفان قرار گرفته است.
رسانههای برزیل نوشتهاند که روسف به هنگام دریافت گزارش پایانی کمیسیون حقیقتیاب، در حالی که اشک میریخت،با ستایش از کار کمیسیون، گفت: «ما سپاسگزار و ارجگزار همه آنهایی هستیم که برای دمکراسی مبارزه کردند. اگر واقعیات مربوط به دوران حکومت نظامیان روشن نمیشدند رنج و آلام خانوادههای قربانیان همچنان ادامه مییافت و گویی که در ذهن آنها بستگانشان چندین و چندبار کشته میشدند.»
روسف خود سال ۱۹۷۰در بیست و دو سالگی به دلیل عضویت در یک گروه مسلح دستگیر شد و دو سالی را در زندان به سر برد و شکنجه شد.
کمیسیون در سه سال گذشته بیش از ۱۲۰۰ مصاحبه با قربانیان شکنجه، بستگان جانباختگان و ناپدیدشدگان و نیز همکاران ارشد نهادهای امنیتی نزدیک به حکومت نظامی وقت انجام داد.
پدرو دالاری، رئیس کمیسیون در مقدمهای که بر گزارش پایانی کمیسیون نوشته، از جمله میگوید: «در طول دوران حکومت نظامی سرکوب و حذف مخالفان بر اساس تصمیم رهبران دولت نظامی انجام شده است. هم رئیس دولت نظامی و هم وزرا در این تصمیمات نقش داشتهاند و پیگیر اجرای آنها بودهاند.»
دالاری در ادامه مقدمه خود بر گزارش مینویسد: «شکنجه و مرگ دکترین دولتی بود، نه آن گونه که ارتش ادعا میکرد نتیجه اقدامات خودسرانه این یا آن فرد در دستگاههای امنیتی و نظامی.» او انتقاد کرد که همچنان دسترسی به بسیاری از آرشیوهای ارتش در درون پادگانها ناممکن است.
رئیس کمیسیون حقیقتیاب، اشاره میکند که تجربه فرانسویها در جنگ الجزایر، بریتانیاییها در مقابله با جنبش کاتولیکهای استقلالطلب در شمال ایرلند و آمریکاییها در جنگ ویتنام، مورد استفاده حکومت نظامی برزیل در مقابله با مخالفان قرار گرفته است.
اسناد دولت آمریکا نیز نشان میدهند که این کشور در موسسه خود در پاناما (مدرسه آمریکایی/ School of Amircas) در آموزش نیروهای انتظامی و امنیتی رژیمهای نظامی آمریکای لاتین نقش عمدهای داشته است.استراتژیهای مقابله با مقاومتها و اعتراضها، جنگ روانی و نیز شیوههای بازجویی و اعترافگیری از جمله مولفههای این آموزشها بودهاند. دولت نظامی برزیل نیز شماری از کارکنان امنیتی و پلیسی خود را برای آموزش به همین موسسه فرستاده است.
“جای شکنجه جزیی از وجود من شده”
در میان کسانی که کمیسیون با آنها مصاحبه کرده، از جمله میتوان به یک سرهنگ نیروی زمینی به نام پائولو ملهس و نیز خود رئیس جمهور کنونی، دیلما روسف اشاره کرد. روسف از جمله کسانی است که در باره تجربه زندان و شکنجه خود تا کنون کمتر حرف زده است. ملهس که اخیرا کشته شد، به هنگام مصاحبه ۷۶ سال سن داشت. او در دوران حکومت نظامیان از نگهبانان زندان مخوف امنیتی در شمال ریو دو ژانیرو بود که با عنوان “خانه مرگ” شناخته می شد.
مهلس در مصاحبه با کمیسیون، از کارنامه خود ابدا پشیمان نیست. او با تاکید بر این که هر” کار درستی” که لازم بوده انجام شده، به راحتی در باره شیوه های اعمال شکنجه، از جمله به کمک مار و موش صحرایی و سوسمار سخن گفته است.
مهلس، آوریل امسال، اندکی پس از آخرین مصاحبه خود با کمیسیون حقیقتیاب به نحو مرموزی در خانه خود به قتل رسید. پلیس قتل را به یک دزدی نسبت داده، اما این گمانه و سوءظن هم مطرح است که همکاران مهلس از این که او “بیش از حد” اطلاعات بدهد نگران بودهاند و قتل شاید کار همین همکاران باشد.
روسف نیز در شهادتش در برابر کمیسیون به نحوی بیسابقه از تجربیات خویش در زیر شکنجه و دوران زندان سخن گفت، از مشت و سیلیهای محکم و پر از خشم و غیضی که چند دندان او را شکستند و درد آرواره هنوز هم رهایش نکرده است، از شوک الکتریکی و آویزانکردن چندین ساعته با پا و …
روسف همچنین از فراموشنشدن آثار و عوارض شکنجه گفت: «هیچکدام از ما شکنجهشدهها نمیتواند به درستی و کامل آثار و عوارض شکنجه را بیان کند. آثار روانی و جسمی این شکنجهها همیشه با ما هستند. جای شکنجه بر بدن من بخشی از وجود من شده است.»
مانعی به نام “عفو عمومی”
گزارش کمیسیون یک فهرست دیگر را نیز شامل میشود که نام ۳۷۷ سرباز و پلیس و ماموران دولتی که مرتکب «جنایت علیه بشریت» شدهاند در آن ثبت است. ۲۰۰ نفر از این عده هنوز زندهاند. ولی این که روزی آنها در برابر محکمه قرار بگیرند فعلا قابل تصور نیست. قانونی “عفو عمومی” که از سال ۱۹۷۹ با تلاش و خواست نظامیان به تصویب رسیده، همچنان معتبر است و سال ۲۰۰۹ نیز یک بار دیگر از سوی دیوان عالی کشور مورد تایید قرار گرفت.
میزان جنایت نظامیان برزیل در قبال مخالفان، نسبت به کشورهایی مانند آرژانتین و شیلی بسیار کمتر بوده و همین یکی از توجیهها برای مسکوتگذاشتن کارنامه حکومت نظامیان در این کشور به ویژه در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵بوده است.
ابعاد و میزان جنایت نظامیان برزیل در قبال مخالفان، نسبت به جمعیت پرشمار این کشور در قیاس با کشورهایی مانند آرژانتین و شیلی بسیار کمتر بوده و همین پیوسته یکی از توجیهها برای مسکوتگذاشتن کارنامه حکومت نظامیان در این کشور به ویژه در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ و ناگشودهماندن پرونده نقض حقوق بشر در آن دوران، تلقی شده است.
اما دلیل مهمتر گشودهنشدن سریع پرونده حقوق بشر در برزیل، نحوه انتقال قدرت از نظامیان به دولتی غیرنظامی و آغاز گذار این کشور به دموکراسی است. این گذار بر خلاف آرژانتین و شیلی کمتر زیر فشار افکار عمومی یا بروز بحران سیاسی صورت گرفته است. به رغم انسداد سیاسی، دولت نظامی توانست بخشهایی از اقشار پایینی و میانی جامعه را با معجونی از ناسیونالیسم مبتنی بر فوتبال و رقص زومبا با خود همراه کند یا ساکت نگه دارد. از همین رو، این دولت قادر شد دوره گذار را در آرامشی نسبی مدیریت کند و امتیازهایی را هم برای خود جا بیاندازد و تثبیت کند.
از جمله این امتیازها، “قانون عفو عمومی” است که بر اساس آن هیچکدام از ماموران بلندپایه یا دونپایه در ارتش، نیروهای انتظامی و سازمانهای امنیتی به خاطر جنایات رخداده در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ قابل تعقیب و مجازات نیستند.
قانون عفو عمومی اما جنبه دیگری هم داشت و آن، آزادی همه زندانیان سیاسی، منع تعقیب مبارزان سیاسی و مدنی و اعضای گروههای چریکی و نیز امکان بازگشت همه پناهندگان سیاسی به کشور بود. در شور و شوق ناشی از این آزادیها، ضعف قانون، یعنی گشادهدستی نظامیان در معافکردن خود و همکارانشان در نیروهای دیگر از تعقیب و مجازات کمتر مورد توجه و اعتراض قرار گرفت.
حالا هم خود روسف، هم سلف و پدر سیاسی او و رئیس جمهور سابق، لولا د سیلوا و هم هنریکو کاردوسو ،رئیس جمهور اسبق از جناح محافظهکار، مخالف لغو و تغییر قانون عفو هستند. به نظر آنها ضرورت حفظ «وحدت و انسجام ملی» از هر ضرورت دیگری بالاتر است، سخنی که البته باید با توجه به نقش و قدرت همچنان پررنگ ارتش و نیروهای انتظامی، آن را تعبیر و تفسیر کرد.
لولا در دوران حکومت نظامی در سندیکاهای کارگری فعال بود و مدت کوتاهی را در زندان به سر برد و کاردوسو نیز سالها در شیلی و فرانسه در تبعید بود.
یک روز پس از ارائه گزارش کمیسیون حقیقتیاب برزیل به رئیس جمهور، انجمن وابستگان به نیروی نظامی برزیل فهرستی را انتشار داد که حاوی نام ۱۲۰سرباز و پلیس و شهروندی است که به باور این انجمن در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ در نتیجه اقدامات مسلحانه گروههای چریکی چپ کشته شدهاند. یک ژنرال سابق ارتش به نام نیلتون سرکویرا که در گزارش کمیسیون به چندین مورد جنایت متهم است، در مصاحبه با یکی از روزنامههای برزیلی انتقاد کرده که کمیسیون تنها به کارنامه ارتش پرداخته و به سراغ عملکرد “گروههای چپگرای تروریستی که حالا یکی از اعضای آنها رئیس جمهور مملکت است” نرفته است.
گزارش برای آرشیو یا برای دادگاه؟
در یک نظرسنجی در ماه مارس امسال ۴۶ درصد پرسششوندگان خواهان تجدیدنظر در قانون عفو عمومی بودند، ۳۷ درصد با دستزدن به آن موافقت نداشتند و ۱۷ درصد هم بینظر بودند.
برخی از اعضای کمیسیون صراحتا با عدم تعقیب مجرمان دوران حکومت نظامی مخالفت کردهاند. خود گزارش کمیسیون نیز زنهار میدهد که اگر این گزارش پیامد حقوقی و قضایی نداشته باشد، ضربهای به دمکراسی است و «اگر شکنجه به لحاظ قضایی مورد پیگرد واقع نشود، میتواند باز هم به عنوان شیوهای مشروع در برخورد پلیس و مراجع امنیتی و انتظامی با متهمان و مجرمان مورد استفاده قرار گیرد.»
بسیاری از مدافعان حقوق بشر در برزیل بر این نظرند که عدم برخورد حقوقی با جنایات دوران نظامیان و فقدان واکنش نسبت به گزارش کمیسیون میتواند کماکان تغییر در ساختار فرماندهی، آموزشی و انضباطی در درون ارتش و نیروهای انتظامی را بلاموضوع کند، کاربرد حداقلی خشونت، توجه به حق و حرمت انسان و رعایت حقوق شهروندی همچنان برای این نهادها موضوعهایی کماهمیت بمانند و آنها کماکان از پاسخگویی در باره اقدامات و رفتارهای خلاف خویش، امتناع کنند.
منبع: رادیو زمانه
Behind the High Walls; Life and Death in Iran’s
http://vimeo.com/97303140Prisons
Behind the High Walls; Life and Death in Iran’s Prisons
Behind the High Walls—Life and Death in Iran’s Prisons
They each remember the day they were arrested, the day their torture began.
They remember the long, lonely years of solitary confinement behind the high walls of Iran’s notorious prisons. In the years shortly after 1979 revolution in Iran an entire generation of bright, young people with promising futures languished and suffered in prisons, enduring physical torture, sensory deprivation and sadism, all in the name of the Islamic Republic.
They wondered how their revolution, that was so well-intentioned had gone so wrong—hi-jacked by clerics who thought the way forward was in going back to the antiquated fundamentals of their religion.
There are stories of lashings and hangings carried out in the name of Allah.
Thousands of young people have been brutally tortured and ruthlessly murdered. Many were buried in the most inhumane ways in mass graves. There are accounts of mountains of discarded shoes of those who died. Those who lived through the massacres, and mental torture, are left with indelible memories of life and death in the prisons of the first Islamic Republic. This is their story
They each remember the day they were arrested, the day their torture began.
They remember the long, lonely years of solitary confinement behind the high walls of Iran’s notorious prisons. In the years shortly after 1979 revolution in Iran an entire generation of bright, young people with promising futures languished and suffered in prisons, enduring physical torture, sensory deprivation and sadism, all in the name of the Islamic Republic.
They wondered how their revolution, that was so well-intentioned had gone so wrong—hi-jacked by clerics who thought the way forward was in going back to the antiquated fundamentals of their religion.
There are stories of lashings and hangings carried out in the name of Allah.
Thousands of young people have been brutally tortured and ruthlessly murdered. Many were buried in the most inhumane ways in mass graves. There are accounts of mountains of discarded shoes of those who died. Those who lived through the massacres, and mental torture, are left with indelible memories of life and death in the prisons of the first Islamic Republic. This is their story
منظومه نیایش نوئل. اسماعیل وفا یغماییمنظومه نیایش نوئل. اسماعیل وفا یغمایی
منظومه نیایش نوئل. اسماعیل وفا یغمایی
بنا بر چندین حدیث نبوی ونیمه نبوی و در برخی موارد غیر نبوی خوانندگان این شعراز عذاب اخروی مصون مانده و الی الابد در بهشت ماندگار میشوند
منظومه نيايش نوئل
اسماعیل وفا یغمائی
پروردگارا
در اين لحظه كه شب به پايان مي رسد
و خورشيد برمي آيد
و پرنده مي خواند
وشاخه هاى نازك درختان دهكده دور دست دور از من
هواى زلال صبح را مى نوشند
و ستاره پنهان مي شود،
در اين لحظه
كه من آخرين شعر شبانه ام را مي نويسم
واحساس ميكنم كه خدا بايد باشد
و معنويت را نمي توان انكار كرد
و اخلاق را نمى توان انكار كرد
با تو سخن ميگويم
وزمزمه نيايش خودرا آغاز ميكنم.
پروردگارا!
چنانكه خود گفته اى:
از آنجا كه حتى يك برگ بي اجازه تو از درخت نمي افتد
و منِ كمتر ازبرگ
بي اراده تو نمي توانستم
بر اين اقيانوس بي پايان جهان
چون حبابى ناچيز برآيم و نهان شوم،
از آنجا كه اراده تو بر اين قرار گرفت كه شاعر باشم
و شعر بسرايم
و به ستايش طبيعت و انسان و جانور و جماد
كه تو خلقشان كرده اى بپردازم
و سكوت را بشكنم
و به قوانين شاعرى
كه تنها بازى با وزن و قافيه
و به به و چه چه گفتن ديگران نيست متعهد باشم
و شادي خود را با ديگران
و اندوه ديگران را با خود تقسيم كنم
و از شعور ديگران كمك بگيرم
وشعور خود را با ديگران تقسيم كنم
و همه چيز را ستايش كنم
و از همه چيز ايراد بگيرم
و فقير باشم
و زنداني باشم
و آواره باشم
و مطرود و توهين شده باشم
و اين چنين باشم كه هستم
و آنچنان كه تو خواستي
جز اين نمي توانستم باشم ،
و از حقيقت، و حقيقي سخن بگويم،
با تو سخن مي گويم
و زمزمه نيايش سر مي كنم!
پروردگارا!
صبح است و سپيده است ومن هستم و تو
گوش شيطان كر!
اين اطراف هم كسي نيست
كسي حرفهايمان را نمي شنود
كسي گزارش ما رانخواهد داد
كسي ما را زير اخيه نخواهد كشيد
كسى بر منبر نخواهد نشست
وسه چهار ساعت چرند به هم نخواهد بافت
تا من و تورا منت پذيرمزخرفات خود كند،
و مهم تر از همه
اراده لايزال تواى خداى من
بر اين قرار گرفته است
تامن كمي مثل آدم حرفهايم رابزنم
و درد دلهايم را بكنم
و زمزمه نيايشم را سر كنم
وتوهم كمى مثل آدم حرفهايم را گوش كنى
و انشاالله براى يكبار هم كه شده
جر نزنی قبول كنى.
پرودگارا!
خودت مى دانى كه چقدر پارو كشيده ام
كه چقدر به دنبالت راه آمده ام
كه چقدر از آسمانهاي تهي و تنهائی فلسفی
وجهانی بی پایان و بی معنا و بی اخلاق هراسيده ام
كه چقدر دلم مى خواهد
وقتى ساز دهنی قراضه ام را مى زنم
و آواز نکره گوشخراشم را سر مى دهم
كسى به سازو آواز من در آسمان گوش كند
و به به و چه چه بگويد،
كه چقدر دلم مى خواهد
وقتى كسى مى گويد : اى خدا؟
كسى هم جواب بدهد: جان خدا !
کسی وقتی فریاد می کشم هوووووووووو
از آن بالا یا پائین جواب بدهد: هاااااااااااااااای
پروردگارا!
خودت مى دانى
كه چقدر برلبه پرتگاههاى عميق خلاء را نگريسته ام
كه چقدر كوشيده ام تا در آنسوى آسمانهاى كوتاه و آلوده
و افقهائى كه فقط مگسهاوالاغها در آن مى توانند پرواز كنند
و شايسته عقابها نيست،
خود خود خودت را پيداكنم
كه چقدر مي خواهم كه تو باشي
تا در اين خلاء ستاره اى بدرخشد
و تا من هم در اين بي پايان معنائي داشته باشم.
پرودگارا!
خودت مى دانى
كه چقدر از حرف دكتر اسماعيل خوئى
شاعر فيلسوف تبعيدى
يا فيلسوف شاعر تبعيدى
يا تبعيدى فيلسوف شاعر
يا شاعر تبعيدى فيلسوف
يا فيلسوف تبعيدى شاعر
خوشم امد كه گويا گفته بود
يا يك چيزى با اين مضمون گفته بود كه:
بودن خدا وحشت انگيز است
اما نبودنش وحشت انگيز تر!
پروردگارا!
خودت مى دانى كه حتى
وقتى سخن چينان خواستند ميان من و تو را به بزنند
و به من گفتند
تو در كتابت سوره اى بنام شعرا دارى
و در آن نوشته اى كه
گمراهان شاعران را پيروى مى كنند
من اصلا از دست تو دلخور نشدم
و گفتم كه شما معنى آن را درست نمى دانيد
زيرا گمراهان بايد شاعران را پيروى كنند!
تا راه را پيدا كنند! و از گمراهى در بيايند
وخدا هرگز نگفته است
شاعران گمراهان را پيروى مى كنند
زيرا خودش آنها را شاعر كرده
يعنى خيلى خوب هدايت كرده است!!
پروردگارا!
خودت مي داني كه چه شبها تا صبح
تمام كتابهايت را خوانده ام
ومتا سفانه اکثر آنها افتضاحند یا دارای اشتباه چاپی!!
خودت مى بينى
كه از بس كتابهايت را خوانده ام چشمهايم خسته اند
و عينكم رابا قرض و قوله تازه عوض كرده ام.
و به همين دليل نتوانسته ام اجاره خانه ام را بدهم.
پروردگارا!
خودت بهترمي داني
كه ملايانت عمل مي كنند
عارفانت تاويل مي كنند
صوفيانت تعبير مي كنند
انقلابيونت توجيه مي كنند
اما پروردگارا!
تا كى تناقضات ترا من حل و فصل كنم
و شوخى كه نداريم مرد حسابى!
تو در كتابهاي خودت نوشته اى
خيلى روشن هم نوشته اي كه:
دست دزد بيچاره را ببرند!
تو در كتابهاي خودت نوشته اي
خيلى روشن هم نوشته اى كه:
دست و پاي بعضي مجرمان را مخالف هم ببرند!
پاي چپ يا دست راست!
پا فرقي نمي كند
پاي راست يا دست چپ!
ــ تا تعادل فيزيكى شان حفظ شود! ــ
پروردگارا!
تو در كتابهاي خودت نوشته اي
خيلى روشن هم نوشته اى:
زنان بايد كله شان را تا ابد بپوشانند
ومي شود تقريبا يك گله زن گرفت
چهار تا عقدى و تا دلت بخواهد كنيز و صيغه
وبايد زنان خطا كار را كتك زد
و يا در اتاقشان انداخت و نگاهشان داشت تا بميرند.
تو در كتابهايت نوشته اى
خيلى روشن هم نوشته اى
و آيه ها و سوره هايش هم هست
كه بايد تعزير و تقتيل كرد!
تو در كتابهايت نوشته اي
خيلى روشن هم نوشته اى:
كفار و مشركان را بايد گردن زد
يا مثل گوسفندسرشان را گوش تا گوش بريد.
پروردگارا!
مباد! كه عصبانى شوى!
و بر اين بنده عاجزت خشم آورى
که خیلی زشت است
خدای گردن کلفتی مثل تو
با یک بنده عاجزی مثل من دعوا کند
آنهم بنده ای که دیگر پیرمرد است
که اگر جوانترک بود شاید میتوانست کاری بکند
وصبر كن كوله بارم را باز كنم
و نشانت بدهم
كتابهايش هست
سوره هايش هست
و آيه هايش هم هست
وخيلي چيزهاي ديگر هم هست.
پروردگارا!
تو شايسته تعريفى
هرچه اسم ولقب خوب است مال توست
و هرچه از خودت تعريف مى كنى بكن
نمى گويم كيش و شخصيت دارى
يا بيمار پسيكو پات هستى
در اين باره بندگانت حرفى ندارند،
اماپروردگارا!
توگاهى خيلي زياد تهديدمىكنى و مى ترسانى
و خط و نشان مى كشى
پروردگارا
تو خدائی یا لولو خورخوره؟
ما ديگر از اينها خسته شده ايم
و از بس ترسيده ايم پدرمان در آمده
از بس ترسیدیم مردیم
از بس ترساندی
هر گناهی کردیم از دماغمان در آمد.
پروردگارا!
شاه مراكش هم دارد زندانهايش را تعطيل مى كند
تو هم اى پروردگار!
بهشت را گسترش بده
و دروازه هايش را بزرگتر كن
و باز كن
واين جهنم پدر سگ لعنتى را تعطيل كن
و بگو تمام اهالی بهشت و جهنم
تا میتوانند آب و آبجوی تگری بخورند
و همزمان با هم به سراپای جهنم بشاشند
و خاموشش کنند
و گناهكاران را ببخش
و بگذار بروند دنبال كارشان
و آدمها با خیال راحت گناهشان را بکنند.
پروردگارا!
مابخاطر اينكه شاه و شيخ شكنجه گاه داشتند
عليه آنها بر شوريديم
كتك خورديم، تيرباران شديم
زندانى شديم، مرديم
در غربت و تبعيد پير شديم
تا شرافت و انسانيتمان را حفظ كنيم
حالاتو خودت انصاف بده
كه چگونه با قبول جهنم هولناك تو
در برابرت سر به سجده بگذاريم
و ترا دوست داشته باشيم
و يا اصلا فكر كنيم
كه تو ارزش اين را دارى كه دوستت داشته باشيم،
پروردگارا!
براى حل اين تناقض
يا ما را تبديل به گوسفندى، الاغى،
گورخرى، شتر دوكوهانه اى، كلاغى
گنجشكى، زاغچه اى، زاغى، ملائی
يا چيزى شبيه به اينها بكن
ويااين لعنتى را تعطيل كن
واز گذشته هم كمى انتقاد كن!
پروردگارا!
قبول است كه ما را آزاد افريدى
و رهايمان كردى
كه خودمان تكليفمان را با ديكتاتورها روشن كنيم
و افسار ما را
در سياست و مبارزه روى دوش خودمان انداختى
اما افسار طبيعت كه در دست توست
چرا زلزله را كنترل نمى كنى مرد حسابی؟
چرا مردم طبس و رشت و بم را مى كشى؟
چرا شب نوئلى دريا را همين طور ول مى كنى؟
تا يهو هلفى بالا بياد و پائين بره
و صد و پنجاه هزار تا آدم مادر مرده رو
صد و پنجاه هزار تا فقير و گرسنه و زاغه نشين رو
تو سيلان و سریلانكا و اندونزى و هند
بريزه تو جيب كوسه ها و ماهيا
و خونه هاى خشت و گلى مردم بدبختو روى سرشون خراب كنه
پروردگارا خودت انصاف بده
نماز آيات رو ما بايد بخونيم يا كوسه ها؟
خودت داورى كن ما بايد شاكر و منت پذير باشيم
يا كوسه ها؟
خودت قضاوت كن
ما بايد هى نماز بخونيم و روزه بگيريم
و خمس و زكات بدهيم يا كوسه ها؟
خودت بگو
ما بايد ذكر يا رحمان و يا رحيم بگيريم يا كوسه ها؟
پروردگارا
تو جاودانه اى!
بودى و هستى و خواهى بود
قبل از زمان بودى و زمان رو هم خودت خلق كردى
قبل از مكان بودى و مكان را هم خودت خلق كردى
و بعد اززمان و مكان هم خواهى بود
وجود عجيب و غريبى هستى تو
و ما نمى توانيم در مقابل تو هيچ كارى بكنيم.
نه مى توانيم عليه تو شورش كنيم
نه مى توانيم سرنگونت كنيم
نه مى توانىم تعويضت كنيم
و نه مى توانيم از دست تو به سازمان ملل و كوفى عنان شكايت كنيم.
خدايا خودت بگو كه ما با تو چه كار كنيم؟
و از دست توچه خاكى به سرمان بريزيم؟
پروردگارا!
ملك حسن و ملك حسين و ملك اسد و ملك فهد وخيلى ملك هاى ديگه
بالاخره مردند و بچه هاشون يه كمى دموكرات تر از اب در آمدند
اما تو نه پدر دارى نه مادر!
اما تو نه زن دارى و نه بچه!
نه گرسنه مى شى و نه مريض!
نه به دنيا اومدى و نه ميميرى!
تا بندگانت در روز فوتت همه يكصدا فرياد بزنند:
خدا مرد ! زنده باد خدا!
و به اين اميد ببندند
كه پسر يا دختر تو
مثل پسر ملك حسن و ملك حسين
يك كمى بيشتراز تو به وضع دنيا برسه!
پروردگارا!
اى خداى بى زن و بچه!
اى خداى بزرگ بى پدر و مادر!
بيا و اون شعر معروف نصرت رحمانى رو گوش كن:
«خدایا تو بوسیده ای هیچگاه
لب سرخ فام زنی مست را
ز وسواس لرزیده دندان تو
به پستان کالش زدی دست را....»
این شعر را بخوان وبيا و زن بگير و بچه دار شو!
فرض محال كه محال نيست!
بيا و زن بگير و بچه دار شو.
پروردگارا!
بچه كه بوديم فكر مى كرديم
آيا خدا مى تونه يه سنگ بزرگ خلق كنه
كه خودش هم نتونه بلندش كنه!
بعد با خودمون مى گفتيم
اگه نتونه خلق كنه كه خدا نيست
اگر هم بتونه خلق كنه و نتونه بلندش كنه
بازم خدا نيست
چون خدا بايد بتونه اين سنگ گنده رو
كه نمى تونه بلندش كنه خلق كنه
و خلاصه در مى موندييم
اما اين فرض محال تازه كه چندان مشكل نيست،
بيا و زن بگير!
پروردگارا
بيا و محض رضاى خدا
زن بگير
بيا و داماد و خويش و قوم اهل زمين شو
و دست از سر كچل اين مادر مرده ها بردار
پروردگارا!
تو که در عملف از صبح تا شب
داماد تمام اهل زمین هستی!!
بيا ومثل آدم داماد خودمان شو
هر كى رو تو پسند كنى بهت مى ديم
چاق و لاغر
سفيد و سياه و سبزه
كوتاه يا بلند
هر جور زنى كه بخواهى مخلصتم هستيم
خودمون برات هفت قلم آرايشش مى كنيم
خرج عروسى و بزن و بكوبش هم با ما
رقص و قر كمرش هم با ما
نهار و شام و نقل و نبات وشيرينى اش هم با ما
چنان فسنجونى بپزيم كه حظ كنى
چنان كبابى علم كنيم كه دودش تا آسمون هفتم بره
چنان دسرى بديم كه نگو و نپرس
هرچى خواننده و نوازنده است از همه جا دعوت مى كنيم
بعد هم عروس رو سوار بر الاغ بالدار مى كنيم و مى آوريمش به خانه تو
وقتى كه به حجله رفتى همه فشفشه ها و ترقه هاى عالم را در مى كنيم
دم در حجله
اگر لازم داشتی «معجون سلطانی» و «معجون گلقند» «ویاگرا»ی خلصش هم از ما
برو به امان خدا و بتاز تا نفس داری
ولی بنا بر حدیث مستند،بسم الله یادت نرود
که شیطان اشتراک نکند!
و شاركهم فى الاموال والاولاد (بنی اسرائیل ایه 62)
و خدا زاده تخم حرام از آب در نیاید و وقتی به اذن حق قیصر به رم
و خلیفه( در حال حاضر ابوبکر بغدادی) به بغداد نزول اجلال فرمود
یعنی وقتى كه موفق شدى ترتيب امورات را بدهى
از پشت تمام بامها تير در مى كنيم
و از درگاه خودت درخواست مى كنيم
كه خدا يك پسر كاكل زرى بهت بده
تا اولا پدرت در بیاید و بدانی زن و بچه داشتن یعنی چی
و بقول ننه بزرگ خلص
بعد از های های اولیه
بزنی توی سر خودت و وای وای بکنی
وثانیا،تا انشالله يك روز بعد از صد و بيست سال
وقتى كه تو فوت كردى و ما از دستت راحت شديم
مثل یک خدای مدرن بر تخت خدائى بشينه
و به اوضاع دنيا برسه.
پروردگارا!
بندگانت ديگر غارنشين نيستند
خوب نگاهشان كن!
دكتر و مهندس شده اند
كراوات مى زنند و مكدونالد مى خورند
به جاى پوست بز شلوار جين مى پوشند
الاغ و شترشان را
به دوچرخه و موتور سيكلت تبديل كرده اند
انترنت دارند
با قطار وهواپيما به مسافرت مى روند
و با بمب اتمى مثل ماه همديگر را مى كشند
و من نمي توانم باور كنم
كه پدر خدا بيامرزكوچك من
بهتر از پروردگاربزرگ من در اين باره فكر مي كرد
و به دختران هفتگانه خودش بيش از تو آزادي مي داد
و آنها را نمي ترساند
و حتى حاضر نبود سر مرغى را ببرد
چه برسد به سر كافر بيچاره.
پروردگارا
در اين صبح ملكوتي
كه سرشار از خدا و معنويت و زيبائي توست
دلم مي خواهد سرم را روی زانویم بگذارم وهايهاي گريه كنم
وقتي كه فكر مي كنم
خدائي كه اين جهان بي پايان را آفريده
به فرشته اش گفته
تا چند ميليارد كيلومترپرواز كند
تا بر رسولش فرود آيد
و به او بگويد
دست يك انسان در مانده و مادر مرده،
دست يك دزد بيچاره را بايد ببرند
دزدي را كه خودت صلاح دانستي خلقش كني
و بيچاره بر اثر بازي روزگار و دزديهاي ديگران
مجبور شد دزد شود.
پروردگارا چرا فكر نكردى كه اگر دست دزد را ببرند
او ديگر نمى تواند دكمه هاى يقه اش را ببندد
و گوشش را يا سر دختركش را بخاراند
و گاهى كه اوضاعش روبراه است
ــ و توانسته چيزكى بدرد بخور بدزدد و سورساتش را روبراه كند ــ
با كاكل زنك اش بازى كند
و سيگارى دود كند
و حتى انگشت در دماغش كند.
پروردگارا!
مي خواهم هايهاي گريه كنم
وقتي مي خوانم كه خدا نوشته است:
بندگانش را زير شلاق بكشند.
پروردگارا
پنهان نمي كنم كه الان كه اين حرفها را دارم مي زنم
از تو كمي مي ترسم
و نمي خواهم از تو بترسم
مي خواهم دوستت داشته باشم
و مرا دوست داشته باشي.
پروردگارا!
مى دانم كه چقدر بزرگى
میدانم بعد از رهبر عقیدتی از همه بزرگتری
مي دانم كه هميشه روشن و جاودانه و سرشار طراوتي
و مي دانم كه چقدر كوچكم
وشكننده و فنا پذيرم
ــ و الان هم اين سرفه هاى لامصب امانم را بريده ـ
ومى دانم روزي يا شبي به خوشى و خوبى خواهم مرد!!
و تابوت مرا به گورستان خواهند برد
و در گورى خواهند نهاد
ومن تجزيه خواهم شد
و خواهم پوسيد
وقطره قطره فرو خواهم چكيد
و متلاشي و منهدم خواهم شد
و سفري كه ترسناكش كرده اند آغاز خواهد شد
اما تمام اينها
وحتى وجود گرزهاى وحشتناك نكير و منكر
و آن نیمسوزهای چرب نشده
كه بدتر از چماقهاى حزب اللهى هاست
و بدون شک باعث شقاق مقعد میشود
دليل نميشود كه حرفهايم را نزنم
و حرفهاى ياوه را گوش كنم و بپذيرم
و بترسم.
پروردگارا
مى دانم كه تو چقدر نيرومندى
و من چقدر ضعيفم
اما چون تو خداى من هستى
و از تو نبايد چيزى را پنهان كرد
بايد بگويم نمى دانى چه كيفى دارد
وقتى يك آدم فسقلى فنا پذير
مى تواند در برابر يك خداى فنا ناپذير
خيلى خيلى خيلى خيلى بزرگ
كه يكى از مارهاى غاشيه اش
مى تواند منظومه شمسى را يكضرب قورت بدهد
و فش فش كنان آب تمام اقيانوسها را بالا بكشد
و كوره هاى آدمسوزى هيتلر
در برابر جهنم اش بهشت برين است!
حرفهاى دلش را بزند و عقده اش را وا كند
پروردگارا از تو سپاسگزارم كه به من اين آزادى را دادى
و از بهشت بيرونم انداختى
و مرا انسان كردى
تا بتوانم مثل جد بزرگوارم ميوه ممنوعه را گاز بزنم
وحتى در برابر تو هم حرفهايم را بزنم.
پروردگارا
دو باره برگرديم بر سرموضوع شيرين شلاق و دست دزد!
پروردگارا ايكاش سكوتت را مي شكستي
و فرشته ات را مي فرستادي
تا به من دليل اين چيزها را بگويد
يا اينكه مي گفتي
آن فرشته پدر سوخته ات وسط راه حرفهايت را تغيير داده
يا كاتبان وحي شيطنت كرده اند
اما متاسفانه سكوتت را نمي شكني.
پروردگارا
گاهي كه خسته مي شوم
با خودم مى گويم
اگر اين طوري هستي
خو ب اينطوري هستي ديگر
و از خير خدا هم كه نمي توان گذشت
پس اي كاش به من قدرتي ميدادي
تا كمي اصلاحت كنم
يا يك كمى تغيرت بدهم
يا يواشكي بهتر از اين خلقت كنم
و بفرستمت به آسمانها
و هر روز صبح با خوشحالي
سرود نيايشت را سر كنم.
پروردگارا!
تو تمام توانائى ها را دارى
ولى نمى كنى
و من مى خواهم كه كارى براى ديگران بكنم
و توانائى هايم اندك است
پس خودت به من حق بده
كه گاهى قرولند كنم كه اين چه بساطى است؟!
پروردگارا
خودت از همه بهتر مي داني
كه چقدر مسلمانها را دوست دارم
و چقدر كليمي ها را دوست دارم
و چقدر مسيحي ها را دوست دارم
و چقدربودائي ها را دوست دارم
و چقدرهندوها را دوست دارم
و چقدر زرتشتي ها را دوست دارم
و چقدر بندگان لامذهب ترا
كه خدائى ترا قبول ندارند
ولى توول كن نيستى
و بندگى آنها را قبول دارى! ، دوست دارم
و پروردگارا مي داني كه بخاطر دوست داشتن آنهاست
كه اينطور دارم با توراست و حسيني صحبت مي كنم.
پروردگارا
خيلي جستجو كرده ام
خيلي به اين در و آن در زده ام
خيلي راهها را رفته ام
و عجالتا تا خودت تصميم جديدتري بگيري
و راه بهترى پيدا كنى
راه را در لائيسيته و سکولاریزم يافته ام.
پروردگارا!
تو خودت بهتر از من مى دانى
كه با لائيسيته نبايد شوخي كرد
و حرفش را زد و عملش را نكرد
و مى دانى كه نبايد آن را
منت پذير آيات و سوره هاي آسماني كرد
و يك ليتر از آن را با صد ليتر دعا و آيه و سوره
و خون شهيد و اشك اسيرو زيارتنامه
و شعله هاى دوزخ و ميوه هاى بهشت قاطى كرد،
و مى دانى لائيسيته را بايد خوب
ديد و شنيد
بوكشيد
چشيد
مزمزه كرد
لمس كرد
حس كرد
شناخت
خوب خوب خوب فهميد
خوب خوب خوب باور كرد
و مي دانى كه ازلائيسيته بايد با تمام توان دفاع كرد
و از هيچ خدا و پيغمبرو امام و مرجعى نترسيد
تا بندگان تو
اي پروردگارمن
هم بتوانند
زندگي شان را بكنند
و هم نمازشان را بخوانند،
هم ناقوسشان را بنوازند و اذانشان را بگويند
و هم شرابشان را بنوشند و معشوقشان را ببوسند
و به آن پستان کال یا رسیده
مورد نظر شادروان نصرت رحمانی مضرابی بزنند
و نوائی بشنوند
و در همه حال
هم موقع نماز خواندن
و هم وقتى لبى تر مى كنند
به ياد تو و سپاسگزار توباشند.
پروردگارا
در اين لحظه كه شب به پايان مي رسد
و خورشيد برمي آيد
و پرنده مي خواند
وشاخه هاى نازك درختان دهكده دور دست دور از من
هواى زلال صبح را مى نوشند
و ستاره پنهان مي شود
و من آخرين شعر شبانه ام را مي نويسم
واحساس ميكنم كه خدا بايد باشد
و معنويت را نمي توان انكار كرد
با تو سخن ميگويم
وزمزمه نيايش خود را با اين دعا پايان مي دهم.
پروردگارا
در اين شب مبارك نوئل
به حق محمد و آل محمد
مسلمين را از خطرات اسلام
مسيحيان را از خطرات مسيحييت
يهوديان را از خطرات يهوديت
هندوان را از خطرات هندوئييت!
بودائيان را از خطرات بودوييت
زرتشتيان را از خطرات زرتشتييت
بيدينان رااز خطرات بى دينييت
و پيروان تمام اديان را از خطرات دينشان
و مرا كه به تمام اديان علاقمندم
بالمجموع از خطرات تمام اينها
در پناه خودت اى پروردگار
مصون و محفوظ بدار.
پروردگارا
چنانكه خودت گفته اى:
سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض،
به تمام زبانها
به زبان انسان و پرنده و جانور
به زبان گياه و درخت و طبيعت
هلللوياه ودرود بر تو با
هلللوياه ودرود بر تو كه پروردگاري
و شايسته آن هستي كه بي زوال و جاودان
پروردگار باشي،
و اگر چه در وصف من سوره اى نازل نشده
و كسى مرا درود نمى گويد
اما با اين همه مهم نيست
وبا اجازه تو
درود بر من باد
كه ديگران نمي دانند
و تو مي داني
كه بنده كوچك تو هستم
و اين چنين خواهم بود
و با اين همه بايد حرفهايم را بزنم.
پروردگارا
تا دشمنان توكه بزرگى
ومن كه كوچكم
بور شوند و دماغشان بسوزد
مرا
ــ اگرچه چندان گناهى نكرده ام
و اگر هم كرده ام باعث زحمت كسى نشده ام
و بخودم مربوط است
و كسى را جز تو شايسته نمى دانم كه مرا ببخشد
و حتى اگركسى بجز تو
علاقمند هم باشد
كه مرا به هر ضرب و زورى كه شده ببخشد!!
اجازه نمى دهم كه مرا ببخشد ــ
ببخش و بيامرز
زيرا تو و تنها تو بايد آدمها را ببخشى و بيامرزى
و انسان گناهکار،تنها بايد درخلوت خويش
در مقابل خويش زانو بزند
و بخاطر نقض انسانيت خويش
واز خويّشتن پوزش بطلبد
پروردگارا
ومرا در بهشت خودت جاى ده
و علیرغم دلخوری رهبر عقیدتی و عیال
تعداد معتنابهی حوری اصل اصل عنایت بفرما
تا ابتدا به لطف و مرحمت تو
[وریا نشود فقط وفقط ، خدا گواه است بخاطر شکر نعمت تو
و خدای ناکرده استغفرالله! نه بخاطر هیچ چیز دیگر
که خودت میدانی بنده تو اهل این حرفها نیست]
آنها را فراوان ماچهای صدا دار و وحشتناک نموده
و خسته که شدم
گاهى بيايم
وهمديگر را ماچهای خیلی بزرگ بكنيم
و با هم صحبت های خوب - خوب بنمائیم
و با یکی دو حوری دیگر در زیر این بغل
و دو سه بطری شرابا طهورا زیر آن بغل
شاکر و خوشحال و سوت زنان باز گردیم
برحمتک یا ارحم الراحمین
وآمين يا رب العالمين.
اسماعیل وفا یغمائی
25 دسامبر2004
اندکی تغییرات و اضافات 20 دسامبر 2014 میلادی
-----------------------------------------------
شرکت شیطان در کار خیر بنا بر چند حدیث از صدها حدیث و راستی که ملایان چه اشی پخته اند
درباره چگونگى شركت شيطان در اولاد انسان حديثى از حضرت صادق عليه السلام وارد شده كه فرمودند: شيطان مى آيد و با زن و شوهرى در حال نزديكى هستند شركت مى نمايد و با آن دو همكارى مى كند.
ابوبصير عرض كرد: از چه راه شناخته مى شود - كه اين شخص از نطفه شيطان است يا انسان - حضرت فرمود: به دوستى و دشمنى ما اهل بيت . هر كس ما را دوست داشته باشد، نطفه او از انسان ، و هركس ما را دشمن داشته از شيطان است .
اصول كافى ، ج 4، ص 14.
-------
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر يكى از شما بخواهد با عيال خود نزديكى كند، بايد اول و نيمه ماه نباشد؛ زيرا شيطان هم در اين دو زمان مى خواهد صاحب فرزند شود كه مى آيد و با انسان در جماع شركت مى كند. اگر فرزندى از آنان به وجود آيد شيطان در آن شريك است . مواعظ العدديه ، ص 308، حديث اربعه ماءئة شماره 397.
-------
عده اى هستند كه آن ملعون مستقيما با مادرشان زنا كرده و آنها پديد آمده اند. از جلمه :
1. حجاج ؛ زراه نقل مى كند كه :
يوسف پدر حجاج يكى از دوستان امام زين العابدين عليه السلام بود در يكى از روزها داخل خانه خود شد و مى خواست با عيال خود هم بستر شود. عيالش به او پرخاش كرد و گفت :اى يوسف ! چه خبر است ؟ تو چند لحظه پيش با من هم بستر شدى !
يوسف هم از خانه مستقيما به خدمت امام سجاد عليه السلام رفت و داستان همسر خود را نقل كرد: آن حضرت فرمود: از اعيال خود نه ماه كناره بگير و در اين مدت با او هم بستر نشو - چون شيطان با قيافه تو با او نزديكى كرده است - بعد از نه ماه حجاج از او متولد شد. لذا آن شخص مستقيما از فرزندان شيطان است .
علت خون ريزى و سفاكى او هم از اين جهت بود. وقتى از مادر متولد شد، پستانش را نمى گرفت ! در آن زمان طبيبى بسيار حاذق و پرتجربه و معروف به نام ((حارث بن كنده )) بود، به طورى كه بعضى بيماران سخت پيش او مى آمدند و معالجه مى شدند.
مادر حجاج در فكر بود چه كند تا اين بچه پستانش را بگيرد. در اين هنگام شيطان به صورت همان طبيب ، ((حارث بن كنده )) آمده ! شيطان گفت : اى زن ! شنيده ام خداوند متعال پسرى به يوسف عنايت كرده ، ولى او پستان نمى گيرد. من آمده ام او را معالجه كنم . اهل خانه خوشحال شدند و گفتند:اى طبيب ! دستور چيست و چه بايد بكنيم ؟
شيطان گفت : برويد يك بز كوهى را با يك مار سياه بياوريد، رفتند بز و مار را آوردند. شيطان دستور داد، هر دو را بكشيد و خونشان را در يك طشت مخلوط كنيد، آنها هم همين كار كردند. بعد از آن دستور داد بچه را آوردند او را لخت و عريان نموده داخل آن طشت نمودند و به زير خون ها بردند و خون آلود نمودند و به مادر دادند حجاج شروع به شير خوردن كرد. جامع النورين ، ج انسان ، ص 69.
اسماعیل وفا یغمائی
پروردگارا
در اين لحظه كه شب به پايان مي رسد
و خورشيد برمي آيد
و پرنده مي خواند
وشاخه هاى نازك درختان دهكده دور دست دور از من
هواى زلال صبح را مى نوشند
و ستاره پنهان مي شود،
در اين لحظه
كه من آخرين شعر شبانه ام را مي نويسم
واحساس ميكنم كه خدا بايد باشد
و معنويت را نمي توان انكار كرد
و اخلاق را نمى توان انكار كرد
با تو سخن ميگويم
وزمزمه نيايش خودرا آغاز ميكنم.
پروردگارا!
چنانكه خود گفته اى:
از آنجا كه حتى يك برگ بي اجازه تو از درخت نمي افتد
و منِ كمتر ازبرگ
بي اراده تو نمي توانستم
بر اين اقيانوس بي پايان جهان
چون حبابى ناچيز برآيم و نهان شوم،
از آنجا كه اراده تو بر اين قرار گرفت كه شاعر باشم
و شعر بسرايم
و به ستايش طبيعت و انسان و جانور و جماد
كه تو خلقشان كرده اى بپردازم
و سكوت را بشكنم
و به قوانين شاعرى
كه تنها بازى با وزن و قافيه
و به به و چه چه گفتن ديگران نيست متعهد باشم
و شادي خود را با ديگران
و اندوه ديگران را با خود تقسيم كنم
و از شعور ديگران كمك بگيرم
وشعور خود را با ديگران تقسيم كنم
و همه چيز را ستايش كنم
و از همه چيز ايراد بگيرم
و فقير باشم
و زنداني باشم
و آواره باشم
و مطرود و توهين شده باشم
و اين چنين باشم كه هستم
و آنچنان كه تو خواستي
جز اين نمي توانستم باشم ،
و از حقيقت، و حقيقي سخن بگويم،
با تو سخن مي گويم
و زمزمه نيايش سر مي كنم!
پروردگارا!
صبح است و سپيده است ومن هستم و تو
گوش شيطان كر!
اين اطراف هم كسي نيست
كسي حرفهايمان را نمي شنود
كسي گزارش ما رانخواهد داد
كسي ما را زير اخيه نخواهد كشيد
كسى بر منبر نخواهد نشست
وسه چهار ساعت چرند به هم نخواهد بافت
تا من و تورا منت پذيرمزخرفات خود كند،
و مهم تر از همه
اراده لايزال تواى خداى من
بر اين قرار گرفته است
تامن كمي مثل آدم حرفهايم رابزنم
و درد دلهايم را بكنم
و زمزمه نيايشم را سر كنم
وتوهم كمى مثل آدم حرفهايم را گوش كنى
و انشاالله براى يكبار هم كه شده
جر نزنی قبول كنى.
پرودگارا!
خودت مى دانى كه چقدر پارو كشيده ام
كه چقدر به دنبالت راه آمده ام
كه چقدر از آسمانهاي تهي و تنهائی فلسفی
وجهانی بی پایان و بی معنا و بی اخلاق هراسيده ام
كه چقدر دلم مى خواهد
وقتى ساز دهنی قراضه ام را مى زنم
و آواز نکره گوشخراشم را سر مى دهم
كسى به سازو آواز من در آسمان گوش كند
و به به و چه چه بگويد،
كه چقدر دلم مى خواهد
وقتى كسى مى گويد : اى خدا؟
كسى هم جواب بدهد: جان خدا !
کسی وقتی فریاد می کشم هوووووووووو
از آن بالا یا پائین جواب بدهد: هاااااااااااااااای
پروردگارا!
خودت مى دانى
كه چقدر برلبه پرتگاههاى عميق خلاء را نگريسته ام
كه چقدر كوشيده ام تا در آنسوى آسمانهاى كوتاه و آلوده
و افقهائى كه فقط مگسهاوالاغها در آن مى توانند پرواز كنند
و شايسته عقابها نيست،
خود خود خودت را پيداكنم
كه چقدر مي خواهم كه تو باشي
تا در اين خلاء ستاره اى بدرخشد
و تا من هم در اين بي پايان معنائي داشته باشم.
پرودگارا!
خودت مى دانى
كه چقدر از حرف دكتر اسماعيل خوئى
شاعر فيلسوف تبعيدى
يا فيلسوف شاعر تبعيدى
يا تبعيدى فيلسوف شاعر
يا شاعر تبعيدى فيلسوف
يا فيلسوف تبعيدى شاعر
خوشم امد كه گويا گفته بود
يا يك چيزى با اين مضمون گفته بود كه:
بودن خدا وحشت انگيز است
اما نبودنش وحشت انگيز تر!
پروردگارا!
خودت مى دانى كه حتى
وقتى سخن چينان خواستند ميان من و تو را به بزنند
و به من گفتند
تو در كتابت سوره اى بنام شعرا دارى
و در آن نوشته اى كه
گمراهان شاعران را پيروى مى كنند
من اصلا از دست تو دلخور نشدم
و گفتم كه شما معنى آن را درست نمى دانيد
زيرا گمراهان بايد شاعران را پيروى كنند!
تا راه را پيدا كنند! و از گمراهى در بيايند
وخدا هرگز نگفته است
شاعران گمراهان را پيروى مى كنند
زيرا خودش آنها را شاعر كرده
يعنى خيلى خوب هدايت كرده است!!
پروردگارا!
خودت مي داني كه چه شبها تا صبح
تمام كتابهايت را خوانده ام
ومتا سفانه اکثر آنها افتضاحند یا دارای اشتباه چاپی!!
خودت مى بينى
كه از بس كتابهايت را خوانده ام چشمهايم خسته اند
و عينكم رابا قرض و قوله تازه عوض كرده ام.
و به همين دليل نتوانسته ام اجاره خانه ام را بدهم.
پروردگارا!
خودت بهترمي داني
كه ملايانت عمل مي كنند
عارفانت تاويل مي كنند
صوفيانت تعبير مي كنند
انقلابيونت توجيه مي كنند
اما پروردگارا!
تا كى تناقضات ترا من حل و فصل كنم
و شوخى كه نداريم مرد حسابى!
تو در كتابهاي خودت نوشته اى
خيلى روشن هم نوشته اي كه:
دست دزد بيچاره را ببرند!
تو در كتابهاي خودت نوشته اي
خيلى روشن هم نوشته اى كه:
دست و پاي بعضي مجرمان را مخالف هم ببرند!
پاي چپ يا دست راست!
پا فرقي نمي كند
پاي راست يا دست چپ!
ــ تا تعادل فيزيكى شان حفظ شود! ــ
پروردگارا!
تو در كتابهاي خودت نوشته اي
خيلى روشن هم نوشته اى:
زنان بايد كله شان را تا ابد بپوشانند
ومي شود تقريبا يك گله زن گرفت
چهار تا عقدى و تا دلت بخواهد كنيز و صيغه
وبايد زنان خطا كار را كتك زد
و يا در اتاقشان انداخت و نگاهشان داشت تا بميرند.
تو در كتابهايت نوشته اى
خيلى روشن هم نوشته اى
و آيه ها و سوره هايش هم هست
كه بايد تعزير و تقتيل كرد!
تو در كتابهايت نوشته اي
خيلى روشن هم نوشته اى:
كفار و مشركان را بايد گردن زد
يا مثل گوسفندسرشان را گوش تا گوش بريد.
پروردگارا!
مباد! كه عصبانى شوى!
و بر اين بنده عاجزت خشم آورى
که خیلی زشت است
خدای گردن کلفتی مثل تو
با یک بنده عاجزی مثل من دعوا کند
آنهم بنده ای که دیگر پیرمرد است
که اگر جوانترک بود شاید میتوانست کاری بکند
وصبر كن كوله بارم را باز كنم
و نشانت بدهم
كتابهايش هست
سوره هايش هست
و آيه هايش هم هست
وخيلي چيزهاي ديگر هم هست.
پروردگارا!
تو شايسته تعريفى
هرچه اسم ولقب خوب است مال توست
و هرچه از خودت تعريف مى كنى بكن
نمى گويم كيش و شخصيت دارى
يا بيمار پسيكو پات هستى
در اين باره بندگانت حرفى ندارند،
اماپروردگارا!
توگاهى خيلي زياد تهديدمىكنى و مى ترسانى
و خط و نشان مى كشى
پروردگارا
تو خدائی یا لولو خورخوره؟
ما ديگر از اينها خسته شده ايم
و از بس ترسيده ايم پدرمان در آمده
از بس ترسیدیم مردیم
از بس ترساندی
هر گناهی کردیم از دماغمان در آمد.
پروردگارا!
شاه مراكش هم دارد زندانهايش را تعطيل مى كند
تو هم اى پروردگار!
بهشت را گسترش بده
و دروازه هايش را بزرگتر كن
و باز كن
واين جهنم پدر سگ لعنتى را تعطيل كن
و بگو تمام اهالی بهشت و جهنم
تا میتوانند آب و آبجوی تگری بخورند
و همزمان با هم به سراپای جهنم بشاشند
و خاموشش کنند
و گناهكاران را ببخش
و بگذار بروند دنبال كارشان
و آدمها با خیال راحت گناهشان را بکنند.
پروردگارا!
مابخاطر اينكه شاه و شيخ شكنجه گاه داشتند
عليه آنها بر شوريديم
كتك خورديم، تيرباران شديم
زندانى شديم، مرديم
در غربت و تبعيد پير شديم
تا شرافت و انسانيتمان را حفظ كنيم
حالاتو خودت انصاف بده
كه چگونه با قبول جهنم هولناك تو
در برابرت سر به سجده بگذاريم
و ترا دوست داشته باشيم
و يا اصلا فكر كنيم
كه تو ارزش اين را دارى كه دوستت داشته باشيم،
پروردگارا!
براى حل اين تناقض
يا ما را تبديل به گوسفندى، الاغى،
گورخرى، شتر دوكوهانه اى، كلاغى
گنجشكى، زاغچه اى، زاغى، ملائی
يا چيزى شبيه به اينها بكن
ويااين لعنتى را تعطيل كن
واز گذشته هم كمى انتقاد كن!
پروردگارا!
قبول است كه ما را آزاد افريدى
و رهايمان كردى
كه خودمان تكليفمان را با ديكتاتورها روشن كنيم
و افسار ما را
در سياست و مبارزه روى دوش خودمان انداختى
اما افسار طبيعت كه در دست توست
چرا زلزله را كنترل نمى كنى مرد حسابی؟
چرا مردم طبس و رشت و بم را مى كشى؟
چرا شب نوئلى دريا را همين طور ول مى كنى؟
تا يهو هلفى بالا بياد و پائين بره
و صد و پنجاه هزار تا آدم مادر مرده رو
صد و پنجاه هزار تا فقير و گرسنه و زاغه نشين رو
تو سيلان و سریلانكا و اندونزى و هند
بريزه تو جيب كوسه ها و ماهيا
و خونه هاى خشت و گلى مردم بدبختو روى سرشون خراب كنه
پروردگارا خودت انصاف بده
نماز آيات رو ما بايد بخونيم يا كوسه ها؟
خودت داورى كن ما بايد شاكر و منت پذير باشيم
يا كوسه ها؟
خودت قضاوت كن
ما بايد هى نماز بخونيم و روزه بگيريم
و خمس و زكات بدهيم يا كوسه ها؟
خودت بگو
ما بايد ذكر يا رحمان و يا رحيم بگيريم يا كوسه ها؟
پروردگارا
تو جاودانه اى!
بودى و هستى و خواهى بود
قبل از زمان بودى و زمان رو هم خودت خلق كردى
قبل از مكان بودى و مكان را هم خودت خلق كردى
و بعد اززمان و مكان هم خواهى بود
وجود عجيب و غريبى هستى تو
و ما نمى توانيم در مقابل تو هيچ كارى بكنيم.
نه مى توانيم عليه تو شورش كنيم
نه مى توانيم سرنگونت كنيم
نه مى توانىم تعويضت كنيم
و نه مى توانيم از دست تو به سازمان ملل و كوفى عنان شكايت كنيم.
خدايا خودت بگو كه ما با تو چه كار كنيم؟
و از دست توچه خاكى به سرمان بريزيم؟
پروردگارا!
ملك حسن و ملك حسين و ملك اسد و ملك فهد وخيلى ملك هاى ديگه
بالاخره مردند و بچه هاشون يه كمى دموكرات تر از اب در آمدند
اما تو نه پدر دارى نه مادر!
اما تو نه زن دارى و نه بچه!
نه گرسنه مى شى و نه مريض!
نه به دنيا اومدى و نه ميميرى!
تا بندگانت در روز فوتت همه يكصدا فرياد بزنند:
خدا مرد ! زنده باد خدا!
و به اين اميد ببندند
كه پسر يا دختر تو
مثل پسر ملك حسن و ملك حسين
يك كمى بيشتراز تو به وضع دنيا برسه!
پروردگارا!
اى خداى بى زن و بچه!
اى خداى بزرگ بى پدر و مادر!
بيا و اون شعر معروف نصرت رحمانى رو گوش كن:
«خدایا تو بوسیده ای هیچگاه
لب سرخ فام زنی مست را
ز وسواس لرزیده دندان تو
به پستان کالش زدی دست را....»
این شعر را بخوان وبيا و زن بگير و بچه دار شو!
فرض محال كه محال نيست!
بيا و زن بگير و بچه دار شو.
پروردگارا!
بچه كه بوديم فكر مى كرديم
آيا خدا مى تونه يه سنگ بزرگ خلق كنه
كه خودش هم نتونه بلندش كنه!
بعد با خودمون مى گفتيم
اگه نتونه خلق كنه كه خدا نيست
اگر هم بتونه خلق كنه و نتونه بلندش كنه
بازم خدا نيست
چون خدا بايد بتونه اين سنگ گنده رو
كه نمى تونه بلندش كنه خلق كنه
و خلاصه در مى موندييم
اما اين فرض محال تازه كه چندان مشكل نيست،
بيا و زن بگير!
پروردگارا
بيا و محض رضاى خدا
زن بگير
بيا و داماد و خويش و قوم اهل زمين شو
و دست از سر كچل اين مادر مرده ها بردار
پروردگارا!
تو که در عملف از صبح تا شب
داماد تمام اهل زمین هستی!!
بيا ومثل آدم داماد خودمان شو
هر كى رو تو پسند كنى بهت مى ديم
چاق و لاغر
سفيد و سياه و سبزه
كوتاه يا بلند
هر جور زنى كه بخواهى مخلصتم هستيم
خودمون برات هفت قلم آرايشش مى كنيم
خرج عروسى و بزن و بكوبش هم با ما
رقص و قر كمرش هم با ما
نهار و شام و نقل و نبات وشيرينى اش هم با ما
چنان فسنجونى بپزيم كه حظ كنى
چنان كبابى علم كنيم كه دودش تا آسمون هفتم بره
چنان دسرى بديم كه نگو و نپرس
هرچى خواننده و نوازنده است از همه جا دعوت مى كنيم
بعد هم عروس رو سوار بر الاغ بالدار مى كنيم و مى آوريمش به خانه تو
وقتى كه به حجله رفتى همه فشفشه ها و ترقه هاى عالم را در مى كنيم
دم در حجله
اگر لازم داشتی «معجون سلطانی» و «معجون گلقند» «ویاگرا»ی خلصش هم از ما
برو به امان خدا و بتاز تا نفس داری
ولی بنا بر حدیث مستند،بسم الله یادت نرود
که شیطان اشتراک نکند!
و شاركهم فى الاموال والاولاد (بنی اسرائیل ایه 62)
و خدا زاده تخم حرام از آب در نیاید و وقتی به اذن حق قیصر به رم
و خلیفه( در حال حاضر ابوبکر بغدادی) به بغداد نزول اجلال فرمود
یعنی وقتى كه موفق شدى ترتيب امورات را بدهى
از پشت تمام بامها تير در مى كنيم
و از درگاه خودت درخواست مى كنيم
كه خدا يك پسر كاكل زرى بهت بده
تا اولا پدرت در بیاید و بدانی زن و بچه داشتن یعنی چی
و بقول ننه بزرگ خلص
بعد از های های اولیه
بزنی توی سر خودت و وای وای بکنی
وثانیا،تا انشالله يك روز بعد از صد و بيست سال
وقتى كه تو فوت كردى و ما از دستت راحت شديم
مثل یک خدای مدرن بر تخت خدائى بشينه
و به اوضاع دنيا برسه.
پروردگارا!
بندگانت ديگر غارنشين نيستند
خوب نگاهشان كن!
دكتر و مهندس شده اند
كراوات مى زنند و مكدونالد مى خورند
به جاى پوست بز شلوار جين مى پوشند
الاغ و شترشان را
به دوچرخه و موتور سيكلت تبديل كرده اند
انترنت دارند
با قطار وهواپيما به مسافرت مى روند
و با بمب اتمى مثل ماه همديگر را مى كشند
و من نمي توانم باور كنم
كه پدر خدا بيامرزكوچك من
بهتر از پروردگاربزرگ من در اين باره فكر مي كرد
و به دختران هفتگانه خودش بيش از تو آزادي مي داد
و آنها را نمي ترساند
و حتى حاضر نبود سر مرغى را ببرد
چه برسد به سر كافر بيچاره.
پروردگارا
در اين صبح ملكوتي
كه سرشار از خدا و معنويت و زيبائي توست
دلم مي خواهد سرم را روی زانویم بگذارم وهايهاي گريه كنم
وقتي كه فكر مي كنم
خدائي كه اين جهان بي پايان را آفريده
به فرشته اش گفته
تا چند ميليارد كيلومترپرواز كند
تا بر رسولش فرود آيد
و به او بگويد
دست يك انسان در مانده و مادر مرده،
دست يك دزد بيچاره را بايد ببرند
دزدي را كه خودت صلاح دانستي خلقش كني
و بيچاره بر اثر بازي روزگار و دزديهاي ديگران
مجبور شد دزد شود.
پروردگارا چرا فكر نكردى كه اگر دست دزد را ببرند
او ديگر نمى تواند دكمه هاى يقه اش را ببندد
و گوشش را يا سر دختركش را بخاراند
و گاهى كه اوضاعش روبراه است
ــ و توانسته چيزكى بدرد بخور بدزدد و سورساتش را روبراه كند ــ
با كاكل زنك اش بازى كند
و سيگارى دود كند
و حتى انگشت در دماغش كند.
پروردگارا!
مي خواهم هايهاي گريه كنم
وقتي مي خوانم كه خدا نوشته است:
بندگانش را زير شلاق بكشند.
پروردگارا
پنهان نمي كنم كه الان كه اين حرفها را دارم مي زنم
از تو كمي مي ترسم
و نمي خواهم از تو بترسم
مي خواهم دوستت داشته باشم
و مرا دوست داشته باشي.
پروردگارا!
مى دانم كه چقدر بزرگى
میدانم بعد از رهبر عقیدتی از همه بزرگتری
مي دانم كه هميشه روشن و جاودانه و سرشار طراوتي
و مي دانم كه چقدر كوچكم
وشكننده و فنا پذيرم
ــ و الان هم اين سرفه هاى لامصب امانم را بريده ـ
ومى دانم روزي يا شبي به خوشى و خوبى خواهم مرد!!
و تابوت مرا به گورستان خواهند برد
و در گورى خواهند نهاد
ومن تجزيه خواهم شد
و خواهم پوسيد
وقطره قطره فرو خواهم چكيد
و متلاشي و منهدم خواهم شد
و سفري كه ترسناكش كرده اند آغاز خواهد شد
اما تمام اينها
وحتى وجود گرزهاى وحشتناك نكير و منكر
و آن نیمسوزهای چرب نشده
كه بدتر از چماقهاى حزب اللهى هاست
و بدون شک باعث شقاق مقعد میشود
دليل نميشود كه حرفهايم را نزنم
و حرفهاى ياوه را گوش كنم و بپذيرم
و بترسم.
پروردگارا
مى دانم كه تو چقدر نيرومندى
و من چقدر ضعيفم
اما چون تو خداى من هستى
و از تو نبايد چيزى را پنهان كرد
بايد بگويم نمى دانى چه كيفى دارد
وقتى يك آدم فسقلى فنا پذير
مى تواند در برابر يك خداى فنا ناپذير
خيلى خيلى خيلى خيلى بزرگ
كه يكى از مارهاى غاشيه اش
مى تواند منظومه شمسى را يكضرب قورت بدهد
و فش فش كنان آب تمام اقيانوسها را بالا بكشد
و كوره هاى آدمسوزى هيتلر
در برابر جهنم اش بهشت برين است!
حرفهاى دلش را بزند و عقده اش را وا كند
پروردگارا از تو سپاسگزارم كه به من اين آزادى را دادى
و از بهشت بيرونم انداختى
و مرا انسان كردى
تا بتوانم مثل جد بزرگوارم ميوه ممنوعه را گاز بزنم
وحتى در برابر تو هم حرفهايم را بزنم.
پروردگارا
دو باره برگرديم بر سرموضوع شيرين شلاق و دست دزد!
پروردگارا ايكاش سكوتت را مي شكستي
و فرشته ات را مي فرستادي
تا به من دليل اين چيزها را بگويد
يا اينكه مي گفتي
آن فرشته پدر سوخته ات وسط راه حرفهايت را تغيير داده
يا كاتبان وحي شيطنت كرده اند
اما متاسفانه سكوتت را نمي شكني.
پروردگارا
گاهي كه خسته مي شوم
با خودم مى گويم
اگر اين طوري هستي
خو ب اينطوري هستي ديگر
و از خير خدا هم كه نمي توان گذشت
پس اي كاش به من قدرتي ميدادي
تا كمي اصلاحت كنم
يا يك كمى تغيرت بدهم
يا يواشكي بهتر از اين خلقت كنم
و بفرستمت به آسمانها
و هر روز صبح با خوشحالي
سرود نيايشت را سر كنم.
پروردگارا!
تو تمام توانائى ها را دارى
ولى نمى كنى
و من مى خواهم كه كارى براى ديگران بكنم
و توانائى هايم اندك است
پس خودت به من حق بده
كه گاهى قرولند كنم كه اين چه بساطى است؟!
پروردگارا
خودت از همه بهتر مي داني
كه چقدر مسلمانها را دوست دارم
و چقدر كليمي ها را دوست دارم
و چقدر مسيحي ها را دوست دارم
و چقدربودائي ها را دوست دارم
و چقدرهندوها را دوست دارم
و چقدر زرتشتي ها را دوست دارم
و چقدر بندگان لامذهب ترا
كه خدائى ترا قبول ندارند
ولى توول كن نيستى
و بندگى آنها را قبول دارى! ، دوست دارم
و پروردگارا مي داني كه بخاطر دوست داشتن آنهاست
كه اينطور دارم با توراست و حسيني صحبت مي كنم.
پروردگارا
خيلي جستجو كرده ام
خيلي به اين در و آن در زده ام
خيلي راهها را رفته ام
و عجالتا تا خودت تصميم جديدتري بگيري
و راه بهترى پيدا كنى
راه را در لائيسيته و سکولاریزم يافته ام.
پروردگارا!
تو خودت بهتر از من مى دانى
كه با لائيسيته نبايد شوخي كرد
و حرفش را زد و عملش را نكرد
و مى دانى كه نبايد آن را
منت پذير آيات و سوره هاي آسماني كرد
و يك ليتر از آن را با صد ليتر دعا و آيه و سوره
و خون شهيد و اشك اسيرو زيارتنامه
و شعله هاى دوزخ و ميوه هاى بهشت قاطى كرد،
و مى دانى لائيسيته را بايد خوب
ديد و شنيد
بوكشيد
چشيد
مزمزه كرد
لمس كرد
حس كرد
شناخت
خوب خوب خوب فهميد
خوب خوب خوب باور كرد
و مي دانى كه ازلائيسيته بايد با تمام توان دفاع كرد
و از هيچ خدا و پيغمبرو امام و مرجعى نترسيد
تا بندگان تو
اي پروردگارمن
هم بتوانند
زندگي شان را بكنند
و هم نمازشان را بخوانند،
هم ناقوسشان را بنوازند و اذانشان را بگويند
و هم شرابشان را بنوشند و معشوقشان را ببوسند
و به آن پستان کال یا رسیده
مورد نظر شادروان نصرت رحمانی مضرابی بزنند
و نوائی بشنوند
و در همه حال
هم موقع نماز خواندن
و هم وقتى لبى تر مى كنند
به ياد تو و سپاسگزار توباشند.
پروردگارا
در اين لحظه كه شب به پايان مي رسد
و خورشيد برمي آيد
و پرنده مي خواند
وشاخه هاى نازك درختان دهكده دور دست دور از من
هواى زلال صبح را مى نوشند
و ستاره پنهان مي شود
و من آخرين شعر شبانه ام را مي نويسم
واحساس ميكنم كه خدا بايد باشد
و معنويت را نمي توان انكار كرد
با تو سخن ميگويم
وزمزمه نيايش خود را با اين دعا پايان مي دهم.
پروردگارا
در اين شب مبارك نوئل
به حق محمد و آل محمد
مسلمين را از خطرات اسلام
مسيحيان را از خطرات مسيحييت
يهوديان را از خطرات يهوديت
هندوان را از خطرات هندوئييت!
بودائيان را از خطرات بودوييت
زرتشتيان را از خطرات زرتشتييت
بيدينان رااز خطرات بى دينييت
و پيروان تمام اديان را از خطرات دينشان
و مرا كه به تمام اديان علاقمندم
بالمجموع از خطرات تمام اينها
در پناه خودت اى پروردگار
مصون و محفوظ بدار.
پروردگارا
چنانكه خودت گفته اى:
سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض،
به تمام زبانها
به زبان انسان و پرنده و جانور
به زبان گياه و درخت و طبيعت
هلللوياه ودرود بر تو با
هلللوياه ودرود بر تو كه پروردگاري
و شايسته آن هستي كه بي زوال و جاودان
پروردگار باشي،
و اگر چه در وصف من سوره اى نازل نشده
و كسى مرا درود نمى گويد
اما با اين همه مهم نيست
وبا اجازه تو
درود بر من باد
كه ديگران نمي دانند
و تو مي داني
كه بنده كوچك تو هستم
و اين چنين خواهم بود
و با اين همه بايد حرفهايم را بزنم.
پروردگارا
تا دشمنان توكه بزرگى
ومن كه كوچكم
بور شوند و دماغشان بسوزد
مرا
ــ اگرچه چندان گناهى نكرده ام
و اگر هم كرده ام باعث زحمت كسى نشده ام
و بخودم مربوط است
و كسى را جز تو شايسته نمى دانم كه مرا ببخشد
و حتى اگركسى بجز تو
علاقمند هم باشد
كه مرا به هر ضرب و زورى كه شده ببخشد!!
اجازه نمى دهم كه مرا ببخشد ــ
ببخش و بيامرز
زيرا تو و تنها تو بايد آدمها را ببخشى و بيامرزى
و انسان گناهکار،تنها بايد درخلوت خويش
در مقابل خويش زانو بزند
و بخاطر نقض انسانيت خويش
واز خويّشتن پوزش بطلبد
پروردگارا
ومرا در بهشت خودت جاى ده
و علیرغم دلخوری رهبر عقیدتی و عیال
تعداد معتنابهی حوری اصل اصل عنایت بفرما
تا ابتدا به لطف و مرحمت تو
[وریا نشود فقط وفقط ، خدا گواه است بخاطر شکر نعمت تو
و خدای ناکرده استغفرالله! نه بخاطر هیچ چیز دیگر
که خودت میدانی بنده تو اهل این حرفها نیست]
آنها را فراوان ماچهای صدا دار و وحشتناک نموده
و خسته که شدم
گاهى بيايم
وهمديگر را ماچهای خیلی بزرگ بكنيم
و با هم صحبت های خوب - خوب بنمائیم
و با یکی دو حوری دیگر در زیر این بغل
و دو سه بطری شرابا طهورا زیر آن بغل
شاکر و خوشحال و سوت زنان باز گردیم
برحمتک یا ارحم الراحمین
وآمين يا رب العالمين.
اسماعیل وفا یغمائی
25 دسامبر2004
اندکی تغییرات و اضافات 20 دسامبر 2014 میلادی
-----------------------------------------------
شرکت شیطان در کار خیر بنا بر چند حدیث از صدها حدیث و راستی که ملایان چه اشی پخته اند
درباره چگونگى شركت شيطان در اولاد انسان حديثى از حضرت صادق عليه السلام وارد شده كه فرمودند: شيطان مى آيد و با زن و شوهرى در حال نزديكى هستند شركت مى نمايد و با آن دو همكارى مى كند.
ابوبصير عرض كرد: از چه راه شناخته مى شود - كه اين شخص از نطفه شيطان است يا انسان - حضرت فرمود: به دوستى و دشمنى ما اهل بيت . هر كس ما را دوست داشته باشد، نطفه او از انسان ، و هركس ما را دشمن داشته از شيطان است .
اصول كافى ، ج 4، ص 14.
-------
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر يكى از شما بخواهد با عيال خود نزديكى كند، بايد اول و نيمه ماه نباشد؛ زيرا شيطان هم در اين دو زمان مى خواهد صاحب فرزند شود كه مى آيد و با انسان در جماع شركت مى كند. اگر فرزندى از آنان به وجود آيد شيطان در آن شريك است . مواعظ العدديه ، ص 308، حديث اربعه ماءئة شماره 397.
-------
عده اى هستند كه آن ملعون مستقيما با مادرشان زنا كرده و آنها پديد آمده اند. از جلمه :
1. حجاج ؛ زراه نقل مى كند كه :
يوسف پدر حجاج يكى از دوستان امام زين العابدين عليه السلام بود در يكى از روزها داخل خانه خود شد و مى خواست با عيال خود هم بستر شود. عيالش به او پرخاش كرد و گفت :اى يوسف ! چه خبر است ؟ تو چند لحظه پيش با من هم بستر شدى !
يوسف هم از خانه مستقيما به خدمت امام سجاد عليه السلام رفت و داستان همسر خود را نقل كرد: آن حضرت فرمود: از اعيال خود نه ماه كناره بگير و در اين مدت با او هم بستر نشو - چون شيطان با قيافه تو با او نزديكى كرده است - بعد از نه ماه حجاج از او متولد شد. لذا آن شخص مستقيما از فرزندان شيطان است .
علت خون ريزى و سفاكى او هم از اين جهت بود. وقتى از مادر متولد شد، پستانش را نمى گرفت ! در آن زمان طبيبى بسيار حاذق و پرتجربه و معروف به نام ((حارث بن كنده )) بود، به طورى كه بعضى بيماران سخت پيش او مى آمدند و معالجه مى شدند.
مادر حجاج در فكر بود چه كند تا اين بچه پستانش را بگيرد. در اين هنگام شيطان به صورت همان طبيب ، ((حارث بن كنده )) آمده ! شيطان گفت : اى زن ! شنيده ام خداوند متعال پسرى به يوسف عنايت كرده ، ولى او پستان نمى گيرد. من آمده ام او را معالجه كنم . اهل خانه خوشحال شدند و گفتند:اى طبيب ! دستور چيست و چه بايد بكنيم ؟
شيطان گفت : برويد يك بز كوهى را با يك مار سياه بياوريد، رفتند بز و مار را آوردند. شيطان دستور داد، هر دو را بكشيد و خونشان را در يك طشت مخلوط كنيد، آنها هم همين كار كردند. بعد از آن دستور داد بچه را آوردند او را لخت و عريان نموده داخل آن طشت نمودند و به زير خون ها بردند و خون آلود نمودند و به مادر دادند حجاج شروع به شير خوردن كرد. جامع النورين ، ج انسان ، ص 69.
تاکید بر بازاسکان ساکنان لیبرتی در لایحه بودجه آمریکا
کشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ ه.ش.
تاکید بر بازاسکان ساکنان لیبرتی در لایحه بودجه آمریکا
لایحه بودجه سال ۲۰۱۵ که در تاریخ ۱۹ ژوئن ۲۰۱۴ تنظیم شده بود در ۱۶ دسامبر سال جاری به امضای رئیس جمهور آمریکا رسید. در این لایحه ۱۱۵ صفحه ای در مورد وضعیت تمامی کشورها از آفریقای مرکزی تا ایران، لیبی، سوریه، لبنان و.... بحث شده و در قسمت ایران به نقض حقوق بشر در ایران و تنشی که توسط ایران در منطقه بخصوص در سوریه و لبنان ایجاد میشود، همچنین به ابراز نگرانی از تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح هسته ای پرداخته است. در بخش کشور عراق بعد از پرداختن به وضعیت وخیم عراق در افزایش تنش های فرقه ای و افراط گریانه و تاکید به رسمیت شناختن دولت فعلی عراق به کمک های پیشنهادی کنگره برای بهبود وضعیت در عراق اشاره میکند و در این کادر به لزوم بازاسکان ساکنان لیبرتی و امنیت و کیفیت زندگی آنها می پردازد. ترجمه این قسمت از لایحه در ذیل بدون هیچ تغییری آمده است.
ترجمه :
قسمت مربوط به عراق
کمیته با نگرانی اوضاع رو به وخامت عراق را که ناشی از جنگ و پیشرفت افرط گرایان اسلامی و جنگ در سوریه میباشد دنبال میکند. ناتوانی دولت عراق برای مقابله موثر با افراط گرایی منجر به آواره شدن تعداد زیادی در غرب و شمال عراق و دامن زدن به تنش های فرقه ای و اختلافات قومی شده است که قبلا نیز توسط سیاست های نخست وزیر نوری المالکی خراب شده بود. کمیته حاکمیت عراق را به رسمیت می شناسد اما تاکید میکند که خشونت های جاری در عراق به صورت مستقیم مشروعیت آنرا تضعیف میکند. کمیته توصیه میکند که کمک ۵۰ میلیون دلاری برای کمک به عراق در کادر صندوق حمایت اقتصادی .....قانون. و ۲۵۰ میلیون دلار برای تامین مالی نظامی خارجی برنامه اف ام اف ..... قانون. کمیته از وزارت خارجه انتظار دارد که از این بودجه برای اهداف بشردوستانه استفاده کند...... کمیته از وزیر امور خارجه میخواهد که اولویت های کمکهای قبلا اختصاص داده شده به عراق برای کاهش این بحران را برنامه ریزی مجدد کند و توصیه میکند یک کمک اضافی برای اینکار زیر مسئولیت رئیس این ماموریت که بتواند پاسخگوی نیازهای حقوق بشری و امنیتی باشد. وزیر امور خارجه همچنین این مسئله را دنبال میکند تا اطمینان حاصل کند که همه کمک های ارائه داده شده به عراق در رابطه با مقاصد مشخص شده در مقابله با تروریسم و افراط گرایان اسلامی استفاده خواهد شد. کمیته به رسمیت می شناسد که امنیت بییشتر و محیط زیست قابل برنامه ریزی در کردستان بیش از مرکز و جنوب عراق وجود دارد. و انتطار دارد که از این فرصت ها برای تعمیق امنیت و روابط اقتصادی استفاده شود.......
کمیته، توجه وزیر امور خارجه را به مسئله مطرح شده در نقشه
بازاسکان مخالفان ایرانی در عراق ...شرح اقدامات انجام شده
برای
بهبود امنیت و رفاه - از جمله کیفیت زندگی و دسترسی به مراقبت
های پزشکی- برای ساکنان کمپ لیبرتی. بررسی حملات انجام شده
بر علیه این مخالفان از فوریه ۲۰۰۹ و از جمله اینکه آیا هر گونه
سلاح یا آموزش ارائه داده شده توسط ایالت متحده در حملات مورد
استفاده قرار گرفته یا نه؟ و اطمینان حاصل شود که این سلاح ها و
یا آموزشها در آینده هم مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. و گزینه
هایی برای بازاسکان ایرانیان مخالف در خارج از عراق از جمله
در
ایالات متحده .
عاطفه اقبال - ۳۰ آذر ۹۳برابر با ۲۱ دسامبر ۲۰۱۴
از طرف کمپین برای انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث
Iraq.-The Committee notes with concern the rapidly deteriorating situation in Iraq caused by the battlefield advances of Islamic extremists and ongoing conflict in Syria.
The inability of the Government of Iraq to effectively counter extremism has resulted in large numbers of internally displaced persons [IDPs] in western and northern Iraq, fueling sectarian tensions and further exacerbating ethnic divides already strained by the policies of Prime Minister Nouri al-Malaki.
The Committee recognizes the sovereignty of Iraq, but underscores that ongoing violence directly undermines the legitimacy of the Government of Iraq and the viability of the state.
The Committee recommends up to $50,000,000 for assistance for Iraq under the Economic Support Fund [ESF] heading in titles III and VIII of this act, and up to $250,000,000 for assistance for Iraq under the Foreign Military Financing Program [FMF] heading in titles IV and VIII of this act.
The Committee expects the Department of State to use these funds for humanitarian purposes in accordance with transfer authority in section 8003 of this act and reprogramming procedures, as necessary, should the Secretary of State determine that to do so is in the national interests of the United States, following consultation with the Committee.
The Committee directs the Secretary of State to reprioritize previously appropriated assistance for Iraq to help mitigate this crisis, and recommends additional assistance in this act under the responsibility of the Chief of Mission to provide flexibility in responding to ongoing and future humanitarian and security challenges.
The Secretary is also directed to take steps to ensure that any lethal assistance provided by this act and prior appropriations acts for Iraq is used for intended purposes in countering terrorism, and not abandoned to Islamic extremists.
The Committee recognizes that a more permissive security and programmatic environment exists in Kurdistan than in central or southern Iraq, and expects the Department of State to take advantage of opportunities in this region to deepen security and economic relations.
The Committee does not provide funding for the New Consulate Compound [NCC] in Basrah as no agreement has been reached on an appropriate site. However, the Committee notes the efforts of Consulate Basrah to operate as a consulate and
not an isolated outpost, including engaging with local government officials, U.S. businesses, and other interests in southern Iraq. Funds requested for NCC Basrah remain under the heading Embassy Security, Construction, and Maintenance [ESCM]
in title VIII of this act, and may be used for other security- related purposes, or transferred to, and merged with, funds under the Diplomatic and Consular Programs [D&CP] heading for Department of State operational purposes in Iraq, including to bolster local guard forces. The Committee directs the Secretary
of State to consult with the Committee on the use of such funds, prior to transfer or obligation.
The Committee directs the Secretary of State to include in thereport on the resettlement plan for Iranian dissidents required by section 7041(c)(6) of this act: a description of measures taken to improve the security and welfare (including quality of life and access to medical care) of residents at
Camp Liberty; an analysis of attacks against such dissidents since February 2009, including whether any weapons or training provided by the United States were used in the attacks, and safeguards to ensure that no such weapons or training are used in the future; and options for the resettlement of Iranian dissidents outside Iraq, including in the United States.
The Committee continues to support programs to assist vulnerable Iraqi ethnic and religious minorities in the Nineveh Plains, and for the Iraqi Christian community. The Committee encourages the Department of State to support the Government of Iraq in its effort to establish the Nineveh Plains administrative province, and to provide assistance as necessary to support the successful
conclusion of this process.
Inscription à :
Articles (Atom)