jeudi 22 janvier 2015
نبرد استالینگراد (تابستان ۱۹۴۲ - ۲ فوریه ۱۹۴۳)، یکی از مهلکترین و سرنوشتسازترین نبردهای جنگ جهانی دوم و تمام تاریخ بشر بود.
نبرد استالینگراد (تابستان ۱۹۴۲ - ۲ فوریه ۱۹۴۳)، یکی از مهلکترین و سرنوشتسازترین نبردهای جنگ جهانی دوم و تمام تاریخ بشر بود.
در این نبرد ارتش آلمان نازی و متحدان آن بهمنظور فتح شهر استالینگراد (ولگاگراد کنونی)، به آن یورش بردند که پس از چندین ماه درگیری خونین، در سوم فوریه ۱۹۴۳ آلمانها شکست خورده و این شهر توسط ژنرال روکوسوفسکی آزاد گردید و فیلد مارشال «فون پاولوس» (Von Paulus) به اتفاق ۲۵۰۰ افسر عالی رتبه که ۲۴ نفر از آنها را ژنرالها تشکیل میدادند، تسلیم ارتش شوروی شدند. خشونت این درگیری از تمامی منازعات جنگ جهانی اول بیشتر بود و هنگام جنگ، شهر به کشتارگاهی عظیم تبدیل گشت.
استالینگراد یکی از شهرهای اصلی صنعتی شوروی و نزدیک به ساحل رود ولگا بود که در آن کارخانههای بزرگ ساخت جنگافزار و تراکتور وجود داشت. فتح این شهر برای آدولف هیتلر، امتیاز بزرگی به حساب میآمد و موجب گسستن مسیرهای حمل و نقل شوروی در جنوب روسیه از طریق رود ولگا میشد.
در اواخر ماه اوت ۱۹۴۲، ارتش چهارم زرهی لشکر زرهی آلمان از جانب شمال شرق و همزمان ارتش ششم به فرماندهی فون پاولوس، به همراه تانکها و ۳۳۰٬۰۰۰ نفر از بهترین قوای ارتش آلمان، از سمت شرق به شهر حمله کردند، در ۲۳ اوت، هواپیماهای لوفتوافه (نیروی هوایی آلمان)، بارانی از بمبهای آتشزا بر شهر فرو ریختند که بیشتر بناهای چوبی شهر را به خاکستر تبدیل نمود. گردان شصت و دوم شوروی به فرماندهی ژنرال واسیلی چویکوف، سرسختانه برای دفاع از شهر مقاومت کردند و در خیابانها و خانه به خانه با آلمانیها جنگیدند. شهر به جهنم سوزانی از دود و آتش تبدیل شد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و بمب در گوشه و کنار آن منفجر میشد.
بحرانیترین زمان برای روسها در اواسط ماه اکتبر بود که نیروهای آلمان، آنها را تا نزدیکی رود ولگا به عقب راندند. نیروهای شوروی با استفاده از کرجیها و قایقها از طرف دیگر ساحل این رود، مهمات تهیه میکردند که این گذرگاهها در آن هنگام توسط نیروهای آلمان به رگبار بسته شدند.
با این وجود آلمانها، بهخاطر تلفات زیاد، فرسودگی و فرا رسیدن سرمای طاقتفرسا، از ادامه جنگ دلسرد شده بودند. علیرغم تضمین فرمانده لوفتوافه، هرمان گورینگ، هواپیماهای باربری قادر نبودند تا سیصد تُن مهماتی که آلمانها روزانه بهآن احتیاج داشتند، را به آنان برسانند و تانکهایشان در جنگهای پیوسته خیابانی کاری از پیش نمیبردند. نبرد استالینگراد به دلیل پافشاری طرفین برای پیروزی مبدل به پیکار خونینی شد که در آن آلمانها اجازه عقب نشینی نداشتند.
در نوزدهم ماه نوامبر، نیروهای شوروی با طرح ژنرال ژوکوف، یک ضد حمله گازانبری (دوجانبه) بزرگ را از دو سمت شمال و جنوب شهر علیه قوای آلمان، به اجرا گذاشتند و به زودی پاولوس و نیروهایش در محاصره قرار گرفتند. فون پاولوس که مهمات بسیار کمی برای مبارزه با شورویها داشت و خود را در معرض نابودی میدید، از هیتلر درخواست کرد تا با عقب نشینی ارتش ششم و ملحق شدن آنان به نیروهای اصلی در غرب موافقت کند اما هیتلر با جواب: «نه عقب نشینی کن و نه تسلیم شو.»، به آنها فرمان داد تا آخرین نفس بجنگند.
پاولوس با سرپیچی از فرمان هیتلر، در ۳۱ ژانویه ۱۹۴۳ خود را تسلیم نمود. ۹۱٬۰۰۰ مرد یخزده و گرسنه آنچه بود که از ارتش زرهی عظیم چهارم و ششم آلمان باقی ماند که همگی به همراه ۲۴ ژنرال آلمانی به اسارت گرفتهشدند. ۲۵۰٬۰۰۰ جسد متعلق به آلمانها و رومانیاییها توسط نیروهای شوروی، در داخل و حومه شهر پیدا شد. کل تلفات نیروهای محور (آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان) چیزی حدود ۸۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده شدهاست. تاریخنگاران رسمی ارتش روسیه، برآورد میکنند که ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ تن از سربازان شوروی برای دفاع از شهر جان باخته یا مجروح و مفقود شدهاند و رقم نیروهای مردمی و غیر نظامی کشتهشده در نبرد حدود ۴۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده شده است.
در نتیجه شکست در این نبرد، گارد آلمان در شرق کاملاً باز شد و این کشور ۳۰ درصد نیروهای خود را از دست داد و در سراشیبی اضمحلال قرار گرفت.
در نوامبر سال ۱۹۴۳ در کنفرانس تهران، وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا، شمشیری ساخته شده در کشورش با نام «شمشیر استالینگراد» را به استالین اهدا نمود که بر تیغه آن این کلمات حک شده بود: «به شهروندان استالینگراد با قلبهای پولادینشان، هدیهای از شاه جورج ششم، بهعنوان نشان تکریم مردم بریتانیا.»
ارتش سرخ با پیروزی در این نبرد، راه رسیدن به قدرت جهانی را برای شوروی هموار ساخت. موقعیت برتر شوروی، به مثابه طرف تعیین کننده در مذاکرات، در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵، ناشی از موقعیت آن در تناسب قوای نظامی جنگ جهانی بود.
پیامهای آدولف هیتلر و سران نازی برای سربازان نبرد استالینگراد
نخست از اولتیماتوم روسها (از طرف ژنرال روکوسوفسکی) به نیروهای آلمانی ارتش ششم در محاصره شروع می کنیم. این پیام اولتیماتوم در بامداد روز هشتم ژانویه 1943 برای پاولوس ارسال گردید که به پاولوس خاطر نشان می ساخت که ارتش او به محاصره افتاده است و قادر نیست نجات یابد و یا آنکه از راه هوا به آن اسلحه و مهمات رسد میگفت:
” وضع سربازان شما یاس آور است. آنان از گرسنگی و بیماری و سرما رنج می برند. زمستان بیرحم روسیه هنوز به درستی آغاز نشده است. یخ بندانهای سخت، بادهای سرد و توفانهای برف هنوز در پیش است. سربازان شما لباس زمستانی ندارند و شرایط حیات ایشان از نظر بهداشت وحشت انگیز است… وضع شما نومید کننده و مقاومت بیشتر نابخردانه است.
از این رو به منظور اجتناب از خونریزی بی ثمر، پیشنهاد می کنم شرایط ذیل را برای تسلیم شدن بپذیرید…”
روسها برای پاسخ 24 ساعت وقت به پاولوس و ارتش ششم دادند. پاولوس بی درنگ پیام را با بی سیم به آدولف هیتلر مخابره کرد که بلافاصله درخواست وی از جانب فرمانده کل رد شد.
روزها مجددا در روز 24 ام ژانویه پیشنهاد تسلیم به پاولوس دادند که پاولوس مجددا بی درنگ این پیام را برای آدولف هیتلر ارسال کرد:
"سربازان مهمات و غذا ندارند… فرماندهی ثمربخش دیگر امکان پذیر نیست… هجده هزار نفر زخمی شده اند بی آنکه هیچ گونه وسیله معالجه و تن پوش و دارو داشته باشند. دفاع بیشتر بیمعناست. سقوط اجتناب ناپذیر است. ارتش تقاضای فوری دارد تا تسلیم شود و بدینوسیله جان سربازان بازمانده را از مرگ برهاند.”
پاسخ هیتلر موجود است:
"تسلیم ممنون است. سربازان ارتش ششم، مواضع خود را تا آخرین نفر و آخرین فشنگ حفظ خواهند کرد و با مقاومت قهرمانانه خویش، به تاسیس یک جبهه دفاعی و رهایی جهان غرب، کمکی فراموش نشدنی خواهند نمود.”
در حالی که نبرد خونین به آخرین روزهای خودش نزدیک میشد و حلقه محاصره روز به روز تنگ تر می گشت ، روز 28 ام ژانویه ، هرمان گورینگ برای سربازان ارتش ششم یک پیام رادیویی فرستاد:
"پیکاری که ارتش ششم بدان دوام می دهد، در سینه تاریخ ثبت خواهد شد و نسلهای آینده، از دلیری بی نظیری که سربازان ما در نبرد "لنجمارک” و سرسختی و مقاومتی که در جنگ "آلکازار” و شهامتی که در پیکار "نارویک” و ایثار نفسی که در نبرد استالینگراد از خود نشان داده اند، با غرور و مباهات سخن خواهند گفت.”
در شامگاه واپسین روز پیکار، یعنی روز 30 ام ژانویه سال 1943 که مصادف با دهمین سال قدرت یافتن نازی ها بود ، گورینگ مجددا پیامی رادیویی به متن زیر نطق کرد:
"تا هزار سال دیگر، آلمانیها از این نبرد (نبرد استالینگراد) با احترام فراوان و هراسی آمیخته به احترام سخن خواهند گفت و بیاد خواهند آورد که به رغم همه چیز، پیروزی نهایی آلمان در آنجا پی ریزی شد… در سالیانی که خواهد آمد، ارواح دلیران ما، درباره پیکار قهرمانانه کرانه ولگا چنین خواهند گفت: هنگامی که به آلمان می روید، بگویید که ما را دیده اید که در استالینگراد غنوده ایم، زیرا شرف و رهبران ما، فرمان دادند که بخاطر عظمت و شکوه بیشتر آلمان جان سپاریم”
و در نهایت آخرین پیام از پاولوس به آلمان ، شامگاه آخرین روز ژانویه 1943 به پیشوا فرستاده شد:
"سربازان ارتش ششم، در حالیکه به سوگند خود و از اهمیت عظیم ماموریت خویش آگاه اند، سنگر خود را بخاطر پیشوا و وطن، تا آخرین نفر و آخرین فشنگ حفظ کردند.”
این پیام در حالیست که پاولوس به دروغ به هیتلر گفت که سربازان تا آخرین نفر جنگیدند. در حالی که پاولوس 92 هزار سرباز آلمانی را تسلیم نیروهای شوروی کرد.
ساعت 7 و 45 دقیقه بعداز ظهر ، متصدی دستگاه بی سیم ستاد ارتش ششم نیز، آخرین پیام خود را مخابره کرد:
"روسها پشت در پناهگاه زیرزمینی ما هستند. ما مشغول خراب کردن دستگاه بی سیم هستیم.”
و این آخرین پیام رد و بدل شده بین ارتش ششم آلمان و فرماندهی رایش سوم بود …
استالینگراد یکی از شهرهای اصلی صنعتی شوروی و نزدیک به ساحل رود ولگا بود که در آن کارخانههای بزرگ ساخت جنگافزار و تراکتور وجود داشت. فتح این شهر برای آدولف هیتلر، امتیاز بزرگی به حساب میآمد و موجب گسستن مسیرهای حمل و نقل شوروی در جنوب روسیه از طریق رود ولگا میشد.
در اواخر ماه اوت ۱۹۴۲، ارتش چهارم زرهی لشکر زرهی آلمان از جانب شمال شرق و همزمان ارتش ششم به فرماندهی فون پاولوس، به همراه تانکها و ۳۳۰٬۰۰۰ نفر از بهترین قوای ارتش آلمان، از سمت شرق به شهر حمله کردند، در ۲۳ اوت، هواپیماهای لوفتوافه (نیروی هوایی آلمان)، بارانی از بمبهای آتشزا بر شهر فرو ریختند که بیشتر بناهای چوبی شهر را به خاکستر تبدیل نمود. گردان شصت و دوم شوروی به فرماندهی ژنرال واسیلی چویکوف، سرسختانه برای دفاع از شهر مقاومت کردند و در خیابانها و خانه به خانه با آلمانیها جنگیدند. شهر به جهنم سوزانی از دود و آتش تبدیل شد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و بمب در گوشه و کنار آن منفجر میشد.
بحرانیترین زمان برای روسها در اواسط ماه اکتبر بود که نیروهای آلمان، آنها را تا نزدیکی رود ولگا به عقب راندند. نیروهای شوروی با استفاده از کرجیها و قایقها از طرف دیگر ساحل این رود، مهمات تهیه میکردند که این گذرگاهها در آن هنگام توسط نیروهای آلمان به رگبار بسته شدند.
با این وجود آلمانها، بهخاطر تلفات زیاد، فرسودگی و فرا رسیدن سرمای طاقتفرسا، از ادامه جنگ دلسرد شده بودند. علیرغم تضمین فرمانده لوفتوافه، هرمان گورینگ، هواپیماهای باربری قادر نبودند تا سیصد تُن مهماتی که آلمانها روزانه بهآن احتیاج داشتند، را به آنان برسانند و تانکهایشان در جنگهای پیوسته خیابانی کاری از پیش نمیبردند. نبرد استالینگراد به دلیل پافشاری طرفین برای پیروزی مبدل به پیکار خونینی شد که در آن آلمانها اجازه عقب نشینی نداشتند.
در نوزدهم ماه نوامبر، نیروهای شوروی با طرح ژنرال ژوکوف، یک ضد حمله گازانبری (دوجانبه) بزرگ را از دو سمت شمال و جنوب شهر علیه قوای آلمان، به اجرا گذاشتند و به زودی پاولوس و نیروهایش در محاصره قرار گرفتند. فون پاولوس که مهمات بسیار کمی برای مبارزه با شورویها داشت و خود را در معرض نابودی میدید، از هیتلر درخواست کرد تا با عقب نشینی ارتش ششم و ملحق شدن آنان به نیروهای اصلی در غرب موافقت کند اما هیتلر با جواب: «نه عقب نشینی کن و نه تسلیم شو.»، به آنها فرمان داد تا آخرین نفس بجنگند.
پاولوس با سرپیچی از فرمان هیتلر، در ۳۱ ژانویه ۱۹۴۳ خود را تسلیم نمود. ۹۱٬۰۰۰ مرد یخزده و گرسنه آنچه بود که از ارتش زرهی عظیم چهارم و ششم آلمان باقی ماند که همگی به همراه ۲۴ ژنرال آلمانی به اسارت گرفتهشدند. ۲۵۰٬۰۰۰ جسد متعلق به آلمانها و رومانیاییها توسط نیروهای شوروی، در داخل و حومه شهر پیدا شد. کل تلفات نیروهای محور (آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان) چیزی حدود ۸۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده شدهاست. تاریخنگاران رسمی ارتش روسیه، برآورد میکنند که ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ تن از سربازان شوروی برای دفاع از شهر جان باخته یا مجروح و مفقود شدهاند و رقم نیروهای مردمی و غیر نظامی کشتهشده در نبرد حدود ۴۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده شده است.
در نتیجه شکست در این نبرد، گارد آلمان در شرق کاملاً باز شد و این کشور ۳۰ درصد نیروهای خود را از دست داد و در سراشیبی اضمحلال قرار گرفت.
در نوامبر سال ۱۹۴۳ در کنفرانس تهران، وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا، شمشیری ساخته شده در کشورش با نام «شمشیر استالینگراد» را به استالین اهدا نمود که بر تیغه آن این کلمات حک شده بود: «به شهروندان استالینگراد با قلبهای پولادینشان، هدیهای از شاه جورج ششم، بهعنوان نشان تکریم مردم بریتانیا.»
ارتش سرخ با پیروزی در این نبرد، راه رسیدن به قدرت جهانی را برای شوروی هموار ساخت. موقعیت برتر شوروی، به مثابه طرف تعیین کننده در مذاکرات، در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵، ناشی از موقعیت آن در تناسب قوای نظامی جنگ جهانی بود.
پیامهای آدولف هیتلر و سران نازی برای سربازان نبرد استالینگراد
نخست از اولتیماتوم روسها (از طرف ژنرال روکوسوفسکی) به نیروهای آلمانی ارتش ششم در محاصره شروع می کنیم. این پیام اولتیماتوم در بامداد روز هشتم ژانویه 1943 برای پاولوس ارسال گردید که به پاولوس خاطر نشان می ساخت که ارتش او به محاصره افتاده است و قادر نیست نجات یابد و یا آنکه از راه هوا به آن اسلحه و مهمات رسد میگفت:
” وضع سربازان شما یاس آور است. آنان از گرسنگی و بیماری و سرما رنج می برند. زمستان بیرحم روسیه هنوز به درستی آغاز نشده است. یخ بندانهای سخت، بادهای سرد و توفانهای برف هنوز در پیش است. سربازان شما لباس زمستانی ندارند و شرایط حیات ایشان از نظر بهداشت وحشت انگیز است… وضع شما نومید کننده و مقاومت بیشتر نابخردانه است.
از این رو به منظور اجتناب از خونریزی بی ثمر، پیشنهاد می کنم شرایط ذیل را برای تسلیم شدن بپذیرید…”
روسها برای پاسخ 24 ساعت وقت به پاولوس و ارتش ششم دادند. پاولوس بی درنگ پیام را با بی سیم به آدولف هیتلر مخابره کرد که بلافاصله درخواست وی از جانب فرمانده کل رد شد.
روزها مجددا در روز 24 ام ژانویه پیشنهاد تسلیم به پاولوس دادند که پاولوس مجددا بی درنگ این پیام را برای آدولف هیتلر ارسال کرد:
"سربازان مهمات و غذا ندارند… فرماندهی ثمربخش دیگر امکان پذیر نیست… هجده هزار نفر زخمی شده اند بی آنکه هیچ گونه وسیله معالجه و تن پوش و دارو داشته باشند. دفاع بیشتر بیمعناست. سقوط اجتناب ناپذیر است. ارتش تقاضای فوری دارد تا تسلیم شود و بدینوسیله جان سربازان بازمانده را از مرگ برهاند.”
پاسخ هیتلر موجود است:
"تسلیم ممنون است. سربازان ارتش ششم، مواضع خود را تا آخرین نفر و آخرین فشنگ حفظ خواهند کرد و با مقاومت قهرمانانه خویش، به تاسیس یک جبهه دفاعی و رهایی جهان غرب، کمکی فراموش نشدنی خواهند نمود.”
در حالی که نبرد خونین به آخرین روزهای خودش نزدیک میشد و حلقه محاصره روز به روز تنگ تر می گشت ، روز 28 ام ژانویه ، هرمان گورینگ برای سربازان ارتش ششم یک پیام رادیویی فرستاد:
"پیکاری که ارتش ششم بدان دوام می دهد، در سینه تاریخ ثبت خواهد شد و نسلهای آینده، از دلیری بی نظیری که سربازان ما در نبرد "لنجمارک” و سرسختی و مقاومتی که در جنگ "آلکازار” و شهامتی که در پیکار "نارویک” و ایثار نفسی که در نبرد استالینگراد از خود نشان داده اند، با غرور و مباهات سخن خواهند گفت.”
در شامگاه واپسین روز پیکار، یعنی روز 30 ام ژانویه سال 1943 که مصادف با دهمین سال قدرت یافتن نازی ها بود ، گورینگ مجددا پیامی رادیویی به متن زیر نطق کرد:
"تا هزار سال دیگر، آلمانیها از این نبرد (نبرد استالینگراد) با احترام فراوان و هراسی آمیخته به احترام سخن خواهند گفت و بیاد خواهند آورد که به رغم همه چیز، پیروزی نهایی آلمان در آنجا پی ریزی شد… در سالیانی که خواهد آمد، ارواح دلیران ما، درباره پیکار قهرمانانه کرانه ولگا چنین خواهند گفت: هنگامی که به آلمان می روید، بگویید که ما را دیده اید که در استالینگراد غنوده ایم، زیرا شرف و رهبران ما، فرمان دادند که بخاطر عظمت و شکوه بیشتر آلمان جان سپاریم”
و در نهایت آخرین پیام از پاولوس به آلمان ، شامگاه آخرین روز ژانویه 1943 به پیشوا فرستاده شد:
"سربازان ارتش ششم، در حالیکه به سوگند خود و از اهمیت عظیم ماموریت خویش آگاه اند، سنگر خود را بخاطر پیشوا و وطن، تا آخرین نفر و آخرین فشنگ حفظ کردند.”
این پیام در حالیست که پاولوس به دروغ به هیتلر گفت که سربازان تا آخرین نفر جنگیدند. در حالی که پاولوس 92 هزار سرباز آلمانی را تسلیم نیروهای شوروی کرد.
ساعت 7 و 45 دقیقه بعداز ظهر ، متصدی دستگاه بی سیم ستاد ارتش ششم نیز، آخرین پیام خود را مخابره کرد:
"روسها پشت در پناهگاه زیرزمینی ما هستند. ما مشغول خراب کردن دستگاه بی سیم هستیم.”
و این آخرین پیام رد و بدل شده بین ارتش ششم آلمان و فرماندهی رایش سوم بود …
گارد احترام برای سربازان بینام
گارد احترام برای سربازان بینام کاخ کرملین
در کنار دیوار غربی کاخ کرملین و در محدوده باغ الکساندر ، یک مقبره قرار دارد که متعلق به سربازان گمنام است که در هنگ کرملین خدمت می کردند. این سربازان در دفاع از مسکو در جریان حمله آلمان نازی به مسکو کشته شدند و همگی در ضلع غربی و روبروی قبر لنین و در فاصله بسیار نزدیک با آن دفن شدند. از سال ۱۹۷۷ دولت شوروی یک گارد احترام برای این مقبره تشکیل داد که همه ساله با تشریفات خاصی به این مقبره و همچنین قبر لنین ادای احترام می کنند. این مراسم یکی از جاذبه های گردشگری روسیه است و سالانه هزاران نفر برای بازدید از باغ الکساندر و مقبره لنین و سربازان گمنام و همچنین مراسم ویژه گارد احترام به مسکو و دیوار غربی کرملین می آیند و از این مراسم و از این مکان ها بازدید می کنند. عکس زیر ادای احترام پوتین، رئیسجمهور روسیه را به این سربازان گمنام نشان میدهد.
دفن سربازان گمنام در قلب فرانسه
میدان اتوال (شارل دوگل) که اصلیترین نماد فرانسه محسوب میشود، در اصل سمبل ایثار حدود یک میلیون سرباز فرانسوی است. اهمیت این میدان تا حدی است که رهبران سایر کشورها برای ادای احترام باید به این میدان بروند.
یادبود سربازان گمنام در دانشگاههای مطرح دنیا
در بیشتر دانشگاههای جهان برای سربازان جنگی خود مراسم یادبود برگزار میکنند. برخی مثل دانشگاه میسیپیپی به تدفین این کشتهشدگان میپردازند. در محوطه این دانشگاه بیش از ۷۰۰ تن از کشتهشدگان جنگی دفن شدهاند! نام افرادی که هویت آنها مشخص بوده است، بر روی یادبودی که در مرکز این گورستان قرار دارد، نوشته شده است.
اما بیشتر دانشگاههای دیگر به علت گذشت سالها از جنگ و دسترسی نداشتن به پیکر این سربازان به نصب یادبودی بسنده کردهاند.
دانشگاه کارولینای شمالی
دانشگاه کارولینا با ساخت و نصب یادوارهای از کشتهشدگان دانشگاهی خود به بزرگداشت آنها میپردازد.
بر روی این لوح نوشته شده: «تقدیم به فرزندان این دانشگاه که به خاطر ملتشان در جنگ سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ جنگیدند و آن هایی که زندگیشان به ما درسهای فرمانده بزرگ را آموخت که کلمه وظیفه، بلندمرتبهترین کلمه در زبان انگلیسی است.»
کالج oberlin، اوهایو آمریکا
این بنا نیز یادبود کسانی است که از این منطقه کشته شدهاند. بر روی این یادبود نام ۹۶ سرباز نوشته شده است که ۵۵ نفر از آنها دانشجوی همین دانشگاه بودهاند.
دانشگاه تورنتو کانادا
دانشگاه کانادا «بنای یادبود سربازان» را برای زنده نگه داشتن یاد ۱۱۸۵ سرباز خود ساخته است. این سربازان که دانشجوی همین دانشگاه بودهاند، در جنگهای جهانی اول و دوم جان خود را از دست دادهاند.
دانشگاه Caen در شهر Caen فرانسه
در این دانشگاه یادبودی به شکل ققنوس ساخته شده است. لوگوی این دانشگاه نیز الهام گرفته از همین موجود افسانهای است. علت انتخاب ققنوس از این جهت است که یک ققنوس جوان از خاکستر ققنوس پیری که خود را آتش میزند متولد میشود. این دانشگاه طی بمباران نبرد معروف شهر «caen» فرانسه در جنگ جهانی دوم به کلی نابود شد، ولی این نبرد بزرگ یکی از راههای پیروزی متفقین در مقابل آلمان نازی میشود و این دانشگاه مجددا پس از جنگ، بازسازی شده و به یاد دوران جنگ و کشتههای این دانشگاه، این یادبود ساخته میشود و لوگوی دانشگاه نیز از همین موجود برگرفته میشود.
دانشگاه Queen، بلفاست ایرلند شمالی
این دانشگاه نیز یادبود کشتهشدگان جنگ جهانی دوم را مقابل ورودی اصلی دانشگاه خود قرار داده است.
ویدئوهای منتشرشده سخن میگویند:چرا ادعای ساخت پهپاد فوق پیشرفته «آر.کیو170» توسط سپاه واقعیت ندارد؟
ویدئوهای منتشرشده سخن میگویند:چرا ادعای ساخت پهپاد فوق پیشرفته «آر.کیو170» توسط سپاه واقعیت ندارد؟
روز گذشته شبکه های تلویزیونی مختلف ایران، اعلام کردند ایران موفق شده است پس از سه سال مدل ایرانی پهپاد امریکایی ار کیو 170 را بسازد. پهپادی که ایران سه سال پیش توانسته بود به دست بیاورد.-مقامات ایرانی مدعی شدند توانسته اند سیستم ناوبری فوق پیشرفته آن را هک کنند اما مقامات امریکایی عنوان کردند بر اثر حادثه ای این پهپاد در خاک ایران فرود آمده است.
پهپاد آر کیو 170 پیشرفته ترین پهپاد غیر رادارگریز دنیا شناخته میشود که به گفته مختصصان بسیاری از تکنولوژی های به کار رفته در آن، مرز عمل بشر در حال حاضر است.
این تکنولوژی ها تا حدی برای ایالات متحده امریکا مهم بود که شخص باراک اوباما، رییس جمهور امریکا در پیامی رسمی، از ایران درخواست کرد، تا این هواپیمای بدون سرنشین را به امریکا تحویل دهد.
اما مقامات ایرانی با این درخواست مخالفت کردند. دیروز حتی فرمانده هوا فضای سپاه پاسداران گفت، آر کیو 170 امریکا را به آنها پس نخواهیم داد اما اگر تحریم ها را بردارند مدل ایرانی آن را حاضریم به آنها بدهیم.
اما به نظر میرسد مانند چند تجربه گذشته از اعلام ساخت سلاح های فوق مدرن توسط ایران، به خصوص در عرصه تولید هواپیما و پهپاد، فیلم هایی که از پرواز این پهپاد منتشر شده، نشان دهنده عدم اصالت آن است. حتی برخی از کارشناسان هوا فضا عنوان کرده اند برخی از صحنه های منتشر شده از پرواز آر کیو 170 ایرانی ساختگی هستند.
مقامات پنتاگون در واکنش به انتشار این فیلم ها هم عنوان کرده اند:"مسیله مهمی نیست"
بر اساس فیلم هایی که در شبکه های مختلف تلویزیون ایران منتشر شده است، میتوان گفت پهپادی که ایران مدعی است آر کیو 170 ساخت ایران است، نه تنها نمیتواند هواپیمای رادار گریز باشد، بلکه یک هواپیمای ساده کنترل از راه دور رادیویی با اندازه ای کوچک است.
نکته اول اینکه در تصاویر منتشر شده از مدل ایرانی پهپاد، این نمونه دارای آنتن رادیویی است. در حالی که یک پهپاد پیشرفته رادار گریز که توانایی پرواز طولانی مدت در مسافت های طولانی داشته باشد نمیتواند از این تکنولوژی ابتدایی استفاده کند. نمونه اصلی با استفاده از ماهواره ناوبری میشود، توانمندی ای که ایران در اختیار ندارد. نکته مهم دیگر آنکه این هواپیما در تمامی ویدئوهای منتشر شده در ارتفاعی بسیار پایین پرواز میکند، در حالی که یکی از مهترین خصوصیات نمونه اصل این پهپاد ارتفاع پرواز بسیار بالا است. این پهپاد قادر است در ارتفاعی بیش از 15 کیلومتر پرواز و به ماموریت تجسس بپردازد.
نکته دوم اندازه بسیار کوچک آن است. آنطور که در فیلم های لحظه فرود این پهپاد منتشر شده است، با مقایسه خطوط سفید روی باند و اندازه پهپاد،مدل ایرانی چیزی حدود یک متر میتواند طول بال داشته باشد. اما مدل امریکایی طول بالی بیش از 16 متر دارد. در نتیجه با مقیاس قرار دادن خطوط روی باند، یا هواپیمایی که در اخبار دیده شده حدود یک متر طول بال داشته است و یا عرض باند هواپیما چیزی حدود 150 متر بوده است.
نکته سوم در برخی از فیلم هایی که توسط سایت خبرنگاران جوان وابسته به سازمان صدا و سیما منتشر شده است و روی فیلم منتشر شده، موسیقی گذاشته نشده و صدای هواپیما شنیده میشود، برخی از کارشناسان معقدند در بخش های مختلف فیلم صداهای مختلف شنیده میشود که میتواند متعلق به دو هواپیمای مخلتف باشد. همچنین صدای شدید این موتورها در فیلم دلیل دیگری است که این هواپیما نمیتواند رادار گریز باشد و یا به عبارت دیگر ایران نتوانسته است به تکنولوژی فوق پیشرفته پیشرانه این پهپاد پی ببرد.
نکته دیگر آنکه میتوان، پهپادی رادیویی با ظاهر مشابه و اندازه ای تقریبا مشابه آنچه که در اخبار با عنوان پهپاد ایرانی آر کیو170 منتشر شده است را در اینترنت با قیمت حدود 300 تا 400 دلار خرید.
دیوید سنسیوتی کارشناس بین المللی علوم هواپیمایی و یکی از دبیران سایت "اوییشن"در گفتگو با ناظران میگوید:
چیزی که برای من درباره این فیلم ها عجیب است، نحوه نشستن این پهپاد است، وقتی این هواپیما فرود می آید و زمین را لمس میکند، واکنش واضحی از برخورد با زمین در حرکتش دیده میشود که مشخص میکند اندازه این پهپاد خیلی کوچک است. هواپیمایی همپای آر کیو 170 نمیتواند چینین حرکتی داشته باشد. از نظر من چیزی که ما در ویدئو میبینیم یک هواپیمای کنترل از راه دور کوچک است.
همچنین همانطور که تصاویر مشخص است، آنتنی نیز روی این پهپاد دیده میشود که باز نشانه ای دیگر برای رادیو کنترلی بودن نمونه های حاضر در ویدئو است. این آنتن به نوعی نشان دهنده آن است که پهپاد به شیوه "لاین او سایت"کنترل میشود. یعنی آن دست از پهپادهایی که باید کسی که فرمان کنترل آن را در دست دارد، آن را ببیند.
هواپیما باید در حوزه دیدش باشد و آن را راهبری کند.
پیام مستقیم موساد به ایرانیها: اگر به دنبال پول خیلی زیاد و زندگی هیجانانگیز هستید به ما بپیوندید
پیام مستقیم موساد به ایرانیها: اگر به دنبال پول خیلی زیاد و زندگی هیجانانگیز هستید به ما بپیوندید
موساد دستگاه جاسوسی اسراییل، در سایت خود با ایجاد صفحه ای به زبان فارسیاز فارسی زبان ها برای همکاری دعوت کرده است.
پیش از این نیز موساد با چاپ آگهی به زبان فارسی در روزنامه یهودوت اخرونوت از برنامه خود برای "استخدام جاسوس"مسلط به زبان فارسی آشکارا سخت گفته بود.
سایت رسمی موساد در آگهی تازه خود به زبان فارسی از کسانی که به "پول زیاد و کارهای هیجان انگیز"علاقه مندند خواسته است از طریق این سایت مشخصات خود را ثبت کنند، تا موساد سپس با آنها تماس بگیرد.
موساد اعلام کرده است این افراد میتوانند در هر کجای دنیا، در هر کشوری ، ملیتی و مذهبی باشند و با موساد همکاری کنند.
این سایت همچنین نوشته است:"کار در موساد مختص اشخاص جدی و مسئولیت پذیر، راز نگهدار، امین و بلند همت است که درکنار پیشرفت های مهم در زندگی ، میل به درآمد مالی چشمگیری در ازای زحمات خود دارند، کسانی که مایل به تجربه زندگی سرشار از چالش ها و ماجراجویی بوده و قصد دارند به رویای خود برای زندگی بهتر تحقق بخشند، اشخاصی که می خواهند سفر کرده و دنیا ببینند و طعم موفقیت، لذت و رضایت خاطر را بچشند و آینده بهتری برای خود و حتی خانواده خود رقم بزنند."
در ادامه این آگهی همکاری به زبان فارسی نیز چند توصیه امنیتی به داوطلبین شده است.
به طور مثال گفته شده است از طریق وسایلی که با شخص داوطلب هیچ گونه رابطه ای ندارد با موساد ارتباط برقرار شود و نهایتا توصیه شده که است
"هیستوری"یا همان حافظه مرورگر اینترنت خود را پس از حضور در این سایت پاک کنند.
پیش از این رسانه های اسراییلی از نیاز فراوان موساد و ارتش اسراییل به افراد فارسی زبان و کمبود داوطلبان گزارش هایی تهیه کرده بودند.
ایران تاکنون چندین شهروند خود را به جاسوسی و عملیات تروریستی به نفع دولت اسراییل محکوم کرده است. چندی پیش یکی از قهرمانان سابق ورزشهای رزمی ایران به جرم جاسوسی و عملیات تروریستی به نفع اسراییل، اعدام شد.
»
Les premiers fruits amers de l’unité nationale : Guerres, peurs, humiliations, mises sous surveillance
Les premiers fruits amers de l’unité nationale : Guerres, peurs, humiliations, mises sous surveillanceSaïd Bouamama
|
22 janvier 2015
La grande manifestation « Je suis Charlie » a été célébrée par l’ensemble de nos médias, par le gouvernement et par la quasi-majorité de la classe politique comme symbole d’une « unité nationale » présentée comme nécessaire face à la menace « terroriste ». Elle a également été mise en scène comme exemple d’une unité internationale contre ce même « terrorisme ». Les quelques voix discordantes appelant à s’intéresser aux causes, aux enjeux et aux conséquences prévisibles de cette injonction à l’unanimisme émotif ont été réduites à un soutien aux « terroristes » dans un raisonnement binaire martelé à longueur de journée : si tu n’es pas Charlie, tu soutiens les attentats. Les graines semées par cette « unité nationale » commencent à donner leurs fruits amers et empoisonnés. Le temps du premier bilan est arrivé.
A la fin, nous nous souviendrons non pas des mots de nos ennemis, mais des silences de nos amis.
Martin Luther King
Une légitimation renforcée des guerres
Toutes les puissances de l’OTAN ainsi que leurs alliés étaient représentés dans la manifestation « Je suis Charlie » du 11 janvier 2015. Comprendre la signification et la fonction de cette photo de famille suppose de prendre en compte le contexte mondial et ses rapports de force.
Les guerres impérialistes pour le pétrole, pour les minerais stratégiques et l’affaiblissement des puissances émergentes se multiplient depuis plusieurs décennies. Guerres de pillages dont le seul but est le surprofit, les aventures militaires ne peuvent pas se présenter comme telles. Elles nécessitent pour se déployer sans résistance d’êtres fardées en « guerres justes » : contre l’obscurantisme et le terrorisme, pour l’émancipation des femmes, pour la défense d’une minorité opprimée, contre le génocide, etc. L’islamophobie est un des ingrédients idéologiques diffusés au moins depuis les attentats du 11 septembre 2001 pour préparer un « arôme idéologique immédiat (1) » favorable à la guerre.
La négrophobie (2) est un autre ingrédient correspondant aux nouvelles découvertes de pétrole, de gaz et de minerais qui se sont multipliées ces dernières années en Afrique s’ajoutant aux gisements déjà connus de ce continent surnommé « le scandale géologique (3) ».
La France est particulièrement engagée dans toutes les agressions impérialistes de ces dernières années. De l’Afghanistan à la Syrie en passant par l’Irak, du Mali à la Centrafrique en passant par la Lybie, l’armée française semble ne vouloir rater aucune guerre d’agression. La pression idéologique islamophobe et négrophobe y est d’autant plus forte qu’est important le besoin de légitimation d’interventions militaires dans des pays africains et/ou « musulmans ».
Le site de la Direction de l’information légale et administrative donne lui-même les données quantitatives suivantes :
La France est intervenue militairement à près de quarante reprises sur le sol africain dans les cinquante dernières années et une vingtaine de fois entre 1981 et 1995 sous les deux septennats de François Mitterrand. Certaines de ces opérations n’ont duré que quelques jours, d’autres ont donné lieu à des déploiements beaucoup plus longs (opérations Manta et Epervier au Tchad, par exemple). (4)
A ces chiffres ne concernant que l’Afrique il faut ajouter le Liban (1983), l’Irak (1990), la Bosnie (1992), le Kossovo (1999), l’Afghanistan (2001), la Syrie (2014), etc. Les interventions militaires françaises à l’étranger s’inscrivent elles-mêmes dans une stratégie globale de l’OTAN. Cette stratégie est définie dans un document intitulé « concept stratégique ». La dernière version de ce concept en 2010 comprend la capacité à intervenir sur plusieurs terrains simultanément, l’inclusion de l’Europe de l’Est dans les zones à surveiller, la possibilité d’une guerre nucléaire « limitée » et le « partage du fardeau stratégique » : « C’est l’esprit même du nouveau concept stratégique de l’OTAN que de sommer en quelque sorte les Européens de définir la nature et l’ampleur des obligations qu’ils sont prêts à assumer dans son cadre (5) ».
La multiplication des interventions militaires européennes en général et française en particulier s’inscrit dans le cadre nouvelle stratégie de l’OTAN.
Mais la séquence historique que nous vivons au niveau mondial est aussi celle des obstacles à la prise de contrôle états-unienne du monde. Ces obstacles sont certes de natures très différentes mais convergent pour mettre en difficulté le « nouvel ordre mondial » que « l’Occident » tente d’imposer au reste du monde et même à ses propres peuples. Partout les agressions militaires et les chantages à la guerre ou à la sanction économique piétinent. L’ALBA en Amérique du Sud expérimente de nouvelles solidarités et cohérence régionale permettant de desserrer l’étau du système capitaliste mondial. La Russie et la Chine freinent par leurs positions à l’ONU les tentatives de couvrir les agressions militaires d’une légitimité internationale. Les guerres menées font apparaître de plus en plus nettement leur seul résultat : le chaos.
L’instrumentalisation de l’émotion par le discours de « l’unité nationale » pour l’interne et de la « guerre mondiale contre le terrorisme » pour l’externe ont dans ce contexte un double objectif : Annoncer de nouvelles guerres impérialistes d’une part et légitimer celles-ci aux yeux des peuples et du peuple français en particulier. Il s’agit de remobiliser et de ressouder un camp, de lui donner une légitimité populaire, de le rassembler pour de nouvelles guerres.
C’est ainsi par 488 voix contre 1 que l’assemblée nationale approuve la prolongation des frappes aériennes françaises en Irak le 13 janvier. Le Sénat va dans le même sens le même jour par 327 voix et 19 abstentions. Le premier fruit amer de l’unité nationale c’est la guerre. Hier comme aujourd’hui, en 1914 ou en 2015, l’Union sacrée a toujours le même goût de guerre.
Les guerres impérialistes pour le pétrole, pour les minerais stratégiques et l’affaiblissement des puissances émergentes se multiplient depuis plusieurs décennies. Guerres de pillages dont le seul but est le surprofit, les aventures militaires ne peuvent pas se présenter comme telles. Elles nécessitent pour se déployer sans résistance d’êtres fardées en « guerres justes » : contre l’obscurantisme et le terrorisme, pour l’émancipation des femmes, pour la défense d’une minorité opprimée, contre le génocide, etc. L’islamophobie est un des ingrédients idéologiques diffusés au moins depuis les attentats du 11 septembre 2001 pour préparer un « arôme idéologique immédiat (1) » favorable à la guerre.
La négrophobie (2) est un autre ingrédient correspondant aux nouvelles découvertes de pétrole, de gaz et de minerais qui se sont multipliées ces dernières années en Afrique s’ajoutant aux gisements déjà connus de ce continent surnommé « le scandale géologique (3) ».
La France est particulièrement engagée dans toutes les agressions impérialistes de ces dernières années. De l’Afghanistan à la Syrie en passant par l’Irak, du Mali à la Centrafrique en passant par la Lybie, l’armée française semble ne vouloir rater aucune guerre d’agression. La pression idéologique islamophobe et négrophobe y est d’autant plus forte qu’est important le besoin de légitimation d’interventions militaires dans des pays africains et/ou « musulmans ».
Le site de la Direction de l’information légale et administrative donne lui-même les données quantitatives suivantes :
La France est intervenue militairement à près de quarante reprises sur le sol africain dans les cinquante dernières années et une vingtaine de fois entre 1981 et 1995 sous les deux septennats de François Mitterrand. Certaines de ces opérations n’ont duré que quelques jours, d’autres ont donné lieu à des déploiements beaucoup plus longs (opérations Manta et Epervier au Tchad, par exemple). (4)
A ces chiffres ne concernant que l’Afrique il faut ajouter le Liban (1983), l’Irak (1990), la Bosnie (1992), le Kossovo (1999), l’Afghanistan (2001), la Syrie (2014), etc. Les interventions militaires françaises à l’étranger s’inscrivent elles-mêmes dans une stratégie globale de l’OTAN. Cette stratégie est définie dans un document intitulé « concept stratégique ». La dernière version de ce concept en 2010 comprend la capacité à intervenir sur plusieurs terrains simultanément, l’inclusion de l’Europe de l’Est dans les zones à surveiller, la possibilité d’une guerre nucléaire « limitée » et le « partage du fardeau stratégique » : « C’est l’esprit même du nouveau concept stratégique de l’OTAN que de sommer en quelque sorte les Européens de définir la nature et l’ampleur des obligations qu’ils sont prêts à assumer dans son cadre (5) ».
La multiplication des interventions militaires européennes en général et française en particulier s’inscrit dans le cadre nouvelle stratégie de l’OTAN.
Mais la séquence historique que nous vivons au niveau mondial est aussi celle des obstacles à la prise de contrôle états-unienne du monde. Ces obstacles sont certes de natures très différentes mais convergent pour mettre en difficulté le « nouvel ordre mondial » que « l’Occident » tente d’imposer au reste du monde et même à ses propres peuples. Partout les agressions militaires et les chantages à la guerre ou à la sanction économique piétinent. L’ALBA en Amérique du Sud expérimente de nouvelles solidarités et cohérence régionale permettant de desserrer l’étau du système capitaliste mondial. La Russie et la Chine freinent par leurs positions à l’ONU les tentatives de couvrir les agressions militaires d’une légitimité internationale. Les guerres menées font apparaître de plus en plus nettement leur seul résultat : le chaos.
L’instrumentalisation de l’émotion par le discours de « l’unité nationale » pour l’interne et de la « guerre mondiale contre le terrorisme » pour l’externe ont dans ce contexte un double objectif : Annoncer de nouvelles guerres impérialistes d’une part et légitimer celles-ci aux yeux des peuples et du peuple français en particulier. Il s’agit de remobiliser et de ressouder un camp, de lui donner une légitimité populaire, de le rassembler pour de nouvelles guerres.
C’est ainsi par 488 voix contre 1 que l’assemblée nationale approuve la prolongation des frappes aériennes françaises en Irak le 13 janvier. Le Sénat va dans le même sens le même jour par 327 voix et 19 abstentions. Le premier fruit amer de l’unité nationale c’est la guerre. Hier comme aujourd’hui, en 1914 ou en 2015, l’Union sacrée a toujours le même goût de guerre.
Réhabiliter des alliés assassins
Mais la grande instrumentalisation de l’émotion a aussi été l’occasion de renforcer les liens avec les « amis de l’Occident » et de réhabiliter ceux qui ont été discrédités aux yeux de l’opinion publique par leurs crimes. Citons les deux exemples démentant les discours d’une mobilisation pour la liberté d’expression et contre le terrorisme.
L’Etat d’Israël est représenté par trois ministres : le premier ministre israélien Benjamin Netanyahu, le ministre des affaires étrangère Avigdor Lieberman et le ministre de l’économie Naftali Bennett. Après les massacres de palestiniens par un terrorisme d’Etat cet été, cette présence sonne comme une provocation pour les dizaines de milliers de manifestants français qui ont apporté leur soutien au peuple palestinien dans des manifestations quasi-quotidiennes. « La présence de ces ministres, résume le journaliste Alain Gresh, est une insulte à toutes les valeurs dont prétendent se parer les organisateurs de la manifestation, un hold-up qu’il est important de dénoncer (6) ».
Faut-il encore rappeler que 17 journalistes ont été tués cet été dans les bombardements sionistes sur la bande de Gaza ? Rappelons encore l’expulsion d’Israël du journaliste français Maximilien Le Roy, alors qu’il se rendait à un festival de Bandes Dessinées, en raison de ses dessins jugés pro-palestiniens :
Ils m’ont expliqué, pour conclure, que si je pouvais critiquer Israël dans mon pays, je n’aurais plus le droit de le faire sur leur territoire. Je savais dès les premières minutes qu’ils allaient m’expulser, mais je ne -m’attendais pas à une interdiction de séjour de dix ans. Ils m’ont traité comme si j’étais un terroriste (7).
La « démocratique » Arabie Saoudite était également Charlie le 11 janvier dernier par la présence à la manifestation de son ministre des affaires étrangères Nizar al-Madani. Deux jours plus tôt, le bloggeur saoudien Raïf Badawi recevait ses 50 premiers coups de fouets. Il est en effet condamné à 10 ans de prison et 1000 coups de fouets (50 tous les vendredis) pour avoir critiqué les dignitaires religieux du royaume. Les alliés du nouvel ordre mondial sont trop importants pour sa sauvegarde. Ils peuvent continuer à bafouer sans aucune crainte la liberté d’expression et financer des groupes qui déstabilisent les Etats voisins en couvrant leur agression du nom de l’Islam. Ces deux exemples suffisent pour démasquer l’hypocrisie en matière de liberté d’expression. Celle-ci n’est défendue que quand elle sert les intérêts des dominants et elle est oubliée dès qu’elle les remet en cause.
La réhabilitation des assassins et des financeurs de la mort, tel est le second fruit empoisonné de l’union sacrée qu’a tentée de construire l’instrumentalisation étatique de l’émotion.
L’Etat d’Israël est représenté par trois ministres : le premier ministre israélien Benjamin Netanyahu, le ministre des affaires étrangère Avigdor Lieberman et le ministre de l’économie Naftali Bennett. Après les massacres de palestiniens par un terrorisme d’Etat cet été, cette présence sonne comme une provocation pour les dizaines de milliers de manifestants français qui ont apporté leur soutien au peuple palestinien dans des manifestations quasi-quotidiennes. « La présence de ces ministres, résume le journaliste Alain Gresh, est une insulte à toutes les valeurs dont prétendent se parer les organisateurs de la manifestation, un hold-up qu’il est important de dénoncer (6) ».
Faut-il encore rappeler que 17 journalistes ont été tués cet été dans les bombardements sionistes sur la bande de Gaza ? Rappelons encore l’expulsion d’Israël du journaliste français Maximilien Le Roy, alors qu’il se rendait à un festival de Bandes Dessinées, en raison de ses dessins jugés pro-palestiniens :
Ils m’ont expliqué, pour conclure, que si je pouvais critiquer Israël dans mon pays, je n’aurais plus le droit de le faire sur leur territoire. Je savais dès les premières minutes qu’ils allaient m’expulser, mais je ne -m’attendais pas à une interdiction de séjour de dix ans. Ils m’ont traité comme si j’étais un terroriste (7).
La « démocratique » Arabie Saoudite était également Charlie le 11 janvier dernier par la présence à la manifestation de son ministre des affaires étrangères Nizar al-Madani. Deux jours plus tôt, le bloggeur saoudien Raïf Badawi recevait ses 50 premiers coups de fouets. Il est en effet condamné à 10 ans de prison et 1000 coups de fouets (50 tous les vendredis) pour avoir critiqué les dignitaires religieux du royaume. Les alliés du nouvel ordre mondial sont trop importants pour sa sauvegarde. Ils peuvent continuer à bafouer sans aucune crainte la liberté d’expression et financer des groupes qui déstabilisent les Etats voisins en couvrant leur agression du nom de l’Islam. Ces deux exemples suffisent pour démasquer l’hypocrisie en matière de liberté d’expression. Celle-ci n’est défendue que quand elle sert les intérêts des dominants et elle est oubliée dès qu’elle les remet en cause.
La réhabilitation des assassins et des financeurs de la mort, tel est le second fruit empoisonné de l’union sacrée qu’a tentée de construire l’instrumentalisation étatique de l’émotion.
La peur
Abordons maintenant les effets de « l’unité nationale » sur le territoire français. Le premier est évident : l’instauration d’un climat de peur porteur de tous les dangers. La couverture médiatique sous la forme d’une « information haletante, sommaire et invérifiée » fondée sur le « principe d’une amnésie récidivante (8) » pose les bases d’un climat anxiogène.
La prégnance du vocabulaire de guerre (du « Oui nous sommes en guerre (9) » de Valls au « la guerre a été déclarée à la France » de Sarkozy ) (10) dans les prises de positions politiques relayées par les journalistes, experts et chroniqueurs divers, renforce ce climat.
Le déploiement de 10 000 soldats à grand renfort de publicité médiatique enracine l’idée d’un danger permanent et omniprésent. La thèse d’une absence de frontière entre le terrain extérieur d’opération et le terrain intérieur développée par le ministre de la défense parachève la surenchère verbale guerrière productrice d’une peur sociale généralisée :
C’est une véritable opération intérieure. Il y a les opérations extérieures qui se poursuivent, et c’est une opération intérieure qui va mobiliser 10.000 hommes, c’est-à-dire à peu près autant que ce qui mobilise aujourd’hui nos opérations extérieures (11).
Or que produit le discours de guerre que nos politiques n’ont pas hésité à utiliser aussi fortement : Une mise en guerre déclenche un discours simplifié ami-ennemi – ennemi de l’extérieur et ennemi de l’intérieur – la menace engendre la peur, la peur la haine, la haine pousse à l’action préventive. Les solidarités se resserrent : union et exclusion (12).
Il n’est dès lors pas étonnant que le discours de guerre débouche logiquement sur la multiplication des actes islamophobes qui se sont rapidement comptés par dizaines en quelques jours. « Quelque 116 actes anti-musulmans ont été recensés en quinze jours (13) » évalue le journal Libération. Le chiffre réel est, bien entendu, beaucoup plus important. De nombreux actes ne sont en effet pas signalés dans le contexte délétère actuel. Il ne faut pas s’étonner dès lors qu’un climat de peur s’empare des populations issues de l’immigration postcoloniale. Cette peur n’est pas irrationnelle mais s’explique par la multitude des petits actes d’agressivité subis dans la quotidienneté qui s’ajoutent aux agressions ouvertes recensées ci-dessus : propos racistes, silence et atmosphère tendus dans les transports en commun, etc.
Les femmes portant un foulard sont encore plus touchées par cette peur envahissante. Ayant le 15 janvier une journée de travail avec un groupe de femmes maghrébines et noires de Blancs Mesnil, nous avons, nous mêmes, été effarés par le nombre de témoignages des agressions verbales et des comportements de rejet qu’exposaient ces trente femmes. Si les réactions sont diverses, une part importante de celles-ci sont d’ores et déjà lourdes de conséquences : « je ne sors plus de chez moi ou juste pour faire les courses », « pour la première fois je pense à enlever mon foulard car j’ai peur », « je ne laisse plus sortir ma fille, j’ai peur pour elle », etc.
A l’origine de cette hausse des actes islamophobes et de la peur qu’elle suscite se trouve un certain nombre de thématiques récurrentes des médias et des discours politiques. Dans une France qui connaissait déjà une montée régulière de l’islamophobie depuis près de deux décennies, il est irresponsable de multiplier les propos : sur l’islam et « son lien ou non avec le terrorisme », sur « la moindre présence de certains aux manifestions du « Je suis Charlie » », sur « le soi-disant silence de certaines populations à l’égard des attentats », etc.
La montée importante des violences islamophobes directes ou indirectes est le troisième fruit pourri de l’instrumentalisation politique et médiatique de l’émotion.
La prégnance du vocabulaire de guerre (du « Oui nous sommes en guerre (9) » de Valls au « la guerre a été déclarée à la France » de Sarkozy ) (10) dans les prises de positions politiques relayées par les journalistes, experts et chroniqueurs divers, renforce ce climat.
Le déploiement de 10 000 soldats à grand renfort de publicité médiatique enracine l’idée d’un danger permanent et omniprésent. La thèse d’une absence de frontière entre le terrain extérieur d’opération et le terrain intérieur développée par le ministre de la défense parachève la surenchère verbale guerrière productrice d’une peur sociale généralisée :
C’est une véritable opération intérieure. Il y a les opérations extérieures qui se poursuivent, et c’est une opération intérieure qui va mobiliser 10.000 hommes, c’est-à-dire à peu près autant que ce qui mobilise aujourd’hui nos opérations extérieures (11).
Or que produit le discours de guerre que nos politiques n’ont pas hésité à utiliser aussi fortement : Une mise en guerre déclenche un discours simplifié ami-ennemi – ennemi de l’extérieur et ennemi de l’intérieur – la menace engendre la peur, la peur la haine, la haine pousse à l’action préventive. Les solidarités se resserrent : union et exclusion (12).
Il n’est dès lors pas étonnant que le discours de guerre débouche logiquement sur la multiplication des actes islamophobes qui se sont rapidement comptés par dizaines en quelques jours. « Quelque 116 actes anti-musulmans ont été recensés en quinze jours (13) » évalue le journal Libération. Le chiffre réel est, bien entendu, beaucoup plus important. De nombreux actes ne sont en effet pas signalés dans le contexte délétère actuel. Il ne faut pas s’étonner dès lors qu’un climat de peur s’empare des populations issues de l’immigration postcoloniale. Cette peur n’est pas irrationnelle mais s’explique par la multitude des petits actes d’agressivité subis dans la quotidienneté qui s’ajoutent aux agressions ouvertes recensées ci-dessus : propos racistes, silence et atmosphère tendus dans les transports en commun, etc.
Les femmes portant un foulard sont encore plus touchées par cette peur envahissante. Ayant le 15 janvier une journée de travail avec un groupe de femmes maghrébines et noires de Blancs Mesnil, nous avons, nous mêmes, été effarés par le nombre de témoignages des agressions verbales et des comportements de rejet qu’exposaient ces trente femmes. Si les réactions sont diverses, une part importante de celles-ci sont d’ores et déjà lourdes de conséquences : « je ne sors plus de chez moi ou juste pour faire les courses », « pour la première fois je pense à enlever mon foulard car j’ai peur », « je ne laisse plus sortir ma fille, j’ai peur pour elle », etc.
A l’origine de cette hausse des actes islamophobes et de la peur qu’elle suscite se trouve un certain nombre de thématiques récurrentes des médias et des discours politiques. Dans une France qui connaissait déjà une montée régulière de l’islamophobie depuis près de deux décennies, il est irresponsable de multiplier les propos : sur l’islam et « son lien ou non avec le terrorisme », sur « la moindre présence de certains aux manifestions du « Je suis Charlie » », sur « le soi-disant silence de certaines populations à l’égard des attentats », etc.
La montée importante des violences islamophobes directes ou indirectes est le troisième fruit pourri de l’instrumentalisation politique et médiatique de l’émotion.
L’humiliation
Cette peur s’accompagne souvent d’un sentiment d’humiliation c’est-à-dire de « la perception d’un décalage entre la place revendiquée au nom de la qualité d’égal et la place à laquelle l’on est rabaissé (14) ». L’humiliation en tant que rabaissement de l’être humain attentant à sa dignité est lourde de conséquences. Le terme arabe de « Hoggra » est quotidiennement utilisé dans les conversations familiales et amicales. Nous l’avons également fréquemment rencontré dans les réunions que nous avons eues cette semaine avec plusieurs collectifs dans des quartiers populaires. Voici la définition que nous en donnions déjà en 2000 pour restituer le vécu de nombreux jeunes des classes populaires : « Ce terme employé par les jeunes exprime un mélange de négation de la réalité vécue, une impression d’être méprisé et rabaissé volontairement et une discrimination vécue comme permanente (15) ».
Exagérons nous ?
Humiliation lorsqu’on envisage de retirer un foulard uniquement par la peur suscitée par la multiplication rapide des actes islamophobes ?
Humiliation lorsque l’on reçoit une injonction permanente à se « démarquer des attentats » ?
Humiliation lorsqu’un élève se fait exclure d’une classe parce qu’il ne veut pas être Charlie ?
Humiliation lorsqu’on refuse même d’écouter les raisons qu’invoque cet élève pour justifier son opinion ?
Humiliation lorsqu’on se fait arracher son foulard dans la rue devant des passants indifférents ?
Bien sûr, certains pourront toujours crier à la victimisation. Bien entendu, des « experts » pourront débattre à longueur d’antenne pour présenter ces humiliations comme anodines et secondaires. A l’évidence d’autres chroniqueurs y verront le signe d’une paranoïa sans aucune base objective. Il reste que, quand un sentiment subjectif est autant partagé, il mérite au moins une interrogation critique c’est-à-dire exactement l’inverse de ce que propose notre ministre de l’éducation nationale. Celle-ci considère comme « insupportable » les réactions d’une partie des élèves à l’injonction étatique à s’émouvoir :
Même là où il n’y a pas eu d’incidents, il y a eu de trop nombreux questionnements de la part des élèves. Et nous avons tous entendu les « Oui je soutiens Charlie mais », les « deux poids, deux mesures », les « pourquoi défendre la liberté d’expression ici et pas là ? » Ces questions nous sont insupportables, surtout lorsqu’on les entend à l’école, qui est chargée de transmettre des valeurs (16).
Et nous qui pensions que l’école apprenait à nos enfants le débat contradictoire, la pensée critique, l’argumentation et le libre arbitre. Non, la réponse s’oriente vers la répression plutôt que la réfutation, vers le silence imposé plutôt que l’argumentation, vers l’exclusion plutôt que le débat contradictoire. Exprimant explicitement le sous-entendu de cette logique répressive, la journaliste Nathalie Saint-Cricq déclare sur France 2 : « il faut repérer et traiter ceux qui ne sont pas Charlie (17) ».
Mais à quoi mènent donc la peur, l’humiliation et le déni de parole ? D’abord à de la violence contre soi, ensuite tôt ou tard à une externalisation de cette violence. Tous les silences qui se font sur ce traitement des conduites des élèves renforcent les sentiments d’isolement et d’injustice sur lesquels peuvent émerger des conduites nihilistes allant de la destruction de soi ou des proches, aux révoltes collectives de quartiers en passant pour une infime minorité par le basculement vers les attentats.
Exagérons nous ?
Humiliation lorsqu’on envisage de retirer un foulard uniquement par la peur suscitée par la multiplication rapide des actes islamophobes ?
Humiliation lorsque l’on reçoit une injonction permanente à se « démarquer des attentats » ?
Humiliation lorsqu’un élève se fait exclure d’une classe parce qu’il ne veut pas être Charlie ?
Humiliation lorsqu’on refuse même d’écouter les raisons qu’invoque cet élève pour justifier son opinion ?
Humiliation lorsqu’on se fait arracher son foulard dans la rue devant des passants indifférents ?
Bien sûr, certains pourront toujours crier à la victimisation. Bien entendu, des « experts » pourront débattre à longueur d’antenne pour présenter ces humiliations comme anodines et secondaires. A l’évidence d’autres chroniqueurs y verront le signe d’une paranoïa sans aucune base objective. Il reste que, quand un sentiment subjectif est autant partagé, il mérite au moins une interrogation critique c’est-à-dire exactement l’inverse de ce que propose notre ministre de l’éducation nationale. Celle-ci considère comme « insupportable » les réactions d’une partie des élèves à l’injonction étatique à s’émouvoir :
Même là où il n’y a pas eu d’incidents, il y a eu de trop nombreux questionnements de la part des élèves. Et nous avons tous entendu les « Oui je soutiens Charlie mais », les « deux poids, deux mesures », les « pourquoi défendre la liberté d’expression ici et pas là ? » Ces questions nous sont insupportables, surtout lorsqu’on les entend à l’école, qui est chargée de transmettre des valeurs (16).
Et nous qui pensions que l’école apprenait à nos enfants le débat contradictoire, la pensée critique, l’argumentation et le libre arbitre. Non, la réponse s’oriente vers la répression plutôt que la réfutation, vers le silence imposé plutôt que l’argumentation, vers l’exclusion plutôt que le débat contradictoire. Exprimant explicitement le sous-entendu de cette logique répressive, la journaliste Nathalie Saint-Cricq déclare sur France 2 : « il faut repérer et traiter ceux qui ne sont pas Charlie (17) ».
Mais à quoi mènent donc la peur, l’humiliation et le déni de parole ? D’abord à de la violence contre soi, ensuite tôt ou tard à une externalisation de cette violence. Tous les silences qui se font sur ce traitement des conduites des élèves renforcent les sentiments d’isolement et d’injustice sur lesquels peuvent émerger des conduites nihilistes allant de la destruction de soi ou des proches, aux révoltes collectives de quartiers en passant pour une infime minorité par le basculement vers les attentats.
La création des conditions d’une hausse des conduites nihilistes, tel est un autre fruit dangereux du contexte actuel.
Une répression « Hystérisée »
Nous empruntons le terme « hystérisé » au syndicat de la magistrature qui tire le bilan suivant des deux dernières semaines :
C’est ainsi que depuis quelques jours s’enchaînent les procédures expédiées, où l’on a examiné et jugé le contexte, à peine les circonstances des faits, si peu l’homme, poursuivi pour avoir fait l’apologie du terrorisme. Non pas pour avoir organisé une manifestation de soutien aux auteurs des attentats, élaboré et diffusé à grande échelle des argumentaires, pris part à des réseaux, mais pour des vociférations, lancées sous le coup de l’ivresse ou de l’emportement : en fait, des formes tristement actualisées de l’outrage. Les lourdes condamnations pleuvent, assorties d’incarcérations à l’audience. Telle est la désastreuse justice produite par le recours à la comparution immédiate dont la loi du 13 novembre 2014 a fait une nouvelle arme de lutte contre le terrorisme. Comme si la justice pénale, devenue l’exutoire de la condamnation morale, pouvait faire l’économie d’un discernement plus que jamais nécessaire en ces temps troublés. Comme si certains de ses acteurs avaient brutalement oublié qu’elle doit être rendue avec recul, sur la base d’enquêtes approfondies, en se gardant des amalgames - entretenus jusque dans cette circulaire, qui englobe violences urbaines et apologie du terrorisme - et, surtout, des réactions hystérisées qui la délégitiment et la société avec elle (18).
C’est ainsi que depuis quelques jours s’enchaînent les procédures expédiées, où l’on a examiné et jugé le contexte, à peine les circonstances des faits, si peu l’homme, poursuivi pour avoir fait l’apologie du terrorisme. Non pas pour avoir organisé une manifestation de soutien aux auteurs des attentats, élaboré et diffusé à grande échelle des argumentaires, pris part à des réseaux, mais pour des vociférations, lancées sous le coup de l’ivresse ou de l’emportement : en fait, des formes tristement actualisées de l’outrage. Les lourdes condamnations pleuvent, assorties d’incarcérations à l’audience. Telle est la désastreuse justice produite par le recours à la comparution immédiate dont la loi du 13 novembre 2014 a fait une nouvelle arme de lutte contre le terrorisme. Comme si la justice pénale, devenue l’exutoire de la condamnation morale, pouvait faire l’économie d’un discernement plus que jamais nécessaire en ces temps troublés. Comme si certains de ses acteurs avaient brutalement oublié qu’elle doit être rendue avec recul, sur la base d’enquêtes approfondies, en se gardant des amalgames - entretenus jusque dans cette circulaire, qui englobe violences urbaines et apologie du terrorisme - et, surtout, des réactions hystérisées qui la délégitiment et la société avec elle (18).
Les chiffres officiels de la chancellerie communiqués le 20 janvier nous donne ainsi les informations suivantes : 251 procédures depuis le 7 janvier, dont 117 pour « apologie de terrorisme, 77 jugements en comparution immédiate, 39 condamnations dont 28 à des peines de prison ferme dont 20 avec mandat de dépôt à l’audience, 22 autres convocations devant le tribunal correctionnel (19).
Le syndicat de la magistrature a raison de parler de la dérive d’une « justice de l’urgence ». Nous habituer, nous acclimater, nous accoutumer à un recul des libertés démocratiques au prétexte d’assurer notre sécurité, tel est le seul résultat possible de telles pratiques.
Déjà l’on nous annonce de nouvelles lois prises au nom de notre sécurité alors qu’une loi dite de « lutte contre le terrorisme » était déjà adoptée à l’automne dernier. Depuis 1986, ce sont ainsi 14 lois visant à nous protéger qui ont été votées. Nous y reviendrons ultérieurement mais nous pouvons d’ores et déjà goûter à un autre fruit amer de l’unité nationale : la création des conditions d’un consentement majoritaire à la remise en cause des libertés démocratiques.
Le syndicat de la magistrature a raison de parler de la dérive d’une « justice de l’urgence ». Nous habituer, nous acclimater, nous accoutumer à un recul des libertés démocratiques au prétexte d’assurer notre sécurité, tel est le seul résultat possible de telles pratiques.
Déjà l’on nous annonce de nouvelles lois prises au nom de notre sécurité alors qu’une loi dite de « lutte contre le terrorisme » était déjà adoptée à l’automne dernier. Depuis 1986, ce sont ainsi 14 lois visant à nous protéger qui ont été votées. Nous y reviendrons ultérieurement mais nous pouvons d’ores et déjà goûter à un autre fruit amer de l’unité nationale : la création des conditions d’un consentement majoritaire à la remise en cause des libertés démocratiques.
Ce n’est pas par la guerre impérialiste, la peur, l’humiliation, la répression hystérisée et la remise en cause des droits démocratiques que reculera le « terrorisme ».
Les mesures annoncées par le gouvernement ne s’attaquent à aucune des causes structurelles de l’émergence de postures nihilistes dans notre société : les inégalités sociales massives, les discriminations racistes systémiques, l’islamophobie humiliante, les contrôles policiers au faciès, les guerres pour le pétrole et les minerais stratégiques. Pourtant, Il n’y a aucune autre solution sérieuse que celle de s’attaquer aux causes réelles car sans justice, il ne peut jamais y avoir de paix.
Les mesures annoncées par le gouvernement ne s’attaquent à aucune des causes structurelles de l’émergence de postures nihilistes dans notre société : les inégalités sociales massives, les discriminations racistes systémiques, l’islamophobie humiliante, les contrôles policiers au faciès, les guerres pour le pétrole et les minerais stratégiques. Pourtant, Il n’y a aucune autre solution sérieuse que celle de s’attaquer aux causes réelles car sans justice, il ne peut jamais y avoir de paix.
Notes :
1. Le concept d’arôme idéologique immédiat est proposé par Gramsci dans ses Cahiers de Prison au sein de son approche de l’idéologie. Voir dans notre Dictionnaire des dominations de sexe, de race, de classe, Syllepse, Paris, 2012, pp. 46-49.
2. Sous la forme d’une présentation essentialiste des cultures africaines comme marquées par la non historicité, le tribalisme, l’ethinicisme et une « culture de la violence ».
3. Hubert Deschamps, L’héritage de Léopold, dans Jean Ganiage et Hubert Deschamps, L’Afrique au XXe siècle, Syrey, Paris, 1966, p. 453.
4. http://www.vie-publique.fr/chronolo..., consulté le 18/01/2015 à 18 h 40.
5. Zaki Laïdi, Le Monde selon Obama, Stock, Paris, 2010.
6. Alain Gresh, D’étranges défenseurs de la liberté de la presse à la manifestation pour « Charlie Hebdo », Les blogs du diplo, http://blog.mondediplo.net/2015-01-..., consulté le 18/01/2015 à 20 h 48.
7. Maximilien Le Roy, dessinateur, interdit de séjour en Israël, Interview de Lucie Servin, l’Humanité du 28 octobre 2014.
8. Jean François Tétu, Les médias et le temps, figures, techniques, mémoires, énonciation, in les Cahiers du journalisme, n° 7, juin 2000, p. 84.
9. Manuel Valls à l’assemblée nationale le 13 janvier 2015.
10. Le Figaro du 9 janvier 2015
11. Défense Jean-Yves Le Drian, déclaration du 12 janvier 2015.
12. Yves Ternon, Guerres et génocides au XXe siècle, Odile Jacob, Paris, 2007, p. 315.
13. Libération du 19 janvier 2015.
14. Dominique Vidal, Sentiment, moralité et relation d’enquête. Un regard sur les femmes domestiques, in Vincent Caradec et Danilo Martuccelli (dir.), Matériaux pour une sociologie de l’individu : perspectives et débats, Septentrion, Lille, 2004, p. 216.
15. Said Bouamama, Le sentiment de « Hoggra » : discrimination, négation du sujet et violence, in Les classes et quartiers populaires, Editions du Cygne, Paris, 2009, p. 51.
16. Najat Vallaud Belkacem, le 14 janvier 2015, cité dans Médiapart du 20 janvier.
17. https://www.youtube.com/watch?v=qc0..., consulté le 21 janvier à 22 h.
18. Communiqué du Syndicat de la magistrature du 20 janvier 2015, http://www.syndicat-magistrature.or..., consulté le 21 janvier à 23h 20.
19. Communiqué de l’AFP.
Source :
Investig’Action
Said Bouamama est l’auteur de nombreux ouvrages dont "Figures de la libération africaine. De Kenyatta à Sankara", 2014 ; Femmes des quartiers populaires, en résistance contre les discriminations, des femmes de Blanc-Mesnil, Le Temps des Cerises, 2013 ; Dictionnaire des dominations de sexe, de race, de classe, Édition Syllepse, 2012 ; Les discriminations racistes : une arme de division massive,L’Harmattan, 2010 ; Les classes et quartiers populaires. Paupérisation, ethnicisation et discrimination, Éditions du Cygne, 2009 ; L’affaire du foulard islamique : production d’un racisme respectable, Le Geai bleu, 2004 ; Dix ans de marche des beurs, chronique d’un mouvement avorté, Desclée de Brouwer, 1994.
یک ویدئو: دو نوجوان افغانستانی و آزارهای بیشمار جنسی و جسمی
یک ویدئو: دو نوجوان افغانستانی و آزارهای بیشمار جنسی و جسمی
به تازگی ویدئویی در شبکه های اجتماعی از خشونت شدید فیزیکی و جنسی علیه دو شهروند افغانستانی در ایران، در شبکه های مجازی به خصوص کاربران افغانستانی دست به دست میشود.
در صفحه های مختلف شبکه های اجتماعی نسخه های مختلفی از این ویدئو منتشر شده است. ناظران موفق شده است به نسخه کامل آن که حدود شش دقیقه است دست یابد.
در این ویدئو دیده میشود دو نوجوان 16 و 17 ساله از قوم هزاره افغانستان، کاملا برهنهاند و چندین فرد که در ویدئو فقط صدای آنها شنیده میشود. آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدهند و همینطور آنها را وادار به آزار جنسی و تجاوز به یکدیگر میکنند.
ناظران به علت خشونت شدید فیزیکی و جنسی در این ویدئو تصمیم گرفت آن را منتشر نکند و تنها چند تصویر و یک فایل صوتی کوتاه از آن را در این گزارش بهکار گیرد.
این ویدئو در فضای یک خانه میگذرد، در ابتدای ویدئو افرادی که دو نوجوان افغانستانی را در اختیار دارند، اس آنها را میپرسند و نیز اینکه به کجا رفته بودند؟ آنها پاسخ میدهند به "حبیبآباد"سپس از آنها پرسیده میشود برای چه کاری؟ که قربانیان پاسخ میدهند"رفته بودیم خانه مردم، پی بیناموسی"سپس پرسیده میشود "کدامتان زنگ زدید؟"و دو نوجوان پاسخ میدهند:"دو تایی زنگ زدیم"و این پرسش و پاسخها تماما در حالی است که این دو نوجوان در حال کتک خوردن شدید با وسیلهای شبیه به چوب هستند.
سپس حاضرین این دو نوجوان را وادار به آزار جنسی و تجاوزجنسی به یکدیگر میکنند در حالیکه ضرب و شتم آنها در این شرایط همچنان ادامه دارد.
آنگاه فردی از آنها میپرسد:"دوباره میآیی؟"و ضرب و شتم را ادامه میدهد که هر دو نوجوان ابراز ندامت میکنند.
در این هنگام فردی که در ویدئو دیده نمیشود از دو نوجوان میپرسد شما پیش چه کسی کار میکنید؟ که دو نوجوان پاسخ میدهند پیش "عزیز[...]"[ناظران برای حفظ امنیت افراد تصمیم گرفته است اسم کامل آنها را منتشر نکند]
سپس فرد مهاجم میگوید:"همان عزیزی که کنار مسجد جامع مغازه دارد؟"که دو نوجوان پاسخ مثبت میدهند.
پس از آن، دوباره فرد مهاجم دو نوجوان را وادار به آزار جنسی یکدیگر میکند.
در این لحظات صداهایی از پشت سر فردی که در تمام ویدئو حرف میزند شنیده میشود که مشخص است فرد مهاجم تنها نیست و حداقل سه صدای دیگر نیز به گوش میرسد.
نکته مهم صدایی است که در پسزمینه، از حداقل یک نفر دیگر شنیده میشود که به تایید دو تن از ناظران ما از استان سیستان و بلوچستان، زبان بلوچی است.
مکان احتمالی وقوع اتفاقات
ناظران نتوانست زمان و مکان وقوع اتفاقاتی را که این ویدئو به نمایش میگذارد به صورت قطعی و با یقین کامل مشخص کند. اما با توجه به نشانههای حاضر در ویدئو، این اتفاق به احتمال فراوان در شهرستان ایرانشهر در جنوب شرقی ایران رخ داده است.
نکته اول، اسم فامیل صاحبکار دو نوجوان است که در ویدئو عنوان میشود. این اسم فامیل چندان در سراسر ایران رایج نیست اما یکی از مهمترین خاندانهای ساکن ایرانشهر است. ایرانشهر مانند برخی از شهرهای ایران مسجد جامعی به نام "مسجد جامع نور"دارد که در ویدئو به آن اشاره میشود و نکته مهم دیگر اینکه، روستایی در جاده بین خاش و ایرانشهر وجود دارد به نام "حبیب آباد"که دو نوجوان نیز در ویدئو به آن اشاره میکنند و نکته مهم دیگر، زبان بلوچی است که در این منطقه مرسوم است و در این ویدئو نیز شنیده میشود.
واکنش مقام های رسمی:هیچ
تاکنون نه مقام های ایرانی و نه مقام های افغانستانی واکنشی به انتشار این ویدئو نشان ندادهاند اما به گفته برخی از کنشگران حقوق هزاره، دولت افغانستان که از طریق آنها از وجود این ویدئو مطلع شده، قول پیگیری و درخواست تحقیق در این باره را به دولت ایران داده است. اما ناظران نتوانست به طور مستقل تایید این موضوع را از سفارت ایران در افغانستان دریافت کند. همچنین پلیس ایران حاضر به پاسخگویی درباره اقدامات این نهاد مسوول برای تحقیق و بازداشت مسببین این اقدام نشد.
پیش از این، ویدئوها و گزارشهایی از خشونت و برخورد توهینآمیز ماموران پلیس و در مواردی شهروندان ایرانی با شهروندان افغانستانی ساکن ایران در شهرهایی مانند یزد، اصفهان، پاکدشت، تهران، قزوین و ... منتشر شده بود، اما این اولین بار است که ویدئویی با این حد از خشونت فیزیکی و جنسی توسط شهروندان ایرانی، در مناطق مرزی نزدیک به افغانستان در قبال شهروندان این کشور همسایه ایران منتشر میشود.
این عکس رهبر پگیدا در فیسبوک او باعث استعفای او شد
این عکس رهبر پگیدا در فیسبوک او باعث استعفای او شد
فرانسه: شماری از بازنشستگان ارتش به داعش پیوستند
دبی-العربیه.نت فارسی
وزارت دفاع فرانسه روز پنجشنبه ۲۲-۱-۲۰۱۵ در گزارشی از گسترش پدیده افراط گرایی در میان سربازان ارتش این کشور ابراز نگرانی کرده است.
گزارش وزارت دفاع پس از آن منتشر میشود که رسانههای فرانسوی از پیوستن ۱۰ تن از بازنشستگان ارتش این کشور به گروه داعش در سوریه و عراق خبر دادهاند.
وزارت دفاع فرانسه در گزارش خود تاکیده کرده که برای مبارزه با پدیده افراطگرایی و تروریسم، تقویت ابزار مراقبت را آغاز کرده است.
اطلاعاتی که به وزارت دفاع فرانسه رسیده نشان میدهد که بسیاری از افراد سابق پرسنل نظامی و بازنشستگان ارتش این کشور به صفوف داعش پیوسته و هم اکنون به جنگ کردن مشغولند.
یکی از روزنامههای فرانسوی در گزارشی نوشته است که یکی از بازنشستگان ارتش فرانسه هم اکنون فرماندهی یک دسته از جنگجویان گروه داعش در منطقه دیرالزور سوریه را به عهده گرفته است. این فرمانده پیشتر ۱۰ شهروند فرانسوی که به داعش ملحق شدند را آموزش نظامی داده است.
طبق گزارش این روزنامه برخی دیگر از شهروندان فرانسوی که به داعش ملحق شدند در بخش کارشناسان و متخصصات مواد منفجره این گروه فعالیت می کنند.
وزیر کشور فرانسه، در ماه نوامبر ۲۰۱۴ اعلام کرده بود که طی 2 سال گذشته حدود هزار نفر از شهروندان فرانسه به گروه داعش پیوستند که از این تعداد حدود پنجاه تن تاکنون کشته شدند.
سخنان وزیر کشور فرانسه چند روز پس از پرده برداری از هویت چند تن از جهادگران فرانسوی در صفوف داعش، بیان شده بود.
رسانههای فرانسوی در ماه نوامبر 2014 گزارشی در باره «ماکسیم هوشارد»، شهروند ۲۲ ساله فرانسوی که در سال ٢٠١٣ به دین اسلام گرویده و سپس با نام مستعار «ابو عثمان»، به داعش در سوریه ملحق شده، منتشر کردند. این جوان فرانسوی بعدها در ویدیوی سربریدن سربازان سوری ظاهر شد.
وزارت دفاع فرانسه در گزارش خود تاکیده کرده که برای مبارزه با پدیده افراطگرایی و تروریسم، تقویت ابزار مراقبت را آغاز کرده است.
اطلاعاتی که به وزارت دفاع فرانسه رسیده نشان میدهد که بسیاری از افراد سابق پرسنل نظامی و بازنشستگان ارتش این کشور به صفوف داعش پیوسته و هم اکنون به جنگ کردن مشغولند.
یکی از روزنامههای فرانسوی در گزارشی نوشته است که یکی از بازنشستگان ارتش فرانسه هم اکنون فرماندهی یک دسته از جنگجویان گروه داعش در منطقه دیرالزور سوریه را به عهده گرفته است. این فرمانده پیشتر ۱۰ شهروند فرانسوی که به داعش ملحق شدند را آموزش نظامی داده است.
طبق گزارش این روزنامه برخی دیگر از شهروندان فرانسوی که به داعش ملحق شدند در بخش کارشناسان و متخصصات مواد منفجره این گروه فعالیت می کنند.
وزیر کشور فرانسه، در ماه نوامبر ۲۰۱۴ اعلام کرده بود که طی 2 سال گذشته حدود هزار نفر از شهروندان فرانسه به گروه داعش پیوستند که از این تعداد حدود پنجاه تن تاکنون کشته شدند.
سخنان وزیر کشور فرانسه چند روز پس از پرده برداری از هویت چند تن از جهادگران فرانسوی در صفوف داعش، بیان شده بود.
رسانههای فرانسوی در ماه نوامبر 2014 گزارشی در باره «ماکسیم هوشارد»، شهروند ۲۲ ساله فرانسوی که در سال ٢٠١٣ به دین اسلام گرویده و سپس با نام مستعار «ابو عثمان»، به داعش در سوریه ملحق شده، منتشر کردند. این جوان فرانسوی بعدها در ویدیوی سربریدن سربازان سوری ظاهر شد.
Inscription à :
Articles (Atom)