نقدی بر خط مشی جدید حزب دموکرات کردستان ایران
سعید جمالی
سعید جمالی
آنطور که از مصاحبه و بیانیه های رهبران حزب دموکرات کردستان بر می آید، آنها از آغاز امسال خط مشی جدیدی را در مبارزه با رژیم سرکوبگر آخوندی در پیش گرفته اند. افزون بر آن به اجرا در آوردن این مشی جدید بواسطه پیشمرگان بیانگر عزم آنان در ادامه چنین خط مشی ای می باشد.
به گفته رهبران حزب، مضمون این مشی جدید حضور فعال پیشمرگان مسلح در مناطق مختلف کردستان و انجام فعالیتهای سیاسی تبلیغاتی می باشد. آنها همچنین تاکید می کنند که این خط مشی جدیدی نیست و در ادامه روند قبلی و مبارزه آنها فی المثل تا بیست سال پیش می باشد.
از طرف دیگر درگیریهای اخیر میان پاسداران رژیم و پیشمرگان و تاکیدات بدنبال آن و ادامه حضور مسلحانه پیشمرگان در کردستان گویای اجتناب ناپذیری درگیریهای مسلحانه می باشد.
در این موضوع جای شکی نیست که همواره مسئولیت اصلی تمامی رنج ها و مصائب و ناهنجاریهای اجتماعی و کلان جامعه بر عهده حکومت می باشد. همچنین در این شکی نیست که با حکومتی سرکوبگر، بشدت خشن با ساختاری نظامی ـ امنیتی و فریبکار مواجه هستیم.
حتما که خوانندگان این سطور کما بیش در جریان سیر حرکت و مواضع گروههای سیاسی مختلف و نقدهای پراکنده از آن و عملکردهای رژیم سرکوبگر قرار دارند. در اینجا بخاطر جلوگیری از اطاله کلام، آنها را مفروض گرفته و تلاش بر تمرکز روی موضوع مورد بحث در این مقطع زمانی می باشد.
همچنین ضروری است آشنایی نسبی با مواضع اخیر حزب دموکرات کردستان ایران وجود داشته باشد. سه مأخذ زیر این شناخت نسبی را بدست میدهند که ضروری است برای درک واقعیت امر بدقت و مو شکافانه مورد مطالعه قرار بگیرد.
http://www.kurdistanmedia.com/farsi/idame/24169
اگر چه مواضع و خط مشی جدید اعلام شده توسط حزب دموکرات مضمونی جدید دارد و علی القاعده بایستی دلایلی مهم و قابل توجه برای آن ذکر میشد و همچنین نشان داده میشد بر مبنای چه شرایط جدیدی یا تحولات اجتماعی قابل توجهی به این مواضع روی آورده اند (مثلا شورش های اجتماعی، اعتصابات گسترده، شکل گیری هسته های مقاومت و..... و سر انجام زمینه های تعارضی شدن تضادها و چشم اندازهای روشنی برای نتیجه آن) اما متاسفانه مبانی و زمینه ها از این دست واقعیات و استدلالات خالی است و یا استناد به شیوه مبارزه تا بیست سال پیش میشود. بیست سالی که نمی توان با یک «پرش» از آن عبور کرد.
توضیحات مفصل آقای هجری بعنوان دبیرکل حزب بجز نکته آخر، تماما اشاره به نکات و مباحث تئوریک و کلی هست که در هر زمان و شرایطی قابل طرح بوده و برای هر مقصد و مقصودی قابل عرضه می باشد.
بسیار روشن است که تغییر هر خط مشی وابستگی کامل به دلایل مشخص و ویژه و شرایط زمانه و یا بهم خوردن تعادل قوا دارد، آنهم بشکلی اصیل و جوشیده از متن جامعه و نه به پشت گرمی فضای بین المللی و منطقه ای و حامیانی که سوداهای دیگر در سر دارند. مگر اینکه از ابتدا نخواسته باشیم مبانی محکمی برای اتخاذ مواضع خود پایه ریزی کنیم تا بدینوسیله امکان پاکسازی و توجیه اعمال دوران کودکی همواره باز باشد و بتوان با دستی باز هر تغییر خلق الساعه ای را آفرید و نیازی به پاسخگویی هم احساس نکنیم. البته که میتوان اینکار را کرد و این امر موضوع جدیدی در میان بسیاری گروههای ایرانی نیست. روشن است که چنین عملکردی نشانه ای از عدم بلوغ و احساس مسئولیت و عدم درک از مقوله پیچیده و عمیق، مبارزه، انقلابیگری و دموکراسی است.
همچنین روشن است که اگر بحث منافع، قدرت طلبی، استیصال و... در میان نباشد چنین شیوه کاری نمی تواند شایسته نیرویی که خود را در ضدیت با رژیم ولایت فقیه و ارزشهای آن میداند، باشد.
متاسفانه در این مورد مشخص بنظر میرسد برای رفع این نقیصه و انتقاد جدی، علاوه بر طرح مباحث عام و تئوریک، تلاش میشود با انکار اتخاذ خط مشی جدید و تاکید بر اینکه هیچ چیز جدیدی در کار نیست اصل صورت مسئله پاک شود تا به این ترتیب مورد سوال قرار نگیرند و از «شّر» پاسخگویی خلاص شوند. چیزی که از خلال موضعگیریها و تاکیدات بوضوح قابل مشاهده است. همچنین اشاره به اینکه تا بیست سال پیش نیز ما از چنین روشی استفاده میکردیم جای بسی سوال و تأمل دارد. ..... علاوه بر همه اشکالات گویی که «زمان» به خواست ما عمل میکند و یا باز می ایستد!
راز و رمز«پیشرفت»
اجازه بدهید قبل از ادامه مطلب یک اصل اساسی در امر حرکتهاتی اجتماعی، مبارزه و انقلابیگری (و ایضا همه پدیده ها) را یادآوری نمائیم. اصلی که اعتقاد یا عدم اعتقاد به آن دو مسیر کاملا متفاوت، دو منش و روح و دو شخصیت اجتماعی و مبارزاتی در برابر هر فرد و یا حزب و گروهی قرار میدهد و لاجرم محصولات بسیار متفاوتی را ببار می نشاند. تجارب این سالیان نشان داده که همه گرفتاری و فلاکت گروههای اپوزیسیون از اینجا ناشی میشود و بعضا به چه کجراه هایی فرو غلطیده اند...... و عدم درک و عنایت به این اصل حیاتی موجب تحمیل چه بار گرانی بر جامعه و سرزمین همگی ما شده است.
با عنایت به نکته فوق، سوال اصلی و اساسی در میان گروهها و اقشار سیاسی هیچگاه این نبوده و نیست و نخواهد بود که آیا رژیم آخوندی سرکوبگر است؟ این مسئله از همان ابتدای انقلاب یا برای همه نیروهای سیاسی امری واضح و روشن بود و یا شد. حتی آنانی که بخاطر توهمات ایدئولوژیکی یا منافع و یا حفظ و «جا کردن» خود، ساز همخوانی میزدند در درون خود چنین باوری نداشتند و تحمیل واقعیات بیرونی جایی برای چنین باوری باقی نمی گذاشت. لذا با اصل و مفروض گرفتن این وجه تضاد دیگر سوالی اندر ضرورت مبارزه برای احقاق حقوق مردم و در افتادن با این رژیم توتالیتر باقی نمی ماند.
در نقطه مقابل آن، سوال اساسی و واقعی که حل المسائل تمامی مشکلات نیز می باشد این بوده و هست و خواهد بود که «ما» در برابر این رژیم و واقعیتهای اجتماعی چه عملکردی داشته ایم، چه مواضعی اتخاذ کرده ایم و چگونه با پیچ و تاب های این مسئله بغرنج دست و پنجه نرم کرده ایم. این یعنی نگاهی به خود، به عملکرد خود، به بررسی و نقادی مستمر کارکرد خود و در نتیجه اتخاذ مواضعی درست و آگاهانه، صادقانه، در پیوند با جامعه، با تاکید بر همبستگی نیروها و ده ها واکاوی سیاسی، تاکتیکی، شناختی و استراتژیکی دیگر. چنین نگاه ورویکردی است که میتواند مسیر درست و اصلاح مستمر آنرا در پیش پای ما بگشاید و چراغی فروزان برای ادامه حرکت باشد.
متاسفانه کارنامه عموم ما در این اصل اساسی نه تنها مثبت نیست که با وارونه نگری مسیر اضمحلال را طی کرده و میکنیم. کوبیدن صرف و از صبح تا شب بر طبل اینکه «رژیم جنایتکار است» چه مسئله ای را حل خواهد کرد؟ چگونه باعث تقویت ما خواهد شد؟ و چگونه راه درست را به ما خواهد نمایاند؟ «رژیم جنایتکار» بخش معلوم این معادله است. این تأکید بر واضحات محملی برای پنهان کردن ضعف ها، انحرافات و نیات پنهان خودی است.
اما بخش همیشه مجهول این معادله که هیچ تمایلی به حل و پاسخگویی به آن وجود ندارد و بعضا بصورت مطلق به فراموشی سپرده شده، نقش «خود» و نپرداختن به نقش خود و عدم نقد عملکرد خود است. دقیقا و دقیقا به همین خاطر است که نه تنها هیچ پیشرفت و ترقی در کار اپوزیسیون نبوده و هیچ آبی از آن برای مردم ایران گرم نشده، که در بسیاری موارد خسارتهای عظیم و استراتژیک هم به روند منطقی تحولات اجتماعی زده شده است. اگر سی و هفت هشت سال است که این رژیم از جنایتی فروگذار نکرده جای سوال ندارد، سوال این است که مدعیان و اپوزیسیون چه کرده اند؟ چه راه حل عملی و موثری در پیش گرفته اند که به تضعیف و سرانجام جایگزینی این رژیم بینجامد؟ و اگر جای چنین امر مهمی خالی است چه انتظار بیهوده ای از پیشرفت امر مبارزه داریم؟
شک نکنیم تا آنجا که به همه ما باز میگردد تا از این گردنه و پیچ و قانون پیشرفت عبور نکنیم هیچ چشم اندازی برای پیدا کردن مسیر درست و حرکت رو به جلو میسر نخواهد بود. پس معنای انتقاد و بازنگری چیست؟ مگر نه اینکه هر پیشرفتی زاییده یک بازنگری و تصحیح نظرات، ایده ها، عملکردها و... خود است؟ این نیز امری روشن است که تحولات اجتماعی معطل ما نخواهند ماند و با هر افت و خیزی مسیر رو به جلو را خواهند پیمود. متاسفانه کار گروهها به جایی رسیده که نه تنها نقشی در این تحولات ندارند بلکه تمامی فکر و ذکرشان متوجه «حفظ خود» است و این یعنی فاجعه! به جای «نقد خود» به «حفظ خود» سقوط کرده ایم.
نیازی به توضیح نیست که نکات یاد شده باصطلاح بحث درون اپوزیسیونی است و موضوع فعالیتهای سیاسی و تبلیغی بر علیه رژیم امر دیگری است.
نتیجه اینکه تشخیص«راه» و مسیر حرکت و استراتژی و تاکتیک و حمایت مردمی و تامین نیازها و همه و همه چیز در گرو نگرشی نقادانه به عملکرد خود است.
متاسفانه در نمونه مورد بحث نه تنها عنایتی به این امر به چشم نمی خورد، که فی المثل در اطلاعیه دفتر سیاسی آنچنان داد سخن از درستی همه کارها از ابتدا تا به انتها داده شده وهمچنین از اطلاق مبارزه مسلحانه و نفی تمامیت رژیم سخن رفته که فقط در قالب قلب واقعیات تاریخی میتوان به آن نگاه کرد. تا زمانی که با اولیه ترین داده ها و واقعیات تاریخی اینگونه برخورد شود و جز ستایش خود و عملکرد خود قادر به دیدن چیز دیگری نباشیم و دست به قلب واقعیات هم بزنیم، در بر پاشنه دیگری نخواهد چرخید و جز ادامه مسیر تضعیف و انحلال نتیجه دیگری در انتظارمان نیست. متاسفانه دایره کور تعریف و تمجید از خود گردابی است که هر روز بیشتر از پیش غریق را در خود می کشاند و جز ذهنیتی زیبا از خود چیزی به جا نمی گذارد. هنوز ما در نیافته ایم که در دنیای مبارزه و انقلابیگری فقط از طریق نقد مستمر خود و عملکرد خود میتوان راهی به جلو باز کرد. این قانون حرکت انقلابی است. این ضد انقلاب است که حاضر به هیچ انتقادی از خود نیست. «نقد خود» مسیری است که بر خلاف ظاهر آن، موجب سربلندی، استحکام و موفقیت در همه زمینه هاست. معادله قدرت بین ما و رژیم به این صورت نیست که همه عملکرد ما درست بوده و هست و فقط بعلت توانمندی و قدرت رژیم بوده که نتوانسته ایم کاری از پیش ببریم. درست بر عکس چون ما عملکرد درستی نداشته ایم رژیم توانسته به حیات ننگین اش ادامه دهد.... در غیر اینصورت و بعد از گذشت دهه ها آنگاه باید که به اصل بی پایگی رژیم شک کرد. و....
حال باید از دوستان گرامی در حزب دموکرات سوال کرد آیا براستی تمامی عملکرد شما چه در دوران بعد از انقلاب و یا در دوران مذاکره با رژیم و از دست دادن دو دبیر کل در این ماجرا و یا درگیری با سایر گروهها و دوران انفعال بیست ساله و فعالیتهای اخیر درست بوده و هیچ اشکالی به کار شما وارد نیست اگر اینطور است لطفا و لااقل به دستآورهای آن اشاره ای بنمایید. دستآورهایی که بعد از سی و هفت سال باید قابل توجه، عمده و چشمگیر باشد. شما که مدعی عملکردی بغایت درست در تمام دورانها هستید نتایج مادی و ملموس هر دوره ای را لطفا لیست کنید. اگر شاخص «عمل اجتماعی» است در این زمینه هم نتایج کار را گزارش کنید. من عضو جریانی بودم که در تمامی این سالها در سقوطی مستمر در تمامی زمینه ها، سالی چند بار رژیم را هم سرنگون میکرد!!! شما چطور؟؟؟
بنظر میرسد شما راه حل ساده تری برای پاسخ به این سوالات پیدا کرده اید و آن پاک کردن صورت مسئله است و شاید هم بخاطر «سوء استفاده» رژیم لب فرو بسته اید؟؟!!
اولین درس انقلابیگری صداقت با مردم و امین دانستن آنهاست. یک نیروی انقلابی هیچ چیز برای پنهان کردن از مردمش ندارد.... و امان از روزی که در این معادله دشمن را بجای مردم بنشانیم و تحت عنوان سوء استفاده رژیم به وادی حفظ خود و لاپوشانی حقایق و اشکالات خود بیفتیم.... اگر نمی دایند بدانید این چاه ویلی است که ته ندارد....
من خود پیشینه دیگری دارم و مسیر طی شده را به نقد کشیده ام.... و واقعیات روز نشان داده که سر انجام آن جریان پس از عدول از همه اصول و ارزشها به چه سیاهی و تباهی انجامیده است.
حفظ موجودیت، حفظ تشکیلات، حفظ روحیه انقلابی
همانطور که اشاره شد مباحث عام نمی توانند توجیه کننده اقدامات مشخص باشند. بقول معروف تحلیل مشخص از شرایط مشخص می تواند کارساز باشد. آقای هجری فقط در انتهای توضیحات عام شان، اشاره ای به موضوعی روزآمد و البته کاملا فرعی و حاشیه ای میکنند که به هیچ وجه نمیتواند مبنای هیچ تصمیم گیری بویژه یک تصمیم گیری سیاسی-استراتژیک باشد. علاوه بر آن اشاره به چنین نکته ای و اقامه دلیل بر این مبنا میتواند در جای خود فاجعه بار نیز باشد.
حفظ تشکیلات و حفظ روحیه رزمندگان امری است ضروری و حیاتی اما این موضوعی است که بر مبنای یک شناخت درست از جامعه و بسیاری پارامترهای دیگر و تعیین یک استراتژی درست مبارزاتی میتواند معنا پیدا کند. تا زمانی که یک خط مشی درست و واقع بینانه تعیین نشده باشد هر تلاشی و «دوپینگی» برای تزریق روحیه به ثمر نخواهد رسید. بر عکس اگر راه درستی در پیش گرفته شود خود موجد روحیه رزمندگی و حفظ موجودیت خواهد بود. علاوه بر منطق بحث میتوان بسیار نمونه ها تاریخی و معاصر نیز باز شمرد.
موضوع حفظروحیه به هیچ وجه نمیتواند و نباید نقشی در تصمیم گیریهای خطی و استراتژیک داشته باشد. اینها دو مقوله با جنس و ماهیتی متفاوت هستند که جایگزینی آنها همانطور که اشاره شد میتواند فاجعه بار باشد.
اگر استدلالات فوق را صحیح بدانیم آنگاه با کمال تأسف باید به این نتیجه گیری برسیم که برای حفظ موجودیت خود و تشکیلات خود و حفظ روحیه رزمندگان خود می توان با سرنوشت یک سرزمین و یک مردم بازی کرد و دست به قمار زد. حتی اگر کاملا خوشبینانه به تصمیم شما نگاه کنیم باز جای این سوال باقی است که چرا خود را در جبر «عمل» می بینید، در موقعیتی که فی المثل شرایط اجازه کار و فعالیت مشخصی به شما را نمی دهد چه کسی و چه عاملی شما را مجبور به اینکار کرده؟ احساس مسئولیت، فداکاری و از خودگذشتگی شما قابل ستایش، وقتی شرایط اجازه کار معینی به شما را نمیدهد، وظیفه و تعهدی نیز بر گردن شما وجود ندارد و مردم و جامعه هم توقعی از شما ندارند. با شناختی که از مردم عزیز و دلاور کردستان و بویژه روستا نشینان صمیمی و پاکباز و یگانه آن دیار دارم، شک ندارم که آنها چنین توقعی از شما نداشته و راضی به ریخته شدن قطره ای خون از بدن پیشمرگان نیستند.
جایگاه والای «مبارزه مسلحانه»
«مبارزه مسلحانه» امری است مقدس، چرا که با خون انسان در ارتباط است و «انسان» «کرامت» دارد. بهمین علت است که دست یازیدن به آن نیازمند بسیاری مقدمات و ضرورتهاست. اما آنگاه که «ضروری» شود بایستی منطبق با شأن و جایگاهش که «شفافیّت» و «جدیّت» از الزامات اولیه آن است برخوردار باشد وسپس اعلام و اجرا شود.
اعلام مبارزه مسلحانه با شرمندگی جور در نمی آید. نمیتوان در این برهه زمانی پیشمرگ مسلح به مناطق تحت حاکمیت رژیم فرستاد و ادعای کار تبلیغاتی و نیرویی کرد و از رژیم انتظار تحمل و سکوت داشت. این دیگر چگونه منطقی و چگونه انتظاری از دشمن است؟ اینها بازی با کلمات است و.... علت اینهمه طفره رفتن از بیان آشکار مبارزه مسلحانه، فقدان زمینه های اجتماعی(حال بهر علت)، نداشتن نیرو و تشکیلات کارآ، نداشتن لجستیک و پشتیبانی، فضای بین اللملی و هزار و یک کمبود جدی دیگر است. چرا با این مفاهیم مقدس اینچنین بازی میشود و چرا «راه نایافتگی» خود را اینچنین لاپوشانی می کنیم. خوب است که خوب بیندیشیم، از گذشته و کرده های خود خوب درس بیاموزیم و با تحلیل درست از شرایط و توجه عمیق به قوانین و روند تحولات اجتماعی یک استراتژی درست برای نجات خلقمان در سراسر ایران آخوند زده بیابیم. شاخص همه چیز نجات و بهروزی مردم ایران است، نه منافع گروهی و حفظ خود و تشکیلات. وقتی که این هرم وارونه گذاشته شود هیچ چیز سر جایش قرار نمی گیرد و صاحب عله را وادار به توجیه و لاپوشانی میکند.
«تعادل قوا»
در امور نظامی حرف اول و آخر تعادل قواست. بی توجهی به این اصل پایه ای بر باد دادن همه چیز و منجمله جان و خون انسانها است. شما با کدامین بر آورد نظامی، نیرویی، لجستیکی، اجتماعی و... و با چه تحلیلی از شرایط و چشم اندازها پیشمرگان را به صحنه نبرد و درگیری می فرستید؟ اینها سوالاتی است که بایستی با وضوح کامل و بصورتی علنی و با واقع بینی کامل پاسخ داده شود. نمی توان با صدور اطلاعیه حتی اگر اکثریتی از اعضاء با این امر موافقت دارند کار را تمام شده دانست و آنرا در عالم واقع پیش رونده و مشروع بر شمرد. دوستان گرامی اینها تخیلات یک دنیای بسته و در خود و در خوشبینانه ترین صورت از سر استیصال است. چنین تصمیمی حتی بیانگر «جزئی نگری» نیز نیست.
دیدگاه «عاشورا گونه»
عاشورا یک واقعه صرفا تاریخی است اگر چه همین واقعه تاریخی نیز بخاطر منافع فرقه ای اساسا تحریف شده است (حسین بن علی برای دوری گزیدن از خطرات محتمل اقدام به مهاجرت به سمت پایگاه اجتماعی اش کرد و زمانی که نیروی دشمن هر راه خروجی را بر او بستند بدرستی تن به جنگیدن داد و....و این با آنچه سوء استفاده چیان آنرا انقلاب و نهضت میخوانند و یک منطق «عاشورایی» بر او سوار میکنند بسیار متفاوت است).
حال با ذکر این مثال میخواهم بگویم که این یک واقعه و مقوله ای مذهبی نیست. منطق «عاشورایی» ساخته تاریخ و مورد استفاده آخوندها و در دوران ما آقای رجوی برای لاپوشانی اعمالش آنرا پرورانده است. این یک شیوه و سبک کار برای سرپوش گذاشتن بر نادانیها، ناتوانیها، عدم نقادی خود و عملکرد خود و فرار از پاسخگویی است که اینگونه متجلی میشود و متاسفانه تزئین عملکردهای نادرستی است که با خون رنگین میشود.
مفهوم دموکراسی و قوم گرایی
میتوان گفت دموکراسی یک «مفهوم» عالی و بر ساخته ذهن بشر است و قوم گرایی یک «تمایل» و وابستگی به اطراف خود و این دو مقوله در سطوح بسیار متفاوتی از یکدیگر قرار دارند. بلحاظ تاریخی نیز مراحل بسیار متفاوتی را نمایندگی میکنند....
در جامعه امروز ایران و بعد از گذار از تجارب سی و اندی سال گذشته و رشد چشمگیر کلیت جامعه و مردم و شکل گیری قطب بندی مردم و رژیم جا داشت که گروههای سیاسی اندکی از مردم بیاموزند! این امری ضروری برای همه ما است. در جائی که فائزه رفسنجانی به ملاقات سران بهائیان میرود و بسیاری نمونه های دیگر از این دست، جای بسی تأمل است که
حزب دموکرات کردستان ایران اینچنین بی توجه به پیرامون خود چه در داخل کشور و روندی که جامعه در حال پیمودن آن است و باز چه بی توجه به همه نیروها و شخصیت های خارج کشور تصمیماتی میگیرد و دست به اقداماتی میزند که به همه مردم ایران مربوط میشود و به سهم خود میتواند بهانه ای بدست رژیم بدهد تا اختلالی در این روند نوپای همگرایی ایجاد نماید. چگونه است که با دموکرات نامیدن خود و تجارب خونین و درناک دهه های گذشته هنوز اندک عنایتی به این حقوق حیاتی همگانی ندارید. دیگر اعمال کودکان بس است. خودتان باید متوجه باشید که مطابق با شعار محوری حزب تا دموکراسی در ایران نباشد خودمختاری هم برای کردستان وجود نخواهد داشت. لطفا تلقی خود از این شعار را در شرایط موجود تشریح کنید. تأکیدات روانشاد قاسملو را فراموش کرده اید؟
این طرز رفتار بار دیگر یک فاجعه سیاسی برای همه گروههای سیاسی است. اینها کوبیدن آخرین میخ ها به تابوت خود است. چنین عملکردهایی بخوبی نشان میدهد که چرا گروههای سیاسی با سابقه روند اضمحلال را طی میکنند. اینها نشان میدهد که بین دموکراسی ادعائی و عمل چه فاصله عمیقی وجود دارد. همانطور که بالاتر اشاره شد علت این است که ملاک و شاخص نه مردم و سرنوشت این سرزمین و این ملت، که شاخص حفظ خود است.... حال به هر بهائی.
حیات سیاسی هر جریانی بستگی به درکی عمیق از قوانین حرکت اجتماعی و روند تحولات جامعه دارد. متاسفانه نه تنها بنظر نمیرسد که از تمامی رفتارهای ناشیانه گذشته درسی گرفته نشده بلکه مصادره سایر تلاشها به «تسلیم و گردن کج کردن در مقابل رژیم» بیشتر به یک رندی و فرافکنی از جانب این حزب شباهت دارد. خوب است که دفتر سیاسی حزب بجای بکار گیری چنین برچسبهایی نسبت به سایر تلاشهایی که صورت میگیرد، تمرکزشان را به درک عمیق تری از عملکرد گذشته و یافتن راه حلی درست، همآهنگ و استراتژیک معطوف کنند و نه تصمیماتی از سر استیصال و درماندگی و خدا ناکرده حساب باز کردن بر روی دخالت اجنبی.
امروزه هر راه حل سیاسی و حتی نظامی بایستی که به یک تائید عمومی رسیده باشد تا امکان پیشرفت داشته باشد. درک این موقعیت زمانی بسیار مهم است و اگر عاقلانه عمل شود کار سختی نیست چرا که با شاخص های مادی و ملموس و قابل استدلال و دفاع باید همراه باشد.
وسوسه انگیزی شرایط منطقه ای سرابی بیش نیست
اگر چه فوقا اشاره ای به برخورد مسئولانه و هوشیارانه در برابر شرایط جدید منطقه خاورمیانه شد، اما نظر به اهمیت مسئله قابل تأکید است که دل خوش داشتن به فضای جدید منطقه و خصومت های موجود و دل سپردن به کمکهای بیگانه جز بدنامی تاریخی و نابودی همه چیز هیچ نتیجه ای در بر نخواهد داشت. روشن است که این فقط یک هشدار دلسوزانه است و اتهامی متوجه حزب دموکرات نیست.
زمانی که حزب شما در اوج بسر می برد بدنبال مذاکره با رژیم بودید(جدای از درستی یا غلط بودن آن) امروزه چه شده و به چه اعتباری با افول قابل ملاحظه وضعیت تشکیلاتی عملا خود را درگیر عمل نظامی می کنید؟
در همین رابطه توجه به این نمونه بسیار مهم و سوال برانگیز است: چگونه است که علیرغم همه اختلافات بحقی که شما با گروه آقای رجوی داشته اید و در طول سالیان آنها اتهامات ناروایی متوجه شما ساخته اند اطلاعیه آنها را بصورت برجسته در صفحه اول سایت خود منتشر می کنید. آیا این نشانه ورشکستگی سیاسی است که نیازمند همدردی این جریان بدنام شده اید؟ چه بر سر شما آمده که به چنین ذلتی تن در میدهید؟ و اگر چنین کاری تصمیمی سیاسی است تا خود را از این طریق به «اجانب» نزدیک کنید خوب است که بخود آئید! و از سرنوشت این گروه و سایر گروههایی که کارشان به مزدوری اجانب کشیده شده است چه در ایران و چه در سرزمین های همسایه درس عبرتی بگیرید. آیا با چنین رویکردهایی میخواهید انقلابیگری خود را حفظ نمائید!
آیا میدانید که نزدیکی به این جریان که مرداری سیاسی بیش نیستند چه اتهاماتی را متوجه شما می سازد؟ آیا نمی دانید که آنها سمبل مزدوری برای بیگانه محسوب میشوند و توده مردم ایران اساسا آنها را با دید مزدوری صدام در دوران جنگ می شناسند؟
و کلام آخر و حجتی دیگر: کدام توده اجتماعی، کدام نیرو، کدام گروه و شخصیتی از کار شما حمایت کرده؟ بخود آئید!
سعید جمالی
03. مرداد.95 24.ژوئیه.16
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire