jeudi 25 septembre 2014

سه خطر عمده‌ای که در کمین روایت‌های تاریخی نهفته است. البته، در این یادداشت کوتاه، من این سه خطر را با مثال‌هایی از همین مجموعه مستند بررسی می‌کنم، اما همین شیوه را حتی می‌توان به بررسی کتاب‌هایی که در مورد وقایع تاریخی نوشته می‌شوند نیز تسری داد.



نخستین بار نیست که شبکه «من و تو» مجموعه مستندی با موضوع تاریخچه انقلاب پخش می‌کند. دست‌کم پیش از این شاهد پخش مجموعه‌هایی مشابه، با موضوع چهره‌های سرشناسی همچون آخرین نخست‌وزیر دوران شاهنشاهی ایران بودیم که طبیعتا گوشه‌ای از تاریخ انقلاب را به تصویر می‌کشیدند. بهانه این یادداشت، مجموعه در حال پخش «انقلاب ۵۷» از همین شبکه است که به گمانم می‌تواند نمونه آزمایش‌گاهی کاملی باشد از سه خطر عمده‌ای که در کمین روایت‌های تاریخی نهفته است. البته، در این یادداشت کوتاه، من این سه خطر را با مثال‌هایی از همین مجموعه مستند بررسی می‌کنم، اما همین شیوه را حتی می‌توان به بررسی کتاب‌هایی که در مورد وقایع تاریخی نوشته می‌شوند نیز تسری داد.

- نخست: شیوه وزن‌دهی نامتوازن

تجمعی به خاک و خون کشیده می‌شود. ناظری قضاوت می‌کند: «معترضین با تجمع بدون مجوز قانون را نقض کردند. دستگاه سرکوب هم با کشتار یکصد، تن از خشونت بیش‌ از اندازه استفاده کرده است» و جمع‌بندی می‌کند: «طرفین هر دو اشتباه کردند و هر دو در وقوع این فاجعه مقصر بوده‌اند».

تمرکز نامتناسب بر روی وقایعی که نسبت وزن، اهمیت و تاثیرگزاری آن‌ها با یکدیگر سازگار نیست از فراگیرترین نقیصه‌های متون تاریخی است. خطر چنین تحلیلی آن زمان دو چندان می‌شود که دقت کنیم هیچ گزاره دروغینی مطرح نشده و تحلیل‌گر می‌تواند مدعی «روایت صادقانه تاریخ» باشد. به صورت معمول و در جریان روایت‌های یک جانبه‌ای که انبوهی از اطلاعات را به صورت فشرده به سمت مخاطب شلیک می‌کنند، بعید نیست که مخاطب عامی ایراد کار را متوجه نشود و فریفته این وزن‌دهی نامتوازن شود.

این شیوه، گاه از سر ناآگاهی، و در مواردی رندانه برگزیده می‌شود. در هر صورت، اثرات تخریبی آن بسیار زیاد است چرا که مخاطب معمول، به ویژه در آشفته‌بازاری از دروغ و تحریف، «صدق کلام» را یکی از بزرگ‌ترین معیارهای قضاوت نهایی خود قرار می‌دهد. از این بابت، مستندهای تاریخی «من و تو» نمونه‌های بسیار افراطی از این روایت‌های نامتوازن هستند. برای مثال، دو سوم از یک برنامه کامل را به جزییات قدرت نظامی ارتش شاهنشاهی اختصاص می‌دهند و دقت و اقتدار آن را همچون یک مزیت برای نظام سلطنتی پررنگ می‌کنند و طبیعتا به این پرسش نخواهند پرداخت که «اقتدار نظامی، نه در مقایسه با گسترش فضای اختناق، نه در مقایسه با شکنجه و قتل مخالفان سیاسی، نه در مقایسه با شیوع سرسام‌آور فسادهای مالی و شکاف عمیق طبقات اجتماعی، بلکه صرفا در مقایسه با یک فقره نارسایی انتقال آب به برخی از روستاهای کشور چه جایگاه و اهمیتی برای توده مردم دارد؟» *

- دوم: بی‌اخلاقی‌های کوچک

بر چه کسی پوشیده است که ساده‌ترین عرفیات جامعه نیز در طول دهه‌های متمادی دچار تغییر می‌شوند؟ حال اگر در معنایی فراگیرتر، به عرف رایج سیاست جهانی بیندیشیم، قطعا و به طریق اولی با تغییراتی بزرگ‌تر مواجه خواهیم بود. برای دوره‌های طولانی در تاریخ، پادشاهانی که می‌توانستند مرزهای امپراطوری خود را تا دوردست‌ها گسترش دهند نوابغی تحسین شده بودند. (امثال کوروش و اسکندر) اما امروز اگر دیوانه‌ای قصد کشورگشایی به سرش بزند، همه بر سر جنون و جنایت‌پیشگی او توافق خواهند داشت. آیا می‌توان با ملاک‌های امروز به نقد عملکرد دوره‌های گذشته پرداخت؟

به صورت مشخص، در مستند «من و تو»، زمانی که بحث به شکل‌گیری «سازمان مجاهدین خلق» با محوریت حنیف‌نژاد، بدیع‌زادگان و محسن رسید، راوی از تعبیر «تروریستی» برای توصیف فعالیت‌های این گروه استفاده کرد و زیرکانه نیز در هنگام به کار گیری این تعبیر بر روی تصویری از «مسعود رجوی» تمرکز کرد که در میان توده ایرانیان نام او نماد تمام عیاری از جنایت و خیانت و تروریسم است. اما سوء استفاده از این تصویر امروزین، برای تخطئه جریانی که در آغاز دهه چهل شمسی شکل گرفته است چه توجیهی دارد؟ در عصری که «چه‌گوارا» یک اسطوره جهانی است، آنان که سلاح به دست می‌گیرند و علیه ظلم قیام می‌کنند «چریک»، «فدایی» و «مجاهد» هستند و اگر در این راه جان‌شان را از دست بدهند، در سراسر جهان و در میان تمامی آزادی‌خواهان جایگاه «شهدای راه آزادی» را پیدا می‌کنند. تروریست خواندن چنین گروه‌هایی در یک روایت تاریخی، یعنی سوءاستفاده از ادبیات رایج امروز، برای وارونه‌سازی تصویر آنان در عصری که در آن به سر می‌بردند و نتیجه‌اش قطعا «آدرس غلط» دادن به مخاطب خواهد بود.

- سوم: سقوط تا فروتر از مرزهای شرافت

در نهایت، کمترین انتظار من از یک مدعی روایت‌گری تاریخ این است که با حداقل‌هایی از تحقیق، روایتی فراتر از معجون شایعات و توهمات رسوب کرده در ذهنیت تاریخی را به تصویر بکشد. اتفاقا، مستند «من و تو»، آنجا که به بازسازی چهره حکومت سلطنتی و سیمای سران آن مربوط می‌شود، این اصل را به خوبی رعایت کرده و تلاش می‌کند تا با یک بازخوانی تاریخی، برخی از باورهای سنتی جامعه خود نسبت به خاندان سلطنتی را تغییر دهد. مشکل زمانی پیش می‌آید که کار به گروه‌های مخالف برسد!

باز هم به صورت مشخص، در این مستند ادعا شد: «حزب توده ایران به دستور مقامات شوروی فرقه دموکرات آذربایجان را تشکیل داد و فرقه نیز بر تجزیه ایران پافشاری کرد». باید اعتراف کرد این تصویری است که در ذهن بسیاری از ایرانیان پذیرفته و ای بسا ثبت شده است. پس روایت‌گران «من و تو» نیز از این کلیشه قدیمی کمال استفاده را می‌برند تا سوار بر شایعات رسوب کرده در اذهان مخاطب، از حقیقت‌های تاریخی فرار کنند.

هر ناظری که سطحی‌ترین مطالعه‌ای در مورد تاریخچه فرقه دموکرات و حزب توده ایران داشته باشد درخواهد یافت که فرقه، بدون اطلاع «حزب توده ایران» و اتفاقا در جریان یک «انشعاب» از مرکزیت حزب تشکیل شد. پس از آن نیز حزب تا مدت‌ها در برخورد با فرقه دچار سردرگمی بود و نمی‌توانست به جمع‌بندی قطعی برسد. هرچند اصلاحات دموکراتیک فرقه که با شعارهای حزب هم‌خوانی داشت آنان را وادار و مشتاق به حمایت می‌کرد، اما شائبه تجزیه‌طلبی فرقه حزب توده را محتاط کرده بود. از سوی دیگر، مرور تاریخچه حزب توده ایران به خوبی نشان می‌دهد که هرچند رابطه حزب با دولت سوسیالیسی شوروی بسیار نزدیک و دوستانه بود، اما تعبیر «دستور گرفتن» از مسکو، به هیچ وجه برازنده رابطه این دو نبوده است. درست به همان میزان که ادعای «تجزیه‌طلبی فرقه دموکرات» از همان ابتدا ادعای باطلی است. فرقه تا مدت‌ها بر تمامیت ارزی ایران تاکید داشت و حتی گرایش به فدرالیسم هم در نطفه‌های نخستین فرقه دیده نمی‌شد.

در نهایت، البته که کار فرقه بالا گرفت و از مرزهای فدرالیسم هم فراتر رفت و به تجزیه‌طلبی رسید، اما در استقلال حزب توده ایران همین بس که در «پلنوم» رسمی خود واقعه حمایت از فرقه دموکرات را به بحث و نقد گذاشت و سرانجام به صورت تاریخی بر اشتباه بودن آن موضع تاکید کرد. به باور من، سوار شدن آگاهانه بر رسوبات غلط سنتی یک جامعه، بسیار بدتر از ارایه تاریخ دروغین است، چرا که در دروغ تنها یک زشتی نهفته، اما تکرار رسوبات ذهنی نادرست، هم در دل خود دروغ را دارد و هم به تثبیت ذهنیات غلط یک جامعه مهر تایید می‌زند. از این منظر، من چنین بی‌اخلاقی‌هایی را، به ویژه آن زمان که طرفی متهم شود که ابزار دفاع از خود را ندارد، در سطح نزول از مرزهای شرافت قلمداد می‌کنم.

پی‌نوشت:
* برای نمونه‌ای مکتوب از این ایراد می‌توانم به کتاب «معمای هویدا» اشاره کنم که بخش عمده کتاب متمرکز بر دانش شخصی و تسلط جناب نخست وزیر به چندین زبان خارجی است و کمترین اشاره ممکن به این حقیقت می‌شود که در دوران ۱۳ ساله نخست‌وزیری او، فقط چند مخالف سیاسی در زندان‌ها و زیر فشار شکنجه جان‌شان را از دست دادند؟

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire