۱۳۹۳/۰۵/۰۹- Leah TSEMEL: والدين من درست قبل از قتل عامی که قسمت اعظم خانواده ام درآن کشته شدند، اروپا را به مقصد مکانی- که فلسطين ناميده می شد و ما آن را اسرائيل می ناميم – ترک کردند تا زندگی بهتر و امنيت يک کشور را برای من فراهم کنند. پس از حدود شصت سال نمی توانم بگويم که آنها موفق شده اند، کاملاً برعکس. به نظر می رسد تمام کسانی که می خواستند کشور اسرائيل را بنا نهند، نمی دانستند که ساختن آينده ای جديد بر پايۀ بيدادگری امکان پذير نيست. هم اينک بيش از سی سال است که از فلسطينی ها در دادگاه های اسرائيلی دفاع می کنم و معذلک با تمام تلاش خود براي فهماندن اين حقيقت انکار ناپذير به قاضی ها، هميشه موفق نبوده ام. وضعيت هر روز بدتر می شود و سال گذشته برای يک قدم به جلو، مجبور شدم دو تا سه قدم به عقب بردارم.
نويسنده ای به نام "ديويد گراسمن" دربارۀ "دگرگونسازی" زبان ای صحبت می کند که توسط نيروهای اشغالگر اسرائيلی اختراع شده است. "اشغال"، به " آزاد سازی" تبديل شده است. "استعمار" به "استقرار صلح"، "کشتار" به "هدف گيری" ...، اين تلاش در کتمان جنايت، به راديکاليزه شدن زبان در نزد فلسطينيان نيز انجاميده است. پيشترها که فلسطينيان در بيت المقدس براي مشاوره نزد من می آمدند، دربارۀ "سرباز" يا " اشغالگر" که برای مثال گوسفند آنها را دزديده بود، حرف می زدند، ولی امروز کودکان فلسطينی همانند بزرگترهايشان ديگر از اين کلمات استفاده نمی کنند. آنها آشکارا می گويند Elyahud (يهودی ها): " يهودی ها کارت شناسائی مرا توقيف کردند"،" يهودی ها مرا زدند"، " يهودی ها خراب کردند " ... و غيره. دولت اسرائيل که بدين ترتيب نمايندۀ همۀ يهودی های جهان شده است، چقدر مرا می ترساند، زير در آينده همۀ يهودی ها با برچسب سرباز، پليس و اشغالگر، شناسائي خواهند شد.
کودک فلسطيني که از لغت Elyahud برای خطاب کردن يهودی ها، افراد دارای يونيفرم، افراد دارای کاکی (کاسکت) استفاده می کند، در آينده در آغوش تعصب و خشک انديشی خواهد افتاد. ولی اشتباه نکنيم. تعصبی اينگونه، نزد يهودی ها نيز تقويت می شود. بر روی ديوارهای شهرهای مان می توان عبارت " عربها بيرون" يا " مرگ بر عرب ها" را به زبان عبری خواند.
تا جايی که، دولت اسرائيل ما چنين آشکارا دربارل آقاي ياسر عرفات ، رئيس جمهور منتخب فلسطينی ها صحبت می کند: او را بکشيم؟ تبعيدش کنيم؟ يا با انجام يک انتخابات رئيس جمهور ضعيف تری انتخاب کنيم که بتوانيم هرچه می خواهيم توسط او بدست آوريم؟
طبيعتاً قربانيان اصلی اشغال و ظلم و ستم از هر دو طرف، کودکان هستند. قوانين مصوب پيش از سال ١٩٤٨ که در دوران تحت الحمايگی بريتانيا، پيش از استقلال اسرائيل رواج داشتند، هنوز اجرا می شوند. اين قوانين به هر قدرت اشغالگری، اجازۀ اعمال مجازات های دستجمعی را می دهد.
من اخيراً در دادگاهی موفق نبودم. سعی کردم به نام يک انجمن دفاع از حقوق بشر در برابر تخريب خانۀ يک جوان فلسطينی مقاومت کنم، او دريک عمليات انتحاری، با انفجار بمب نزديک کمپ نظامی درحوالی تل آويو کشته شده و هشت نفر ديگر را نيز به کشتن داده بود. قانون مصوب دوران تحت الحمايگی (بريتانيا) می گويد که خانۀ کسی که درعمليات شرکت کرده، بايد ويران شود. زمانی که خانوادۀ آن جوان را خواستم تا به آنها بگويم که در دادگاه موفق نبوده ام و خانه به زودي تخريب خواهد شد، مادر او به من گفت "می دانستيم که اميدی نيست، و ساعت ها است که آن خانه را تخليه کرده ايم".
خيلی کم اتفاق می افتد که وقت داشته باشيم تا خانه را قبل از اجرای حکم تخليه کنيم. تخريب خانه، فقط کسي را که قانون را زيرپا گذاشته تنبيه نمی کند، بلکه خانواده او را نيز هدف می گيرد، اغلب، ارتش بدون تفکر اين کار را انجام می دهد: "شما فقط پنج دقيقه وقت داريد که خانه را تخليه کنيد". همه چيز نابود می شود، حتی مبل ها و وسايل شخصي. گاهی از اين خانواده ها می پرسم ظرف اين چند دقيقه چه چيزهائي را برمی داريد. می گويند: "مدارک تحصيلی بچه ها". باخوشحالي می گويم: "چه خوشبينی ای! "
کودکان يا برادران و خواهران تروريست هاي فلسطيني براي بقيه عمرشان تحت تاثير اين وقايع خواهند بود. در وضعيت اشغال نظامي، آنها حق ترک کشور، جابجائي از شهري به شهر ديگر، ادامۀ تحصيل در جاي ديگر، يا ديدن نزديکان خود را در زندان ندارند. در اين سال های اخير، خانوادۀ تروريست هاي فلسطيني به عنوان تنبيه، کوچ داده مي شوند. از آغاز انتفاضۀ جديد، کليۀ شهرها و روستاهای سرزمين هاي فلسطيني اشغال شده، تحت محاصره و منع عبور و مرور کامل قرار دارند و تانک هاي اسرائيلي به دلخواه به آنها وارد يا از آنها خارج مي شوند. کودکان فلسطيني ورزش جديدي انجام مي دهند که عبارتست از بالا رفتن از تپه ها، کوه ها و کليۀ موانع ايجاد شده توسط اسرائيلي ها براي جلوگيري از عبور از يک شهر يا يک روستا به ديگري. اگر اين « ورزش » در بازي هاي المپيک وجود داشت، فلسطيني ها حتما" صاحب مدال طلا مي شدند.
آقاي آريل شارون در حال احداث يک "ديوار امنيتي" بين اسرائيل و فلسطيين است که مرز هاي تعريف شدل سال ١٩٦٧ را رعايت نمي کند. هدف از احداث اين ديوار در وحلۀ اول ايجاد نوعي آپارتايد بين ساکنان يهودي و فلسطيني و سپس غصب زمين هائي است که هنوز توسط مهاجرين يهودي، تحت کنترل دولت اسرائيل قرار نگرفته اند.
اگر نمايش مادران فلسطيني، کودکاني که مشغول بالا رفتن از موانع هستند، به نظر خنده دار است، ولي حوادثِ هولناک، بيشتر و بيشتر مي شوند. به تازگي سربازان اسرائيلي از عبور يک زن باردار فلسطيني در حال زايمان از يک پست کنترل جلوگيري کرده اند و باعث مرگ کودک شدند.
ظلم و ستم و تحقير، هر روز بيش از روز پيش مي شود. اگر پدري بخواهد کودک خود را از دهکده اي نزديک رام الله... به بيمارستاني برساند، بايد ساعت ها راه برود. و اين پدر چه تحقيري را بايد تحمل کند، يک ريش سفيد قوم بايد براي عبور از پست کنترل، به سربازان التماس کند؟ چه تصويري از والدين در ذهن کودک نقش خواهد بست؟
کشتار جوانان که جاي خود دارد، مانند همان کودک ده ساله اي که نزديک يک پست کنترل در خروجي بيت المقدس به خاطر پرتاب سنگ کشته شد، يا پرتاب بمبي به وزن يک تن روي غزه (که بالاترين تراکم جمعيتي را در تمام دنيا دارد) توسط هواپيماي اسرائيلي که منجر به کشته شدن شانزده کودک گرديد ...، هم اکنون سه سال است که "محمد الدوره" کوچک در آغوش پدر جان به جان آفرين تسليم کرده است، او يک سمبل نيست، بلکه تجربه اي است که هر روز اتفاق مي افتد.
قسمتي از اين تراژدي عظيم به شباهت اين دو ملت بر مي گردد. دوستي اروپائي از من سؤال کرد که چگونه سربازان مي تواند يهوديان عرب را از اعراب غير يهودي شناسائي کنند، در حالي که همه به هم شبيه هستند. چيزي را که شنيده بودم به او گفتم: "سرباز، مستقيماً در چشمان فرد نگاه مي کند و اگر چشمان او چشمان يک يهودي بود، او حتماً عرب [یهودی] است".
روزي در مرز فلسطين شرقي و غربي، ١٥٠ فلسطيني را با سنين مختلف در يک پارک عمومي ديدم. آنها از نوار اردن مي آمدند و مجوز معتبر اسرائيلي نداشتند. با اطمينان از خودم به عنوان يک زن سفيد پوست، يهودي و وکيلT سعي کردم با اين مردان و سربازان صحبت کنم و مشکل را حل کنم. سربازان باتري تلفن هاي همراه اين مردان را ضبط کرده و به آنها دستور داده بودند که صحبت نکنند. آنها ساکت سر جاي خود ايستاده بودند و من ناگهان احساس حماقت کردمT زيرا آنها وضعيت را بهتر از من درک مي کردند. آنها مي دانستند که اگر به من جواب دهندT برايشان گران تمام خواهد شد و دخالت من هيچ ارزشي ندارد.
حاکميت تحميلي سربازان و پليس اسرائيلT بسيار سنگين تر از سيستم قضائي است که من نمايندۀ آن هستم. به پريمو لوي Primo levi (١) فکر مي کردم، در حاليکه با خود مي گفتم او بايد خيلي خرسند باشد که زنده نماند تا ببيند که اينبار ملت ديگري است که قرباني يهوديان شده است.
نخست وزير سابق اسرائيل "گلدان ماير" مي گفت که "افزايش جمعيت افسار گسيختۀ فلسطينيان، هر شب باعث کابوس من مي شود". در ٢٩ اوت گذشته، مجلس کنست لايحه اي را به تائيد رسانده که در صورت ازدواج يک مرد اسرائيلي با يک زن فلسطيني در سرزمين هاي اشغالي، همسر حق ورود به اسرائيل را ندارد و هر بچه اي که متولد شود و در اولين سال تولد نام او ثبت نشود، اسرائيلي محسوب نخواهد شد. ما با تمام قوا در حال مبارزه با اين سياست تمايز هستيم، که بايد جرأت گفتن نام اصلی آن را داشته باشيم: نژادپرستی.
چگونه مي توانيم از عاملين عمليات انتحاري ياد نکنيم؟ آنها کودکان فلسطيني هستند. از ميان آنها کساني را مي شناسم که کشته شده اند و کساني که زنده اند. اشتباه نکنيم آنها اينکار را نمي کنند چون به آنها وعدۀ هفتاد دوشيزۀ باکره را در آنسوي شهادت داده اند و يا چون شستشوي مغزي شده اند. اگر اين جوانان از کليۀ قشرهاي جامعه، داوطلبانه براي مرگ آماده اند، براي اين است که احساس نا اميدي عميقي مي کنند. آنها اين حس را دارند که چيز زيادي براي از دست دادن ندارند و شايد با اين کار حداقل افتخاري کسب کنند. در بارۀ جامعه ای مانند فلسطين که کودکانی آمادۀ مردن تربيت می کند، يا جامعۀ ما که می تواند گروه های مخفی ای بوجود آورد که قادرند خودروی بمب گذاری شده ای را در بيت المقدس نزديک يک مدرسۀ دخترانه، پارک کنند، چه مي توان گفت؟
کشتن کودکان به تمايلي جنون آسا تبديل شده است! از آغاز آخرين انتفاضه، ٧٠٠ فلسطيني و ١٠٠ اسرائيلي زير ١٦ سال جان خود را از دست داده اند. در سه سال اخير ، ارتش و پليس اسرائيل ٣٨٢ کودک فلسطيني را کشته اند و ٧٩ کودک يهودي نيز جان خود را از دست داده اند.
کودک اسرائيلی بودن، امروز در اسرائيل يک کابوس است. مي ترسيد که سوار اتوبوس شويد، به بازار يا منزل يکي از دوستان برويد، قبل از ورود به هر جايي، سربازان شما را تفتيش مي کنند. و اين مغلطۀ بيمارگونه که من با آن مبارزه مي کنم، مبني بر اين که تاريخ قتل عام يهوديان (" مردم جهان از يهودي ها متنفرند، ما هميشه قرباني بوده ايم" ) و « قرباني شدن» جديد اسرائيلي ها (" ما قرباني هستيم، زيرا فلسطيني ها مار مي کشند")، با هم مرتبط اند.
اين مقايسه قابل قبول نيست. در گذشته ما قرباني بوده ايم، ولي هم اينک اين مائيم که ديگران را قرباني مي کنيم. پس از سي و شش سال اشغال، دومين نسل ساکن در سرزمين هاي اشغالي به نام انجيل صحبت مي کنند. چگونه مي توانيم از وطن جديد خود جدا شويم؟ " درست پس از ١٩٦٧، سربازان جوان از خود مي پرسيدند: " آيا ما حق داريم زمين هاي ملت ديگري را فتح کنيم؟ از اين پس عملاً ديگر سؤالي پرسيده نمي شود. تمامي سربازان جوان توجيه شده اند. همگي آنها در پست هاي کنترل به کار گمارده شده اند، حتي يکي از آنها پيدا نمي شود که در نيمه هاي شب، خانواده اي را براي دستگيري عضوي از آن، از خواب بيدار نکرده باشد.
تعداد کمي از سربازان، که البته هر روز بيشتر مي شوند، از انجام خدمت سربازي در سرزمين هاي اشغالي سرباز مي زنند. تعداد بيشتري از اسرائيلي ها مي گويند " نمي خواهم خود را در اين کار درگير کنم". اميد ديگر ما به والدين است، اين والدين قهرمان فلسطيني که برخلاف اشغال، تنفر را به کودکان خود نمي آموزند، به آنها اجازه نمي دهند که با اسرائيلي ها مانند هيولا رفتار کنند، با آنها دربارۀ عقايد مختلف موجود بين اسرائيلي ها صحبت مي کنند. به آنها ياد مي دهند که دربارۀ مردم بر اساس رفتار آنها قضاوت کنند، نه بر اساس اصل و ريشۀ آنها.
می خواهم به اين مادران فلسطينی بگويم: " صبور و خوش بين باشید، به رسميت شناختن دو طرفه، ممکن است، ما قبلاً نتيجۀ کار سازمان آزاديبخش فلسطين (OLP) را ديده ايم. هم اکنون، در جهان (در سال ١٩٦٧ اينطور نبود) تمايل عمومي براي تشکيل يک دولت فلسطيني در همسايگي دولت اسرائيل وجود دارد . نسل بعد را آماده کنيد، زيرا آينده حامل خبرهاي خوب خواهد بود". مي خواهم به مادران اسرائيلي که براي صلح مبارزه مي کنند يادآوري کنم که آنها قبلاً در جنگي پيروز شده اند و حالا بايد آنرا ادامه دهند. "سازمان چهار مادر"، برگرفته از "چهار مادر انجيل" ، اين پيروزي را بدست آورده که ارتش اسرائيل بايد از لبنان خارج شود. سازمان ديگري به نام زنان سياه پوش، هم اينک به مدت ٢٠ سال است که هر هفته بر ضد اشغال راه پيمائي مي کنند، به آنها مي گويم: " شما پيروز خواهيد شد".
گروه ديگري نيز از زنان اسرائيلي وجود دارد که در کنار سنگر ها جمع مي شوند و در کنار سربازان، پسران خودشان، مي ايستند و به آنها و همچنين به فلسطيني ها مي گويند: " ما با اين نژاد پرستي وجه مشترکي نداريم، ما عليه آن هستيم"
" نوريت پلد" که پدر او يک ژنرال عاليرتبه بود، به خاطر صلح مبارزه ميی کند. دختر او که نوجوانی بيش نبود، در مرکز بيت المقدس طی يک عمليات انتحاری توسط نوجوانی فلسطينی کشته شد (٢). اين زن به جای برگزيدن تنفر، صلح را انتخاب کرده و سازمانی تشکيل داده که والدين فلسطينی و اسرائيلیِ قربانی تروريسم را گرد هم می آورد و برای صلح مبازه می کند.
هنگاميکه او در سال ٢٠٠١ جايزۀ ساخاروف را دريافت کرد، در مقابل پارلمان اروپا، ابراهيم، پدر افسانه ای اسحاق و اسماعيل، سمبل دو ملت را ياد کرد. ابراهيم می خواست برای اثبات ايمان خود به خداوند، اسحاق را قرباني کند که خداوند او را از اينکار بازداشت و برای او گوسفندی فرستاد تا به جای پسرش قربانی کند. "اگر نخواهيم که کرۀ زمين ما پر از کودکان مرده باشد، ما مادران بايد صدای خود را بلند کنيم و ساير صداها را خفه کنيم. ما بايد کاري کنيم که همۀ دنيا صداي خداوند را بشنوند که به ابراهيم مي گويد: "دستت را بر روي کودک بلند مکن "
١ – پريمو لووي ، از بازماندگان اردوگاه اشويتس که در کتاب "اگر يک انسان بود"، مشاهدات خود را بيان کرد. اين کتاب شهرت جهاني يافت و به مثابۀ کتاب مرجع در مورد جنايات فاشيسم تبديل شد. او که متولد ١٩١٩ بود، در سال ١٩٨٧ خودکشي کرد.( م)
٢ – رجوع شود به مقاله نوريت پلد، " بی بی تو چه کردی " لوموند ديپلماتيک، اکتبر ١٩٩٧
منبع: لوموند دیپلماتیک،
نوامبر ٢٠٠٣