مرا زیبا به یاد بیار
این ها ، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی بودم
که سیلاب شدم در کوچه های تان
سپس خاک ، آب را کشید و
من محو شدم
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و من رفته بودم
مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن گونه که هستی
دوست داشتم
من، آخرین دوست تو
آخرین رازدار تو بودم که در آغوشم گریستی
و هیچ وقت، کاستی های ات را
به رویت نیاوردم
رنجیده خاطر شدم
اما سرزنش ات نکردم
مرا زیبا به یاد بیار
نامه هایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم ، هر شب
که هنوز خیلی از آن ها را نخوانده ای
ثواب و عذابش ماند برای من
بی صدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران، به رفتنم پی نبردی
مرا زیبا به یاد بیار
برای تو،
شب های به یاد ماندنی باقی گذاشته ام
برای تو خسته ترین سحرگاهان را
لیخندهایم، چشم هایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشته ام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خوانده ام
و سلام هایی ناگفته
در گوشه گوشه ی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاه ها
به جا گذاشته ام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
می توان یافت
مرا زیبا به یاد بیار
خواب هایت روی زانوهایم را
نوازش انگشتانم لابلای موهایت را
گرم کردن دستان یخ زده ات را
تمام لحظات شادمانی ات را به یاد بیار
بوسه هایم روی پیشانی ات را
فکر کن
به کسی که هر لحظه می تواند
در خانه ات را بزند
می دانی ، به شگفت آوردنت را دوست دارم
و این آخرین سورپرایز من برای تو باشد
تمام روزهایی که با تو سپری کرده ام را
به آتش می کشم
می روم
مرا زیبا به یاد بیار.
این ها ، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی بودم
که سیلاب شدم در کوچه های تان
سپس خاک ، آب را کشید و
من محو شدم
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و من رفته بودم
مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن گونه که هستی
دوست داشتم
من، آخرین دوست تو
آخرین رازدار تو بودم که در آغوشم گریستی
و هیچ وقت، کاستی های ات را
به رویت نیاوردم
رنجیده خاطر شدم
اما سرزنش ات نکردم
مرا زیبا به یاد بیار
نامه هایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم ، هر شب
که هنوز خیلی از آن ها را نخوانده ای
ثواب و عذابش ماند برای من
بی صدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران، به رفتنم پی نبردی
مرا زیبا به یاد بیار
برای تو،
شب های به یاد ماندنی باقی گذاشته ام
برای تو خسته ترین سحرگاهان را
لیخندهایم، چشم هایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشته ام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خوانده ام
و سلام هایی ناگفته
در گوشه گوشه ی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاه ها
به جا گذاشته ام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
می توان یافت
مرا زیبا به یاد بیار
خواب هایت روی زانوهایم را
نوازش انگشتانم لابلای موهایت را
گرم کردن دستان یخ زده ات را
تمام لحظات شادمانی ات را به یاد بیار
بوسه هایم روی پیشانی ات را
فکر کن
به کسی که هر لحظه می تواند
در خانه ات را بزند
می دانی ، به شگفت آوردنت را دوست دارم
و این آخرین سورپرایز من برای تو باشد
تمام روزهایی که با تو سپری کرده ام را
به آتش می کشم
می روم
مرا زیبا به یاد بیار.
«اورهان ولی»
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire