«خلق قهرمان ایران»!
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد
آخرهای شانزده سالگی و اوایل هفده سالگی، یعنی اواخر سال1356 و در شروع سال 1357 بود که برای اولین بار با نوشته های سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شدم. نوشته ها یا اعلامیه هائی که با "به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران" شروع می شد، به شدت من را تحت تاثیر قرار می داد.
"خلق قهرمان" از نظر سازمان مجاهدین خلق، همه ی مردم ایران را در بر می گرفت. "خودی و غیر خودی" نمی شناخت، جداسازی به دلیل جنسیت یا تعلق ملی- قومی یا تعلق مذهبی را نمی پذیرفت. برنامه های سازمان مجاهدین اتکا به مردم ایران را محور فعالیت های خود کرده، باور به حاکمیت ملی را تبلیغ کرده و در کانون خود، تلاش برای بهبودی و رفاه عمومی و پیشرفت جامعه و برقراری عدالت اجتماعی را مورد توجه قرار می داد. آنهم با توجه و تمرکز خاص نسبت به کارگران، زحمتکشان و فقیر ترین اقشار جامعه و آنها که مورد ستم و تبعیض قرار داشتند. این افکار و برنامه ها و شعار ها برای من، بخصوص در آن سنین نوجوانی، بسیار جذاب بود و انگیزه ی من برای فعالیت های اجتماعی- سیاسی و حمایتم از این سازمان شد.
در آن شرایط، شور و حرارت نوجوانی ام با برخی آموزه های تئوریک سطحی ام پیونده خورد و من با الهام از "شهدای" مجاهد و فدائی خلق، در پی آن بودم تا با تمام وجود این "خلق" را یاری دهم. در آن زمان ده ها هزار یا صدها هزار نوجوان دیگر همچون من فکر می کردند و راهشان را بر اساس این آرمان ها انتخاب کردند. راهی که دست شدن از خواسته ها و آرزوه های جوانی و جدائی از خانواده شروع آن بود و برای بسیاری زندان و شکنجه گاه و قبرستان پایان آن. از آن میان، هزاران نفر جان به در برده و اینک در خارج از ایران زندگی می کنند و هنوز نزدیک به 2800 نفر دیگر از آن نسل در عراق و در کمپ لیبرتی اسیرند.
در آن روزهای آغازین بعد از انقلاب بهمن 57، خود را جرئی از آن "خلق" می دیدم. جزئی از همان محرومین و ستم دیدگان. من خود از خانواده ای فقیر می آیم. در 9 یا 10 سالگی و بعد از آنکه پدرم که استوار ارتش بود، فوت کرد بطور کامل در پنجه ی فقر گرفتار شدیم. دو برادر بزرگترم با فشار مادرم دبیرستان را نیمه تمام رها کرده و با مدرک کلاس 9 به نیروی هوائی ملحق شدند تا کمک خرج خانواده شوند. همقطاران سابق پدرم، عمویم و برخی دیگر به ما "بچه یتیم ها"، چهار برادر و یک خواهر که هنوز با مادرمان زندگی می کردیم، کمک می کردند. همسایه ها وقتی غذا درست می کردند و بوی آن به هوا بلند می شد، اول یک کاسه ی بزرگ برای ما می آوردند. اگر این کمک ها نبود، معلوم نیست وضع ما چه می شد. در همان شرایط، غذای اصلی ما نان و چای شیرین، نان و گوجه و سبزیجات، آبگوشت، عدسی و ترخینه، بود. تنها، زمانی که مهمان داشتیم یک غذای درست و حسابی می خوردیم. آنهم اول باید چهار چشمی کنار سفره، چار زانو می نشستیم و اجازه نداشتیم سرِ سفره بیائیم و به چیزی دست بزنیم، تا زمانی که بزرگتر ها اجازه می دادند. موقع غذا هم با هر لقمه ائی که می خوردیم اشاره های چشم مادر و یکی از عموهایم به ما "بچه یتیم ها" حالی می کرد دستمان را عقب بکشیم و زود بگوئیم" الهی شکر، سیر شدم". بسیار اتفاق می افتاد که برای خوردن میوه، سطل های آشغال را در محله های دیگر زیر و رو می کردم تا تیکه ای نیمه خورده را به دندان بکشم.
یک برادرم در شش سالگی به شاگردیِ جوشکارِ محله مان رفت که درب و پنجره می ساخت. برادر دیگرم هم یک سال بعد به کارگاه هی فرستاده شد که گلدان و زیرِ تلویزیونی و زیرِ یخچالی های فلزی را می ساختند. فشار مادرم روی من، که من هم ترک تحصیل کرده و به هوانیروز بروم به جائی نرسید. در عوض، هر سال تابستان به کارگری ساختمان مشغول بودم. می خواستم درس بخوانم. عاشق و دیوانه یادگیری و آگاهی بیشتر بودم.
در چنین حال و هوائی، همچون ده ها و صد ها هزار نوجوان و جوان دیگر، با واژه "خلق قهرمان" آشنا شدم و آن آرمانها... من که خود از دل فقر و محرومیت آمده بودم، می خواستم با حمایت از سازمان مجاهدین که از این "خلق" سخن می گفت، شرایط را تغییر دهم.
هر چه بیشتر با مجاهدین آشنا می شدم، بیشتر به آنها علاقه پیدا می کردم. آنها، در جمع دوستان و خانواده یشان سمبل های صداقت، فداکاری، معرفت، علم و فهم بودند. خانواده ها روی آنها "قسم" می خوردند. چیزی برای خود نمی خواستند و اگر هم از خانواده ای مرفه می آمدند، ساده زیست بودند و بدون ادعا. بدون چشم داشت کار می کردند و چیزی برای خود نمی خواستند و ... این ها همه دلایلی بود تا بیشتر از آنها حمایت کنم. تا اینکه در سال 1361 به آنها ملحق شدم. باورم این بود که با مجاهدین، "خلق قهرمان ایران" شانس بیشتری برای یک زندگی بهتر خواهد داشت.
امروز و بیست سال پس از جدائی از این سازمان از خود می پرسم: چه شد آن خلق قهرمان؟
شورای ملی مقاومت در مورد "آماده سازی و اقدامهای تحریک آمیز برای یک قتل عام بزرگ در لیبرتی" [1] اطلاعیه صادر می کند. اما این اطلاعیه را نمی توان در سایت مجاهدین یا همبستگی ملی دید. در عوض در صفحه انگلیسی یا آلمانی سایت شورای ملی مقاومت قابل دیدن است. [2 و 3] معلوم نیست "خلق قهرمان" و از جمله خانواده های افراد ساکن در لیبرتی چطور باید از این اطلاعیه با خبر شوند. چطور است که "خارجیان" مَحرم ترند و زودتر باید به زبان خودشان مطلع شوند، اما اصل اطلاعیه که به زبان فارسی است باید در یک سایت فرعی مجاهدین منتشر شود.
دو سال است که اجرا و اداره مراسم سالیانه ی شکرگزاری برای رهائی مریم رجوی از بازداشت پلیس فرانسه در 11 سال پیش، به زبان انگلیسی انجام می شود. برنامه ای که خود مجاهدین تاکید می کنند 31 میلیون بیننده در عراق و کشورهای عربی داشته است، اما حرفی از بینندگان ایرانی نمی زنند. چه شد آن خلق قهرمان؟ [4]
خودِ مجاهدین از شرکت 600 میمهان برجسته خارجی از 69 کشور دنیا در این مراسم سخن می گویند، اما از نمایندگان اقشار مختلف مردم ایران در این مراسم خبری نیست. اتکا به خلق قهرمان ایران چه شد؟ اتکا به آن زحمتکشان و دل شکسته گانی که به شعارهای مجاهدین دل سپرده و باور کرده و اعتمادشان را به رهبری آنها تقدیم کردند، چه شد؟
مجاهدین ادعا کردند این مراسم پر هزینه با شرکت صد هزار نفر از ایرانیان و "حامیان مقاومت" برگزار شده است. اما جدا از اینکه رقم صد هزار تا کجا واقعی هست یا نه، در فیلمی که در سایت همبستگی ورودِ شرکت کنندگان به مراسم را نشان می هد، باید با دقت به دنبال ایرانیان، این "خلق قهرمان" بود تا بتوان گاه و بی گاه تعدای از آنها را در بین جمعیتی که از اتوبوس ها پیاده می شوند، دید و تشخیص داد. [4]
به نظر می رسد واژه "خلق قهرمان ایران"، در قاموس مجاهدین نیار به تعریف جدیدی دارد: مردمی که انگلیسی صحبت می کنند یا شاید هم نمی کنند و از کشورهای مختلف با اتوبوس و با پرداخت هزینه ی سفرشان به محل سخنرانی در پاریس آورده می شوند. در مورد وضعیت زندگی و جان و سلامتی ساکنین لیبرتی چیزی نمی دانند، شاید هم بدانند. نگران نیستند، شاید هم باشند. اما اگر هم نگران باشند، نباید آن را آنگونه که خود می خواهند علنی کنند، بلکه تنها در "کانالی" که رهبری مجاهدین تعیین می کند باید علنی شود. نباید رهبری مجاهدین را مورد سوال قرار دهند، بلکه باید هر سال برای این رهبری سوت و کف بزنند.
آیا اینانند آن "خلق قهرمان ایران"؟ آن دیگری "خلق قهرمان ایران" چه شد؟
حنیف حیدرنژاد
10.07.2014
"خلق قهرمان" از نظر سازمان مجاهدین خلق، همه ی مردم ایران را در بر می گرفت. "خودی و غیر خودی" نمی شناخت، جداسازی به دلیل جنسیت یا تعلق ملی- قومی یا تعلق مذهبی را نمی پذیرفت. برنامه های سازمان مجاهدین اتکا به مردم ایران را محور فعالیت های خود کرده، باور به حاکمیت ملی را تبلیغ کرده و در کانون خود، تلاش برای بهبودی و رفاه عمومی و پیشرفت جامعه و برقراری عدالت اجتماعی را مورد توجه قرار می داد. آنهم با توجه و تمرکز خاص نسبت به کارگران، زحمتکشان و فقیر ترین اقشار جامعه و آنها که مورد ستم و تبعیض قرار داشتند. این افکار و برنامه ها و شعار ها برای من، بخصوص در آن سنین نوجوانی، بسیار جذاب بود و انگیزه ی من برای فعالیت های اجتماعی- سیاسی و حمایتم از این سازمان شد.
در آن شرایط، شور و حرارت نوجوانی ام با برخی آموزه های تئوریک سطحی ام پیونده خورد و من با الهام از "شهدای" مجاهد و فدائی خلق، در پی آن بودم تا با تمام وجود این "خلق" را یاری دهم. در آن زمان ده ها هزار یا صدها هزار نوجوان دیگر همچون من فکر می کردند و راهشان را بر اساس این آرمان ها انتخاب کردند. راهی که دست شدن از خواسته ها و آرزوه های جوانی و جدائی از خانواده شروع آن بود و برای بسیاری زندان و شکنجه گاه و قبرستان پایان آن. از آن میان، هزاران نفر جان به در برده و اینک در خارج از ایران زندگی می کنند و هنوز نزدیک به 2800 نفر دیگر از آن نسل در عراق و در کمپ لیبرتی اسیرند.
در آن روزهای آغازین بعد از انقلاب بهمن 57، خود را جرئی از آن "خلق" می دیدم. جزئی از همان محرومین و ستم دیدگان. من خود از خانواده ای فقیر می آیم. در 9 یا 10 سالگی و بعد از آنکه پدرم که استوار ارتش بود، فوت کرد بطور کامل در پنجه ی فقر گرفتار شدیم. دو برادر بزرگترم با فشار مادرم دبیرستان را نیمه تمام رها کرده و با مدرک کلاس 9 به نیروی هوائی ملحق شدند تا کمک خرج خانواده شوند. همقطاران سابق پدرم، عمویم و برخی دیگر به ما "بچه یتیم ها"، چهار برادر و یک خواهر که هنوز با مادرمان زندگی می کردیم، کمک می کردند. همسایه ها وقتی غذا درست می کردند و بوی آن به هوا بلند می شد، اول یک کاسه ی بزرگ برای ما می آوردند. اگر این کمک ها نبود، معلوم نیست وضع ما چه می شد. در همان شرایط، غذای اصلی ما نان و چای شیرین، نان و گوجه و سبزیجات، آبگوشت، عدسی و ترخینه، بود. تنها، زمانی که مهمان داشتیم یک غذای درست و حسابی می خوردیم. آنهم اول باید چهار چشمی کنار سفره، چار زانو می نشستیم و اجازه نداشتیم سرِ سفره بیائیم و به چیزی دست بزنیم، تا زمانی که بزرگتر ها اجازه می دادند. موقع غذا هم با هر لقمه ائی که می خوردیم اشاره های چشم مادر و یکی از عموهایم به ما "بچه یتیم ها" حالی می کرد دستمان را عقب بکشیم و زود بگوئیم" الهی شکر، سیر شدم". بسیار اتفاق می افتاد که برای خوردن میوه، سطل های آشغال را در محله های دیگر زیر و رو می کردم تا تیکه ای نیمه خورده را به دندان بکشم.
یک برادرم در شش سالگی به شاگردیِ جوشکارِ محله مان رفت که درب و پنجره می ساخت. برادر دیگرم هم یک سال بعد به کارگاه هی فرستاده شد که گلدان و زیرِ تلویزیونی و زیرِ یخچالی های فلزی را می ساختند. فشار مادرم روی من، که من هم ترک تحصیل کرده و به هوانیروز بروم به جائی نرسید. در عوض، هر سال تابستان به کارگری ساختمان مشغول بودم. می خواستم درس بخوانم. عاشق و دیوانه یادگیری و آگاهی بیشتر بودم.
در چنین حال و هوائی، همچون ده ها و صد ها هزار نوجوان و جوان دیگر، با واژه "خلق قهرمان" آشنا شدم و آن آرمانها... من که خود از دل فقر و محرومیت آمده بودم، می خواستم با حمایت از سازمان مجاهدین که از این "خلق" سخن می گفت، شرایط را تغییر دهم.
هر چه بیشتر با مجاهدین آشنا می شدم، بیشتر به آنها علاقه پیدا می کردم. آنها، در جمع دوستان و خانواده یشان سمبل های صداقت، فداکاری، معرفت، علم و فهم بودند. خانواده ها روی آنها "قسم" می خوردند. چیزی برای خود نمی خواستند و اگر هم از خانواده ای مرفه می آمدند، ساده زیست بودند و بدون ادعا. بدون چشم داشت کار می کردند و چیزی برای خود نمی خواستند و ... این ها همه دلایلی بود تا بیشتر از آنها حمایت کنم. تا اینکه در سال 1361 به آنها ملحق شدم. باورم این بود که با مجاهدین، "خلق قهرمان ایران" شانس بیشتری برای یک زندگی بهتر خواهد داشت.
امروز و بیست سال پس از جدائی از این سازمان از خود می پرسم: چه شد آن خلق قهرمان؟
شورای ملی مقاومت در مورد "آماده سازی و اقدامهای تحریک آمیز برای یک قتل عام بزرگ در لیبرتی" [1] اطلاعیه صادر می کند. اما این اطلاعیه را نمی توان در سایت مجاهدین یا همبستگی ملی دید. در عوض در صفحه انگلیسی یا آلمانی سایت شورای ملی مقاومت قابل دیدن است. [2 و 3] معلوم نیست "خلق قهرمان" و از جمله خانواده های افراد ساکن در لیبرتی چطور باید از این اطلاعیه با خبر شوند. چطور است که "خارجیان" مَحرم ترند و زودتر باید به زبان خودشان مطلع شوند، اما اصل اطلاعیه که به زبان فارسی است باید در یک سایت فرعی مجاهدین منتشر شود.
دو سال است که اجرا و اداره مراسم سالیانه ی شکرگزاری برای رهائی مریم رجوی از بازداشت پلیس فرانسه در 11 سال پیش، به زبان انگلیسی انجام می شود. برنامه ای که خود مجاهدین تاکید می کنند 31 میلیون بیننده در عراق و کشورهای عربی داشته است، اما حرفی از بینندگان ایرانی نمی زنند. چه شد آن خلق قهرمان؟ [4]
خودِ مجاهدین از شرکت 600 میمهان برجسته خارجی از 69 کشور دنیا در این مراسم سخن می گویند، اما از نمایندگان اقشار مختلف مردم ایران در این مراسم خبری نیست. اتکا به خلق قهرمان ایران چه شد؟ اتکا به آن زحمتکشان و دل شکسته گانی که به شعارهای مجاهدین دل سپرده و باور کرده و اعتمادشان را به رهبری آنها تقدیم کردند، چه شد؟
مجاهدین ادعا کردند این مراسم پر هزینه با شرکت صد هزار نفر از ایرانیان و "حامیان مقاومت" برگزار شده است. اما جدا از اینکه رقم صد هزار تا کجا واقعی هست یا نه، در فیلمی که در سایت همبستگی ورودِ شرکت کنندگان به مراسم را نشان می هد، باید با دقت به دنبال ایرانیان، این "خلق قهرمان" بود تا بتوان گاه و بی گاه تعدای از آنها را در بین جمعیتی که از اتوبوس ها پیاده می شوند، دید و تشخیص داد. [4]
به نظر می رسد واژه "خلق قهرمان ایران"، در قاموس مجاهدین نیار به تعریف جدیدی دارد: مردمی که انگلیسی صحبت می کنند یا شاید هم نمی کنند و از کشورهای مختلف با اتوبوس و با پرداخت هزینه ی سفرشان به محل سخنرانی در پاریس آورده می شوند. در مورد وضعیت زندگی و جان و سلامتی ساکنین لیبرتی چیزی نمی دانند، شاید هم بدانند. نگران نیستند، شاید هم باشند. اما اگر هم نگران باشند، نباید آن را آنگونه که خود می خواهند علنی کنند، بلکه تنها در "کانالی" که رهبری مجاهدین تعیین می کند باید علنی شود. نباید رهبری مجاهدین را مورد سوال قرار دهند، بلکه باید هر سال برای این رهبری سوت و کف بزنند.
آیا اینانند آن "خلق قهرمان ایران"؟ آن دیگری "خلق قهرمان ایران" چه شد؟
حنیف حیدرنژاد
10.07.2014
زیرنویس ها
1- اطلاعیه شورای ملی مقاومت: آماده سازی و اقدامهای تحریک آمیز برای یک قتل عام بزرگ در لیبرتی
2 و 3-
Iraqi forces set stage for more suppression of Iranians in Camp Liberty
Verbreitung gefälschter Berichte über Zusammenarbeit der PMOI mit ISIS; Vorbereitungen und Provokationen zu einem großen Massaker in Camp Liberty
4- بازتابهاي تلويزيونهاي عربي از گردهمائى عظيم ايرانيان همه براي ازادي پاريس- ويلپنت
http://www.youtube.com/watch?v=tgqYph1Uszw
5- صحنه هايى از ورود جمعيت به گردهمايي بزرگ مقاومت در ويلپنت
http://www.youtube.com/watch?v=GeXgTnimIOs
1- اطلاعیه شورای ملی مقاومت: آماده سازی و اقدامهای تحریک آمیز برای یک قتل عام بزرگ در لیبرتی
2 و 3-
Iraqi forces set stage for more suppression of Iranians in Camp Liberty
Verbreitung gefälschter Berichte über Zusammenarbeit der PMOI mit ISIS; Vorbereitungen und Provokationen zu einem großen Massaker in Camp Liberty
4- بازتابهاي تلويزيونهاي عربي از گردهمائى عظيم ايرانيان همه براي ازادي پاريس- ويلپنت
http://www.youtube.com/watch?v=tgqYph1Uszw
5- صحنه هايى از ورود جمعيت به گردهمايي بزرگ مقاومت در ويلپنت
http://www.youtube.com/watch?v=GeXgTnimIOs
"ایرانیان حامی مقاومت"
منبع: پژواک ایران
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire