آخرین قصیدهی شاملو.لقمان تدین نژاد
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه پوش
داغ دارانِ زیبا ترین فرزندانِ آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند!
و درست به همین دلایل است که جمهوری اسلامی از
موضع عقب مانده و ضد فرهنگی خود میراث احمد شاملو را به نقد و تمسخر و لجن پراکنی
میگیرد و حتی از برگزاری مجلس یادبود او نیز جلوگیری کند چرا که شعر و ذهنیات و موضع
گیری ها و عملکرد های او قابل تفسیر و قابل ربودن به نفع جمهوری اسلامی نیست.
جمهوری
اسلامی و روشنفکران آن حتی بر سر حافظ نیز عمامهی عاریتی
تیرهی دگری است و تکلیف شعرخوان های جدی تر با او کاملا روشن است. هرچه باشد
شاملو
همانیست که در بحبوحهی پس از انقلاب که سازمان های سیاسی چپ و غیر چپ در بیعت
کردن با خمینی و انصار او از یکدیگر پیشی می گرفتند، و برعکس نویسندگان و شاعرانی که
در ستایش خمینی می نوشتند و شعر می سرودند و یا بطوری مرموز بار دیگر تمایلات مذهبی
گذشتهی خود را عمده می کردند، معتقد بود که،
«انگلها به جهل و تعصب توده
دامن میزنند. فاشیسمی جانشین فاشیسمی دیگر میشود که
قالبش یکی است، شکلش یکی است، عملکردش یکی است.
چماق و تپانچهاش یکی است. چماق و تپانچه و زندانش همان
است فقط بهانههایش فرق میکند. هر بار حرکتی در جامعه
صورت گرفته که ظاهرش تغییراتی بنیادی را نوید داده ولی در
نهایت امر حاصلی جز این به بار نیامده است که جلادی به جای
جلادی و جاهلی به کرسی جاهلی بنشیند یا سفاکی تازه
جانشین سفاکی پیشین شود. »
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire