jeudi 25 décembre 2014

دست‌خط‌های ارائه شده از سوی مجاهدین خلق به ایرج مصداقی ایرج مصداقی

دست‌خط‌های ارائه شده از سوی مجاهدین خلق به ایرج مصداقی
ایرج مصداقی

در ماه‌های اخیر محمود ائمی یکی از مسئولان مجاهدین در گفتگو‌های دو نفره و چند نفره با هواداران مجاهدین در پاسخ به سؤال آن‌ها راجع به من می‌گوید: «ایرج مصداقی یکی از عناصر وابسته به وزارت اطلاعات است.» وقتی در مقابل سؤال منطقی هواداران این سازمان قرار می‌گیرد که چرا اسناد و مدارک‌تان در رابطه با او را افشا نمی‌کنید؟ می‌گوید: «سازمان مدارک لازم را در اختیار دارد اما فعلاً به خاطر بعضی مسائل دست‌ نگاه داشته است، وقتش که برسد این کار را خواهیم کرد» و به این ترتیب همچون سرنگونی قریب‌الوقوع رژیم در ۳۳ سال گذشته به آن‌ها وعده‌ی سرخرمن می‌دهد و به تحمیق آن‌ها می‌پردازد.   
این سیاستی است که مجاهدین بارها در برابر پرسش هواداران‌شان در رابطه با مواضع  سیاسی این سازمان نیز از آن استفاده کرده‌اند. شما نمی‌دانید، شما در جریان نیستید، شما توان درکش را ندارید، «برادر» حساب همه‌ی کارها دستش هست، «برادر» گذشت و خویشتنداری می‌کند، سازمان به خاطر بعضی مصالح دست ‌نگه داشته است، ما نمی‌توانیم همه‌ی حرف‌ها را بزنیم، منافع جنبش اقتضا می کند، دلایل امنیتی مانع روشنگری است، جان عده‌ای در داخل کشور به خطر می‌افتد، می‌خواهیم دست‌شان هرچه بیشتر رو شود و ...
پیشتر حتی فریبکارانه مطرح می‌کردند شما در جریان نیستید «برادر» چنانچه می‌خواست پای روی اصول بگذارد ما الان در تهران بودیم! اما در عالم واقع کدام اصول هست که او زیرپا نگذاشته باشد. 
همین سیاست سخیف و غیرانسانی توسط مهد‌ی ‌ابریشم‌چی، محمدعلی‌ توحیدی، محمدعلی جابرزاده، محسن رضایی، محمد سید‌المحدثین، محمود احمدی، و دیگر مسئولان ریز و درشت مجاهدین در ارتباط با هواداران این سازمان و اعضای شورای ملی مقاومت پیگیری می‌شود. آن‌ها با چشم‌بستن بر وجدان و پا گذاشتن بر روی شرافت و صداقت، به فراخور حال سوژه‌ای که با او گفتگو می‌کنند رطب و یابس به هم می‌بافند و هرآنچه دل تنگشان می‌خواهد می‌گویند.
در ابتدای امر ابریشم‌چی، سید‌المحدثین، توحیدی و جابرزاده با نام و چهره‌‌ی خودشان در «سیمای آزادی» ظاهر شدند و پستی از حد گذراندند.
به گفته‌های مهدی ابریشم‌چی در این نوار از دقیقه ۱۲ به بعد گوش کنید. وی در یک تماس هماهنگ شده با محمد صادقپور یکی از هواداران این سازمان در سیدنی، سناریویی را که خود تهیه کرده از زبان او بازگو می‌کند و سپس به تأیید و تشویق او می‌پردازد.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54682.html
اما بعداً ابریشمچی و دیگران متوجه‌ی عواقب گوناگون موضوع شده و با یک عقب‌نشینی در سایت «آفتابکاران» با اسامی مستعار عارف شیرازی، صفا فرهادی، سیاوش جعفری، اسماعیل هاشم‌زاده ثابت، مهرداد امینی، هادی محسنی و ... به اتهام زنی علیه من و دیگر منتقدان و مخالفان مجاهدین پرداختند و خط برخورد با مخالفان و منتقدان را به هواداران و مزدبگیران مجاهدین دادند. اگر در سایت «آفتابکاران» این اسامی را دنبال کنید به جز تهمت‌پراکنی و اتهام زنی سخیف به منتقدان و مخالفان مجاهدین چیزی از آن‌ها نمی‌یابید.
مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین، برای پیشبرد زشت‌ترین و غیرانسانی‌ترین سیاست‌هایش و برای توجیه اعمالش به فقه شیعی و نظریه «مصلحت» که با دستاویز آن روحانیت در طول صدها سال، سیاست ارتجاعی و ضدانسانی خود را به مورد اجرا گذاشته تمسک می‌جوید. روحانیون شیعه در طول‌ قرن‌ها بارها گفته و می‌گویند بر اساس «مصلحت»، چنان ديديم و چنان گفتيم و چنان كرديم و چنان خواهيم كرد. رهبری عقیدتی مجاهدین بهتر از هرکس به سلامت امنیتی من و امثال من باور داشته و کوچکترین تردیدی در مرزبندی‌ام با رژیم ندارد و مشکل او از همین جا آغاز می‌شود. مسئولان مجاهدین در واقع دست‌پروردگان عقیدتی چنین رهبری هستند. توقع انصاف و مروت و حقیقت‌جویی و حقیقت‌گویی از آن‌ها اشتباه است.
این اولین باری نیست که محمود ائمی بر پایه‌ی رهنمود‌های رهبری عقیدتی مجاهدین این‌چنین ناجوانمردانه اتهاماتی را علیه من مطرح می‌کند. او از فرهنگی منحط برخوردار است که چنان‌چه قدرت می‌داشت معلوم نبود سر از کجا در می‌آورد. او در جریان «انقلاب ایدئولوژیک» مجاهدین در سال ۶۴ مجبور به اعتراف شد که در ذهنش تصور می‌کرده مسعود رجوی در اورسورواز شراب می‌‌نوشد. (تصورش را بکنید چنین فردی با چنین سطح فکری عضو دفتر سیاسی مجاهدین بود.) مسئولان مجاهدین برای آن که به او حالی کنند چه کار زشتی انجام داده است از او خواستند که به گوش مصطفی رجوی فرزند ۴ ساله مسعود رجوی سیلی بزند! تا زشتی‌ تفکراتش را دریابد! برخورد «انقلابی» و «توحیدی» و «مترقی» و «انسانی» مجاهدین گذر کرده از «کوره انقلاب ایدئولوژیک» را ملاحظه می‌کنید؟
https://www.youtube.com/watch?v=e2JAAFW3l8E    (دقیقه ۳۹ به بعد)
برای این که نشان دهم او و دیگر مسئولان مجاهدین تا کجا دروغپرداز و بی‌پرنسیب هستند مجبورم به گذشته رجوع کرده و اسنادی را منتشر کنم تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد. مسئولان مجاهدین محصولات «انقلاب ایدئولوژیک» مسعود رجوی هستند که بزرگترین سازمان سیاسی کشور را به قهقرا برد.
***
در تاریخ دهم اردیبهشت ۱۳۸۷ به دعوت و اصرار محسن رضایی (حبیب) یکی از مسئولان مجاهدین و معاون دبیرخانه شورای ملی مقاومت برای گفتگو با مسئولان مجاهدین به پاریس رفتم. او در گفتگوی تلفنی اصرار داشت که وظیفه‌ی ماست که به سوئد آمده با تو گفتگو کنیم الان هم تو فکر نکن که تو را احضار کرده‌ایم بلکه به خاطر مشغولیت زیاد، امکان سفر چند نفر به سوئد را نداریم.
در دیدار و گفتگوی چند ‌روزه‌ام با محمد سید‌‌المحدثین و محسن رضایی که صبح و عصر جریان داشت و گزارش آن مرتب به سمع و نظر بالاترین مسئولان مجاهدین می‌رسید از هر دری سخن به میان آمد. آن‌ها بعد از ۳ روز خواستار ادامه‌ی گفتگو بودند و من به خاطر پر بودن برنامه‌ام و کارهایی که بایستی انجام می‌دادم و بی‌نتیجه بودن گفتگو با کسانی که می‌دانستم صداقتی ندارند و تنها نقش بازی می‌کنند پیشنهادشان را نپذیرفتم.
سید‌المحدثین(بهنام) که پوشه‌ای از مقالات من را نزد خود داشت و به سبک‌ بازجویان مبتدی و تازه‌کار، آن را جلوی من ورق می‌زد؛ به زعم خودش پیچیدگی به خرج می‌داد و من در دلم به سادگی‌اش می‌خندیدم. پس از رد و بدل شدن تعارفات معمول و جدال لفظی بین من و محسن رضایی (حبیب) که می‌رفت در همان ابتدا همه چیز را خراب کند، سید‌المحدثین ضمن مداخله و طرح این موضوع که این حرفا چیست که به هم می‌زنید، با خوش‌رویی گفت ایرج! من و تو خیلی جاها با هم کار کرده‌ایم و زبان هم را خوب می‌فهمیم. ما تو را این‌جا دعوت کردیم که بگوییم حاضریم در هر سطحی که تو بخواهی با هم همکاری کنیم. در پاریس، استکهلم و یا در هرجا که تو انتخاب کنی. الان هم می‌بینی مشغول دادگاه و لیست تروریستی هستیم و من واقعاً سرم شلوغ است اما این موضوع را با اهمیت دیدیم و قرار شد خودم در گفتگو حضور داشته باشم.
در پاسخ بدون اشاره به پیشنهاد مطرح شده موردی را که فکر می‌کردم به موضوع ربط دارد پیش کشیده و گفتم:‌ «فلانی» در استکهلم در مورد من گفته از آن‌جایی که تقاضای عضویت در شورای ملی مقاومت داشته‌ام و مورد پذیرش قرار نگرفته به مخالفت با مجاهدین روی آورده‌ام و ادامه دادم خوب است شما هر دو از مسئولان شورای ملی مقاومت هستید و «حبیب» دبیر شوراست و به دروغ‌هایی از این دست بهتر از هر کس واقفید. اما یکی نیست به این بیچاره بگوید چرا قیاس به نفس می‌کنی و آرزوهای خودت را به دیگران نسبت می‌دهی، من امکان عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشتم و به هر دلیل از آن چشم‌پوشی کردم حالا می‌آیم تقاضای عضویت در شورای ملی مقاومت دهم که دنبالچه‌ی مجاهدین محسوب می‌شود؟ مگر دیوانه‌ام اصل را ول کنم به فرع بچسبم؟
هرچند به لحاظ سیاسی از «دنبالچه» خواندن شورای ملی مقاومت خوششان نیامد اما هر دو از شعف ایدئولوژیک لبخند رضایت روی لب‌هایشان نشست و سید‌المحدثین خطاب به من گفت: «ما که می‌دانیم تو «بچه»‌ی خودمان هستی و از جنس مایی و در خیلی از پروژه‌ها با هم بوده‌ایم، اگر از تو مطمئن نبودیم و کوچکترین شائبه‌ای داشتیم که از تو در این موقعیت نمی‌خواستیم به این‌جا بیایی و این همه وقت بگذاریم.» 
گفتم شما و اعتماد به من؟ البته من هم اعتمادی به شما ندارم. قبلاً در سال ۲۰۰۳ در حضور جواد قندی و رحمان علی‌کرمی و نصرالله مرندی به محمود ائمی هم گفتم که به نظر من تنها چیزی که در سازمان امروز معنا ندارد «اعتماد برادرانه» است. من هنگامی که پیش شما هستم مواظبم که مبادا جیبم را بزنید، کدام اعتماد؟» رو به سید‌المحدثین و با اشاره به محسن رضایی گفتم همین «حبیب»، در حالی که خودم در تظاهرات پاریس حضور داشتم، من و محمد جعفری (همنشین بهار) را نشان داده و می‌گوید مطالبی که آن‌ها می‌نویسند از روی میز وزارت اطلاعات می‌‌آید.  
اگر مطالبی که من می‌نویسم از روی میز وزارت اطلاعات می‌آید به چه حقی مرا دعوت به دفتر مجاهدین کرده‌اید، مرا در آغوش می‌گیرید و در بالاترین سطح با من برخورد می‌کنید؟ نکند می‌خواهید به وزارت اطلاعات وصل‌تان کنم؟
محسن رضایی (حبیب) دست‌‌وپایش را گم کرد و گفت من چنین حرفی نزدم. به او گفتم، بگویم در تظاهرات بروکسل به هوادارانی که در مورد عدم حضور من در آن جا پرسیده بودند چه جوابی دادی؟ در تنگنای بیشتری قرار گرفت و گفت من خودم این‌جا هستم می‌توانم توضیح دهم اما این که به گوش تو رسیده درست نیست و کسانی که حرف مرا نقل کرده‌اند صادق نبوده‌اند. گفتم در همان تظاهرات پاریس نگفتی، «فرخ حیدری و مینا انتظاری کاسه کاسه خون مجاهدین را سر می‌کشند»؟ چرا که از زندانیان سیاسی سابق در حمایت از شما امضا می‌گرفتند! آیا بیرون از مجاهدین چنانچه کسی این موارد را بشنود باور می‌کند؟ شما قدرشناس کسانی که سینه‌‌چاکتان هستند هم نیستید.
گفتم حبیب مگر یادت رفته در سال ۲۰۰۲ در دفتر استکهلم می‌خواستی از مهرداد کاووسی علیه من نامه بگیری؟ یادت هست چطوری تحت‌فشارش گذاشته بودید و نوشته‌ای علیه حمیدرضا برهون را به او دیکته کرده بودید؟ یادت هست مهرداد به من متوسل شد تا آن را از شما پس بگیرم. مهرداد می‌گفت برخورد شما با او و فشاری که روی او وارد کردید بدتر از بازجویان وزارت اطلاعات و همکاران سعید امامی در هتل لاله و خانه‌ی امن تهران بوده. این را چند بار جلوی رحمان علی کرمی و نصرالله مرندی گفت. می‌توانید از آن‌ها صحت و سقم‌اش را پرس‌وجو کنید. همان موقع هم به خودت گفتم. یادت هست با تعجب گفتی واقعاً مهرداد اینجوری فکر می‌کند؟ گفتم ببین چه کار کردید که این گونه فکر می‌کند. او در مورد برخورد دو سیستم با خودش قضاوت می‌کند یکی در اروپا و هراز محدودیت و دیگری در تهران و بدون محدودیت. یکی در پی کسب قدرت و دیگری در قدرت.
محسن رضایی در پاسخ گفت حرف اون «خائن بریده» برای تو شده حجت؟ مگر یادت رفته مقاله‌ای که نوشتی و در آن بوی تأیید او می‌آمد را در نشریه مجاهد چاپ نکردیم. مگر یادت رفته خودم با تو در این زمینه صحبت کردم؟ در پاسخ او گفتم من که چنین اعتقادی در مورد مهرداد کاووسی ندارم اما اگر منافع‌تان حکم کند دست نیاز به سوی او دراز می‌کنید و هیچ حرمتی را پاس نمی‌دارید چنانکه قبلاً هم این کار را کردید.
سید‌المحدثین گفت‌ من نمی‌دانم راجع به چه کسانی حرف می‌زنید و شناختی راجع به این افراد ندارم، کاری هم به آن‌ها ندارم اما تو با بقیه برای ما فرق می‌کنی. تو به اندازه‌ی همه‌ی سوئد برای سازمان ارزش داری و ما روی توانمندی تو نظر داریم.
تردیدی نداشتم که دروغ می‌گوید و چنانچه منافع‌شان حکم کند و «مصلحت» اقتضا کند مثل آب خوردن می‌تواند زشت‌ترین اتهامات را به من بزند.
خندیدم و گفتم : «سانکو پانزا»، پیشکار »دون کیشوت» یک کره خر داشت که به شش نفر قولش را داده بود. خدا می‌داند تو این حرف را به چند نفر دیگر گفته‌ای و من نفر چندم هستم! سپس با پوزخند گفتم من که می‌دانم از این اتاق بیرون برویم در نشست‌هایتان چه حرف‌هایی پشت سرم خواهید زد و ادای او را درآوردم که خنده‌اش گرفت.
محسن رضایی برای تلطیف رابطه و به منظور آن که دلم را به دست بیاورد دست در جیبش کرد یکی از سروده‌های زندان به نام «جان نامیرا» را که سال‌ها قبل در پی درخواست او برایش نوشته بودم و می‌خواست از آن در یک سخنرانی استفاده کند نشانم داد و گفت: ببین ایرج من هنوز پس از گذشت یک دهه دستخط تو را در جیبم دارم. آیا این هیچ معنی‌ای برای تو ندارد؟
گفتم لجن پراکنی و اتهام زنی و توهم‌آفرینی در پشت سر، خطی است که شما دنبال می‌کنید و سپس به گفتگوی محمود ائمی با یکی از هواداران مجاهدین اشاره کردم و در خاتمه برخورد سال قبل محمود احمدی را پیش کشیدم. مهدی ابریشم‌چی برای رفع و رجوع آن مجبور شده بود نزد هواداران مجاهدین به دروغ مدعی شود که «ایرج همین دیروز اینجا اورسورواز بود! او بچه‌ی خودمان است و ما مشکلی با هم نداریم».
سید‌المحدثین گفت اگر چنین موردی بوده باشد قطعاً‌ اشتباه کرده‌اند و ما موضوع را دنبال کرده و از آن‌ها حسابرسی خواهیم کرد. گفتم خجالت‌آور است، خواهر «مرضیه» از مسئولان داخل کشور مجاهدین هنوز «کد»‌های تماس با داخل کشور را که من دارم تغییر نداده، من می‌توانم به جای او روی خط بروم، سطح اعتمادش به من تا این حد است آن وقت پشت سر من صفحه می‌گذارید؟
قبل از عملیات در داخل کشور، کروکی محل‌های بسیار حساس را از من می‌خواستید آنوقت مرا رژیمی و یا در خدمت وزارت اطلاعات معرفی می‌کنید؟ خجالت نمی‌کشید؟ شب چگونه می‌خوابید؟ شما واقعاً به آن دنیا و ... باور دارید؟ من که به روز حسابرسی و آن دنیا باور ندارم، به خاطر وجدانم جرأت برزبان راندن چنین دروغ‌هایی را ندارم شما چگونه از آتش جهنم می‌گویید و به این سادگی دروغ به هم می‌بافید؟
روز بعد برای جلب اعتماد من، دو دستخط از محمود ائمی و محمود احمدی دو عضو قبلی دفتر سیاسی مجاهدین اخذ و در اختیار من گذاشتند.   

در دستخط اولی که به امضای محمود ائمی است آمده:‌
 
«برادر حبیب [محسن رضایی] سلام
در مورد سؤالی که از من کردی که آیا من به ایرج مصداقی اتهام، رژیمی بودن، وزارت اطلاعاتی بودن و مشکوک بودن زده‌ای یا نه؟
می‌خواستم تأکید کنم من چنین اعتقادی نداشته و ندارم و احیاناً اگر از جانب برخی از هواداران مورد سؤال قرار گرفتم، آن را نفی کردم.
البته من انتقاداتی در مورد مرزبندی به او داشتم که چه به خودش و چه اگر کسی سؤال کرده است گفته‌ام.
محمود ائمی اول می ۲۰۰۸ »
البته او در رابطه با «انتقاد در مورد مرزبندی» دروغ می‌گوید. همیشه اگر انتقادی در مورد مرزبندی بود از جانب من و امثال من بود و نه برعکس. در ثانی او یک بار به خاطر خبط‌ اش مجبور شده بود که از من عذرخواهی کند. اما هنگامی که نامه‌اش را خواندم صلاح ندیدم با مسئولانش در این مورد و دروغی که گفته بود صحبتی کنم. می‌دانستم می‌خواهد برای خودش وجاهتی کسب کند و من مشکلی با این قسمت نداشتم. او بزدلی است که حتی جرأت ندارد مطالبی را که در سایت‌های وابسته به مجاهدین علیه من و دیگر منتقدان و مخالفان مجاهدین می‌نویسد به نام خودش انتشار دهد و مسئولیت آن را به عهده بگیرد. او با سرقت نام «اسماعیل هاشم زاده ثابت» که در درگیری با نیروهای رژیم در پاییز ۱۳۶۰ کشته شد و سیاوش جعفری ... با زدن نقاب به چهره‌اش علیه من مقاله می‌نویسد و کاغذ سیاه می‌کند.  
دومین دستخط متعلق به محمود احمدی بود:
 
«در پاسخ به سؤال برادر بهنام [سید‌المحدثین] در مورد ایرج مصداقی باید بگویم که من هرگز و در هیچ‌جا نگفته‌ام که او نفر رژیم یا وزارت اطلاعات و یا مشکوک است.
محمود احمدی
۱۱ اردیبهشت ۸۷»
چنانچه ملاحظه می‌کنید هر دو نفر با دستخط خودشان خطاب به مسئولانشان محسن رضایی و محمد سید‌المحدثین شدیداً‌ موضوع را تکذیب می‌کنند. بالاترین مسئولان مجاهدین به دستور رهبری این سازمان، دستخط‌ این دو نفر را بدون آن که من طلب کرده باشم و یا انتظار آن را داشته باشم برخلاف رویه‌ی معمول‌شان در اختیار من گذاشتند که موجب حیرتم شد. بعید می‌دانم حداقل در دو دهه‌ی گذشته، چنین کاری از مجاهدین سرزده باشد و دستخط به کسی داده باشند. من در این رابطه یک استثنا هستم و نشان از سطح  اعتماد آن‌ها به من و مرزبندی‌ قاطعم با رژیم دارد. این را مقایسه کنید با دروغ‌های عجیب و غریبی که در طول بیست ماه گذشته در مورد گذشته‌ی من مطرح می‌کنند تا به کنه انحطاط اخلاقی این افراد و سقوطی که کرده‌اند پی‌ ببرید. (۲)
برای تلطیف رابطه و استفاده از عواطف و احساسات همان روز ظهر محسن رضایی گفت «عزیز» (مادر رضایی‌ها) ناهار درست کرده و تو را دعوت کرده که برای ناهار به منزلش برویم. او حساسیت و رابطه‌ی من با مادران شهدا را می‌دانست و از میزان علاقه‌ام به آن‌ها مطلع بود و می‌دانست برای «عزیز» و رنج‌هایش تا کجا ارزش قائلم. بعد از ناهار محسن رضایی عکس‌های کودکی خودش با برادران شهیدش احمد و مهدی و رضا را نشانم داد و راجع به هریک توضیح کوتاهی داد.
تحویل نامه‌ی خصوصی منصور قدرخواه به دبیر شورای ملی مقاومت به من
همان روز محسن رضایی از موضع دبیر شورا و فرد رابط با منصور قدرخواه یکی از اعضای شورای ملی مقاومت، نظری را که راجع به من داده بود تلفنی جویا می‌شود و از او می‌خواهد آن را کتبی نوشته و تحویل دبیرخانه دهد.
قدرخواه که از قصد محسن رضایی بی خبر است و موضوع را خصوصی و نشانه‌ی اعتماد مجاهدین به خودش و مرزبندی محکمی که با عناصر درخدمت وزارت اطلاعات دارد، تلقی می‌کند در پاسخ به منظور تقرب هرچه بیشتر به دستگاه و اربابی که در خدمت اوست، موضوع را چرب و نرم‌تر کرده و با پیازداغ اضافه می‌نویسد:
 
«دبیرخانه شورای ملی مقاومت

موضوع:‌ ایرج مصداقی

حبیب عزیز،
با سلام پیرو صحبت‌هایمان خواستم بصورت کتبی به اطلاع دبیرخانه برسانم که من فقط در یک بحث نسبتاً طولانی و تنها با یکی از هواداران آن‌هم بصورت خصوصی گفته‌ام که کارهایی که ایرج مصداقی می‌کند، چه بخواهد و چه نخواهد خط مطلوب وزارت اطلاعات می‌باشد و در شرایطی که همه عوامل رژیم و عوامل ممکنه خارجی کمر به نابودی این مقاومت و مجاهدین بسته‌‌اند تا آنرا نابود کنند و بطور خاص با مارک زدن‌ها و اتهامات مختلف سرمایه‌ اصلی مقاومت که اعتبارش می‌باشد را مورد  هدف قرار داده‌اند او با زیر سؤال کشیدن آمار رسمی مقاومت در مورد قربانیان رژیم در کشتار سال ۶۷ روی همین خط (‌بی‌اعتبار کردن مقاومت) تلاش می‌کند . او در این شرایط به تنهایی نه امکان به دست آوردن اطلاعات جامع و مکفی دارد ونه با این بحث به پیشبرد مبارزه در این شرایط کمکی می‌کند بلکه با به زیر سؤال کشیدن مقاومت انگیزه مبارزه از مردم را می‌گیرد و این خطی  و استراتژی رژیم است که وزارت اطلاعات بر اساس آن کار می‌کند.
من تأکید کرده‌‌ام بعضی اعمال با هر انگیزه‌‌ای که صورت گیرد وقتی مورد استقبال وزارت اطلاعات قرار گیرد بر علیه منافع مردم ایران می‌باشد. چرا که هیچ گزینه‌ای غیر از این مقاومت و مجاهدین وجود ندارد.
موفق باشید
منصور قدرخواه.»
هرچند این نامه تایپ شده است و دست نویس نیست و محسن رضایی شخصاً در اختیار من قرارداد اما خود منصور قدرخواه که از محتوای آن و مکالمه‌ای که با »دبیر شورا» داشته و نامه‌ای که برای او نوشته که باخبر است و محسن رضایی لااقل نمی‌تواند در این زمینه به خود قدرخواه دروغ بگوید. هرچند از او و دستگاهی که نمایندگی می‌کند هر کاری بر می‌آید.
محسن رضایی دبیر شورای ملی مقاومت با بی‌پرنسیبی و «خیانت در امانت» که ویژگی رهبری‌ عقیدتی مجاهدین است و به دیگر اعضا و کادرهای این سازمان نیز تزریق شده، نوشته‌ی خصوصی منصور قدرخواه یکی از اعضای این «شورا» علیه من را که در زمره‌ی اسناد شورای ملی مقاومت است، در اختیار من قرار داد و با تحقیر گفت: البته این حرفی است که این بابا زده و نظر ما نیست و طبعاً‌ خودش هم بایستی جوابگو شود. ما او را به این‌جا می‌آوریم و در حضور خودت از او می‌خواهیم که توضیح دهد و پاسخگوی نظرش باشد.
رضایی و سید‌المحدثین به لحاظ اخلاقی آنقدر سقوط کرده‌اند که نمی‌توانستند بفهمند در اختیار من قراردادن نامه‌ی خصوصی منصور قدرخواه تا کجا زشت و ناپسند است. این دو فکر می‌کردند مطلع کردن من از نظر قدرخواه که عضو شورای ملی مقاومت بود باعث نزدیکی من به آن‌ها می‌شود.   
سید‌المحدثین در تأیید من و در مذمت آن‌چه قدرخواه مدعی شده بود گفت ببین ایرج من تلاش تو در زمینه‌ی تصحیح آمار قتل‌عام ۶۷ را درک می‌کنم اما هرچیزی را که نباید بیان کرد. من خودم یکی از مسئولان بخش اجتماعی مجاهدین بودم، پس از انقلاب واقعاً‌ مسئله‌مان بود برای تبلیغات روی ۱۳ آبان، اسامی و تعداد کشته‌شدگان دانش‌آموز و دانشجو در آن روز را در بیاوریم؛ اما هرچه کوشیدیم بیشتر از ۱۳ نفر نبود. (روی عدد با ضرس قاطع نمی‌توانم پافشاری کنم اما رقمی در این حدود گفت و این عدد در ذهنم برجسته است). او اضافه کرد ما می‌دانستیم قاسملو راجع به تعداد نیروهای نظامی‌اش بلوف می‌‌زند اما نمی‌آمدیم اطلاعیه بدهیم و دست او را رو کنیم. سید‌المحدثین تلویحاً‌ می‌گفت در مورد آمار حق با توست اما بهتر است سکوت کنی و آمار غیرواقعی ما را زیر سؤال نبری.
در پاسخ گفتم کاری ندارد رسماً به من بگویید در مورد آمار حق با توست ما به دلایل کاملاً مشخص (با ذکر دلایل) مبالغه می‌کنیم، از تو می‌‌خواهیم علیرغم اشرافی که به موضوع داری سکوت کنی. من هم دلایل شما را می‌شنوم و روی آن فکر می‌کنم اگر قابل قبول بود می‌پذیرم. اما این که بخواهید با هیاهو و جنجال و دروغ‌پراکنی مرا از گفتن باز دارید ممکن نیست در این کار موفق شوید. خودتان را خراب می‌کنید و اراده‌ی من را قوی‌تر.
سپس دو روایت دروغ و متضاد را که دو عضو شورای رهبری مجاهدین از یک واقعه کرده بودند و هر دو توسط مجاهدین انتشار یافته بود را به او گفتم و تأکید کردم می‌خواهید راجع به همین بنویسم؟ محدثین که پاسخی برای آن نداشت و نمی‌توانست بگوید هر دو نفر راست می ‌گویند بلافاصله یادداشت کرد و گفت خوب شد گفتی می‌گویم رسیدگی کنند.
گفتم مشکل اینجاست کسانی که متصدی این امور هستند به کارشان ایمان ندارند، با عشق و علاقه این کار را انجام نمی دهند. حتی وقتی می‌خواهند جعل کنند هم نبوغ لازم را ندارند.
و سپس موضوع  سند جعلی‌‌ای را که مجاهدین در ارتباط با فرمان خمینی برای خون کشیدن از زندانیان پیش از اعدام در دهه‌ی ۶۰ تولید کرده بودند پیش کشیدم و دلایلم را برای جعلی بودن سند توضیح دادم. سید‌المحدثین خنده‌اش گرفت و یادداشت کرد. ظاهراً عقلش به موضوع نرسیده بود یا به محتوای سند جعلی و ادعاهای مسخره‌ی‌ای که در آن آمده بود توجه نکرده بود.
بعد از ملاقات اول‌مان پنجاه روز صبر کردم اما خبری از آوردن منصور قدرخواه و توضیح راجع به شکرخوری‌اش نشد. به همین دلیل در تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۰۸ مطابق با ۱۱ خرداد ۱۳۸۷ خطاب به محسن رضایی( حبیب) که قول داده بود او را برای پاسخگویی احضار خواهند کرد از جمله نوشتم:
«... در ضمن شما گفتید منصور قدرخواه را خواهید آورد تا برای مطالبی که در نامه به شما راجع به من عنوان کرده بود، توضیح دهد. مسعود می‌گفت بعضی آدم‌ها صورتشان، سیرتشان را نشان می‌دهد و می‌‌گفت: تو زندان شاه هر وقت لاجوردی را می‌دیدم یاد ابن ملجم می‌افتادم، (نقل به مضمون) به نظرم کاملاً حق با اوست. از نظر من این مسئله در مورد منصور قدرخواه نیز به خوبی صادق است. صورت او نشانگر بلاهت و حماقت ذاتی اوست. چه خوب که احمق‌ها و پاچه ورمالیده‌هایی مثل او، من را در خط وزارت اطلاعات بدانند. من به توصیه‌‌ی شما و به خاطر این که نوشته‌ی او را به من داده بودید و رعایت پرنسیب‌های شخصی‌ام، چیزی خطاب به او ننوشتم تا خود اقدام کنید وگرنه من اجازه نمی‌دهم ولگردهای بی سرو پایی مثل او که به مدد سیاست غلط مجاهدین وارد شورای ملی مقاومت شده و کباده‌ی مبارزه و مقاومت می‌کشند، چاک دهانشان را باز کنند و غلط‌های زیادی بکنند.»
منصور قدرخواه که در خم رنگرزی مجاهدین تبدیل به «مبارزی» بزرگ شده است و برای سرنگونی آدمکشان حاکم بر میهنمان از آلمان به لاس وگاس آمریکا مهاجرت کرده، حقوق بگیر مجاهدین است و برای عقب‌افتادن دستمزد‌ش آه و ناله سر می‌دهد و  می‌کوشد برای خوشامد ارباب هرکاری بکند. مقاله‌ی خانم مهناز قزلو تحت عنوان «آقای رجوی، منصور قدرخواه «مزدور» است، نه من » را در آدرس زیر می‌توانید ملاحظه کنید و میزان حقوق دریافتی او و عجز و لابه‌اش نزد مهناز سلیمیان دبیر ارشد شورای ملی مقاومت را ببینید، تا متوجه شوید چرا عده‌ای علم مجاهدین به دوش می‌کشند و به وقت نیاز به اشاره‌ی ارباب به میدان می‌آیند و اظهار وجود می‌کنند.
چندی پیش تعدادی از مواجب‌بگیران شورای ملی مقاومت در پاریس حاضر شدند تا پس از توجیه توسط نمایندگان ارباب، در گفتگو با تلویزیون مجاهدین مرا «تواب» و اطلاعاتی و وابسته به رژیم بخوانند، بیچاره‌ها نمی‌دانند منافع ارباب که اقتضا کند همه‌شان را مثل منصور قدرخواه پیش امثال من سکه‌ی یک پول می‌کنند.
از‌ همه فرومایه‌ترشان مهدی‌ سامع است که برای دم‌تکان دادن نزد من در فیس‌بوک، سالگرد تولدم را تبریک می‌گفت و امروز برای خوشامد ارباب و دریافت جیره و مواجب ماهانه و ...، به اشاره رهبر عقیدتی‌اش مرا وابسته به «سرویس‌های امنیتی» خارجی معرفی می‌کند.
تعریف و تمجید‌های سید‌المحدثین از من در دیدار حضوری با خودم و اسناد ارائه شده در بالا را بگذارید در کنار ادعاهای او علیه من در «سیمای آزادی» که در اشاعه‌ی دروغ و فریب به رقابت با «سیمای جمهوری اسلامی» پرداخته است. ببینید چگونه و به سادگی من را «مزدور وزارت اطلاعات» و ... می‌خواند، روضه می‌خواند، عمامه بر زمین می‌زند و ... به چهره‌‌ی او دقت کنید. او دروس مربوط به حیله و فریب و نیرنگ را در حوزه علمیه، نزد پدرش که آخوند حوزوی است و مسعود رجوی رهبری عقیدتی مجاهدین بخوبی آموخته است.
دروغ‌پردازی سید‌المحدثین در سیمای مجاهدین
خیلی‌ها شاید برایشان این سؤال ایجاد شود که این همه تزویر و ریا و دروغ و فریب چگونه ممکن است؟ باید گفت وقتی چشم‌تان را بر وجدان‌تان ببندید و رهبری داشته باشید که در دروغ‌گویی دست گوبلز را از پشت بسته باشد، در فریبکاری و نیرنگ، راسپوتین را خجلت زده کرده باشد و در بی‌پرنسیبی گوی سبقت از ماکیاول برده باشد و هنرپیشه‌ای قهار باشد که نقش‌های گوناگون بازی می‌کند انجام چنین کارهایی از آب خوردن هم ساده‌تر است. بی شک به لحاظ درونی متناقض هم نخواهید شد.
در طول بیست ماه گذشته علیرغم تمامی زشت‌کاری‌ها و رذالت‌هایی که مجاهدین به خرج دادند من نیازی به انتشار این اسناد ندیدم و رسوایشان نکردم. چرا که طاقتم زیاد است و می‌دانم حرفم را کی و کجا بزنم.
امروز هم نه برای دفاع از شخص خودم که اصولاً خود را بی‌نیاز از دفاع می‌بینم چرا که زندگی‌ام و تولیداتم در ۳۶ سال گذشته گویای همه‌ چیز است، بلکه برای کمک به کسانی که همچنان نسبت به صداقت مجاهدین و کادرهایشان ذهنیت غیرواقعی دارند این اسناد را انتشار می‌دهم تا چنانچه در خواب غفلت به سر می‌برند بدانند مسعود رجوی مجاهدین را به چه انحطاط و سقوطی کشانده است و متأسفانه در چه لجنزاری دست‌وپا می‌زنند و برای حفظ منافع‌شان به چه حضیضی دچار شده‌اند.
لابد مجاهدین برای هواداران‌شان پاسخ دارند که چرا این دستخط ها را در اختیار من گذاشته‌اند؟ لابد توضیح منطقی دارند که چگونه امروز مرا به اطلاعاتی بودن، رژیمی بودن و «تواب تشنه به خون» بودن متهم می‌کنند. همان مجاهدینی که با دستخط و امضای خودشان چنین موضوعاتی را به شدت انکار کرده بودند و حتی پای «اعتقاد» را هم به میان کشیده بودند، امروز به رذیلانه‌ترین شکل همان اتهامات را تکرار می‌کنند. چه اصراری داشتند در بالاترین سطح با یک «تواب تشنه به خون» و «تیرخلاص زن» و ... (۱) به گفتگو بنشینند؟ در آستین آن‌ها چند تا از این «تواب‌های تشنه به خون» و «تیرخلاص زن» و ... وجود دارند؟‌
این همه ماجرا نبود، ماه بعد (خرداد ۱۳۸۷) این دو (محمد سید‌المحدثین و محسن رضایی) در تماس با همسرم در استکهلم خواستار گفتگو با من شده بودند که برای شرکت در یک سمینار در ارتباط با حقوق بشر و کشتار دهه‌ی ۶۰ در کالیفرنیا بودم. عاقبت شماره‌ی تلفن منزلی که در آن‌جا بودم را برای تماس در اختیارشان گذاشتم. بلافاصله با من تماس گرفته و ضمن آن که از من برای شرکت در گردهمایی «ویلپنت» در پاریس دعوت به عمل آوردند، تأکید کردند که کتاب‌ خاطرات زندانم را نیز برای فروش در آن‌جا  عرضه کنم. ضمن تشکر تأکید کردم که به خاطر حضورم در آمریکا امکان شرکت در مراسم مزبور را ندارم. آن‌ها اضافه کردند البته می‌توانی از دوستانت بخواهی در «ویلپنت» به عرضه‌ی کتاب خاطرات‌ات بپردازند که پاسخ دادم با کسی چنین رابطه‌ای ندارم.
در بهمن‌ماه ۱۳۸۷ نیز دوباره محسن رضایی (حبیب) با شرمندگی از من خواست که برای گفتگو با مجاهدین به پاریس بروم. من هم که در طول زندگی‌ام چه در زندان و چه بیرون زندان، در رابطه با هیچ‌یک از جریان‌های سیاسی از گفتگو و تبادل نظر پرهیز نکرده‌ام، دوباره به دعوت او به پاریس رفتم. هر دو بار هم هزینه‌ی سفر را علیرغم اصرار بیش از حد آن‌ها خودم دادم. بار اول حبیب تا دم در بنیاد رضایی‌ها و تا لحظه‌ای که می‌خواستم سوار ماشین شوم و به فرودگاه بروم دنبالم دوید تا بلکه به زور هم شده پول بلیط هواپیمایم را در جیبم بگذارد. او اصرار داشت که تو به دعوت ما به این‌جا آمدی و ما موظفیم هزینه‌ی سفر را بپردازیم. اما من که او را می‌شناختم گفتم هرچند به سنت سنت این پول نیاز دارم اما من از شما پول بگیرم؟ من از پدرم تا به حال چنین پول‌هایی نگرفته‌ام. هنگامی که در تشکیلات مجاهدین فعالیت می‌کردم نیز به من پیشنهاد تأمین نیازهای مالی‌ام را داده بودند که قبول نکرده بودم.
بار دوم محمود ائمی را هم آورده بود که هم تلطیف رابطه کرده باشد و هم نقش منشی‌اش را بازی کند. در گفتگوی قبلی با رودستی که به محسن رضایی زدم و واکنش او متوجه‌ شدم «سیاوش جعفری» که علیه من و کتاب «نه زیستن نه مرگ» مقاله نوشته و برای رد‌گم‌کنی، در آن خود را زندانی سیاسی دوران خمینی معرفی کرده و برخلاف سیاست رسمی مجاهدین در تأیید مقاومت زندانیان چپ قلم زده خود مجاهدین هستند و خط اصلی تشکیلات را پیش می‌برد. با کمی تعمق در موضوع تردید نکردم که محمود ائمی که نزد خودم کتاب «نه زیستن نه مرگ» را استثنایی، تکان‌دهنده و تأثیرگذار می‌خواند و به دروغ می‌گفت در تمامی دفاتر مجاهدین بایستی یک نسخه از آن باشد و خواهان هدیه‌ی حداقل ۶ نسخه‌ی آن به دفاتر مجاهدین بود در خفا و با اسم مستعار علیه آن رذالت به خرج داده است و برای رد‌گم کنی مقاله را در سایت‌های وابسته به چپ و از جمله «کانون زندانیان سیاسی در تبعید» انتشار داده است.
حقارت او را می‌دیدم که دوباره در حضور من چگونه صحنه‌پردازی می‌کند و قربان صدقه می‌رود و مرا در آغوش می‌گیرد و از میزان پستی‌ و دودوزه‌بازی‌اش حیرت می‌کردم.
از آن‌جایی که آدم تو داری هستم واکنشی نشان ندادم و اجازه دادم به نمایش‌اش ادامه دهد. اما به حالش و سقوطی که دچارش بود افسوس می‌خوردم. خواسته‌شان این بود که مقالات ایرج شکری یکی از اعضای مستعفی شورای ملی مقاومت را در سایت «پژواک ایران» انتشار ندهم. به محسن رضایی گفتم تنها مرز من رژیم جمهوری اسلامی است بنابر این از پذیرش خواسته‌ی آن‌ها خودداری کرده و روی آزادی بیان به عنوان رکن اساسی دموکراسی تأکید کردم.
محسن رضایی در این ملاقات استعفای پروفسور هادی مهابادی یکی از اعضای برجسته‌ی شورای ملی مقاومت را ناشی از بیماری روانی و «فوبیا»ی ناشی از آن معرفی کرد که حتی برای دیدار با او در فرودگاه کانادا خود را به شکل کارگران فرودگاه در آورده بود تا شناسایی نشود!
دلیل استفعای ایرج شکری روزنامه‌نگار چپ و با پرنسیب از شورای ملی مقاومت را هراس از بازجویی مقامات فرانسوی هنگام اعطای تابعیت فرانسه به وی خواند و دلیل جدایی فرید سلیمانی سوادکواهی یکی از اعضای برجسته‌ی روابط خارجی مجاهدین و از مشاوران مریم رجوی را ترس و بریدگی از مبارزه خواند و به خاطر حساسیت من روی پروژه‌ی اتمی رژیم مدعی شد او هم‌اکنون در حال همکاری با البرادعی علیه مجاهدین و به نفع سیاست اتمی رژیم است.
در پایان صحبت‌مان حبیب در حالی که به سختی سرما‌خورده بود از من خواست که همراه او به تظاهرات مجاهدین در بلژیک بروم. گفتم مشکلی ندارم، من در تظاهرات و گردهمایی‌های بسیاری از گروه‌ها شرکت می‌کنم به ویژه اگر دعوت داشته باشم. و همراه او و محمد شمس در حالی که در نزدیکی‌های بروکسل هدایت ماشین را به من سپردند که شهر را بهتر می‌شناختم به بلژیک رفتیم. 
پیش از سوار شدن در ماشین، در مقابل «بنیاد رضایی‌ها»، محمود احمدی که سال قبل با او در واکنش به اقدام زشت‌اش و تهدیدی که همنشین بهار را کرده بود به مجادله پرداخته بودم مرا در آغوش گرفت. می‌دانستم که از روی تزویر و ریاست و ذره‌ای محبت و یکرنگی در آن نهفته نیست.  
آشنایی با شیوه‌ی کار مجاهدین
برای این که با سبک کار  مجاهدین و سیاهکاری‌شان آشنا شوید به این لینک توجه کنید.
 گفتگوی یزدان با سیمای مجاهدین
«یزدان» از «سوئیس» در سناریویی از قبل آماده و هماهنگ شده در حضور سید‌المحدثین با «سیمای آزادی» تماس گرفته و ضمن نام بردن از زنده یاد محسن دگمه‌چی که در اثر سرطان در زندان گوهردشت جان باخت با دغل و فریبکاری ضمن حمله‌ی بیشرمانه به من و طرح اتهامات سراپا کذب و دروغ، در مورد اقدامات «انجمن نجات» یکی از ارگان‌های وابسته به وزارت اطلاعات و ارسال کتب و ... برای خانواده‌های شهدا و ... در ایران، توضیح می‌دهد و اشاره می‌‌کند به مادری که به متصدیان امر می‌گوید به جای خواندن کتب و جزوات ارسالی، آن‌ها را در آتش چهارشنبه سوری انداخته و از رویش پریده است.
او با حقه‌بازی بلافاصله به «گزارش ۹۲» اشاره می‌کند و با همکاری سید‌المحدثین و حمید رفیعی گرداننده‌ی برنامه می‌کوشد به گونه‌ای جلوه دهد که گویا موضوع ‌آتش چهارشنبه سوری و ... مربوط به «گزارش ۹۲» و روشنگری من در مورد مجاهدین است. 
این فرد در سال ۱۳۸۸ از ایران خارج شده، «گزارش ۹۲» در اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۲ انتشار یافته و گفتگوی سید‌المحدثین با او در تیرماه ۹۲ صورت گرفته است! کدام چهارشنبه‌سوری و کدام آتش؟ و ...
این فقط یک نمونه از صحنه‌پردازی‌ها و عوامفریبی‌های مجاهدین است و از این شعبده‌‌ها بسیار در آستین دارند. اما توجهی نمی‌کنند:‌
«صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
 صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بی‌نیاز کرد »

ارسال کارت تبریک عید از سوی مریم رجوی
در حالی که من ارتباط تشکیلاتی با مجاهدین نداشتم و پیش‌تر در نامه‌ای رسمی به آن‌ها اعلام کرده بودم که حتی خود را هوادار مجاهدین نمی‌دانم باز هم مریم رجوی از ارسال کارت تبریک عید سالانه برایم خودداری نمی‌کرد و در آن «موفقیت و شادکامی» مرا «در سال نو آرزو» می‌کرد. نمونه‌اش را در زیر ملاحظه می‌‌کنید .
آیا او پاسخی برای هواداران خود دارد که چرا برای یک «تواب تشنه به خون» و «تیرخلاص‌زن» و ... کارت تبریک عید می‌فرستاده؟ پس از گذشت سه دهه از زندانی بودن من، به چه سندی در ارتباط با من دست یافته است؟ آیا می‌توان به چنین افرادی و ادعاهایشان اعتماد کرد؟ آیا مریم رجوی و دستگاهی که او نمایندگی می‌‌کند به «تعهدات ده گانه» ای که برای «ایران آزاد فردا»‌ می‌دهند پای بند هستند؟
آیا ادعاهای مجاهدین با عمل‌شان می‌خواند؟
ایرج مصداقی دیماه ۱۳۹۳
پانویس:
۱- من در داخل کشور در ارتباط با مجاهدین دارای کد رادیویی «مرتضی ۵ مهر » و به همراه شهید احمدرضا محمدی مطهری «رها ۱۱» بودم و مجاهدین در نامه‌ای با جوهر مخفی برایم نقشه مسیرهای مورد استفاده‌ی ارتش آزادی بخش در منطقه‌ی چکه قمر و چکه موسی در ناحیه ایلام را فرستادند.
۲- مجاهدین از این و آن به زور و تهدید و تطمیع هم که شده دستخط و امضا می‌گیرند. اما در رابطه با موضوع برعکس شده است. این بار آن‌ها نه تنها نمی‌توانند علیه من سند و مدرکی رو کنند بلکه برعکس این من هستم که دستخط‌های آن‌ها را در اختیار دارم و انتشار می‌دهم.


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire