بارگشت دوباره ویلیام باتلر ییتس
The Second Coming
The Second Coming
ممکن است «آیپاد» و Google Chrome و... همه ویدیو را نشان ندهد.
از مرورگر موزیلا Mozilla Firefox (و از کامییوتر معمولی) استفاده کنید.
این بحث با اشاره به «ویلیام باتلر ییتس» William Butler Yeats برنده ی نوبل ادبی سال ۱۹۲۳، شعر مهمی از او را به نام «خیزش دوباره» The Second Coming برجسته میکند.
ویلیام باتلر ییتس یکی از مهمترین شاعران و نمایشنامهنویسان انگلیسی زبان در قرن بیستم و بخشی از تولد ایرلند مدرن و مستقل است. وی از بنیان گذاران شعر مدرن انگلیسی، و از سردمداران جنبش فرهنگی ادبی احیای ایرلند بشمار میرود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوهولین و رستم هر دو «سهراب»شان را میکُشند
ویلیام باتلر ییتس در دورانی پرآشوب میزیست. زمانی که انقلاب ۱۹۱۶ و سپس استقلال ایرلند را از بریتانیا در ۱۹۲۲ به دنبال داشت.
سهم منحصر به فرد او توصیف آگاهی ملی و نوظهور ایرلند بود. جنبشی ملی که ریشههای خود را در ایرلند کهن و تا حدی عرفانی میجست. از همین رو بخش مهمی از آثارش را به بازسازی افسانههای کهن ایرلند اختصاص داده است، مانند قصۀ کوهولین Cuchulain و فِردیا Ferdia دو دوست قدیمی که تا سر حد مرگ با یکدیگر میجنگند. داستانی که نبرد بین رستم و اسفندیار را در خاطر ما زنده میکند. نمایشنامه دیگری هم دارد به نام «در کناره بیلی» On Baile’s Stran که یادآور قصه رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی است.
...
روزی جوانی غریبه وارد شهر شده و کوهولین پهلوان بزرگ شهر را به مبارزه میطلبد. ملکهای جنگجو که جوان غریبه، حاصل همبستری او با کوهولین است، فرزندش را تشویق به قتل پدر که پس از نزدیکی، مادر را ترک گفته است، میکند.
کوهولین پا به میدان میگذارد و در طی نبرد، آن غریبه را به زمین میکوبد و به قتل میرساند اما بعد متوجه میشود که او فرزند خودش بودهاست، پس دیوانه وار تن به امواج دریا سپرده و خود را در آغوش مرگ رها میسازد.
مسعود فرزاد که آنرا به فارسی ترجمه کرده به یکی بودن مآخذ هر دو روایت ایرانی و ایرلندی اشاره میکند و معتقد است که این اثر برگرفته از اصل روایت ایرانی رستم و سهراب (شاهنامه فردوسی) است.
شعر The Second Coming که از آن با عنوان «خیزش دوباره» یاد کردهام، بازگشت و ظهور دوباره هم ترجمه شدهاست.
آغاز شعر، دلالت بر حرکتی مارپیچ میکند که در مسیر پرواز یک عقاب ترسیم شدهاست. ویلیام باتلر ییتس با همین تصویر، نگاه خودش را به مقوله تاریخ نشان میدهد.
گویی تاریخ را به مثابه پویشی دَوَرانی میپندارد که در نقاطی خاص با گذشتهاش تلاقی پیدا میکند.
او سپس به ابوالهول (اسفینکس = sphinx غول افسانههای مصر باستان) و به زادگاه مسیح بیتلَحم (בית לחם بِت لِحِم) هم اشاره میکند.
...
شرح و تفسیر شعر The Second Coming برازنده شاعران و فرهنگورزان است. اشارات من برداشت خام کسی است که به لطایف و رمز و راز شعر هیچ اشرافی ندارد. من تنها به شعر پناه میبرم ولی از دنیای رازآلود و زیبایش زیاد سر درنمیآورم.
در این روزها که آسمان را ابرهای سیاه بیباران پوشاندهاست، برخی اشعار مثل آیات وحی که برای امثال یوحنا و بلال حکم آفتاب داشت، گرمیبخش و الهامدهندهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهین مردمان بین که عاریاند از هر باوری و سفلگان نگر که راسخاند در اشتیاقشان
عقابی که در پرواز خود، چونان گردباد چرخ میزند و بال میگسترد، دیگر صدای صاحباش را هم نمیشنود.
همه چیز بهمریختهاست و هیچ مرکزیت (هیچ تکیهگاه و کانون استواری) وجود ندارد. دنیا را آشوب محض فرا گرفتهاست.
(نظمی نیست جهانی همه آشوب، جهانی همه خون، جهانی که در آن آیین راستی میمیرد. نیکان بی باور و بدان پر شور، سخت و سودایی اند.)
انگار سیلابی از خون، خون تیره، خشکی را پوشانده و همه جا رسم پاکی غرق شدهاست.
اعلی مردمان بین که عاریاند از هر باوری و سفلگان نگر که راسخاند در اشتیاقشان
(در این اوضاع و احوال) حتماٌ مکاشفه، انقلاب و ظهور دوباره ای در راه است.
ظهور دوباره!
(وای، تصور و) بیان آن هم برایم دشوار است. (برایم دشوار است)
وقتی که تصویر مهیب تمامیت بشر چشمانم را میآزارد: تصویر بیابانی برهوت، جایی در ریگزار صحرا، پر از شن (و خاک)
تصویر (ابوالهول را میگویم)، تندیسی که بدن شیر دارد و سر انسان
با نگاهی مات و بیرحم چون خورشید، یواش یواش رانهایش را میجنباند (و جلو میآید)، در حالی که دور و برش، سایههای پرندگان بیابانی آزرده و خشمگین در چرخش است. (لاشخورانی که بالای سر او پرواز میکنند و منتظر مرگش هستند)
(انگار) سیاهی دوباره سایه افکنده و ظلمت میبارد.
حالا، من که میدانم بیست قرن خوابِ سنگواره ای بشر از کابوس در گهواره ای جنبان (گهواره مسیح) برآشفتهاست، نمیدانم این چه درنده ی خشنی است که گویا حالا وقتش رسیده که بالاخره بلند شود و آرام به سوی بیتلَحم برود و از نو ظهور کند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابوالهول جای مسیح را تنگ می کند!
دیدیم که ویلیام باتلر ییتس در پایان شعر از یک سو، مقوله رستاخیز و بازگشت مسیح را مطرح میکند و از سوی دیگر، فضایی رعب آور را به تصویر میکشد که گویی جهان را فرو خواهد گرفت.
همانند «تی. اس٫ الوت» در شعر «پیر مرد خُرد» که مسیح را چون ببری تصویر میکند که برای نابودی جهان از نو ظهور خواهد کرد، از رجعت دوباره مسیح با هول و هراس یاد میکند و ابوالهول را به جای او مینشاند که با خود وحشت و هراس و ابهام میآورد...
شعر خیزش دوباره مرا به یاد کلیله و دمنه»، و باب «برزویه طبیب» میاندازد که منسوب به بزرگمهر حکیم است که بعد از شهادت «مزدک»، در دام بلا افتاد و امثال نوشیروان و خسرو پرویز او را هر دم از چاهی به چاهی میکشیدند...
بزرگمهر جوری روزگار خویش را به تصویر کشیده که گوئی الآن با ما زندگی میکند.
کارهای زمانه میل به اِدبار دارد. چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی... دنائت مستولی، مروّت متواری، دوستیها ضعیف، عداوتها قوی، نیکان گرفتار و رنجور، پلیدان فارغ و محترم، مکر و خدیعت بیدار، وفا و حرّیت در خواب...
...
ویلیام باتلر ییتس در شعر خیزش دوباره The Second Coming دنیای وارونهای را که عقل در آن به تبعید رفته و ابتذال به میدان آمده، به تصویر کشیده است. دنیایی که به راحتی آدمی جفا میورزد، دروغ میگوید تا با نفی دیگران خود را اثبات کند. البته چنین چیزی تأسفبرانگیز است، تأسفبرانگیز است که فاسدان، کسانیکه در خلوتشان به فرومایگی خویش اعتقاد دارند داور گناه آلودگی یا درستی اخلاقی دیگران باشند. اما تعجبی ندارد. چرا؟ چون هستی رو به تکامل میرود و هیچ دلیلِ منطقی موجود نیست که جفا و بی مروتی از این روَند مستثناء باشد. پا روی وجدان خویش گذاشتن هم میتواند ابعاد و اشکالِ جدید و ناشناختهای بخود بگیرد.
...
من البته همانند ویلیام باتلر ییتس دوست ندارم تاریخ را در کلیّتاش به دیده نومیدی و تردید بنگرم. اگرچه تاریکی و شبهای ظلمانی واقعیت دارد اما اصالت با نور و روشنی است و از درون شب تار گل صبح خواهد شکفت.
...
آیا آنچنان که او میگوید نیکیها و نیک خواهان جای خود را به بدیها و پلیدان میدهند و باید دست از هر امید و دل از هر ایمانی برداشت؟
گرچه شیخ مکّار و شاه تبه کاری که درون هر کدام ما است، بیداد میکند. گرچه چهره آبی عشق پیدا نیست و، نه زمان را درد کسی است، نه کسی را درد زمان. اما...
اما اصالت با تاریکی و پلیدی نیست و همه حرف همین است. اصالت با تاریکی نیست. تاریکی گورش را گم میکند.
رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلَامُ / (درنگ کن، درنگ کردنی، روشن میگردد تاریکی)
پانویس
پاروسیا
شعر ویلیام باتلر ییتس، مقوله Second Coming (بازگشت مسیح، پاروسیا / parousia) همچنین مفهوم «دورة هزارساله» (از مفاهیم مرتبط با آموزه های فرجامشناسانه مسيحی) را هم تداعی می کند اما من وارد اینگونه موضوعات نمیشوم و به آن اشراف هم ندارم.
ابوالهول (اسفینکس) Sphinx
غول افسانههای مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بالهای عقاب و دارای کلهای شبیه سر زنان است. این موجود افسانهای کسانی را که موفق به حل معمّای او نمیشدند میکشت و در نظر مصریان باستان مظهر آفتاب محسوب میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
The Second Coming
BY WILLIAM BUTLER YEATS
Turning and turning in the widening gyre
The falcon cannot hear the falconer;
Things fall apart; the centre cannot hold;
Mere anarchy is loosed upon the world,
The blood-dimmed tide is loosed, and everywhere
The ceremony of innocence is drowned;
The best lack all conviction, while the worst
Are full of passionate intensity.
Surely some revelation is at hand;
Surely the Second Coming is at hand.
The Second Coming! Hardly are those words out
When a vast image out of Spiritus Mundi
Troubles my sight: somewhere in sands of the desert
A shape with lion body and the head of a man,
A gaze blank and pitiless as the sun,
Is moving its slow thighs, while all about it
Reel shadows of the indignant desert birds.
The darkness drops again; but now I know
That twenty centuries of stony sleep
Were vexed to nightmare by a rocking cradle,
And what rough beast, its hour come round at last,
Slouches towards Bethlehem to be born?
The falcon cannot hear the falconer;
Things fall apart; the centre cannot hold;
Mere anarchy is loosed upon the world,
The blood-dimmed tide is loosed, and everywhere
The ceremony of innocence is drowned;
The best lack all conviction, while the worst
Are full of passionate intensity.
Surely some revelation is at hand;
Surely the Second Coming is at hand.
The Second Coming! Hardly are those words out
When a vast image out of Spiritus Mundi
Troubles my sight: somewhere in sands of the desert
A shape with lion body and the head of a man,
A gaze blank and pitiless as the sun,
Is moving its slow thighs, while all about it
Reel shadows of the indignant desert birds.
The darkness drops again; but now I know
That twenty centuries of stony sleep
Were vexed to nightmare by a rocking cradle,
And what rough beast, its hour come round at last,
Slouches towards Bethlehem to be born?
ویلیام باتلر ییتس، شعر سمبلیک The Second Coming را سال ۱۹۱۹ بعد از ویرانیها و کشت و کشتارهای جنگ اول جهانی سرودهاست.
منابع
هوشمند، محمد رضا، نگاهی به شعر ظهور دوباره از ویلیام باتلر ییتس
دواچی، آزاده، نقد جرج اورول بر اشعار ویلیام باتلر ییتس
الیور گروگن، ویلیام باتلر ییتس (بخارا)
بزرگمهر، شیرین، دنیای نمایشنامهنویسی ییتس
ولیایی نیا،هلن، «ویلیام باتلر ییتس» شاعر اسطوره ساز
ثباتی، علی، ترجمه و تحلیل شعری از ویلیام باتلر ییتس
قدرتی پور، احمد، ویلیام باتلر ییتس
...
آدرس ویدیو
ممکن است «آیپاد» و Google Chrome و... همه ویدیو را نشان ندهد. از مرورگر موزیلا Mozilla Firefox (و از کامییوتر معمولی) استفاده کنید.
سایت همنشین بهار
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire