mercredi 5 novembre 2014

دست نامردمی اسید آورد وحشتِ تازه‌ای پدید آور

دست نامردمی اسید آورد
وحشتِ تازه‌ای پدید آور
حکم دینی به کار مرگ در است
اهلِ دین دشمن بنی بشر است
کرده بر تن لباس روحانی

رفته بر منبر مسلمانی
جمعه‌ها را امام شهر بوَد
منشاء شرّ و ظلم و قهر بوَد
می‌دهد حکم وحشت و ارعاب
تا اراذل کنند کار صواب
تا به مردم نشان دهند هنر
امر معروف و نهی از منکر
به زنان وطن هجوم آرند
سربکوبند و حلق بفشارند
دست روحانیت اسیدی شد
بد‌تر از آنچه بود و دیدی شد
سنت داعشی نشانده به راه
پرچم لا اله الا الله
آتشش تند و غبغبش پرباد
می‌ زند تیغ و می‌کُند ارشاد
تا نهان در صدف بماند دُر*
می‌کِشد بر سرزنان چادر
داده در دست جاهلِ ناباب
تبر و تیغ و دشنه و تیزاب
شیشه‌های اسید در دستش
راست چون تیغ زنگی مستش
لفظ اللهُ اکبرش به زبان
تا بریزد اسید، روی زنان
اینچنین دشنه داده و ساطور
خوش به دست اراذل مزدور
تا کند دیو و دد به حکم فقیه
بانوی بد حجاب را تنبیه
مجلسش را بنا نهاده به جهل
تا به تدبیر مردم نا‌اهل
ظلم، قانونِ این ‌وطن باشد
دشمنِ مرد و ضد زن باشد
وینچنین خانه دامگاه شود *
حرمت مرد و زن تباه شود
امنیت رخت ازین دیار برَد
آبرو‌ها به جویبار برد
عده‌ای نا درست و ناخالص
خوش نشینان ِ کرسی مجلس
همه بی رسم و بی اصول و حساب
منتصب طبق اصلِ استصواب
خویشتن را وکیل می‌نامند
تخم اصحاب فیل می‌نامند
کارشان ظلم و نانشان در خون
تا جنون جامه پوشد از قانون
بربریت به سهل و آسانی
بزند نعرۀ مسلمانی
جهل بر تختِ جور و استبداد
سازد از دین، حکومتِ شدّاد
طبق قانونِ شیخ فرموده
جان انسان کجاست آسوده؟
بربریت به نام دین برپاست
اینچنین دین، سزای بربرهاست
ای که در دام دین زمینگیرید
بیش ازین ظلمِ شیخ نپذیرید
ای جوان، روزگارِ خود دریاب
دیدۀ بسته را بشوی از خواب
داعش اینجا بود به شام مرو*
آن سوی مکتبِ امام مرو
دین کهریزکی در ایران است
به قم و اصفهان و تهران است
سلطنت می‌کند به نام خدا
بسته بر خنجرش کلام خدا
خنجرش را بگیر از دستش
تا نبندد به زنگی ی مستش
تیغ او واسِتان ز دستِ جنون
تا ازین بیشتر نریزد خون
خنجرش را به موزه ها بسپار
که بر او نسل ها کنند گذار
تا بدانند عصر ما چون بود
که چنین دستِ جهل در خون بود
تا بدانند کینِ صحرا گرد

با تمدن چه می تواند کرد !
م.سحر

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire