vendredi 19 septembre 2014

”برتولت برشت، تبلور حقیقت وانسانیت“ م. وحیدی


«آن‌کس که حقیقت را نمی‌داند، بی‌شعور است 
اما آن‌کس که حقیقت را می‌داند، و آن را دروغ می‌نامد، تبهکار است.» 
                                                                                           ”برشت“
از برشت و اندیشه‌هایش، و وسعت و گستردگی آثار و دیدگاههایش سخن گفتن، مشکل است و نمی‌توان او را، در چند سطر گنجاند. کارشناسان و محققان ادبیات، پژوهشگران و هیئت‌های فرهنگی و علمی و آکادمیک، می‌بایستی این مهم را برعهده‌گرفته و این نابغه عصر را، در جایگاه واقعی خود بنشانند. 

برشت، وجدان بیدار، مبارزی پرشور و فرزند راستین زمان خویشتن بود. شاعر و نمایشنامه‌نویسی خلاق و جستجوگر که به نیاز تاریخی عصر خویش پاسخ گفت و با افکــــار و تخیلات بلندش، مشعل اندیشه ضدفاشیستی و ضددیکتاتوری را، شعله‌ور و روشـن نگاه داشت و ناعادلانه و غیرانسانی بودن حاکمیت سرمایه‌داری را، ترسیم و بیان نمود: 
- در خانه،
         طاعون سیاه 
در بیرون،
            سرمای مرگزای 
... 
من به چنین دستگاه حکومتی 
که از بن ناخواسته است 
                        تف می‌اندازم... 
او در کشورش آلمان یا هر کجا که پا می‌گذاشت، از بیداد و ستم سخن می‌گفت و حامی محرومان و مبارزان در سرتاسر جهان بود و در سراسر آثارش، به دفاع از حقیقت و ستایش از انسانیت پرداخت‌. 

او در مورد ”هنر“ و ”کار هنری“ ، به آن دسته از افرادی که هنر و اندیشه‌ی خود را، به فاشـیسم و نظام سرمایه عرضه کرده بودند می‌گفت: 
”اینان“ دلالان هنر ”و“ روشنفکران متظاهر ”و همدست و هم‌داستان با حاکمان ستمگر هستند. هنر را نمی‌توان در خدمت گروهی قرارداد، که از آن به نفع خود تغذیه می‌کنند. در جایی که“ حقیقت ”مورد هجوم سرکوبگران قرار می‌گیرد. هنــرمند باید برای نوشتن شجاعت به خرج دهد هنرش را، مثل یک سلاح کارآمد، علـــیه بیداد و جهل به‌کار گیرد... نباید در مقابل قدرتمندان سر خم کرد و به ضعیـــفان خیانت ورزید... نوشتن حقیقت کار سختی است و انسان در مــورد خودش نیز، باید حقیقت را بگوید“ ... 

و در جای دیگری نوشته‌بود: 
”هنرمندی که سعی دارد غیرسیاسی باشد، در مقابل قدرتمــــندان عذاب وجدان ندارد. حاکمان نیز، پول خوبی به او می‌پردازند... ما باید واقعیات و حقایق را، زمانی که شرایط بسیار سخت است، بیان کنیم. به‌خصوص در مورد کسانی که شرایط برای آنها بدتر از همه است. حقیقت در دستان ما باید به سلاح تبدیل شود“. 

برشت مبلغ سادگی و ساده زیستن و شیفته‌ی سوسیالیسم بود. او در پردازش نمایشنامه و اجرای آن، یک‌قلم، از صحنه‌پردازیهای متداول و پرخرج، دوری می‌جست و کم‌خرجی را، در نمایش تئاتر، روش کار خودساخته بود. سنت‌شکنی در مقـــوله‌ی تئاتر ا، از ویژگی کارهای او بود و در این راستا، به سرزنش کلاسیســـتها و افکار کهنـــه و منجمد اعتنایی نمی‌کرد. او همیشه در حال نو شدن و نو کردن آثارش بود: 
بنگر اندیشه‌هایت را 
          و ببین که کهنه‌اند 
با من بیا... 
تا شهری نوین بنا کنیم...
 
او برای کودکان، کارگران و برای کشاورزان و زحمتکشان، به زبان خودشان می‌سرود و می‌نوشت و زندگی و تاریخ را، هم‌چون عرصه‌ای می‌دانست که آرزوها و عقاید مردم در آن، به تحقق می‌پیوندد و بر خلاف نظریه‌پردازان بورژوازی، که تصوری متافیزیکی از روند تاریخ‌دارند، سرچشمه‌ی تضادهای آشتی‌ناپذیر طبقاتی را، در شرایط مادی زنـــــدگی جستــجو می‌کرد و توده‌ها را، نیروی محرک تکامل اجـــتماعی می‌دانست. آنچه برای او مهــم بود، مردم بودند. به همین خاطر، حاضر بود، برای رفاه و آزادی آنــها، سختی راه، آوارگی و تبعید و برچسب ”خائن“ بودن را، به‌ جان‌ و دل بخرد و تحمل کند و خود را فدا سازد. او با همــــسر وفادار هنرمندش – هلنه وایگل – سالها تحت تعقیب گشــــتاپو بود، حتی در خارج از کشور خود: 
ما سرزمین‌ها را 
بیشتر از تعویض کفش خود 
                     درنوردیده‌ایم...
 
برشت هم درد را می‌دانست وهم درمان را، و تنها راه نجات خلق‌ها را، از سایه‌ی حاکمیــت فاشیسم و سرمایه‌داری، اتحاد و خیزش آنان و پایداری، در برابر تمامی نیروهای بازدارنده‌ی تاریخ بیان می‌کرد: 
اگر از پا افتاده‌ای 
برخیز! 
اگر شکست‌خورده‌ای 
باز بجنگ! 
چرا که شکست‌خوردگان امروز 
                        فاتحان فردایند.
 
پایه‌ی جهان‌نگری برشت، ایمان به ” انقلاب“ و نیروی خلاق و لایتـــــناهی مردم بود. او خواهان سوسیالیسم و صلح و جامعه‌ای بود که در آن اثری از استثمار و اختناق و ستم نباشد، و تا پایان عمر نیز به این عقیده‌اش وفادار باقی ماند. او در یکی از اشعارش ”در ستایش کمونیسم“ می‌گوید: 
معقول است 
فهمیدنی و آسان 
تو که استثمارگر نیستی 
درکش توانی کرد 
جویای آن شو! 
استثمارگران جنایتش می‌نامند 
اما ما می‌دانیم که پایان جنایتهاست 
نه حماقت 
که پایان حماقت‌هاست...
 
برشت با رسالت ایدئولوژیک خود، ماهیت پدیده‌ها را در جهت تکامل تاریخــی نشان داد و با نکوهش نظام سرمایه، یادآوری نمود که نبایستی هرگز در رسیدن به آرمان خود، خسته شد و ناصبوری نشان داد: 
دشمنان ما منتظرند 
تا خسته شوی 
هنگامی‌که نبرد 
در شدیدترین مرحله است...
 
”ارنست فیشر“ ، منتقد معاصر آلمانی در مورد برشت گفته است: ”او به مردم کمــــک می‌کرد تا دیوارهای جهل و دروغ و تیرگی را در هم بشکنند“. 

در روزگار طغیان به میان مردم آمدم 
و به شورش ایشان پیوستم... 
دست‌به‌کار شو! 
تو همه‌چیز را باید بدانی! 
تو باید رهبری را به دست بگیری! 
ای آن‌که در تبعیدی 
یاد بگیر! 
ای زنی که در خانه نشسته‌ای 
یاد بگیر! 
تو باید رهبری را به دست گیری!
 
آثار برشت، تصویر زنده و جانداری است از وضعیت مردم و جامعه. دلسوزی و انسانیت بیکرانی که وی، نسبت به خلق‌ها داشت، از او هنرمندی واقعی و بالغ، که در اوج فرهنگ اروپا قرار گرفته بود، ساخته بود. انسان برشت نه‌تنها از تاریخ جدا نشد، بلکه با تمام ماهیت و شعور و اندیشه و روحیاتش، در جریان حرکت تاریخ قرار گرفته و بر محـیط خویش تأثیر می‌گذارد. انسانی که تغییر می‌دهد و اسیر حوادث نمی‌شود، و با پیشـــامدها و شرایط به وجود آمده، به جنگ برمی‌خیزد (نمایشنامه‌ی مادر). 

برشت با درکی درست از رویدادها و حوادث، دنیای کهن را محکـــوم به شکست می‌دانست و سرمایه‌داری را، نیرویی ویرانگر می‌خواند، که عالی‌ترین صفات او را، از بین می‌برد و، وی را، به پست‌ترین غرایزش می‌کشاند: 
نظر به این‌که همیشه گرسنه می‌مانیم 
زیرا که 
نان سفره‌ی ما را ربوده‌اید 
مصمم شدیم که ثابت کنیم 
بین ما 

و نان و گندم خوب 
به‌جز یک گام 
فاصله‌ای نیست 
... 
تفنگ‌هایتان 
سرهای ما را 
نشانه رفته است 
مصمم شدیم که از مرگ نهراسیم

او در سال 1956 و در حالی که هم‌چنان در تبعید به‌سر می‌برد، در گذشت. 

یادش گرامی باد!

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire