خاطره مهندس سحابی از بازجویی شریعتمداری از او در مورد حسن آیت
نخستین مراسم بزرگداشت حسن آیت پس از ۳۳ سال در تهران برگزار میشود.
به گزارش دیگربان سازمان فضای مجازی «سراج»، مرکز مستند «پیام گستر» و دبیرخانه دائمی بزرگداشت «قربانیان ترور» مجریان این مراسم معرفی شدهاند.
حسن آیت نماینده نخستین دوره مجلس ۱۴ امرداد ۱۳۶۰ در مقابل منزلش در محله نارمک به ضرب گلوله کشته شد.
آیت عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی بود و نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت.
ا؛ سال ۹۱ نیز مستندی با عنوان «اسرار آیت» از سوی مرکز مستند «پیام گستر» تهیه و پخش شد.
در این مستند به طور تلویحی تلاش شده میرحسین موسوی به عنوان یکی از بازیگران «ترور» حسن آیت معرفی شود.
مراسم بزرگداشت این نماینده پیشین مجلس قرار است سهشنبه ۱۴ امرداد ۱۳۹۳ در تالار «مهر» حوزه هنری برگزار شود.
محمد خامنهای، اسدالله بادامچیان و جواد منصوری از سخنرانان این مراسم اعلام شدهاند.
رونمایی از کتاب «اسرار آیت» و همچنین سایت «شهید آیت» از دیگر برنامههای این مراسم خواهد بود.
بخشی از خاطرات مهندس سحابی را که مربوط به بازجویی حسین شریعتمداری از او درباره آیت است منتشر می کند:
در سلول را زدند و دوباره به من چشم بند زده، احضار کردند. از آنجایی که عصر جمعه بود نگران شدم که چه اتفاقی افتاده که در ساعتی غیر رسمی مرا احضار نموده اند! مرا به اتاق بازجویی هدایت کردند و روی یک صندلی امتحانی نشاندند. بازجو که بعدها فهمیدم شخص شریعتمداری بود، با لحنی که می خواست صمیمانه نشان دهد پرسید: ” خوب، این موضوع که گفته بودی، ولایت فقیه کار آمریکایی ها بوده، موضوعش چه بوده و از کجا فهمیده بودی؟” من که با چشم بسته باید به سوالات جواب می دادم تعجب کردم و منظورش را پرسیدم. گفت:”همین مسئله بقایی و آیت و …” من گفتم که هرگز نام آمریکا را در مسئله ولایت فقیه نیاورده ام ولی نقش آیت و بقایی را در ورود موضوع ولایت فقطه به قانون اساسی انکار نمی کنم و شخصا حتی شهادت می دهم. او گفت که شاهد تو که بوده است؟ من نیز داستان ملاقات آیت با آیت الله منتظری و اصرار او بر تاکید بر اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و بقیه قضایا را بیان نمودم.
در حوالی تشکیل مجلس خبرگان شورای مرکزی حزب زحمتکشان و دکتر بقایی نامه ای به شورای انقلاب دادند که مشخصا در آن بر اهمیت نقش روحانیت در انقلاب و ضرورت حضور آنان در سیاست و وجوب امتیازی برای آنان در قانون اساسی تاکید می شد! البته در آن نامه نامی از ولایت فقیه نیامده بود. در تیرماه سال ۵٨ که مدتی پس از آن قانون اساسی تصویب شد. آیت الله منتظری مسئله نقش روحانیت و مسئله ولایت فقیه را مطرح کرد. بعدها معلوم شد که آیت دنبال این موضوع را گرفته، به ایشان اصرار کرده است.(نقل قول از خود آیت)
در آذرماه ١٣۵٨ زمانی که قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شده، به تصویب رسیده بود، یکی از اعضای حزب زحمتکشان، مرحوم خضایی که از کارشناسان سازمان برنامه بود سه نوار از سخنرانی های دکتر بقایی را به من داد. وقتی آن نوارها را گوش دادم متوجه شدم مواضعی صد و هشتاد درجه متفاوت و حتی متضاد با آنچه در نامه خود به شورای انقلاب نوشته بود گرفته است . در آن سخنرانی بقایی روحانیت را مسئول بدبختی های ایران دانسته، عهدنامه ننگین ترکمنچای را نیز به خاطر تحریکات روحانیت برشمرده است و حتی حکومت شاه سلطان حسین صفوی و شکست از اشرف افغان را نمونه ای از حکومت فقها و استخاره و ولایت فقیه دانسته است! این مطالب در کتاب “افول یک مبارز” به چاپ رسیده است.
شریعتمداری پرسید که تحلیل شما از کار بقایی چه بود؟ من هم پاسخ دادم که ما تغییر موضع بقایی را حمل بر تغییر مواضع وی در سالهای ٣٠ و ٣١ نمودیم و اینکه مواضعی نفاق آلود گرفته، دودوزه بازی می کرده است. شریعتمداری گفت:” شما سیاسیون می خواهید از روی تحلیل های خود ماجراها را بفهمید در حالی که اطلاعات درستی ندارید!” من گفتم منظور چه اطلاعاتی است؟ شریعتمداری گفت: ” در فاصله مرداد ١٣۵٨ تا آذرماه همان سال ارتشبد اویسی دو بار از خارج با دکتر بقایی تماس گرفته، گفته است: “ما می خواهیم در ایران اقداماتی انجام دهیم و شما کاندیدای ما هستید!” سپس برای تایید حرف خود نامه ای را به من نشان دادولی دست خود را روی امضای آن گذاشت و گفت: “نامه را بخوان!” آن نامه اصل بود و فتوکپی نبود. در نامه نوشته شده بود:” جناب آقای دکتر بقایی، در میان رجال ایران من نسبت به شما احترام خاصی قائلم. چندروز پیش از سوی سازمان های سیاه و سفید مرا خواستند و نظر مرا درباره ایران خواستند و من گفتم از نظر من تنها کسی که می تواند سکان این کشتی طوفان زده را در دست بگیرد، شما هستید. آنها یک هفته بعد به من جواب دادند و گفتند”o.k” و یک اکی غلیظ هم گفتند. پس شما خود را آماده کنید.” متن این نامه عینا در کتاب زندگی نامه سیاسی دکتر بقایی چاپ شده است و من در آن کتاب دیدم که نویسنده نامه احمد احراری است.
شریعتمداری این نامه را در تایید اطلاعات خود مبنی بر تماس اویسی با بقایی به من نشان داده بود. او اطلاعات دیگری در این زمینه به من نداد. این سوال برای من تکرار می شد که چرا بقایی می خواست با آوردن ولایت فقیه و پررنگ کردن نقش روحانیت، نقش خود را به نفع آمریکایی ها و سلطنت ایفا نماید؟ چرا که بنا بر اعترافات خود از سال ٣١ و ٣٢ با سی .آی .ا همکاری داشته است. پس دلیل او برای دفاع غلیظ از روحانیت چه بود؟
…
شریعتمداری به دنبال بحث هایی که درباره دکتر بقایی مطرح کرد به روابط پیچیده او با آیت و افراد دیگری از درون نظام اشاره کرد و گفت:”رابطه آیت با بقایی خیلی عمیق و ارادتمندانه بود، مانند رابطه یک مرید با مرادش. حتی عینک، ژست و حتی نوع اصلاح سرش مانند بقایی بود ولی همه جا می گفت من با بقایی رابطه ای ندارم. بعدها که اعترافات بقایی رو شد و روابط وی با آیت مسلم گردید، حضرت امام دستور دادند، نام آیت از لیست شهدا خارج شود!” حال آنکه تفکرات این جریان هنوز در میان هیئت حاکمه ایران نفوذ دارد.تغییرات اساسی که در مجلس قانون اساسی انجام گرفت ادامه خط و بازی آنان بود. چنانچه در جریان تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان اول هم، صحبت ها و تصمیم های از پیش گرفته شده آقایان صدوقی و آیت دخالت مستقیم داشت. در واقع کسی که برای اولین بار مسئله ولایت فقیه را مطرح کرد، آیت الله صدوقی بود. در کتاب زندگیمامه دکتر بقایی نامه مفصلی از آیت خطاب به ایشان درج شده است. نامه مفصلی نیز از طرف آیت الله صدوقی به دکتر بقایی موجود است. در این نامه بسیار با احترام از بقایی یاد کرده، از وی تمجید نموده است. این در حالی است که ایشان در رابطه با افراد دیگر چنین احترام و عزتی قائل نبود… مرحوم حاج مهدی عراقی نیز از دوستی برخی با دکتر بقایی اظهار تعجب می کرد. یک بار ایشان به من گفت: “من تعجب می کنم که موتلفه و بچه مسلمان ها چرا اینقدر به بقایی خوشبین هستند!” این در حالی بود که وی همیشه شیشه مشروب کوچکی در جیب داشت و نسبت به الکل وابسته و معتاد بود، اگرچه این اعتیاد به دلیل درد و بیماری او بود.
شریعتمداری علت مرگ بقایی در زندان را نیز خودکشی قلمداد می کرد و می گفت: “بقایی سر ما کلاه گذاشت، خود را کشت و به گردن ما انداخت”. بقایی به دلیل بیماری هایی که داشت الکل مصرف می کرد و همین مصرف الکل بیماری قند را نیز در او تشدید کرده بود و انسولین مصرف می کرد. در زندان مشروب او قطع شد بنابر این قند خون او پایین آمد در حالی که مقدار انسولینی که مصرف کرده بود زیاد بود. پس از یکی از جلسات بازجویی قرار بود که نام افراد و باشگاه جهانی…. را برای ما فاش کند. پس از ساعتی نگهبان آمد و به ما گفت: از اتاق او صدای خِر خِر می آید. وقتی به اتاق او رفتیم، در وسط اتاق افتاده بود و عضلات او به شدت گرفته بود، خیلی زود او را به بیمارستان رساندیم ولی حالش وخیم بود و در میانه راه درگذشت.
شریعتمداری یک برگ از بازجویی های بقایی را به من نشان داد و من خط خود وی را خواندم. از او سوال شده بود، غیر از شما چه کسانی در ایران با سی.آی.اِ همکاری می کردند؟ او با خط خود نوشته بود:”مهندس مقدم مراغه ای، دکتر سید محمود کاشانی و …” این ها در پرونده مظفر بقایی موجود است. جالب است که سوابق دکتر محمود کاشانی به پیش از انقلاب باز می گردد…با این حال پس از انقلاب ایشان مدعی انقلاب شد. در سال ١٣۶۵ مهندس بازرگان برای نامزدی ریاست جمهوری ثبت نام کرد. شورای نگهبان صلاحیت مهندس بازرگان را رد کرد و صلاحیت آقای محمود کاشانی را تصویب کرد! در سال ٨٠ نیز بار دیگر صلاحیت ایشان را تایید کردند، با وجود این همه شعار مرگ بر آمریکا که حاکمیت ما سر می دهد. هم اکنون نیز ایشان در سفرهایش به تمام کشورهای دنیا می گوید: “اصلا در ٢٨ مرداد کودتایی در کار نبوده است. در واقع کودتا را مصدق در ٣٠ تیر سال ١٣٣١ انجام داده بود.”
…………
نیم قرن خاطره و تجربه- جلد دوم/٢٠۶تا ٢٠٩
در حوالی تشکیل مجلس خبرگان شورای مرکزی حزب زحمتکشان و دکتر بقایی نامه ای به شورای انقلاب دادند که مشخصا در آن بر اهمیت نقش روحانیت در انقلاب و ضرورت حضور آنان در سیاست و وجوب امتیازی برای آنان در قانون اساسی تاکید می شد! البته در آن نامه نامی از ولایت فقیه نیامده بود. در تیرماه سال ۵٨ که مدتی پس از آن قانون اساسی تصویب شد. آیت الله منتظری مسئله نقش روحانیت و مسئله ولایت فقیه را مطرح کرد. بعدها معلوم شد که آیت دنبال این موضوع را گرفته، به ایشان اصرار کرده است.(نقل قول از خود آیت)
در آذرماه ١٣۵٨ زمانی که قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شده، به تصویب رسیده بود، یکی از اعضای حزب زحمتکشان، مرحوم خضایی که از کارشناسان سازمان برنامه بود سه نوار از سخنرانی های دکتر بقایی را به من داد. وقتی آن نوارها را گوش دادم متوجه شدم مواضعی صد و هشتاد درجه متفاوت و حتی متضاد با آنچه در نامه خود به شورای انقلاب نوشته بود گرفته است . در آن سخنرانی بقایی روحانیت را مسئول بدبختی های ایران دانسته، عهدنامه ننگین ترکمنچای را نیز به خاطر تحریکات روحانیت برشمرده است و حتی حکومت شاه سلطان حسین صفوی و شکست از اشرف افغان را نمونه ای از حکومت فقها و استخاره و ولایت فقیه دانسته است! این مطالب در کتاب “افول یک مبارز” به چاپ رسیده است.
شریعتمداری پرسید که تحلیل شما از کار بقایی چه بود؟ من هم پاسخ دادم که ما تغییر موضع بقایی را حمل بر تغییر مواضع وی در سالهای ٣٠ و ٣١ نمودیم و اینکه مواضعی نفاق آلود گرفته، دودوزه بازی می کرده است. شریعتمداری گفت:” شما سیاسیون می خواهید از روی تحلیل های خود ماجراها را بفهمید در حالی که اطلاعات درستی ندارید!” من گفتم منظور چه اطلاعاتی است؟ شریعتمداری گفت: ” در فاصله مرداد ١٣۵٨ تا آذرماه همان سال ارتشبد اویسی دو بار از خارج با دکتر بقایی تماس گرفته، گفته است: “ما می خواهیم در ایران اقداماتی انجام دهیم و شما کاندیدای ما هستید!” سپس برای تایید حرف خود نامه ای را به من نشان دادولی دست خود را روی امضای آن گذاشت و گفت: “نامه را بخوان!” آن نامه اصل بود و فتوکپی نبود. در نامه نوشته شده بود:” جناب آقای دکتر بقایی، در میان رجال ایران من نسبت به شما احترام خاصی قائلم. چندروز پیش از سوی سازمان های سیاه و سفید مرا خواستند و نظر مرا درباره ایران خواستند و من گفتم از نظر من تنها کسی که می تواند سکان این کشتی طوفان زده را در دست بگیرد، شما هستید. آنها یک هفته بعد به من جواب دادند و گفتند”o.k” و یک اکی غلیظ هم گفتند. پس شما خود را آماده کنید.” متن این نامه عینا در کتاب زندگی نامه سیاسی دکتر بقایی چاپ شده است و من در آن کتاب دیدم که نویسنده نامه احمد احراری است.
شریعتمداری این نامه را در تایید اطلاعات خود مبنی بر تماس اویسی با بقایی به من نشان داده بود. او اطلاعات دیگری در این زمینه به من نداد. این سوال برای من تکرار می شد که چرا بقایی می خواست با آوردن ولایت فقیه و پررنگ کردن نقش روحانیت، نقش خود را به نفع آمریکایی ها و سلطنت ایفا نماید؟ چرا که بنا بر اعترافات خود از سال ٣١ و ٣٢ با سی .آی .ا همکاری داشته است. پس دلیل او برای دفاع غلیظ از روحانیت چه بود؟
…
شریعتمداری به دنبال بحث هایی که درباره دکتر بقایی مطرح کرد به روابط پیچیده او با آیت و افراد دیگری از درون نظام اشاره کرد و گفت:”رابطه آیت با بقایی خیلی عمیق و ارادتمندانه بود، مانند رابطه یک مرید با مرادش. حتی عینک، ژست و حتی نوع اصلاح سرش مانند بقایی بود ولی همه جا می گفت من با بقایی رابطه ای ندارم. بعدها که اعترافات بقایی رو شد و روابط وی با آیت مسلم گردید، حضرت امام دستور دادند، نام آیت از لیست شهدا خارج شود!” حال آنکه تفکرات این جریان هنوز در میان هیئت حاکمه ایران نفوذ دارد.تغییرات اساسی که در مجلس قانون اساسی انجام گرفت ادامه خط و بازی آنان بود. چنانچه در جریان تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان اول هم، صحبت ها و تصمیم های از پیش گرفته شده آقایان صدوقی و آیت دخالت مستقیم داشت. در واقع کسی که برای اولین بار مسئله ولایت فقیه را مطرح کرد، آیت الله صدوقی بود. در کتاب زندگیمامه دکتر بقایی نامه مفصلی از آیت خطاب به ایشان درج شده است. نامه مفصلی نیز از طرف آیت الله صدوقی به دکتر بقایی موجود است. در این نامه بسیار با احترام از بقایی یاد کرده، از وی تمجید نموده است. این در حالی است که ایشان در رابطه با افراد دیگر چنین احترام و عزتی قائل نبود… مرحوم حاج مهدی عراقی نیز از دوستی برخی با دکتر بقایی اظهار تعجب می کرد. یک بار ایشان به من گفت: “من تعجب می کنم که موتلفه و بچه مسلمان ها چرا اینقدر به بقایی خوشبین هستند!” این در حالی بود که وی همیشه شیشه مشروب کوچکی در جیب داشت و نسبت به الکل وابسته و معتاد بود، اگرچه این اعتیاد به دلیل درد و بیماری او بود.
شریعتمداری علت مرگ بقایی در زندان را نیز خودکشی قلمداد می کرد و می گفت: “بقایی سر ما کلاه گذاشت، خود را کشت و به گردن ما انداخت”. بقایی به دلیل بیماری هایی که داشت الکل مصرف می کرد و همین مصرف الکل بیماری قند را نیز در او تشدید کرده بود و انسولین مصرف می کرد. در زندان مشروب او قطع شد بنابر این قند خون او پایین آمد در حالی که مقدار انسولینی که مصرف کرده بود زیاد بود. پس از یکی از جلسات بازجویی قرار بود که نام افراد و باشگاه جهانی…. را برای ما فاش کند. پس از ساعتی نگهبان آمد و به ما گفت: از اتاق او صدای خِر خِر می آید. وقتی به اتاق او رفتیم، در وسط اتاق افتاده بود و عضلات او به شدت گرفته بود، خیلی زود او را به بیمارستان رساندیم ولی حالش وخیم بود و در میانه راه درگذشت.
شریعتمداری یک برگ از بازجویی های بقایی را به من نشان داد و من خط خود وی را خواندم. از او سوال شده بود، غیر از شما چه کسانی در ایران با سی.آی.اِ همکاری می کردند؟ او با خط خود نوشته بود:”مهندس مقدم مراغه ای، دکتر سید محمود کاشانی و …” این ها در پرونده مظفر بقایی موجود است. جالب است که سوابق دکتر محمود کاشانی به پیش از انقلاب باز می گردد…با این حال پس از انقلاب ایشان مدعی انقلاب شد. در سال ١٣۶۵ مهندس بازرگان برای نامزدی ریاست جمهوری ثبت نام کرد. شورای نگهبان صلاحیت مهندس بازرگان را رد کرد و صلاحیت آقای محمود کاشانی را تصویب کرد! در سال ٨٠ نیز بار دیگر صلاحیت ایشان را تایید کردند، با وجود این همه شعار مرگ بر آمریکا که حاکمیت ما سر می دهد. هم اکنون نیز ایشان در سفرهایش به تمام کشورهای دنیا می گوید: “اصلا در ٢٨ مرداد کودتایی در کار نبوده است. در واقع کودتا را مصدق در ٣٠ تیر سال ١٣٣١ انجام داده بود.”
…………
نیم قرن خاطره و تجربه- جلد دوم/٢٠۶تا ٢٠٩
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire