چشم سوم
«زرافشان: فقط یک قضاوت نکنیم»
شادیار عمرانی – بهرنگ زندی/ رادیو کوچه
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
در حالی که تظاهرات متعددی در سراسر جهان در حمایت از مردم غزه صورت گرفته است و کمپینهای مختلفی در راستای پایان دادن به نسلکشی در نوار غزه تشکیل یافته است، در ایران به جز سه تظاهرات نه چندان بزرگ دولتی واکنشی جدی از مقامات ایران دیده نشده است. جمهوری اسلامی ایران که زمانی نه تنها حماس بلکه دیگر گروههای جهادی را در منطقه تقویت میکرد این بار سعی کرده است که خود را از مساله کنار بکشد. اختلافات حکومت ایران با حماس زمانی سر بیرون زد که حماس از گروههایی چون جبهه النصرت در سوریه به عنوان انقلابیون مسلمان حمایت کرد و از حضور جمهوری اسلامی در حمایت از دولت اسد و حزب الله در سوریه انتقاد کرد.
با این وجود، جو حاکمی که غالبن از طرف راستگرایان لیبرال، ملیگراها و نئوکانهای ایرانی در بین افکار عمومی ایران دامن زده میشود همچنان «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» است؛ شعاری که علاوه بر فقر آگاهی سیاسی به وضوح برتری نژادی و ناسیونالیستی را فریاد میزند. در زمانی که خاورمیانه دستخوش تصفیههای نژادی است و در آتش و خون میغلتد و سیاستهایی به تولید نفرت نژادی بین اقوامی که صدها سال بلکه هزارهها در کنار یکدیگر زندگی کردهاند و با هم ادغام شدهاند، در ایران صدای آزادیخواهان در خفقان امنیتی موجود کم جان است. طی بیش از یک ماه از حمله اسراییل به غزه و کشتار فلسطینیان ، همزمان با فجایعی ضد بشری که در عراق رخ میدهد، فعالان سیاسی و مدنی ایران تنها توانستهاند چند بیانیه به امضا برسانند که حتا در همین بیانیهها هم اختلافات زیادی بین امضا کنندگان پدید آمد. این فعالان همان چپهایی هستند که دائمن از سوی راستگرایان مورد حمله قرار میگیرند که چرا غزه؟
در این بین میتوان به بیانیهای که به امضا چندین اندیشمند، نویسنده و فعال سیاسی چپ در ایران منتشر شد اشاره کرد. با انتشار این بیانیه شبهاتی به وجود آمد که موضع امضا کنندگان با توجه به متن بیانیه چه بوده است. صحبت سر بد بودن یا خوب بودن حماس بوده است؟ آیا بحث امروز در کشتاری که در غزه در جریان است وجود حماس است؟ پس از انتشار این بیانیه چندی از امضاکنندگان با انتشار توضیحاتی امضای خود را پس گرفتند. از آن میان، دکتر ناصر زرافشان، حقوقدان، وکیل دادگستری، فعال حقوق بشر و نویسنده و اندیشمند چپ، جزو کسانی بود که با بیان آنکه صفحهی دوم این بیانیه را نخوانده بود امضای خود را پس گرفت.
محسن حکیمی، تنظیمکنندهی این بیانیه پاسخ مفصلی به دکتر ناصر زرافشان نوشت و در اخبار روز منتشر کرد. این پاسخها کماکان ادامه دارد و بحث این بیانیه تا امروز که بیش از سه هفته از انتشار آن میگذرد همچنان داغ است. پیشتر، دکتر فریبرز رییسدانا میهمان برنامهی ما بود و در مورد این بیانیه مفصلن توضیح داد. امروز دکتر ناصر زرافشان میهمان ماست و باب گفت و گو درباره مساله فلسطین را با پاسخ به پرسشی حول این بیانیه آغاز میکند. در ادامه دکتر زرافشان نگرش خود را به مساله فلسطین شرح میدهد که با شنیدن آن شاید بتوان آسانتر تفاوت نگاه او را با بیانیهی مذکور دریافت. با هم این گفت و گو را میشنویم که امروز و فردا، در دو قسمت، به سمع شما خواهد رسید.
غزه و کشتاری که در آن در جریان است توجه جهانیان را از گرایشات چپ تا راست به خود جلب کرده است. در تحلیل آن چه در غزه رخ می دهد برخی آن را جنگ بین دولت اسراییل و حماس برمیشمرند. و گروهی آن را نه یک جنگ دو سویه بلکه اقدام مصمم دولت اسراییل در نسلکشی مردم غزه میپندارند. نظر شما چیست؟
ناصر زرافشان: « حالا که شما هم اشارهای به آن بیانیه کردید، آن بیانیه در شرایطی که همهی احساسات و افکار همه تهییج شده بود، با این تجاوز وقیحانهی اسراییل، در یک جلسهای که اصلن موضوع بحث آن اسراییل و غزه نبود، دست به دست گشت و چون فحوای کلی آن محکومیت آن جریانات بود، یک تعدادی امضا کردند. در این اوضاع و احوال و در چنین شرایطی، حتی امضاهای نیابتی هم انجام میشود. یعنی کسانی از دوستانی میدانند که بهطورکلی و علیالاصول یک موضعی در مورد مسالهای خاص، یک موضع مشخصی دارند، اسامی آنها را هم میگذارند. و در این موقعیتها یک تعدادی اسامی فلهای میآید. ما سرگرم بحث دنبال چیز دیگری بودیم و بر خلاف ادعایی که شده نه من و نه هیچکدام از کسانی که واقعن بیانیه را امضا کردند، نه آن اسامی که ردیف شده است، فرصت اینکه کل بیانیه را بخوانیم نداشتیم و قسمت دوم این بیانیه بسیار مسایل بیربط و پرتی داشت. که بعد توضیح دادیم، من در مورد بیانیه توضیح دادم و چون ظاهرن نویسندهی بیانیه متنبه نشده است و روی موضع خودش هست، باز هم در اینباره توضیح خواهم داد و جداگانه متن را منتشر خواهم کرد.
اما به اصل بحث برگردیم. برای اینکه فقط یک حکم، یک قضاوت نکنیم که این نظر و یا آن نظر درست است. باید اسراییل و جنبش صهیونیستی را بشناسیم که چیست؟ فلسطین و قضیهی فلسطین چیست؟ و طی این شصتوچند ساله چی اتفاق در این ناحیه افتاده است. وقتی بخواهیم در مورد حال و احتمالات آیندهی هر پدیدهای درست قضاوت بکنیم، از جمله در مورد یک کشور یا مثل اسراییل، یا قضیهای مثل فلسطین، یا یک جنبش اجتماعی بخواهیم داوری بکنیم، باید ماهیت و مشخصات ذاتی آن پدیده را بشناسیم. باید بدانیم که آن پدیده ماهیتن چیست. خصت و مشخصات ذاتی آن چیست؟ تا بتوانیم بفهمیم که چگونه در آینده عمل خواهد کرد؟ چه راهی را خواهد رفت؟ چرا ایگونه عمل میکند؟ و در وضعی باشیم که بتوانیم یک داوری حداقل راجع به آن بکنیم. در این ماجرا هم تا ماهیت دولت اسراییل آشکار و شناخته نشود، حقانیت فلسطینیها هم آشکار و شناخته نمیشود. و برای شناخت و منشاء و ماهیت جنبش صهیونیستی و دولت اسراییل، باید دید که منشاء این جنبش چه بوده است، در مسیر تاریخی حرکتش چه تحولاتی را از سر گذرانده است و سرشت امروزی آن الان چه هست؟ بدون این شناخت از کلیت قضیهی فلسطین و تحولات شصتوچندسالهاش و فقط از روی وقایعی که ظرف این سه هفته اتفاق افتاده است، نمیتوان در مورد این موضوع قضاوت درستی کرد. اگر این ماهیت را نشناسیم، مجموعهی صحبتهای من و شما بدون اینکه دلایل و پایههای آن روشن باشد به یک مشت حکم کلی محدود خواهد شد. بنابراین من ترجیح میدهم اگر چه یک مقداری به تفصیل، ولی اول راجع به این صحبت بکنیم که صهیونیسم چیست؟ اسراییل چیست؟ این پنجاه، شصت سال چه اتفاقی در فلسطین افتاده است؟ تا بتوانیم آنچه را ظرف سههفتهی اخیر اتفاق افتاده است در متن واقعی و بستر اصلی آن جا بدهیم تا ببینیم چه معنا و مفهومی دارد.
جنبش صهیونیستی و مولود این جنبش یعنی دولت اسراییل، از ابتدا سه مشخصهی ذاتی داشته است و اسراییل هم از روز اول تاسیسش، بر همین اساس و بر همین سه تا آیه رشد کرده است. این سه مشخصه عبارتندز:1-نژادپرستی 2-توسعهطلبی ارضی 3-تروریسم و کشتار. صهیونیسم بنا به سرشت خودش و بنا به ذاتش این جنبش نژادپرست است و تفکر حاکم بر دولت اسراییل هم نژادپرستانه است. یهودیها رسمن و علنن خودشان را نژاد برگزیدهی خدا تصور میکنند. آن سرخاخام اسراییلی که در تشیع جنازهی آنها هشتصدهزار نفر اسراییلی شرکت کرده بودند، میگفت:« همهی آدمها دیگر برای این خلق شدهاند که به یهودیها خدمت کنند.» آیا از این آشکارتر میشود که نژادپرست بود؟ از طرف دیگر بحث توسعهطلبی ارضی مطرح است. در هتیکواه سرود ملی اسراییل که روزانه بارها بار تکرار و به همهی اسراییلیها القا میشود، صحبت از امیدهای دوهزار سالهایست که قرار است در اسراییل تحقق پیدا کند. این وعدهها و امیدهای دو هزار ساله چیست؟ از نیل تا فرات. صراحتن میگویند، یعنی از مصر تا عراق. این هم وعدهی تورات به یهودیان است.
جنبشی که از ابتدا بر مبنای این افسانههای کهنه و خرافات عهد عتیق شکل گرفت، که با اقتضیات دنیای امروز هیچ همخوانی ندارد، هیچ امکان عملی ندارد و در مسیر تحول تاریخیاش برای اینکه حمایت قدرتهای امپریالیستی را جلب کند، کاملن خودش را در اختیار آنها قرار داد. به افزار اجرای اهداف قدرتهای امپریالیستی در منطقه تبدیل شد و با پول، تکنولوژی و تسلیحات امپریالیسم سرپا ایستاده است. از شصتوسه چهار سال پیش، از همان سال ١٩۴٧ که سازمان ملل متحد طرح تقسیم فلسطین را بین دو کشور یهودی و عرب تصویب کرد تا همین امروز همواره یک سیاست لجامگسیخته و هار توسعهطلبی ارضی را در خاورمیانه دنبال کرد. در همان زمان اعلام تشکیل دولت اسراییل طی جنگهای سالهای ١٩۴٨ و ١٩۴٩ که اتفاق افتاد، اسراییلیها بخش اعظم آن سرزمینی را که برای دولت عرب فلسطین منظور شده بود، با کشتار، ارعاب، ترور و فراری دادن فلسطینیها تصرف کردند، و از آن تاریخ به بعد هم در واقعهی تاریخی، در هرجنگی، در هر پیچ تاریخی یک بخشهایی از کشور عرب فلسطینی را اشغال کردند، ضمیمهی خاک خودشان کردند و یا به صورت اشغالی نگه داشتند. بیشتر ملتها علیالخصوص در منطقهی خاورمیانه که منطقهی قدیمیست، یک بند نافی را در عهد عتیق و در گذشتهها دارند، خود ما خیلی از این حرفها را داریم. گاهی هم از این گذشتهها یاد میکنند و به آن میبالند. اما موضوع این است که در اسراییل قضیه در همین حد نیست. این یاوهها وسیلهای شده است که اسراییل در پوشش آن و تبلیغ دایمی این افسانهها و خرافات کهنه به سیاست تجاوز امپریالیستی در منطقه جامهی عمل بپوشاند. در عهد قدیم، جنگ برای سرزمینهای اقوام دیگر، کشتار اقوام دیگر برای تصرف زمینهایشان، برای تصرف چراگاههایشان، برای اسیرکردن و به بردگی کشاندن خودشان به وسیلهی اقوامی که قدرتمندتر بودند، امر جاری آن روزگار بود.
اما در دنیای فعلی تعقیب همچنین سیاستهایی امکانپذیر نیست. اما دقت کنید این همان خطیست که اسراییل تعقیب میکند و با این قصههای خرافی عهد عتیق هم توجیه تاریخی برایش میگذارد. نتیجهاش اینور قضیه چیست؟ بیخانمانی، کشتار و مرگومیر تودهای، دهکدهها و شهرهایی که با دینامت و بمب منفجر کردند، آواره کردن سکنهی یک کشور به مابقای مرزهای آن کشور و به سرزمینهای دیگر، عملیات انتقامی دستهجمعی هر چندوقت یکبار، بمباران مدارس، مساجد، بیمارستانها و بقیهی اماکن غیرنظامی نتیجهی تعقیب همچنین سیاستهایی برای مردم فلسطین بوده است. یک همچنین توسعهطلبی به هرحال، مردم سرزمینی که اسراییل به دنبال اشغال و انضمام آن هست مقاومت میکنند.
سازمان ملل متحد با فشار انگلستان که قیمومت فلسطین را در آن تاریخ داشت، در سال ١٩۴٧ یک طرح تقسیم برای فلسطین ترسیم کرد. در این طرح یک دولت عرب فلسطینی و یک دولت یهودی پیشبینی شده بود و بین این دوتا بیتالمقدس و بیتاللحم بهعنوان منطقهی بینالمللی اعلام شده بود. اما چون انگلیس و آمریکا راضی به قبول این طرح نبودند و مهمتر به این دلیل که یهودیها گروههای مسلح و زور و امکانات لازم را برای جلوگیری از این طرح را داشتند، حمایت کشورهای بزرگ امپریالیستی هم داشتند. اما قلسطینیها نداشتند، اسراییلیها مانع اجرای طرح تقسیم شدند. و همینطور که عرض کردم تا یک سال بعد بخشهای عظیمی از این سرزمین را که در این طرح متعلق به دولت عرب فلسطینی شناخته شده بود تصرف کردند و به وسیلهی گروههای تروریستی هادانا، هیربون، اشترن و بقیه با کشتار، با ایجاد و حشت ترور در شهرهای عربی، از همان ابتدا با بیاعتنایی به سازمان ملل متحد و طرح تقسیم، دولت اسراییل را در سرزمینهای دیگران، در سرزمینهای وسیعی که با کشتوکشتار اشغال کرده بودند، تاسیس کردند. و به موازات آن از تاسیس دولت عربی فلسطین هم که بخش دیگری از این طرح تقسیم بود جلوگیری کردند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ٢٩ نوامبر ١٩۴٧ این طرح را تصویب کرد، اما سرزمینهایی که بر روی آن دولت اسراییل از همان ابتدا تشکیل شد، خارج از دولت پیشنهادی در این طرح بود. بنگوریون در مذاکرهای که در آژانس یهود، در همان کشاکش صورت گرفتهبود، در نامهای برای دوگل شرح داد که “در سال ١٩۴٨، در شب اعلام تاسیس کشور اسراییل، این مساله مطرح شده بود که آیا مرزهای اسراییل باید تعیین و مشخص بشود یا نه؟”
دو تا عضو حقوقدان حکومت نظر داده بودند که قانونن مجبور هستند که مرزها را مشخص کنند. بنگوریون میگوید که من با این امر مخالفت کردم، چون به عقیدهی من همچنین قانونی وجود ندارد. و مثال میزند که مثلن آمریکا در اعلامیه استقلالش، ذکری از مرزها نمیکند. خارتس در شرح این قضیه در شمارهی ٢٠ اکتبر ۶٧ مینویسد: «بنگوریون که در آن زمان نامزد پست نخستوزیری و در وزارت جنگ بود، با هرگونه مسالهی تعیین مرزها مخالفت نمود. با رد نظران حقوقدانان، تاکید وی بر این بود که وقتیکه آمریکا در سال ١٧٧۶ استقلال خودش را اعلام کرد، از مشخص ساختن مرزهایش خودداری کرد. از آن زمان به بعد مرزهای این کشور گسترش یافتند تا جایی که نه فقط سه ایالتی را که در زمان اعلان استقلال وجود داشت، بلکه ۵٠ ایالت را که از سواحل اقیانوس اطلس تا سواحل اقیانوس آرام و حتی داخل خود اقیانوس آرام گستردهاند دربرگرفت.
به این طریق بود که با 5 رای در مقابل 4 رای، این تصمصم گرفتهشد که از تعیین مرزهای کشور اسراییل خودداری شود و عملن طی جنگ استقلال که از ١٨ می ١٩۴٧ تا ٨ ژانویهی ١٩۴٩ طول کشید، به یمن پیروزیهای ارتش اسراییل، مرزهای اسراییل گسترش یافت. به این ترتیب بود که مرزهای جدید این کشور، تمامی اورشلیم جدید، لد و رمله، یافا و بیتالشرق، تمام جلیلهی شرقی و بخش وسیعی از مثلث داخل کشور را دربرمیگرفت که طبق تصمیم گرفتهشده از طرف مجمع عمومی سازمان ملل متحد، یعنی تصمیم نوامبر ١٩۴٧ ، خارج از مرزهای پیشنهادی دولت یهود قرار داشت» از این صریحتر، این متن نوشتهی خود هاآرتز. بعدن هم طی جنگهای ١٩۵۶، ١٩۶٧ و بعد دههی ٧٠ هربار بخشهایی از فلسطین و کشورهای عرب مجاور را مثل بلندیهای جولان را اشغال کردند، بخشهایی را ضمیمهی اسراییل کردند یا همینطور در اشغال نگه داشتند. رهبران اسراییل و صهیونیستها میدانند که آنچه بیش از هرچیز اهمیت دارد زور است.
شما به تعارفات دیپلماتیک اینها، به فلان سفیرش که میآید در فلان رسانه مصاحبه میکند یا بحثهای که در جلسات رسمی مثلن مجمع عمومی ملل متحد میکنند توجه نکنید. به ۶٠ سال عملکرد این دولت نگاه کنید و به اسناد سیاسی که مبنای عمل و حرکت آنهاست. بنگوریون خودش در شروع قرن بیستم، زمانی که بهعنوان یک مهاجر جوان به فلسطین آمده بود اعلام میکند ” در دنیای امروز زور تنها چیزیست که مورد احترام است”. در سال ١٩۵۴ باز هم مینویسد که:« مساله فقط با نیروی اسلحه حل خواهد شد و نه با راهحلهی رسمی» اینکه خدمتتان عرض میکنم از کتاب تولد دوباره و سرنوشت اسراییل است. اما در مورد تروریسم و سیاست کشتار و ارعاب، از روز اول، از همان زمان تشکیل، گهوارهی دولت اسراییل را سازمانهای تروریستی هادانا، ایربون و اشترن جنباندند. من خدمتتان گفتم که چگونه در همان روزهای اول صدمهی شهرها و روستاهای فلسطین را با کشتار، ویرانی و انفجار یک روستا، با کشتار مردم یک بخشی از یک شهر فراری میدادند و شهرها را تخلیه میکردند و پشت سر آن ارتش میآمد و اشغال میکرد. هرتزل در کتاب دولت یهود مینویسد که: «در میان این جانوران بمب منفجر کنید» که مورد بحثش بومیان و سکنهی اصلی فلسطین هستند. صهیونیستها از روز تاسیس اسراییل تا به امروز همیشه به همین شیوه عمل کردند. حوادثی مثل دیریاسین و دهها مورد دیگر نظیر اینها که قربانیان آن همه یک عده غیرنظامی زنوبچه و آدمهای بیگناهی که اساسن در این مخاصمات نبودند. و اقدامات بعدی اسراییل تا همین امروز و نسلکشی که در همین لحظه در غزه به راه انداخته است، اینها ماهیت واقعی این دولت و خطمشی آن را نشان خواهد داد»
در برنامهی فردا، دکتر ناصر زرافشان به سوالات بیشتری پاسخ میدهد. منتظر ما باشید.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire