lundi 7 juillet 2014

پروین غفاری در گذشت !!(فوزیه هم در گذشت!گاه شاه خجالتی و وزير دربارش به خانم ها بخوبی شخصيت واقعی‌ شاه و شخصيت دروغين شاه دکتر ميلانی را آشکار می‌کند. دکتر ميلانی می‌نويسد (صفحات ۳۹۴ تا ۳۹۶):

پروین غفاری در گذشت (فوزیه هم در گذشت!)

این دو زن!
پروین غفاری در گذشت (فوزیه هم در گذشت!)
پروین غفاری در گذشت/ بازیگری که در ایام جوانی به موطلایی شهر ما معروف بود
پروین غفاری هیچگاه بازیگر مهمی نبود، نه از شهرت بسیار و پایداری برخوردار شد و نه اینکه هنری از خود در بازیگری سینما بروز داد. صرفا به دلیل زیبایی نسبی اش و البته ژست های اغواگرانه اش و همچنین حمایت برخی محافل مربوط به قدرت، چند فیلمی در سینما بازی کرد تا شاید بتواند توجه کسی که روزهای جوانی اش را به امید وصال رسمی با او بر باد داده بود را دوباره به خود جلب کند. خیالی واهی که دیگر هیچگاه محقق نشد.
پروین غفاری شرح این دوره از زندگی اش را بی پرده و به تفصیل در کتاب تا سیاهی که درسال ۱۳۷۶ به نام او منتشر شد، آورده است. کتابی که در زمان خود بسیاری خط قرمز های اخلاقی و عرفی را رد کرد،اما از آنجا که درباره فساد حاکم بر دربار پهلوی و بی عصمت کردن دختری توسط شاه هوسباز این دیار بود، کسی از متولیان ممیزی کتاب بر مطالب مطرح شده در آن خرده نگرفته بود!
در این کتاب همچنین تسویه حسابهایی نیز با برخی از روشنفکران صورت گرفته بود، به خصوص با احمد شاملو که در همان ایامی که غفاری حضوری کوتاه مدت در سینما داشت برای امرار معاش فیلمنامه های سینمای فارسی را می نوشت و لابد برخلاف برخی شاعران کلاسیک گو که شعرهایی در وصف زیبایی پروین سروده بودند، چندان توجهی به این مهم نکرده بود که سالها بعد از سوی پروین غفاری در کتاب خاطراتش متهم به بیسوادی شد!
حکایت زندگی پروین غفاری مفصل اما عبرت آموز است، چه آن زمان که در رویای ملکه شدن روابطی مخفیانه با محمد رضا پهلوی برقرار می کند و چه آن هنگامی که شاهنشاه سیر از او معشوقه اش را به اطرافیان وامی گذارد، جه آن هنگام که غفاری در تلاش است نظر شاه را دوباره به خود جلب کند حتی حضور کوتاه مدت او در سینما یا خاموشی سی ساله او و نهایتا انتشار کتابی که لااقل برای او مایه آبرو نبود! حکایت غفاری شباهت زیادی داشت به زندگی زنانی که جهت صیغه کوتاه مدت خدمت شاهان قاجاری می بردند، زنانی که بعد ها آواره و بدبخت کارشان به کوچه قجر ها نیز می رسید.
شاه جوان و البته متجدد پهلوی اما اهل صیغه کردن نبود، نه اینکه به همسرانش وفادار باشد بلکه اعتقادهای مذهی اش به گونه ای نبود که نیازی به رعایت ظاهری شئون مذهبی را هم لازم ببیند. اما ظاهرا به گونه ای دست و دلباز تر عمل می کرده و دست به جیب تر بوده!به همین لحاظ کارگزارانش زنان بسیاری به خدمت او می آوردند که یکی از آنها دختر زیبا و جوانی به نام پروین غفاری بود (هرچند این یکی ظاهرا سعادت صیغه شدن هم داشته!). خانواده اش با کمال میل این رابطه غیر رسمی را پذیرفتند حالا یا از ترس و یا از روی امیدواری برای آینده ای که به خیالشان دور از ذهن هم نبود. این ماجرا به زمانی برمی گردد که شاه فوزیه را طلاق داده بود و هنوز همسر جدیدی اختیار نکرده بود، بعد ها وقتی ملکه ایران زیبارویی به نام ثریا شد، شاه اگر چه او را به نسبت دیگر زنانش بیشتر دوست داشته، اما این نیز به معنای وفاداری به او نبوده و از آنجا که ملکه دچار مشکل نازایی بود و شاه هم برای جدایی از او تحت فشار بود. در این دوره نیز پروین غفاری بعد از یکبار سقط جنین که پدرش محمد رضا شاه بود، به این رابطه ادامه داده بود.  پروین غفاری دور از ذهن نمی دید نشستن در جایگاه ملکه ایران را. اما این اتفاق نیفتاد و شاه پس از مدتی با بخشیدن مقدار قابل توجهی جواهرات (از خزانه ملت!) او را نیز مثل خیلی از زنان دیگر از زندگی خود بیرون راند و پای غفاری به محافل شاپور غلامرضا و سپس دیگران باز شد.
بی شک خاطرات پروین غفاری بسیار بوده و نا گفته هایش نیز بیش از اینها که این کتاب به سبک داستان های عامه پسند صرفا به بخش های فیلمفارسی گونه اش پرداخته. ظاهرا حضور اغواگرانه غفاری در سینما به این امید بوده که دوباره توجه شاه را جلب کند و گویا شاه اگر چه از نوع نقش آفرینی او خوشش نیامده اما واکنش جدی هم نشان نداده!
و حالا بعد از سالها تنهایی غفاری روی در نقاب خاک کشیده و آن زندگی با همه اوج و فرودهایش به نقطه پایان خود رسیده است.
دراره او می شد مفصل تر نوشت و به نکات خواندنی و جذابی هم اشاره کرد اما دریغ که مثل همیشه کمی وقت مانع از این می شود…
حمید رضا امیدی سرور
****
پروین غاری در ایام پیری و تنهایی
پروین غفاری در ایام پیری و تنهایی
این بازیگر  ۸۳ ساله در سالهای اخیر به تنهایی در خانه اش در نوشهر زندگی می کرد و شامگاه  ۱۱ تیرماه در منزل اش در نوشهر دارفانی را وداع گفت. قرار است پیکر غفاری صبح امروز از مقابل خانه اش تشییع و در نوشهر به خاک سپرده شود. به گفته یکی از نزدیکان او به احتمال فروان مراسم یادبوی برای پروین غفاری برگزار نخواهد شد. غفاری متولد ۱۳۰۹ برای اولین بار در سال ۱۳۴۰ با بازی در فیلم «فریاد نیمه شب» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان وارد عرصه سینما شد و ۴ سال بعد با بازی در «موطلایی شهر ما» به شهرت رسید. او طی دو دهه حضور در سینمای قبل از انقلاب در فیلم هایی چون بن بست (۱۳۴۳)، زن و عروسک هایش (۱۳۴۴)، فردای باشکوه (۱۳۴۶)، سکه دورو (۱۳۴۷)، تونل (۱۳۴۷)، گناه مادر (۱۳۴۸)، گربه کور (۱۳۴۸)، رابطه (۱۳۴۸)، فریاد انسانها (۱۳۴۹) و آخرین نبرد (۱۳۵۱) بازی کرد. پروین غفاری سال ۱۳۷۶ خاطرات اش را در کتابی به نام «تا سیاهی در دام شاه» منتشر کرد که این کتاب تنها یک بار چاپ شد.
***
تکمله 
نکته جالب اینکه در همین زمان خبر مرگ همسر نخستین محمد رضا شاه یعنی فوزیه (شاهزاده مصری) خواهر  ملک فاروق آهرین پادشاه مصر و مادر شهناز پهلوی نیز منتشر شد. درباره زندگی فوزیه خسرو معتضد کتابی دوجلدی و برخوردار از روایتی داستانگویانه در بیش از هزار صفحه نوشته. کتابی که نشان از علاقه بسیار نویسنده به کوچکترین و بی اهمیت ترین نکات زندگی دربار و درباریان دارد و  جالب اینکه این ها را به اسم تاریخ به خورد جماعت می دهد!
زندگی فوزیه و شاه جوان با کامروایی همراه نبود، روابط آنها به خاطر تنهایی و غربت فوزیه در ایران و دربار و همچنین هوسبازی های شاه جوان خیلی زود به سردی و جدایی انجامید. فوزیه بعد دوباره ازدواج کرد.
درباره فوزیه:
فوزیه نخستین همسر محمد رضا شاه
فوزیه نخستین همسر محمد رضا شاه
 فوزیه فؤاد خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و نخستین همسر محمد رضا پهلوی بود که در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۳۹ در قاهره با شاه ایران ازدواج کرد؛ حاصل ازدواج او با محمدرضا شاه دختری بود به نام شهناز…
 تصمیم ازدواج شاهزادگان ایران و مصر در پنجم خرداد سال ۱۳۱۷ پس از آنکه دربارهای دو کشور طی اعلامیه‌ای خبر برگزاری قریب‌الوقوع مراسم ازدواج این دو نفر را منتشر کردند، علنی شد. این اعلامیه ۳ سال پس از شروع پادشاهی فاروق و ۳ سال قبل از شروع پادشاهی محمدرضا پهلوی منتشر شد. با این حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند ۱۳۱۷ در قاهره و سپس در تهران برگزار شد.
فوزیه فؤاد خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و نخستین همسر محمد رضا پهلوی بود که در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۳۹ در قاهره با شاه ایران ازدواج کرد؛ حاصل ازدواج او با محمدرضا شاه دختری بود به نام شهناز.
فوزیه و محمدرضا پهلوی پس از برگشت از ماه عسل، طی مراسمی در تهران به طور رسمی به عقد یکدیگر در آمدند.
محمدرضا دو سال بعد از ازدواج با فوزیه جانشین پدرش رضاشاه شد و از این زمان رابطه زوج ایرانی- مصری رو به سردی و پس از آن به تیرگی نهاد؛ برخی معتقداند اشرف پهلوی (خواهر دوقلوی شاه) و ارنست پرون (دوست صمیمی شاه) در ایجاد این تیرگی نقشی کلیدی داشته‌اند.
  سرانجام ازدواج فوزیه و شاه ایران به جدایی انجامید و ثبت رسمی طلاق در مصر به سال ۱۹۴۵ و در ایران به سال ۱۹۴۸ انجام شد. بعد از آن فوزیه در ۲۸ مارس ۱۹۴۹ با سرهنگ اسماعیل حسین شیرین بک وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی سابق مصر و از بستگان خود در قاهره ازدواج کرد.
با کودتای ضد سلطنتی ۱۹۵۲ در مصر، عنوان شاهزادگی از فوزیه گرفته و ثروتش نیز مصادره شد. او پس از آن حاضر به ترک کشورش نشد و به همراه همسرش در اسکندریه زندگی می‌کند. فوزیه هیچگاه در مورد دوران ملکه بودنش مصاحبه‌ای نکرد و خاطراتش را منتشر نکرد.
مراسم ازدواج محمد رضا شاه و فوزیه
مراسم ازدواج محمد رضا شاه و فوزیه
قسمتی از خاطرات پروین غفاری موطلایی شهر ما
از کتاب تا سیاهی… خاطرات پروین غفاری
این کتاب بعد از سخن ناشر و مقدمه در دوازده بخش به روایت خاطرات نویسنده آن پرداخته و در پایان بخشی بعنوان پایان سخن و شناسنامه فیلم های پروین غفاری و نمایه و آلبوم تصاویر صفحات این کتاب را به پایان رسانده اند.
موضوع خاطرات که به شیوه یک رمان پاورقی گونه ولی جذاب تنظیم شده به این شرح است:
پروین غفاری در سال ۱۳۴۰ وارد سینمای ایران شد. اولین فیلمش فریاد نیمه شب نام داشت. پروین غفاری به مدت یازده سال در سینمای ایران فعالیت داشت و آخرین فیلمش را در سال ۱۳۵۱ بازی کرد و بعد از آن در هیچ فیلمی ظاهر نشد.او در بیشتر فیلم هایش نقش اول را داشت و از همان گروه بازیگران زن ایرانی در دهه ی چهل بود.
پروین غفاری، «۱۶-۱۷ ساله، مو بور، زیبا و بلند قد»، از خانواده متوسط  دختر میزا حسن غفاری همدانی یکی از کارمندان مجلس شورای ملی و از مبارزان علیه استبداد در جنبش مشروطیت بوده که در واقعه به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف از ناحیه پا آسیب دیده بود. پروین در سن پانزده سالگی به عقد علی پسر سرتیپ اسعدی نظام در می آید، اما به خاطر زیبایی خیره کننده اش مورد توجه شاه جوان ایران قرار می گیرد تا جاییکه به گفته راوی شاه با قیافه ناشناس به تعقیب وی می پرداخته است. این در زمانی است که فوزیه دختر ملک فاروق و همسر اول شاه ایران بخاطر اختلافاتش با شاه و اطرافیانش با قهر ایران را ترک کرده و به نزد خانواده خود در مصر می رود.
شاه با کمک حسین فردوست (همان پیشکار معروف و جنجالی اش) و با کمک مادر پروین و ارسلان خلعتبری باعث متارکه میان پروین و شوهرش شده و پروین را به کاخ خویش فرا می خواند.  فردوست یک روز در باشگاه افسران با وی و مادرش آشنا شد و چون سلیقه شاه را می‌دانست او را به شاه معرفی کرد. سرانجام با دلالی فردوست، ترتیب ملاقات وی با شاه در سرخ حصار داده شد.
پروین غفاری کم کم به دربار راه یافت و در حال و هوای ملکه شدن، از شاه حامله شد. شاه وقتی از این موضوع با خبر می شود با تهدید و تطمیع از پروین می خواهد تا بچه اش را سقط نماید و بعد از کمی مقاومت و ادامه فشارهای شاه و اطرافیان پروین حاضر می شود در قبال دریافت خانه ای در خیابان کاخ بچه اش را توسط دکتر پزشکیان و زیر نظر پروفسور عدل سقط نماید. . شاه پس از بهبودی پروین، خانه‌ای در خیابان کاخ نزدیک کاخ مرمر برای وی خریداری کرد تا به وی نزدیکتر باشد.شاه برای دلخوش ساختن پروین و حفظ روابطش با او طی یک صحنه سازی نمایشی در جمع خانوادگی اش توسط حسن امامی (امام جمعه آن زمان تهران) پروین را به صیغه خود در می آورد.
شاه در کنار سایر معشوقه هایش به روابط خویش با پروین نیز ادامه داده تا اینکه با دسیسه ها و توطئه چینی های اشرف شاه پروین را از خود می راند و بعد از این وضعیت پروین مورد توجه و لطف! دکتر ایادی (پزشک مخصوص شاه) و بعد هم مورد توجه غلامرضا برادر شاه قرار گرفته و روابطی هم با آنها برقرار می سازد.
پروین غفاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطرات خود را در کتابی به نام «تا سیاهی …» منتشر کرد. پروین غفاری در این کتاب نشان می‌دهد که شاه چه قدر موجود جلفی بوده، تا آنجا که خود به تنهایی در خیابانها به دنبال شکار دختران می‌افتاده است.
شاه جلافت را به حدی رسانده که چند بار از دیوار خانه پروین بالا رفته است. او دوره‌ی طلاق بعد از فوزیه را چنین ترسیم می‌کند: «در تهران آن روزگار شایع بود که برای شبهای تنهایی او دختران زیبایی را شکار کرده و به دربار می‌برند. حتی نام دختری ایتالیایی به نام “فرانچیسکا” در لیست معشوقه‌های شاه بود.»
غفاری در این کتاب یکی «از خصوصیات بارز شاه را زن‌بارگی» او می‌داند که «دست از هرزگی برنمی‌داشت و در تمام بزمهای شبانه با دریدگی به زنان و دختران چشم می‌دوخت و به بهانه‌های مختلف سعی می‌کرد با آنها تنها باشد و یا آنان را به رقص دعوت کند.»
تا اینکه در سال ۱۳۲۸ فردوست همانطور که واسطه آشنایی میان شاه و پروین بود واسطه جدایی آنها نیز می شود و با پرداخت مقادیری وجه از طرف شاه به پروین پایان این پیوند نا مبارک را اعلام می کند.
بعد از این واقعه پروین به قصد انتقام از شاه و تحقیر او خود را به معروفه ای بدنام تبدیل ساخته و به شمع بزم شب نشینی های اشراف و محافل هنری آنزمان مبدل می سازد، این در حالی است که خبر فسق و فجورهای پروین از طریق مادرش و بواسطه ساواک به گوش شاه می رسد.
آوازه پروین به عنوان زن معروفه و زیبای پایتخت موجب می گردد او با لقب مو طلایی شهر ما معروف شود و داستانی به همین نام درباره او در یکی از جراید آن روزگار منشر گردد و وی در فیلمی به همین نام نقش خود را خودش بازی نماید!
پروین غفاری بعد از جدایی از شاه به عروسکی برای آدم های با نفوذ گذشته و برخی از اشراف و افراد متمول هوسباز تبدیل می گردد. او این رسوایی را برای خود می خرد تا بدین طریق محمد رضا شاه را که موجب بدنامی و رسوائی او شده تحقیر نماید و اما قبل از اشاره به چهره های هنری اشاره ای به گفته های پروین غفاری در مورد دو شخصیت مهم تاریخی یعنی ناصر فخر آرایی (ضارب شاه در سال ۱۳۲۷) و دکتر محمد مصدق (پیشوای ملت ایران در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران) می پردازیم:
راوی خاطرات درباره اولی می گوید: همین جا درباره ناصر فخر آرایی ضارب شاه در واقعه دانشگاه بگویم که معشوقه ای به نام مهین اسلامی داشت، این زن بعدها یکی از دوستان صمیمی من شد و در اکثر بزم ها و محافل و شب نشینی های منزل من شرکت می کرد و سر انجام نیز با سرگرد شریف ازدواج کرد. شریف افسری بود که پس از واقعه پانزده بهمن ۱۳۲۷ و دستگیری مهین اسلامی، به جرم ارتباط با ناصر فخر آرایی زندانی شد. در زندان با مهین آشنا شد و پس از آزادی از زندان با او ازدواج کرد. سرگرد شریف عاقبت خوشی نداشت. او پس از انقلاب اسلامی به طرزی مشکوک کشته شد و تا آنجا که من شنیدم گویا قاتلین او را خفه کرده بودند.(ص۶۲)
و اما درباره دکتر محمد مصدق آورده است: آن روز از سر کنجکاوی، من و مادرم به جلسه دادگاه رفتیم تا پیرمردی را از نزدیک ببینیم که ستون های کاخ شاه را به لرزه درآورده بود. تنها چیزی که از مصدق در آن دادگاه بخاطر دارم اینکه ملکه اعتضادی با دختر خاله اش که او نیز پری غفاری نام داشت به قصد خود شیرینی به مصدق گفتند: پیرمرد چرا می لرزی؟ و مصدق نیز در پاسخ گفت: خانم منار جنبان اصفهان هم می لرزد من که پیرمردی بیش نیستم.
پروین ضمن اشاره به حضور اکثر موسیقی دانان و شعرا در میهمانی هایی که در منزلش یا منزل دو ستانش برگذار می شد، می نماید در این باره آورده است: از شاعرانی که در وصف من شعرهایی سروده بودند می توانم از معینی کرمانشاهی، ابوالحسن ورزی، رهی معیری، ابراهیم صهبا، باستانی پاریزی، سرهنگ فردی و مرحوم مهدی رئیسی که از دوستان نزدیک رهی بود یاد کنم. این هم نمونه هایی از شعر هایی که در وصف من سروده اند:
باستانی پاریزی:
کساد شاهد بازاری آنجاست
که پاتوق بی غفاری آنجاست
معینی کرمانشاهی:
من آن دیر آشنا را می شناسم
من آن شیرین ادا را می شناسم
به زور وزر نگردد رام هرکس
من آن بی اعتنا را می شناسم
محبت بین ما کار خدا بود
از اینجا من خدا را می شناسم
سرهنگ فردی:
محفل ما که پر از دلبری و دلداریست
شمع جمع همه یاران پری غفاری است
مهدی رئیسی:
پری رویی که مویش نقره فام است
قمر دربان و پروینش غلام است
ره دل می زند هر تار زلفش
تو گویی هر خم موئیش دام است
***
در ادامه پروین به خاطراتش درباره قمرالملوک وزیری، داریوش رفیعی، مرضیه، پرویز یاحقی و… می پردازد. از روزهای تنهایی و بیماری قمرالملوک در سنین کهولت، از رابطه عاشقانه مرحوم داریوش رفیعی با پروین غفاری و همچنین رابطه اش با زنان دیگر، منجمله خانم پروین ساجدی (خیربخش).
در این زمینه می نویسد: از دیگر زنانی که شنیده ام با رفیعی دوستی داشت، پروین ساجدی (خیربخش) همان هنرپیشه فیلم های فارسی است که با نام فروزان معروف شد. البته رابطه فروزان و رفیعی بایستی متعلق به دوران قبل از هنرپیشگی و معروفیتش باشد. فروزان دختر یک قهوه چی به نام عبد العظیم خیربخش از اهالی بندر پهلوی و مادرش منصوره…
کاشف او به عنوان هنرپیشه، سیامک یاسمی بود که در سال ۱۳۴۱ پس از آشنایی با او در فیلمی که مهدی میثاقیه در تدارک آن بود نقشی به فروزان داد.
راوی خاطرات در ادامه آورده است: سال ۱۳۳۷ سال بدی برای من بود چون در این سال داریوش رفیعی درگذشت. با اینکه ما همدیگر را دوست داشتیم اما او اعتیادش را بیش از من می خواست و حاضر نبود برای رسیدن به من از آن بگذرد.
موطلایی شهر ما
* و اما چه شد که پروین غفاری به موطلایی شهر ما معروف شد. خود پروین غفاری در این باره آورده است: که یکی از دشمنان من زنی بنام ثریا شقاقی بود که داریوش رفیعی را تا سرحد مرگ دوست می داشت. اما داریوش به خاطر من به او بی اعتنایی می کرد. بعدها این زن با مهندس عبدالله والا برادر شاعره معروف لعبت والا ازدواج کرد و ثمره این ازدواج و دشمنی با من داستان بی مایه و سراپا دروغی به نام مو طلایی شهر ما بود که در مجله تهران مصور چاپ شد و در آن تصویری دروغین از من ترسیم شد و کسانی که آن را خوانده اند به یاد دارند. با تمام این احوال همین داستان دروغ مجله تهران مصور به شهرت آنچنانی من دامن زد و نتیجه این شد که وقتی میثاقیه به من گفت که تصمیم دارد فیلمی به نام مو طلایی شهر ما تهیه کند، پذیرفتم: که در آن نقش خودم را ایفا کنم.
نگاه پروین غفاری به برخی از هنرمندان
و اما در قسمت های انتهایی کتاب پروین غفاری از برخی هنرمندان و نام آوران عرصه هنر و فرهنگ تعبیرات تند و گاها هتاکانه ای بکار می برد که برخی از آنها در ذیل می آید.
پروین غفاری در مورد مرحوم احمد شاملو چنین می نویسد: شاملو تا آنجا گه من به یاد دارم فرد پر مدعایی بود که در بعضی مطبوعات اشعاری نیز چاپ می کرد و ادعای رفاقت و همنشینی با نیما یوشیج را هم داشت. اما در عرصه سینما کارهای او از مبتذل ساز ترین کارگردانان و فیلمنامه نویسان نیز مبتذل تر بود و.. (ص ۱۱۱)
آشنایی من و شاملو از استودیو میثاقیه شروع شد. بی سواد بود اما خیلی ادعا داشت. همیشه مات بود و به چیزی فکر می کرد…. شاملو به دربار بخصوص فرح نزدیک بود و یک بار نیز هزینه سفر استعلاجی او به اروپا را فرح تامین کرد. (ص ۱۱۹)
و اما نقطه نظرات پروین غفاری راجع به سایر هنر مندان:
هایده و مهستی
با هایده و مهستی و دو برادرشان، اکبر و رضا سالرپور دوست بودم.اکبر سالر پور دارای دو همسر بود، یکی نیره که ایرانی بود و دوم الگا گکه یونانی بود و همگی آنها به محافل و مجالس شبانه من می آمدند و …
گوگوش
گوگوش را من از دوران کودکی اش می شناختم. وی دختر یک مهاجر از آذربایجان شوروی به نام صابر آتشین بود که در یک سیرک کوچک به کارهای آکرو باتیک اشتغال داشت و دختر کوچک او هم در فواصل برنامه با رقص و آواز خود تماشاگران را سر گرم می کرد. گوگوش در دوران دوشیزه گی اش معصومیتی خاص داشت و به همین دلیل در میان مردم مقبولیتی یافت. اما بعدها به دربار نزدیک شد و در محافل شبانه دربار به اجرای برنامه پرداخت و….
آرمان
نام اصلی آرمان آرامائیس هوسپیان بود. آرمان بازیگر خوبی بود و با قدرت جلوی دوربین ظاهر می شد اما قدرت بازیگری او بدون خوردن مشروب جلوه نمی کرد آرمان تنها ایرادی که داشت دائم الخمر بود و اگر قبل از شروع بازی مشروب مفصلی نمی خورد، نمی توانست بازی کند. سکانس های افتتاحیه طوفان در شهر ما به خصوص در صحنه های ورود دیوانه فراری (آرمان) به خانه متروک در یک شب بارانی، با بازی آرمان بسیار عالی از کار درآمده است.
محمد علی فردین
فردین با فیلم چشمه آب حیات به کارگردانی سیامک یاسمی وارد سینما شد. با فیلم مو طلایی شهر ما هم من و هم فردین مشهور شدیم و او به خواسته اش یعنی پول و ثروت رسید و تضاد شخصیت او با قهرمان فیلم هایی که بازی می کرد روشنتر شد. تماشاچی فیلم های او فکر می کرد که فردین همانند شخصیت فیلم هایش فردی جوانمرد و خاکی است و دشمن ظالمان و اغنیا، در حالی که خود او در شمار این اغنیا بود و به تنها چیزی که فکر نمی کرد مردم محروم بود.
بهروز وثوقی
شاید کمتر کسی بداند که وثوقی قبل از اشتهار به عنوان یک بازیگر، در نقش سیاهی لشکر در فیلم ها ظاهر می شد و هر روز با سماجت به در خانه کارگردان ها و یا استودیو های فیلمبرداری می رفت تا بتواند در فیلمی نقشی هر چند ناچیز دست و پا کند.
در بر شمردن عوامل موفقیت و معروفیت بهروز، یک عامل بسیار عمده را نباید فراموش کرد و آن هم تاثیر مادی و معنوی یکی از دوستان من، پوری بنایی بود. داستان روابط آنچنانی او و اشرف خواهر شاه آنقدر معروف است که نیازی به توضیح بیشتر از جانب من نیست.
همین روابط و سوء شهرت وثوقی در ماجراهایش با اشرف سبب شد که با مشاهده علائم پیروزی انقلاب، او امنیت خود را در خطر دیده و فرار را بر قرار ترجیع دهد.
خلاصه کلام اینکه وثوقی استعداد خود را با بازی در گوزن ها و صحبت کردن در این فیلم بجای خودش ثابت کرد. اما دریغا که خاندان پهلوی، همانگونه که هستی مرا بر باد داد، با دست اشرف او را به نقطه ای رساند که سر انجام سر از غربت درآورد.
مهوش
با اینکه مهوش و قمر هیچگاه با هم قابل مقایسه نیستند اما یک وجه مشترک بین این دو وجود داشت و آن هم دست و دلبازی و گرفتن دست محرومان و کمک به فقرا بود. مهوش نیز درآمد خود را صرف بینوایان می کرد و به همین دلیل به هنگام مرگش تشیع جنازه با شکوهی را شاهد بودم.
انجوی شیرازی
مرحوم انجوی شیرازی یکی از دوستان نزدیک صادق هدایت بود. در اکثر میهمانی هایی که اهل ادب و شعر جمع بودند او حاضر بود. چندین بار به همراه رهی معیری و ابوالحسن ورزی به خانه من آمده بود.
خسرو گلسرخی
او هیچگاه از من خوشش نمی آمد و از دیدار با من اجتناب می کرد. در ملاقات های ما او هرگز حرف نمی زد بلکه فقط گوش می کرد. ماجرای دادگاه و دفاعیات خسرو نیز کاخ سیاه شاه را لرزاند.
* فیلم هایی که پروین غفاری در آنها نقش آفرینی کرد به ترتیب عبارتند از :
۱ ــ فریاد نیمه شب ( ساموئل خاچیکیان ، ۱۳۴۰ ) با آرمان و فردین.
۲ ــ بن بست ( مهندس مهدی میر صمد زاده ، ۱۳۴۳ ) با ایرج قادری.
۳ ــ زن و عروسک هایش ( اسمائیل ریاحی ، ۱۳۴۴ ) با بوتیمار و بیک ایمانوردی.
۴ ــ مو طلایی شهر ما ( عباس شباویز ، ۱۳۴۴ ) با فردین و پوری بنایی.
۵ ــ فردای باشکوه ( صمد صباحی ، ۱۳۴۷ ) با بوتیمار.
۶ ــ سکه ی دو رو ( خسرو پرویزی ، ۱۳۴۷ ) با مجید محسنی.
۷ ــ تونل ( نادر قانع ، ۱۳۴۷ ) با مصطفی تاجیک و داریوش اسدزاده.
۸ ــ رابطه ( ایرج قادری ، ۱۳۴۸ ) با ایرج قادری و آرمان.
۹ ــ گناه مادر ( قدرت الله بزرگی ، ۱۳۴۸ ) با سپهر نیا.
۱۰ ــ گربه کور ( سردار ساگر ، ۱۳۴۸ ) با منوچهر طایفه و داریوش طلایی.
۱۱ ــ فریاد انسانها ( نادر قانع ، ۱۳۴۹ ) با سهیلا و مصطفی تاجیک.
۱۲ ــ آخرین نبرد ( صمد صباحی ، ۱۳۵۱ ) با داریوش طلایی.
۱۳ ــ از بهشت تا جهنم ( سالار عشقی ، ۱۳۴۸ ) با داریوش طلایی.
مد و مه یازدهم تیر ماه ۱۳۹۲

********************************************************************
نگاه شاه خجالتی و وزير دربارش به خانم ها بخوبی شخصيت واقعی‌ شاه و شخصيت دروغين شاه دکتر ميلانی را آشکار می‌کند. دکتر ميلانی می‌نويسد (صفحات ۳۹۴ تا ۳۹۶): 
«شاه در آن سال ها- و ديگر ادوار زندگی اش- به راستی با شماری شگفت از زنان و دختران مختلف رابطه داشت. علم در يادداشت هايش از واژه های گونه گونی برای اشاره به اين مراودات استفاده می کند. گاه «مهمان» اند و گاه «جنس» داخلی و خارجی. شاه هم خود در توجيه اين «مهمان بازی ها» می گويد،»من که به کسی دل نمی بندم، اما اگر در هفته يکی دوبار انسان تفريح نکند نمی تواند بار گرانی اين چنين به دوش بکشد. به خصوص که در خانواده جز غرولند چيز ديگری نيست. عرض کردم کاملاً حق به شاهنشاه می دهم، متأسفانه خانم های ما متوجه اين امور نيستند.» البته تعداد کسانی که در آن روزها مايل بودند «مهمانان» مناسب برای «تفريح» شاه سراغ کنند چنان زياد شد که شاه به علم دستور داد که صرفاً چند نفر معتمد از آن پس حق مشارکت در اين کار را خواهند داشت. به علاوه يکی از دوستان علم منزلی در نزديکی کاخ تهيه کرده بود که کارکرد اصلی آن تأمين محلی امن برای انجام اين ديدارها بود. مثلاً در جلد پنجم يادداشت های علم، از ۲۶۵ ياداشت روزانه دست کم در ۹۱ مورد «مهمان بازی» ديده می شود …بالاخره برای مقابله با اين شايعات، شاه و علم طرحی در انداختند که در آن برای دختری که در يادداشت های علم از او به عنوان گ…ياد شده همسری پيدا کنند و ترتيبی هم فراهم آورند که عکس اين ازدواج در مطبوعات کشور به چاپ برسد. به گفته علم، شاه مصر بود که حتما ترتيبی داده شود که ملکه هم اين مقالات و تصاوير را ببيند».
پس به گفته شاه در خانه خانم فرح پهلوی فقط «غرولند» ميکرد و مقتضای کار شاه هفته ای يکی دوبار زنبارگی بود. مرحوم علم هم استدلال شاه را تقويت می کند که «متأسفانه خانم های ما متوجه اين امور نيستند». يعنی اگر خانم ها زن بارگی و خيانت همسرانشان را قبول کنند، صاحب فهم می شوند. در مورد ديگری مرحوم علم می نويسد (صفحه ۳۹۵):
«در کيش بين فرودگاه و کاخ من در رکاب مبارکشان سوار بودم. سئوال فرمودند مهمان ها رسيدند. عرض کردم اولی رسيد ولی دومی در راه است. همان هواپيمايی که اولی را آورد برگشته که دومی را بياورد. فرمودند اين خلبان ها که اينها را می آورند فکر نمی کنند برای کيست و چيست؟ عرض کردم البته که فکر می کنند. چطور ممکن است اميدوار بود که فکر نکنند. تنها اميدی که می توان داشت اينست که فکر کنند لااقل دومی متعلق به غلام است. شاهنشاه خيلی خيلی خنديدند.عرض کردم می توان از مردم انتظار داشت که نبينند و نشوند، ولی نمی توان انتظار داشت که فکر نکنند و نفهمند. فرمودند درست است. عرض کردم به هر حال اين مسائل مهم نيست، مهم آنست که کار کشور در چه حال است و اينکه در زير سايه مبارک عالی و بالاتر از عالی است».
اخيراً جلد هفتم يادداشت های خاطرات مرحوم علم منتشر شد. آقای مسعود بهنود طی مقاله ای در بی بی سی درباره آن نوشت که اوائل کار مرحوم علم تنها «خانم بيار» شاه بوده، ولی بعدها رقيبان زيادی اضافه شدند:
«اسدالله علم که در خصوصی ترين زوايای زندگی پادشاه حضور فعال دارد و يکی از اصلی ترين کارهای خود را تمشيت امور مربوط به «استراحت» های شاه می داند که در اکثر مواقع خودش هم وی را همراهی می کند، گرچه در اين مورد سال های بعد رقيبانی يافت که برای شاه همين خدمات را فراهم می کردند، اما به نوشته او، در ابتدای کار وزارت دربار خود تنها رابط شاه با معشوقه ها و کسانی بوده که با آنان خلوت می کرده است.»
به اين مصاحبه شاه با خانم باربارا والترز، خبر نگار معروف آمريکايی، نگاه کنيد که از نظر عقلی خانم‌ها را دارای چه سطحی می داند. در مصاحبه خود با خانم اوريانا فالاچی، روزنامه نگار ايتاليائی، در ۱ دسامبر ۱۹۷۳ شاه در باره خانم‌ها چنين گفت: «
شما‌ها [خانم ها] هرگز يک ميکل آنجلو يا باخ نداشته ايد. هرگز يک آشپز عالی‌ نداشته ايد. و راجع عدم فرصت [با من] صحبت نکنيد. شوخی‌ می‌کنيد؟ تا بحال مجال نداشته ايد که به تاريخ يک آشپز عالی‌ داده باشيد؟ شما‌ها هيچ چيز با عظمت توليد نکرده ايد، هيچ چيزی.» 
اين نگاه واقعی‌ شاه بود به خانم ها، همان شاهی که بنا بر ادعای دکتر ميلانی و سلطنت طلبان مظهر تمدن، روشنفکری و تجدد بود. بقيه مصاحبه را نيز مطالعه کنيد چون دارای نکات جالب ديگری در باره شاه ميباشد که در حوصله‌‌ اين مقاله نيست.
تاريخ نويسی مطلق انگارانه
دکتر ميلانی در کتاب شاه، يک کتاب در باره تاريخ، به طور مکرر احکام مطلق صادر می کند. «شکی نمی توان داشت» کلام رايج اوست. صدور احکام جزمی مطلق و ترديدناپذير يکی از خصوصيات ايدئولوژی هاست، و اين در حاليست که، همانطور که گفته شد، دکتر ميلانی از برچسب «ايدئولوگ» برای انتقاد به منتقدان خود مکرر استفاده می‌کند. به اين موارد به عنوان نمونه نگاه کنيد (صفحه ۱۶۴):
«از سويی، در صحت شايعات مربوط به روابط شاه با زنان در اين دوره ترديدی نمی توان کرد. از سويی ديگر در صحت ادعای شاه درباره تلاش های مکرر شاه برای بازگرداندن فوزيه هم شکی روا نيست».
«شاه…در ۲۶ ژوئن ۱۹۵۰ (۵ تير ۱۳۲۹) حاج علی رزم آرأ را که در آن زمان رئيس قدرتمند ارتش بود به سمت نخست وزير منصوب کرد. شکی نبود که اين تصميمات به ميل شاه نبود» (صفحه ۱۷۶).
«خواهر شاه، اشرف، با رزم آرأ روابطی سخت نزديک برقرار کرده بود. در آن زمان هر دو مزدوج بودند اما مضمون برخی نامه هايی که ميانشان رد و بدل شده بود شکی در سرشت عاشقانه اين رابطه باقی نمی گذاشت» (صفحه ۱۷۹).
«به گمان من شکی نمی توان داشت که او[شريف امامی] هم می خواست دست کم علم، و يا حتی شاه، را در اين کار [ترور رزم آرأ] مقصر بداند» (صفحه ۱۸۰


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire