jeudi 19 juin 2014

شیخ الاسلام زاده اما جَست و آیت الله محمد محمدی گیلانی که آمد حکم را به « حبس ابد، مصادره تمامی اموال و طبابت رایگان» تغییر داد. بدین ترتیب این پزشک و جراح مشهور ارتوپد، ۳۵ سال دیگر نیز زیست تا نه در بهار ۱۳۵۸ که ۳۵ سال بعد و در واپسین روزهای خرداد ۱۳۹۳ خورشیدی چشم از جهان فرو بندد.


«از نظر من شیخ الاسلام زاده محکوم به اعدام بود اما نمی دانم چطور شد که به او حکم حبس ابد داده اند. در شرایطی که در مقابل یک گروهبان یا یک سرباز متهم شدت عمل به خرج می دهیم درباره تبهکاران درجه یک و مجرمان اصلی چرا باید انعطاف نشان دهیم؟ اینها مجرمانی هستند که به نظر من احتیاج به محاکمه هم ندارند… این شیخ الاسلام زاده را خود رژیم شاه هم به خاطر فساد مالی به زندان انداخته بود. او مفسد است و باید اعدام می شد.»
شیخ صادق خلخالی این سخنان را پس از آن بیان کرد که حکم او درباره «شجاع الدین شیخ الاسلام زاده» به اجرا درنیامد. اولین حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی، وزیر بهداری دولت امیر عباس هویدا را همچون رییس او مفسد فی الارض شناخت و حکم به اعدام او داد.
شیخ الاسلام زاده اما جَست و آیت الله محمد محمدی گیلانی که آمد حکم را به « حبس ابد، مصادره تمامی اموال و طبابت رایگان» تغییر داد. بدین ترتیب این پزشک و جراح مشهور ارتوپد، ۳۵ سال دیگر نیز زیست تا نه در بهار ۱۳۵۸ که ۳۵ سال بعد و در واپسین روزهای خرداد ۱۳۹۳ خورشیدی چشم از جهان فرو بندد. نه با اعدام که در پی مرگ طبیعی و نه خارج از ایران که در بیمارستانی که خود از پایه گذاران آن و یکی از چند مدیر آن بود؛ بیمارستان پارس.
داستان دکتر شجاع شیخ الاسلام زاده آن قدر جذاب است که قابلیت تبدیل به یک فیلم سینمایی یا حتی سریال تلویزیونی را دارد. چرا که بسیاری ازمولفه های یک فیلمنامه را داراست در عین این که واقعیت دارد.
در زندگی او هم فراز و فرود سیاسی دیده می شود چندان که به وزارت می رسد و در دو حکومت به زندان می افتد. هم قصه یک عشق را در زندگی او می توانیم خواند که به ازدواج و بعد طلاق می انجامد و تکاپو و آرزوی او برای بازگشت همسر: «آذر جان! خبر نویدبخش این که حاجی گیلانی اخیرا در زندان اوین مرا دید و گفت که فلانی با امام راجع به تو صحبت کردم و زمینه برای تغییر حکم حبس ابد فراهم است. .. فقط عشق خودت را از من دریغ نکن! آذر جان برگرد! من به وجود تو احتیاج دارم.»- [نقل از کتاب «پشت دیوارهای بلند»]
شجاع الدین شیخ الاسلام زاده در سال ۱۳۵۳ در دولت امیر عباس هویدا وزیر رفاه اجتماعی شد و در سال ۱۳۵۴ که این وزارتخانه در وزارت بهداری ادغام شد به وزارت بهداری رسید. در کابینه جمشید آموزگار نیز وزیر بهداری و بهزیستی بود.اما پس از آن که جعفر شریف امامی در شهریور ۱۳۵۷ و همزمان با خیزش های انقلابی به قدرت رسید در اجرای شعار مبارزه با فساد دستور داد شجاع الدین شیخ الاسلام زاده به زندان بیفتد. جالب این که در تمام دوران دولت شریف امامی از روز نخست تا روز آخر – نیمه آبان ۱۳۵۷- نه تنها وزیر نبود که در زندان به سر برد و تا شریف امامی رفت و ارتشبد ازهاری نخست وزیر شد او آزاد شد اما رییس سابق او – هویدا- را به زندان انداختند.
با پیروزی انقلاب اسلامی دکتر شیخ دوباره به زندان افتاد. دو اتهام اصلی او یکی همکاری با رژیم فاسد گذشته بود و دیگری فساد مالی با استناد به پرونده ای که در حکومت شاه برای او تشکیل شده بود.
شیخ الاسلام زاده در دادگاه انقلاب گفت: «من دو جرم دارم: اولی همکاری با رژیم فاسد گذشته است. من ناخواسته حرفه مقدس پزشکی را رها کردم و تن به این همکاری دادم و تا خرخره در لجن این رژیم فاسد فرو رفتم. بنا بر این در این زمینه نمی توانم از خودم دفاعی کنم اما سوء استفاده از منابع مالی بانک رفاه کارگران را رد می کنم. نصیری [رییس ساواک] می خواست به زور از بانک رفاه برای هژبر یزدانی [سرمایه دار مشهور] وام بگیرد اما من زیر بار نرفتم.»
آیت الله صادق خلخالی او را مفسد فی الارض شناخت و حکم اعدام را بی تردید صادر کرد. اما اندک زمانی بعدتر جای خود را به آیت الله محمد محمدی گیلانی داد که حکم را از اعدام به حبس ابد تقلیل می دهد به اضافه مصادره تمامی اموال و موظف به طبابت رایگان می شود.
دکتر شیخ از حاکم شرع می خواهد زمینه طبابت او را در زندان فراهم کنند و عملا بهداری زندان اوین را در اختیار می گیرد و پس از چندی آوازه شهرت او در تخصص ارتوپدی چنان می پیچد که گفته می شود خود آقای محمدی گیلانی و همسرش نیز پس از یک سانحه به او مراجعه می کنند و آیت الله درمی یابد آنچه درباره مهارت های دکتر شنیده بود واقعیت دارد.امکانات پزشکی بیشتری در اختیار او قرار می گیرد و پس از چندی محمدی گیلانی موافقت امام را برای آزادی او جلب می کند.
شیخ الاسلام زاده به خانه بازمی گردد اما همسر (آذر آریان پور) و سه فرزند (بابک، رامین و روشنک) رفته بودند.. آنان به آمریکا کوچیده بودند و در آن سامان روزگار می گذراندند و چه بسا هیچ گاه امید به آزادی همسر و پدر نداشتند.
بر خلاف انتظار شیخ الاسلام برای خروج از کشور نمی کوشد و به عکس از همسرش می خواهدبه ایران بازگردد. وقتی می شنود نمی خواهد بازگردد، شیخ هم او را طلاق می دهد و خود در تهران و در مطب خود در بولوار کشاورز و بیمارستان پارس پزشکی و مدیریت بیمارستان را از سر می گیرد:« به آذر گفتم بیایم آمریکا چه کنم؟ او را طلاق دادم.»
شجاع شیخ الاسلام اما هیچ گاه اتهام فساد مالی در رژیم گذشته را نپذیرفت:« وقتی به زندان رفتم روزنامه کیهان تیتر زد وزیر بهداری دو میلیون تومان اختلاس کرده است. در حالی که در حساب بانکی من فقط ۵ هزار تومان پول بود. خود شریف امامی دزد بود و من از کثافت کاری های او خبر داشتم.»
پس از انقلاب نیز روزنامه اطلاعات یکی از اتهامات وزیر سابق بهداری و بهزیستی را «صرف هزینه های زیاد و بی مورد و ایجاد نارضایتی بین مردم» ذکر کرد.
نجات از حکم اعدام و مدیریت بهداری زندان اوین تا آزادی و بازگشت به طبابت و مدیریت بیمارستان پارس بار دیگر تصویر یک پزشک حاذق را از او در جامعه ترسیم کرد. کسی که به نقش خود در تولید اندام مصنوعی یا پروتز در سال ۱۳۴۳ و تاسیس اورژانس کشور می بالید و مدعی بود در آن زمان هنوز برخی از کشورهای اروپایی «اورژانس پیش بیمارستانی» نداشتند و بعدتر راه انداختند.
سال پیش هم روزنامه ها تیتر زدند : «وزیر بهداشت روحانی، نور را به چشمان وزیر بهداری هویدا بازگرداند.» اشاره آنها به عمل جراحی دکتر سید حسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی بر روی شجاع شیخ الاسلام زاده بود که خود در ارتوپدی مهارت د اشت و ۴۰ سال قبل از وزیر کنونی وزیر بهداری بوده است.
یکی از دوستان او که چهره موجهی است به نویسنده این سطور گفته بود این اواخراز دکتر شیخ خاطره شیرینی شنیدم اما از من خواست در حیات او منتشر نشود:
« روزی در مطب نشسته بودم که دیدم مرد میان سال و محترمی وارد شد. اما به جای این که از دردی بنالد به چهره من نگریست و گفت: آقای دکتر! مرا نمی شناسید؟ پاسخ دادم: چشمان من کم سو شده است اما پُرسو هم بود چون شمار بیماران زیاد است نمی توانم به خاطر بسپارم. گفت: بنویسید! زیاد بنویسید! ولو سه روز طول بکشد. ناگهان به یاد آوردم او یکی از همان انقلابیونی است که مرا در زندان اوین در اختیار داشتند و پس از این که حکم اعدام من جدی شده بود به صورت غیر مستقیم به من می فهماند اگر دو سه روز بگذرد ممکن است حاکم شرع جدیدی بیاید. همین اتفاق هم افتاد و با آمدن حاجی گیلانی حکم تغییر کرد و من اعدام نشدم.» دکتر شیخ آن گاه از او می پرسد که چرا این کار را کردی و چرا دوست نداشتی من اعدام شوم در حالی که آن روزها شور انقلابی و اعدام خواهی همه جا را گرفته بود و مرا دزد و خائن می دانستند؟
پاسخ داد: «من در یکی از روستاهای آذربایجان سرباز بودم. نامزدم به دیدار من می آمد. در راه اتوبوس آنها تصادف می کند. وقتی رسیدم گفتند خوش بختانه آمبولانس مجهزی حاضر بود و او را برد و آن زن – که اکنون همسر من و مادر فرزندان من است- نجات یافت. آن مرد می گوید: وقتی پرسیدم در این جای دور افتاده آمبولانس از کجا آمد؟ پاسخ دادند: دکتر شیخ به تبریز – زادگاه خود- آمده بود و در راه بازگشت در اینجا توقف کرد و وقتی دید هیچ امکاناتی نداریم با هزینه خود این آمبولانس را اهدا کرد.
شما همسر مرا نجات دادی و من احساس دِین می کردم. اما نمی توانستم مانع اجرای حکم شرع شوم فقط می دانستم حاکم شرع دیگری می آید و خوش بختانه پیش بینی من درست بود و بی آن که هیچ صحبتی با ایشان شده باشد خودشان در بررسی دوباره حکم اعدام را به حبس ابد تغییر دادند.»
مردی که هم وزارت را تجربه کرد و هم دو بار به زندان افتاد، هم تا پای چوبه دار رفت و هم به طبابت بازگشت آن قدر زنده ماند تا عمل چشم خود را به کسی بسپارد که ۴۰ سال بعد از او وزیر بهداشت شده است.
شجاع الدین شیخ الاسلام زاده ۳۵ سال بعد از صدور حکم اعدام، زندگی کرد و سرانجام در ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ در ۸۳ سالگی درگذشت.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire